زمانه داشت به دل اضطراب عاشورا
شکست خواب زمین در شتاب عاشورا
شفق دمید و گریبان صبحدم زد چاک
شکفت در دل خون آفتاب عاشورا
غبار حادثه پیچید در هوای خطر
گرفت دامن پر پیچ و تاب عاشورا
در آن دیار که توفان فتنه بر میخاست
به خون نشست گل ...
ساقیا پیمانه را لبریز کن
آتش عشق و جنون را تیز کن
تا ز رب الناس گویم ناس را
گرچه نتوان وصف کرد عباس ر
روز عاشورا چو آن هنگامه دید
نعرهای از پردهی دل برکشید
کاین چو آشوبست و غوغا کردنست
دفع این رو به خصالان با منست
شیر حق از ...
مرد عاشق بیسر و سودا و سامان بایدا
در طریق سهل و سختی هر دو یکسان بایدا
عزت از خواری و گنج از رنج و هست از نیستی
منت از پستی و فخر از فقر و خذلان بایدا
هر کجا باریست، یا خاریست، یا ناری ز غم
آنش در تن، اینش در دل، آنش در جان، بایدا
توسن ...
چون ز زین افتاد آن میر سپاه
بود شاه دین کنار خیمهگاه
دید آهنگ برادر شد خموش
بانگ تکبیرش نمیآید به گوش
بلکه تکبیر برادر، بر ملا
شد بدل بر بانگ: ادرکنی اخا
آن صدا آمد چو بر گوش حسین
پر زد از سر طایر هوش حسین
باد پای تیزتک را ...
داد سر را مژده در میدان عشق که توئی گوی خم چوگان عشق گفت: تا کی میکشی منت ز خود؟ ساز جای خود را وقف عمود تا مگر آرد عمود قوم دون فرق عاشق را از اینصورت برون ورنه هر کس شد به صورت پایبند مینیارد صید معنی در ...
مدد از فیض سحر خواهم و از لطف نسیم
رسدم از گل رویت مگر ای دوست شمیم
گر که فیض سحری هم نشود یار مرا
یا شمیمت ز لطافت ندهد ره به نسیم
دل شب تا به سحر یاد رخ چون قمرت
در دل خویش کنم عکس جمالت ترسیم
لب لعل تو که سرچشمهی نوشین ...
میر علمدار شه کربلا
یافت اجازت ز شهید ولا
تا ز پی آب رود باشتاب
وز دل اطفال برد التهاب
میر سپه در طلب آب رفت
کز دل طفلان ز عطش تاب رفت
تشنهلب آن ساقی آب حیات
راند فرس جانب شط فرات
چرخ شد آگاه بر او راه بست
بست ره شط به ستم ...
بیدست من ز دست حسینم گسسته دست
ای دست حق بگیر تو دست برادرم
ای دست راست رو بسلامت که تا ابد
این خاطره ودیعه سپارم بخاطرم
ای دست چپ زیاری من بر مدار دست
من در هوای آب بشوق تو میپرم
آبی که آبروی من و اعتبار تست
بر تشنهگان اگر ...
تا شهید کربلا را شهد غم، در جام ریخت
شیعیان را از شعاعش زهر غم در کام ریخت
هر چه ظلم و کینه در دل داشت از زایام،ریخت
نخل شادی را ثمر از عیش و عشرت نام ریخت
ساقی محنت بکام ما می ناکام ریخت
زین عزا از طاق و عرش و فرش سقف و بام ریخت
بر ...
قحط آبست و، صدف، از رنگ گوهر شد خجل
هم ز مادر، طفل و، هم از طفل، مادر شد خجل
کافری، از بسکه زان مسلم نمایان دید، دین
سر به پیش افکند و، در پیش پیمبر شد خجل
هاجری، زمزم پدید آورد و طفلش تشنه بود
سعی، بیحاصل شد و زمزم، ز هاجر شد ...
عرش بود خیره در جلال اباالفضل
ماه شود تیره از جمال اباالفضل
بود به حق اتصال او به حقیقت
چون به علی بود اتصال اباالفضل
عقل نخستین که بد مکمل آدم
بود کمال وی از کمال اباالفضل
ماه بنیهاشم است و از شرف و قدر
ماه برد سجده بر هلال ...
ماهی از برج هاشم آمده رخشان
همچو مه چارده به چارم شعبان
مطلع آن ذیل پاک امبنین است
مبدأ آن صلب شیر بیشهی یزدان
حضرت عباس شیر بیشهی صولت
حضرت عباس میر کشور امکان
زادهی حیدر علی عالی اعلا
یار برادر حسین، مظهر ...
یا حسین افتاد اگر دست یمین از پیکرم
پرچم دین را دهم اکنون بدست دیگرم
گر جدا شد دستم از تن ور تنم شد چاک چاک
کی ز دینم دست بردارم که پور حیدرم
گر ندارم دست در پیکر به دل دارم امید
مشک آب از بهر طفلانت بدندان میبرم
خصم اگر خواهد ...
نگاه و غمزه و مژگان و ابروی تو ای دلبر
بجانم میزند زوبین و تیر و ناچخ و خنجر
ز عشق و هجر و جور و بیوفائیت مرا باشد
سرکشی سرخ و رویی زرد و جسمی زار و چشمی تر
ز سوز عشق و در هجر و شوق وصل و داغ دل
به آذر تن، به افغان جان، به غوغا دل، به سودا ...
بگذر ای باد صبا باز بر آن گلشن جان
که در آن تشنه لبانند و فرات است روان
راز بگشای از این پرده و بی پرده بگو
«که شهیدان کهاند این همه خونین کفنان»
خاک خونین به من آورد از آن دشت بلا
پر فروریخت و در شعله آهش توفان
گفت: هفتاد و دو گل از ...
تشنگیها را حکایت میکند
عشق تا جان را سقایت میکند
تشنه جانم تشنه جانم تشنه جان
گرچه باشم بر لب آب روان
کز رخم ریزد غبار تشنگی
آنقدر دارم شرار تشنگی
خشک می گردد بدوشم مشک آب
بسکه باشم از عطش در التهاب
تا که هست از تشنه ...
بزن جام از می جان پرور عشق
بگیر از دست ساقی ساغر عشق
برآید آفتابی هستی افروز
شود هر دل به سینه مجمر عشق
شود فرمانبرش ذرات عالم
به صدق آن کس که شد فرمانبر عشق
بود پرواز او در اوج لاهوت
به بخشند آن که در بال و پر عشق
به کف گنج ...
بادهی عشق تو همجنس شراب عطش است
جان کوثر نسبت تشنه آب عطش است
زائر تربت خونین حسین بن علی است
عطر شوری که ره آورد گلاب عطش است
حاش الله که دهد دست ارادت به یزید
آن امامی که دلش مست ثواب عطش است
روز آشوب شهامت همه دیدند که ...