فارسی
شنبه 08 ارديبهشت 1403 - السبت 17 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

دعای 1 ( دعا در توحید و ستایش خداوند ) ترجمه محمد حسین سلطانی لرگانی کجوری


دعای 2 مطلب بعدی


نحوه نمایش

دانلود
وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ إِذَا ابْتَدَأَ بِالدُّعَاءِ بَدَأَ بِالتَّحْمِيدِ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الثَّنَاءِ عَلَيْهِ ، فَقَالَ
در حمد و ستايش
﴿1 الْحَمْدُ لِلَّهِ الْأَوَّلِ بِلَا أَوَّلٍ كَانَ قَبْلَهُ ، وَ الآْخِرِ بِلَا آخِرٍ يَكُونُ بَعْدَهُ
(1) شروع اين سخن حمد و ستايش به درگاه خدا بر او نيايش كه ذات لا يزال حق ز توحيد ازل تا در ابد حى است و جاويد و چون بى ابتدا و لا يزال است كه جاويدان و حى و بى‌مثال است‌
﴿2 الَّذِي قَصُرَتْ عَنْ رُؤْيَتِهِ أَبْصَارُ النَّاظِرِينَ ، وَ عَجَزَتْ عَنْ نَعْتِهِ أَوْهَامُ الْوَاصِفِينَ .
(2) ز كوته‌بينى ما نيست ياراى كه تا ديدن شود بهر تماشاى ز فكر كوچك ما برنيايد كه از تعريف و توصيفش برآيد
﴿3 ابْتَدَعَ بِقُدْرَتِهِ الْخَلْقَ ابْتِدَاعاً ، وَ اخْتَرَعَهُمْ عَلَى مَشِيَّتِهِ اخْتِرَاعاً .
(3) جهان را او ز نيرو بى‌نظيرش نموده خلقت از فكر و ضميرش كه خود تنها نموده ابتدايى نياز از كس نبوده اختراعى
﴿4 ثُمَّ سَلَكَ بِهِمْ طَرِيقَ إِرَادَتِهِ ، وَ بَعَثَهُمْ فِي سَبِيلِ مَحَبَّتِهِ ، لَا يَمْلِكُونَ تَأْخِيراً عَمَّا قَدَّمَهُمْ إِلَيْهِ ، وَ لَا يَسْتَطِيعُونَ تَقَدُّماً إِلَى مَا أَخَّرَهُمْ عَنْهُ .
(4) در اين نقش جهانى بس دل آرا ز نيروى اراده بر توانا بر آن سوى رهش كو خويشتن خواست بديع و دلپذير خود بياراست هدف از ذات اقدس بر محبت به ميل خويش داده سير خلقت كه اندر پيشگاه ذوالجلالش همه مقهور وصف بى‌مثالش و نتوانند از خود بر اراده كه تا ابراز يا لنگش نهاده به فرمان هر چه را او كرده تدبير همان اجرا شود او كرده تقدير كه در فرمان او بى‌چون و چند است و در تدبير تقديرش به بند است‌
﴿5 وَ جَعَلَ لِكُلِّ رُوحٍ مِنْهُمْ قُوتاً مَعْلُوماً مَقْسُوماً مِنْ رِزْقِهِ ، لَا يَنْقُصُ مَنْ زَادَهُ نَاقِصٌ ، وَ لَا يَزِيدُ مَنْ نَقَصَ مِنْهُمْ زَائِدٌ .
(5) فراخور هر كه را از بهر روزى مقرر داشته روزى به روزى زخوان بى دريغش لقمه‌اى را بر او بهره نموده طعمه‌اى را از آنچه كرده او مقسوم و محتوم نباشد خود كسى مغبون و محروم و بر آنچه شده امضاء ز حكمت به افزونش كسى را نيست قدرت بدين ترتيب سير اجتماعى نموده استوارش در مبانى و از بهر بشر در جاهليت ز پستى و بلندى بدو خلقت ز ترتيبى چنان مبناى كارش به خلق الله داده استوارش غنا و فقر در اين ره مثالى نظامى بس متين بخشيده عالى‌
﴿6 ثُمَّ ضَرَبَ لَهُ فِي الْحَيَاةِ أَجَلًا مَوْقُوتاً ، وَ نَصَبَ لَهُ أَمَداً مَحْدُوداً ، يَتَخَطَّأُ إِلَيْهِ بِأَيَّامِ عُمُرِهِ ، وَ يَرْهَقُهُ بِأَعْوَامِ دَهْرِهِ ، حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَقْصَى أَثَرِهِ ، وَ اسْتَوْعَبَ حِسَابَ عُمُرِهِ ، قَبَضَهُ إِلَى مَا نَدَبَهُ إِلَيْهِ مِنْ مَوْفُورِ ثَوَابِهِ ، أَوْ مَحْذُورِ عِقَابِهِ ، ﴿لِيَجْزِيَ الَّذِينَ أَسَاوا بِمَا عَمِلوا وَ يَجْزِيَ الَّذِين أَحسَنُوا بِالْحُسْنَي.
(6) پس آنگه دوره‌اى بهر يكايك مقرر داشته هر يك به تك تك اجل واجب مسلم بهر حكمت ز عمر و ثروت از مقرون قدرت به آدم خواه اندر جاه و مكنت و يا برانيكه در فقر است و نكبت به همراه شب و روزش تكاپو نهد گامش به راه مرگ زان سو هميشه دم به دم از ابتدايش رود پيشى همان در انتهايش چه آنها در غنا يا او تهيدست رسد مرگش نهاده آنچه در دست به سوى كردگارش مى‌رود او هر آنچه گفته كرده مى‌شود رو كه بايد باز گويد او حسابش چه‌ها كرده چه شد ثبت از كتابش بود پيدا نكوكاران دنيا به پاداشش رسد در روز عقبا و اشخاص ستمكار و ستمگر سزاى خويش بيند روز محشر
﴿7 عَدْلًا مِنْهُ ، تَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُهُ ، وَ تَظاَهَرَتْ آلَاؤُهُ، ﴿لَا يُسْأَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْأَلُونَ.
(7) روش را بر عدالت اين چنين است كه او مى‌خواهد و حق مبين است چو نزد بندگان او نيست مسئول ولى بنده ز كردار است مسئول نپرسندش از او پاداشمان چيست چه كيفر مى‌دهى يا كيفرى نيست و بلكه ما به عدلش در برابر ز گفته كرده‌ها پرسند و كيفر
﴿8 وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَوْ حَبَسَ عَنْ عِبَادِهِ مَعْرِفَةَ حَمْدِهِ عَلَى مَا أَبْلَاهُمْ مِنْ مِنَنِهِ الْمُتَتَابِعَةِ ، وَ أَسْبَغَ عَلَيْهِمْ مِنْ نِعَمِهِ الْمُتَظَاهِرَةِ ، لَتَصَرَّفُوا فِي مِنَنِهِ فَلَمْ يَحْمَدُوهُ ، وَ تَوَسَّعُوا فِي رِزْقِهِ فَلَمْ يَشْكُرُوهُ .
(8) به ذات اقدس والا وجودش ستايش آورم از لطف وجودش كه گر بر بندگانش در ستايش نمى‌آموخت بر شكرش نيايش و جارى در دهان شكر خدايى نمى‌داده به انسان او ندايى همه يكباره از لطفش ز رحمت همى برديم بهره از كرامت ولى هرگز ز شكرش بر نيايش نجنبانيده لب بهر نيايش‌
﴿9 وَ لَوْ كَانُوا كَذَلِكَ لَخَرَجُوا مِنْ حُدُودِ الْإِنْسَانِيَّةِ إِلَى حَدِّ الْبَهِيمِيَّةِ فَكَانُوا كَمَا وَصَفَ فِي مُحْكَمِ كِتَابِهِ ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبيلاً.
(9) چنين كفران كه ما را بوده در پيش مكرم خصلت انسانى خويش نموده ترك شايد چون بهايم مقامى بس فروتر در عوالم‌
﴿10 وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى مَا عَرَّفَنَا مِنْ نَفْسِهِ ، وَ أَلْهَمَنَا مِنْ شُكْرِهِ ، وَ فَتَحَ لَنَا مِنْ أَبْوَابِ الْعِلْمِ بِرُبُوبِيَّتِهِ ، وَ دَلَّنَا عَلَيْهِ مِنَ الْإِخْلَاصِ لَهُ فِي تَوْحِيدِهِ ، وَ جَنَّبَنَا مِنَ الْإِلْحَادِ وَ الشَّكِّ فِي أَمْرِهِ .
(10) بنابراين به ذات كبريايش بر او بادا سپاس و هم ستايش كه درس معرفت بر ما بياموخت و ما را شمعهاى دانش افروخت و سوى معنى توحيد و اخلاص ز نعمت از بركت داده برناس سزد بر او ستايش تا نماييم بدى را در نيايش شك نياريم‌
﴿11 حَمْداً نُعَمَّرُ بِهِ فِيمَنْ حَمِدَهُ مِنْ خَلْقِهِ ، وَ نَسْبِقُ بِهِ مَنْ سَبَقَ إِلَى رِضَاهُ وَ عَفْوِهِ .
(11) و ايمن مانده باشيم از پناهش رهى يابيم تا در پيشگاهش سپاسى آنچنان گوييم بر او ستايش را در او جوييم و بر او رسد عمرى به پايان در رضايش عنايت بهره ما در ادايش چنان حمد و ثنايش همت ما فروغ دانش او رفعت ما شود راضى ز ما راه صوابش به فكر چاره از دوزخ عذابش‌
﴿12 حَمْداً يُضِي‌ءُ لَنَا بِهِ ظُلُمَاتِ الْبَرْزَخِ ، وَ يُسَهِّلُ عَلَيْنَا بِهِ سَبِيلَ الْمَبْعَثِ ، وَ يُشَرِّفُ بِهِ مَنَازِلَنَا عِنْدَ مَوَاقِفِ الْأَشْهَادِ ، ﴿يَوْمَ تُجْزَى كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ وَ هُمْ لَا يُظْلَمُونَ، ﴿يَوْمَ لَا يُغْنِي مَوْلًى عَنْ مَوْلًى شَيْئاً وَ لَا هُمْ يُنْصَرُونَ.
(12) شود راضى ز ما راه صوابش به فكر چاره از دوزخ عذابش‌ و از آن مشكلات روز محشر شود آسان به ما از لطف داور در آن روزى كه جز اندر پناهت كمك نبود ز كس در پيشگاهت‌
﴿13 حَمْداً يَرْتَفِعُ مِنَّا إِلَى أَعْلَى عِلِّيِّينَ فِي ﴿كِتَابٍ مَرْقُومٍ يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ.
(13) و ما را در بهشت جاودانت دهى جايى جوار صالحانت كه با آن بندگان صادق تو ثنا و حمدشان بد لايق تو كنى همسايه با ما اين نكوروى كه صالح نزد تو باشند و خوشخوى و هم خانه كنى از راه شفقت گشايى بهر ما درهاى رحمت ثنا گوييم و در حمدت ستايش مقام خود رسانده بر نيايش و در ظلت سپاس تو بخوانيم به عليين اعلا خود رسانيم‌
﴿14 حَمْداً تَقَرُّ بِهِ عُيُونُنَا إِذَا بَرِقَتِ الْأَبْصَارُ ، وَ تَبْيَضُّ بِهِ وُجُوهُنَا إِذَا اسْوَدَّتِ الْأَبْشَارُ .
(14) ز نور اين ستايش ديدگانم شود روشن ز خاطر شادمانم چنان خواهيم در آن روز ما نور كه رخ باشد سياه و ديدگان كور پريشان فكر و آشفته است احوال كه ما را غم نباشد اندر آن حال‌
﴿15 حَمْداً نُعْتَقُ بِهِ مِنْ أَلِيمِ نَارِ اللَّهِ إِلَى كَرِيمِ جِوَارِ اللَّهِ .
(15) ز ما حمد و ثنا بر ذات پاكش كه ايمن از عذاب دردناكش‌ و تا در رحمت او راه جوييم ستايش آنچنان بر او بگوييم‌
﴿16 حَمْداً نُزَاحِمُ بِهِ مَلَائِكَتَهُ الْمُقَرَّبِينَ ، وَ نُضَامُّ بِهِ أَنْبِيَاءَهُ الْمُرْسَلِينَ فِي دَارِ الْمُقَامَةِ الَّتِي لَا تَزُولُ ، وَ مَحَلِّ كَرَامَتِهِ الَّتِي لَا تَحُولُ .
(16) و تا در رحمت او راه جوييم ستايش آنچنان بر او بگوييم‌ كه تا كل ملك اندر سماوات بر اين حمد و ثنا و عرض حاجات كه از دلها برون هر لحظه چندى حسد ورزند و در حيرت فتندى چنان حمد و ثناى تو بخوانيم ز تو خواهيم و از لطف تو دانيم كه تا ما را جوار صالحانت دهد جايى بر پيغمبرانت و بر آن نعمت جاويد جنت دهد پاداشمان از مهر رحمت‌
﴿17 وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي اخْتَارَ لَنَا مَحَاسِنَ الْخَلْقِ ، وَ أَجْرَى عَلَيْنَا طَيِّبَاتِ الرِّزْقِ .
(17) الهى حمد بى‌پايان كه از ما سزاوار تو اى حى توانا فقط اين تو كه هستى حى و حاضر سزاوار ثنا اول و آخر كه انسان را به زيبايى ز صورت تو آن را آفريدى بدو خلقت و از آن نعمت بى‌حد فراوان كرم كردى بما اى حى سبحان‌
﴿18 وَ جَعَلَ لَنَا الْفَضِيلَةَ بِالْمَلَكَةِ عَلَى جَمِيعِ الْخَلْقِ ، فَكُلُّ خَلِيقَتِهِ مُنْقَادَةٌ لَنَا بِقُدْرَتِهِ ، وَ صَائِرَةٌ إِلَى طَاعَتِنَا بِعِزَّتِهِ .
(18) الهى تو بر اين انسان ناچيز ز نيرو سيطره دادى به هر چيز به انسان داده‌اى نيرو ز بينش ز موجودات خود قادرترينش همى بينيم اكنون دل از او شاد كه خورشيد و فلك ابر و مه باد كه اندر اختيار ما چنان است و اين از لطف تو بر ما عيان است كه تو ما را به ناموس طبيعت بدادى برترى در بدو خلقت‌
﴿19 وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَغْلَقَ عَنَّا بَابَ الْحَاجَةِ إِلَّا إِلَيْهِ ، فَكَيْفَ نُطِيقُ حَمْدَهُ أَمْ مَتَى نُؤَدِّي شُكْرَهُ لَا ، مَتَى.
(19) و از درهاى حاجت از همه رو به روى ما فرو بستى ز هر سو عوض از آن خزانه لايزالت ز درهاى غناى ذوالجلالت به روى ما گشوده اينكه دانيم چگونه ما سپاس تو توانيم چگونه با كدام دست توانا زبان لكنت به نزد حى دانا كه از آن عهده شكرت توانيم ز شكرت نزد تو ما ناتوانيم و هرگز دستهاى خسته ما زبان الكن و وارسته ما نيارد حق شكر تو ادا كرد بذات پاك بى‌چونت ثنا كرد و اين نفس و نفس بر ما نباشد كه برخيزيم و در شكر تو باشد
﴿20 وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي رَكَّبَ فِينَا آلَاتِ الْبَسْطِ ، وَ جَعَلَ لَنَا أَدَوَاتِ الْقَبْضِ ، وَ مَتَّعَنَا بِأَرْوَاحِ الْحَيَاةِ ، وَ أَثْبَتَ فِينَا جَوَارِحَ الْأَعْمَالِ ، وَ غَذَّانَا بِطَيِّبَاتِ الرِّزْقِ ، وَ أَغْنَانَا بِفَضْلِهِ ، وَ أَقْنَانَا بِمَنِّهِ .
(20) و بر آنچه كه شايسته سزاوار كه بستاييم ما اى حى غفار وجود ما نهاده حق وديعه ضمان زندگى شد زين عطيه و هم اندر وجود ما پديدار چه اندر مسكنت چه ضعف و بيمار و تا حدى به ما بخشيده نيرو كه تا در رنج و سختى گشته هم خو و بر اين زيستن از خود حمايت جهادى كرده بر تن در لياقت هم از اين زندگى آسوده صحت به كام ما تمتع داده لذت كه دست و پاى ما بهر معاشى محيط كار و وادار تلاشى به ما نيرو توانايى ز قدرت ز استغنا و خودراى طبيعت كه هر جنگ و جدال او به دلخواه ز پا درآوريمش خواه و ناخواه نهاده بر كف ما لقمه پاك به كام ما رسانده آب از خاك به فضل خويش بر ما بى‌نيازى سخن گفتن تقرب بهر رازى‌
﴿21 ثُمَّ أَمَرَنَا لِيَخْتَبِرَ طَاعَتَنَا ، وَ نَهَانَا لِيَبْتَلِيَ شُكْرَنَا ، فَخَالَفْنَا عَنْ طَرِيقِ أَمْرِهِ ، وَ رَكِبْنَا مُتُونَ زَجْرِهِ ، فَلَمْ يَبْتَدِرْنَا بِعُقُوبَتِهِ ، وَ لَمْ يُعَاجِلْنَا بِنِقْمَتِهِ ، بَلْ تَأَنَّانَا بِرَحْمَتِهِ تَكَرُّماً ، وَ انْتَظَرَ مُرَاجَعَتَنَا بِرَأْفَتِهِ حِلْماً .
(21) سپس ما را محيط آزمايش براى امتحان بهر نيايش كه ما اندر محيط او چگونه بدر آييم هر يك گونه گونه و فرمان داد از بهر اطاعت براى هر كسانى در لياقت نموده نهى فرمان از معاصى كه خود را حفظ كرده از مناهى و راه خودسرى را ما نپوييم ز گفت رهبر ما راه جوييم كه آيا بنده و شكرش گذاريم و پاس نعمت او را بداريم ز فرمان جهان آرايش او چنين آيد نظر بر سازش او كه ما عصيانگرانه سر ز فرمان زده سرباز و رو كرده به طغيان به دنبال غضب با شهوت خويش و رو بر منهيات از لذت خويش ره اغماض رحمت در كتابش ز مشتى از تبهكاران عذابش روا ناداشته نى بد شتابش به وقت امتحان گيرد حسابش نه تنها از بلاى اين عقوبت ز جان ما بگرداند ز رحمت و بلكه دست رحمت مرحمت را به سوى ما دراز اين مصلحت را نه تنها او به جرم معصيتها نبسته لقمه‌اى از اين دهنها و بلكه از عطايا در مراتب بر آن خاطى بيفزود از مواهب كه تا ما بر صلاح و بر ثوابش از آن پى برده ره سوى كتابش بر اين رحمانيش هر يك به نوبه به استغفار سر به سجده توبه‌
﴿22 وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي دَلَّنَا عَلَى التَّوْبَةِ الَّتِي لَمْ نُفِدْهَا إِلَّا مِنْ فَضْلِهِ ، فَلَوْ لَمْ نَعْتَدِدْ مِنْ فَضْلِهِ إِلَّا بِهَا لَقَدْ حَسُنَ بَلَاؤُهُ عِنْدَنَا ، وَ جَلَّ إِحْسَانُهُ إِلَيْنَا وَ جَسُمَ فَضْلُهُ عَلَيْنَا
(22) به ذات اقدس او در ستايش بر او شايسته از ما در نيايش كه او جارى نموده در زبانها ز استغفار و توبه از دهنها بر اين جان بزهكاران وثوقش ز توبه بر هدايت داده سوقش به ما درس انابت از كتابش هم او گردد پذيرا در حسابش به ما بنمود ارزانى ز رحمت ببخشايند بر ما از انابت به ما گر آنچنان شد اين عطايا و نعمتهاى او زين حد بالا كه تنها توبه ما مغفرت را چو باشد انحصار اين مرتبت را كه باز هم اين عطيت نعمتى را گران مايه بود زين رحمتى را
﴿23 فَمَا هَكَذَا كَانَتْ سُنَّتُهُ فِي التَّوْبَةِ لِمَنْ كَانَ قَبْلَنَا ، لَقَدْ وَضَعَ عَنَّا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ ، وَ لَمْ يُكَلِّفْنَا إِلَّا وُسْعاً ، وَ لَمْ يُجَشِّمْنَا إِلَّا يُسْراً ، وَ لَمْ يَدَعْ لِأَحَدٍ مِنَّا حُجَّةً وَ لَا عُذْراً .
(23) كه زيرا امتحان قبل چون ما بدين آسان نبودش مغفرتها بودندش ز برخوردار چون ما كه از حق بهر اين امت عطايا به ما امت اگر شد اين عطايا و نعمتهاى او زين حد بالا به امتهاى قبلى نى بدش اين گنه‌آلودگان خارج از دين به فوريت به كيفر مى‌رسيدند سزاهاى گنه با چشم ديدند كه ما هستيم اندر ظل رحمت و از بخشايش تو رفع ذلت اگر صدبار ما توبه شكستيم به تجديدش دم ابليس بستيم كه ديگر بار بر آمرزش خويش و بر اين افتخار از ارزش خويش كه حق بر ضعف و فقر ما ترحم وظيفه بار سنگين از تراكم بر اين امت ترحم شد ز داور و اين بر گردن ما شد سبكتر به ما آنچه تحمل بود كافى نبوده طاقت ما شد معافى شده امضا كه بيش از طاقت ما به تكليفش نباشد طاعت ما كه تاريخ مشقت را نبينيم ز توبه راه صحت را ببينيم ولى تخفيف حق در اين ميانه دهان عذر ما بست از بهانه فروغ آفتاب از عقل و عرفان نماياند است ره از چاه آسان به چشم ما عيان تشخيص بر راه و تا آنكس كه با سر در ته چاه فروافتد بهانه مى‌نمايد كه لب بر معذرت خواهى گشايد
﴿24 فَالْهَالِكُ مِنَّا مَنْ هَلَكَ عَلَيْهِ ، وَ السَّعِيدُ مِنَّا مَنْ رَغِبَ إِلَيْهِ
(24) كه با اين رهنماييها و ارشاد اگر نفسى هلاكت را درافتاد بجز اندر لجاج و در عنادش كسى نبود كه مسئول فسادش و جانى را كه رو ددر شاهراهش ز علم از استقامت كرده كاوش كه بر سوى سعادت كرده او رو به پاداشش رسد از كار نيكو زر و بر تافتن باشد حماقت به دست خود رسانده خود هلاكت به سوى تو هر آنكس رو نمايد ز جاويدان سعادت سو نمايد
﴿25 وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ بِكُلِّ مَا حَمِدَهُ بِهِ أَدْنَى مَلَائِكَتِهِ إِلَيْهِ وَ أَكْرَمُ خَلِيقَتِهِ عَلَيْهِ وَ أَرْضَى حَامِدِيهِ لَدَيْهِ
(25) ستايش مى‌نمايم بر تو يا رب همانند ملكهاى مقرب كه معصومند اندر پيشگاهت ستايش بر تو و بر عز و جاهت ترا تقديس و تمجيدى نمايم ز قلب و جان و ديده هم زبانم كه چون آن بندگان پارساها به تو تمجيد اندر نيمه شبها
﴿26 حَمْداً يَفْضُلُ سَائِرَ الْحَمْدِ كَفَضْلِ رَبِّنَا عَلَى جَمِيعِ خَلْقِهِ .
(26) چنين خواهم كه اين حمد و ثنايم فزون از ديگران و دل بخواهم شود مقبول تو باشد مرا سود به از آن ديگران مقبول و محمود بدانسانى كه تو باشى سزاوار به ذات اقدست اى حى غفار
﴿27 ثُمَّ لَهُ الْحَمْدُ مَكَانَ كُلِّ نِعْمَةٍ لَهُ عَلَيْنَا وَ عَلَى جَمِيعِ عِبَادِهِ الْمَاضِينَ وَ الْبَاقِينَ عَدَدَ مَا أَحَاطَ بِهِ عِلْمُهُ مِنْ جَمِيعِ الْأَشْيَاءِ ، وَ مَكَانَ كُلِّ وَاحِدَةٍ مِنْهَا عَدَدُهَا أَضْعَافاً مُضَاعَفَةً أَبَداً سَرْمَداً إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ.
(27) ز نعمتهاى بى‌پايان عطايا به قطره‌هاى باران ريگ و شنها كه نتوانند او را در شمارش سپاس تو ترا گويم ستايش و در دل آرزو دارم برآيم كه از اين عهده شكرت درآيم و تا خود را رديف بندگانى كه در شكر تو بودش زندگانى به ذات كردگارت اى رحيما چنان حمد و ثنا گويم كريما كه چون پيشينيان از بندگانت و هم آيندگان گوياى نامت ترا من همچنان شكر و سپاسى برابر نعمت تو در قياسى ز هر چه آفريدى خلق پيشين و يا آيندگان ارزانى از اين به هر بنده ز نعمت از نعيمت به ميزانى كه در وسع كريمت كه ذات اقدست باشد سزاوار ترا گويم ثنا اين حى غفار
﴿28 حَمْداً لَا مُنْتَهَى لِحَدِّهِ ، وَ لَا حِسَابَ لِعَدَدِهِ ، وَ لَا مَبْلَغَ لِغَايَتِهِ ، وَ لَا انْقِطَاعَ لِأَمَدِهِ
(28) به حمدى كو حسابش نيست معدود ندارد حد ندارد هيچ محدود ز ميزان معين ابتدايى زمان را نيست بر او انتهايى‌
﴿29 حَمْداً يَكُونُ وُصْلَةً إِلَى طَاعَتِهِ وَ عَفْوِهِ ، وَ سَبَباً إِلَى رِضْوَانِهِ ، وَ ذَرِيعَةً إِلَى مَغْفِرَتِهِ ، وَ طَرِيقاً إِلَى جَنَّتِهِ ، وَ خَفِيراً مِنْ نَقِمَتِهِ ، وَ أَمْناً مِنْ غَضَبِهِ ، وَ ظَهِيراً عَلَى طَاعَتِهِ ، وَ حَاجِزاً عَنْ مَعْصِيَتِهِ ، وَ عَوْناً عَلَى تَأْدِيَةِ حَقِّهِ وَ وَظَائِفِهِ .
(29) ستايش آنچان بر تو اطاعت كه تا ما را به سوى تو هدايت ز طومار جرايم آنچه خواهم كه در بخشش قلم زد بر گناهم ز تامين رضايت آن ستايش به روى ما گشايد عفو و بخشش ثنايى را كه در آن سرنوشتى كشاند راه بر سوى بهشتى كه تا اين جان سرگشته بخواهد جوار رحمت تو ره گشايد ستايش آنچنان بر آن مقامت پناه ما ز خشم و انتقامت بر آن وحشتكده در آن زمانى شود آن مايه امن و امانى ستايش در اداى بندگيم تكاليفى كه شد در زندگيم كمك كرده به ما پشت و پناهى و دارد دورمان از هر مناهى ترا من آنچنان حمد و ثنايى كه حق حمد تو گردد ادايى وظيفه را ز حمدت بر نكويى رسد انجام آن در شكرگويى‌
﴿30 حَمْداً نَسْعَدُ بِهِ فِي السُّعَدَاءِ مِنْ أَوْلِيَائِهِ ، وَ نَصِيرُ بِهِ فِي نَظْمِ الشُّهَدَاءِ بِسُيُوفِ أَعْدَائِهِ ، إِنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيدٌ
(30) ترا حمد و ثنا گويم بر اين راه كه با آن نيكبختان گشته همراه شوم من نيكبخت از غم درآيم شمار دوستان تو درآيم كه در راه رضايت آن شهيدان به خون خويش اندر خاك غلطان و آنها بهترين از بندگانت شوم همسايه با آن شاهدانت ثنا و حمد واجب شد به معبود سپاس بى‌دريغ اى حى محمود سزاوار است بر ذات وجودت كه بى‌همتاست و پايان نيست جودت‌

برچسب:

دعای یک صحیفه سجادیه

-

دعای یکم صحیفه سجادیه

-

دعای اول صحیفه سجادیه

-

دعای 1 صحیفه سجادیه

-

دعای ۱ صحیفه سجادیه

-

اولین دعای صحیفه سجادیه

-

شرح صحیفه سجادیه

-

ترجمه صحیفه سجادیه

-

انتخاب ترجمه:
- استاد حسین انصاریان - سید كاظم ارفع - حسین استاد ولی - سید رضا آل ياسین - محیی الدين مهدی الهی قمشه ای - عبدالمحمد آيتی - صدرالدین بلاغی - تقدسی نيا - حسن ثقفی تهرانی - محمد مهدی جلالی - سید علیرضا جعفری - محمد تقی خلجی - لطیف راشدی - باقر رجبی نژاد - محمد رسولی - محمد مهدی رضايی - محمد حسین سلطانی لرگانی کجوری - داریوش شاهین - ابوالحسن شعرانی - غلامعلی صفايی - محمود صلواتی - عباس عزيزی - حسین عماد زاده اصفهانی - محسن غرویان - عبدالجواد ابراهیمی - جواد فاضل - محمد مهدی فولادوند - علی نقی فيض الاسلام اصفهانی - فیض الاسلام (تصحیح جامعه مدرسین) - جواد قيومی اصفهانی - اسدالله مبشری - محمد علی مجاهدی - محسن محمود زاده - عبدالحسین موحدی
پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^