فارسی
جمعه 07 ارديبهشت 1403 - الجمعة 16 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
عاشورا در آیینه ادبیات
ارسال پرسش جدید

باز عاشوراییان پیدا شدند ازساهره غلامی

باز عاشوراییان پیدا شدند ازساهره غلامی
باز عاشوراییان پیدا شدند باز هم سوداییان شیدا شدند وقت آن شد عشق خونین‏تر شود لاله‏های غصه رنگین‏تر شود بلبل اینجا ناله‏ها سر می‏کند لاله اینجا چشم‏هاتر می‏کند اربعین غصه‏های گل کجاست اربعین ناله بلبل کجاست اربعین عشق، عباست چه شد ...

بسوز ای دل که امروز اربعین است ازجواد محدثی

بسوز ای دل که امروز اربعین است ازجواد محدثی
بسوز ای دل که امروز اربعین است عزای پور ختم المرسلین است قیام کربلایش تا قیامت سراسر درسْ بهر مسلمین است دلا کوی حسین عرش زمین است مطاف و کعبه دل‏ها همین است اگر خیل شهیدان حلقه باشند حسین بن علی، آن را نگین است دل ما در پی آن کاروان است که ...

یا رقیه بنت الحسین ازکمال مومنی

یا رقیه بنت الحسین ازکمال مومنی
چه شده این همه تو خونجگر و گریانی که چنین با تن رنجور مرا می خوانی بارها از نوک نی، سوختنت را دیدم چه شده قلب مرا این همه می سوزانی آمدم پیش تو ای دخترک معصومم خنده ات کو؟ چرا بی رمق و بی جانی؟ خواستم تا که تو را در بغل آرام کنم چه کنم نیست تنی تا ...

وداع زینب (س) ازحسان چایچیان

وداع زینب (س) ازحسان چایچیان
آیم به قتلگاه که پیدا کنم تو را                                     امشب وداع هجرت فردا کنم تو را جویم تو را قدم به قدم بین کشتگان                             با شوق و اضطراب تمنّا کنم تو را در حیرتم که از چه بجویم نشان ...

صحرای تشنه آتش محشر گرفته بودازمریم حقیقت

صحرای تشنه آتش محشر گرفته بودازمریم حقیقت
صحرای تشنه آتش محشر گرفته بود دنیا دوباره عطر پیمبر گرفته بود الله اکبر اینکه اذان محمد است گویا خدا به حنجر اکبر گرفته بود در خلسه های ناب حضوری دوباره عشق قامت برای دفعه ی آخر گرفته بود تکبیر او گلوی زمان را نشانه رفت وقتی که داغ سرخ زمین سر ...

لبهای قرآن ازمرتضی تاجیک (م فریاد)

لبهای قرآن  ازمرتضی تاجیک (م فریاد)
حنجرت  لبهای قرآن سیر می بوسد چرا ؟دیده گریان  با لب تکبیر می بوسد چرا‌ ؟کفر تو بر ناخدایان زمین بود و زمانخون پاکت،  جوهر تکفیر می بوسد چرا ؟چشم آب افتاده بر مه، جرم، جرم آب بودچشم  زیبای مهی را  تیر می بوسد چرا ؟از سپیدیی گلویت سرخ جاری می شودجای ...

کاروانی با سپه سالار، می آید به شام از مرتضی تاجیک (م فریاد)

 کاروانی با سپه سالار، می آید به شام از مرتضی تاجیک (م فریاد)
کاروانی با سپه سالار، می آید به شامدر رکابش لشگری احرار، می آید به شامتا که شام تیره گردد روز با خرشید عشقهم گشاید عقده ی اسرار، می آید به شامآیت قرآن به رحل نیزه های مشرکینمبطلی بر مکتب اشرار، می آید به شاممسند اسلام، کافر زاده ایی گیرد مقامتا ...

ساقی لب تشنه ازحبیب‌اله معلمی

ساقی لب تشنه ازحبیب‌اله معلمی
تا نبرم سوی حرم مشـک آب                لب نگذارم به آبدرس وفــا داده مــرا بـوتــراب                 لب نگذارم به آبمن پســر شیـر خـدا حیـدرم                 خوانده حسین ساقی و آب آورمهم پســر فاطـمه را چـاکـرم                 تــا نــدهــد ...

سرخی کرب و بلا ازمحمدرضا سروری

سرخی کرب و بلا ازمحمدرضا سروری
کربلا قربانگه گل های سرخ بی سر است تاج عشق است و حقیقت پیشگان را افسر است واژه ی  پیروزی  و  آزادگی  را  در  بر  است سرخی کرب و بلا از لاله های پرپر است ****** لاله زار کربلا دارد بسی گلهای سرخ در درون جام عاشورا بُود صهبای سرخ خون نموده این زمین پر ...

کوفه ازغلامعلی رجایی

کوفه ازغلامعلی رجایی
کاروان تا به در شهر رسید                                                 لحظه ها تلخ تر از زهر رسید کوفیان هلهله برپا کردند                                                                 خون دل عترت زهرا کردند دیده ها خیره به زنها شده ...

عجب آیینه بارانی است در شام! ازعبدالحسین رحمتی

عجب آیینه بارانی است در شام!  ازعبدالحسین رحمتی
بهار آسمان چارمینیغریب امّا، امامت را نگینیهمه از کربلا تا شام گفتند:امام عشق ـ زین‌العابدینی*همیشه چشم گریانی است با تومگر یاد شهیدانی است با توهوای گریه دارم مثل این است:غم شام غریبانی است با تو*نگاهت ابر گریانی است در شامعجب آیینه بارانی است در ...

قرآن می خواند ازشریعت رسولی

قرآن می خواند ازشریعت رسولی
از غصــه و اندوه بیــــــابان می خواند          غمناکتر از شام غریبـــــــان می خواند                هفتــــــــــاد و دو آیه را تلاوت می کرد                       آن سر که به روی نیزه قرآن می ...

این ستاره چه به پیراهن شب می آمد ازصالح دُروند

این ستاره چه به پیراهن شب می آمد ازصالح دُروند
    مشک آبی که از آن روز همین جا مانده    آسمانی است که بر روی زمین جا مانده    عکسِ این فاجعه در قاب چه باید بکند    مشک بسته است، بگو آب چه باید بکند    پاره ای از تنت افتاده در این دشت هنوز    امّ ایمن پی تعبیرِ تو می گشت هنوز    این دل از خون ...

مشک تشنه ازفریدون شمس(پژمان)

 مشک تشنه ازفریدون شمس(پژمان)
وقت آن رسیده تا که خاک را طلا کنم سینه را به داغ عشق دوست مبتلا کنم   دل به شانه می‌کشد غم شهادت تو را راز غربت تو را دوباره برمَلا کنم   می‌روم که از گلوی روشن مناره‌ها قصّه‌ی قشنگ آفتاب را صلا کنم   من که سال‌ها به تربت تو دل سپرده‌ام در هوای ...

دست او درامتداد آب بود ازحجت اله جانبی

دست او درامتداد آب بود ازحجت اله جانبی
دست او درامتداد آب بودتیغ دراندیشه ی مهتاب بودماه نازل شد به جان علقمه خون شتک زد بردهان علقمه نیزه ها بیرون شدند ازآستین آفتاب افتاد برنعش زمین علقمه یعنی دل خون حسین قسمتی ازداغ گلگون حسین علقمه یعنی توعباس منی ؟از تو نه دستی ، نه چشمی نه تنی این ...

عطش‌ و عشق‌ ازعبدالرحیم سعیدی راد

عطش‌ و عشق‌ ازعبدالرحیم سعیدی راد
کیستی‌ ای‌ مرد خدایی‌ تبار؟ ای‌ نفست‌ آیة‌ پروردگار!   کیستی‌ ای‌ کوه‌ترین‌ مردها؟ گم‌ شده‌ در جوهره‌ات‌ دردها   چشم‌ فلک‌ منتظر گام‌ تو جن‌ و ملک‌ ریزه‌ خور نام‌ تو   کیستی‌ ای‌ مرد که‌ چون‌ شیرها می‌چکد از پیرهنت‌ ...

کیست عاشق آن که تا پروانه سان پروا کند ازسید جلال الدین میرآفتابى «افتخار»

کیست عاشق آن که تا پروانه سان پروا کند ازسید جلال الدین میرآفتابى «افتخار»
کیست عاشق آن که تا پروانه سان پروا کند جاى در آتش ز شوق شمع، بى پروا کند کیست عاشق در جهان چون سرور آزادگان کو به خون پاک خود اسلام را احیا کند کیست عاشق آن که با ایثار اکبر چون خلیل‏ راز عشق بى نشان را در جهان افشا کند کیست عاشق آن که از دریا ...

مانده بودم، غیرت حیدر به فریادم رسید ازعلیرضا قزوه

مانده بودم، غیرت حیدر به فریادم رسید ازعلیرضا قزوه
مانده بودم، غیرت حیدر به فریادم رسیددر وداعی تلخ، پیغمبر به فریادم رسیدطاقتم را خواهش اکبر ، در آن ظهر عطشبرده بود از دست، انگشتر به فریادم رسیدانتخابی سخت ، حالم را پریشان کرده بودشور میدانداری اکبر به فریادم رسیدتا بکوبم پرچم فریاد را بر بام ...

علی اکبر ازعباس خوش عمل

علی اکبر ازعباس خوش عمل
چو در سر داشت شور خالق اکبر علی اکبر                                            به میدان شهادت گشت روی آور علی اکبر چو دشمن دید سرو قامت و بدر جمالش را                                           گواهی داد باشد شبه  بیغمبر  علی اکبر بود برج ...

از علي اصغر خجالت مي کشم...ازمصطفی رحماندوست

از علي اصغر خجالت مي کشم...ازمصطفی رحماندوست
گاه ابر و گاه باران مي شوم گاه از يک چشمه جوشان مي شوم گاه از يک کوه مي آيم فرود آبشار پر غرورم، گاه رود گاه قطره، گاه دريا مي شوم گاه در يک کاسه پيدا مي شوم روز و شب هر گوشه کاري مي کنم باغ ها را آبياري مي کنم نيست چيزي برتر از من در جهانزندگي از آب مي ...
پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^