هر چه ترسیدم از آن آن به سرم می آید مشک سوراخ شد و کیست برم می آید؟ چشم پرخون شده را طاقت دیدن نبود خون به همراهی اشک از بصرم می اید علقمه پر شده از شیون یک بانوییکیست او ذکر لبش " وا پسرم " می آید ؟سخت باشد بدهم صورت او را تشخیصچون کبودی رخش در نظرم می ...
گرچه تا غارت اين باغ نماند است بسي
بوي گل مي وزد از خيمه خاموش کسي
چه شکوهي است در اين خيمه که صد قافله دل
مي نوازند به اميد رسيدن، جرسي
دامن خيمه به بالا بزن اي گل که دلم
جز پرستاري درد تو ندارد هوسي
اي صفاي لعري جمع به پيشاني تو!
باد پاييم و به ...
ای شفای دردهای من حسین
ای کلید هر دعای من حسین
ای تمام آسمانها مال تو
ای تمام کهکشان ، دنبال تو
ای دو ابرویت مرا محراب عشق
ای جمالت ، مطلع مهتاب عشق
ای به عرش حق تو را در زمزمه
هم محمد ، هم علی ، هم فاطمه
ای نگاهت آیة محکم ، مرا
تا تو هستی کی عزا و غم ...
مردی رشید، مثل تیری که از کمان شلیک میشود از طایفه شب فاصله میگیرد و به قافله سپیدرویان صبح میپیوندد.
سایههایی که او را از دور میبینند، رنگ میبازند، اما مرد با هر قدمی که جلو میرود چهرهاش به سرخی میگراید و عرق شرم بر پیشانیاش ...
عصر عاشورا کنار خیمههای سوخته ذوالجناحی ماند با یال رهای سوخته
در هیاهوی عصر عاشورا، درست زمانی که آسمان سرخ شد، زمین سرخ و چهره برخی از خجالت سرخ؛ صدای شیهه اسبی که در واقع خروش ضجهای از عمق جان بود؛ باد صحرا را به آتش کشید. توفانی از شن بهپا ...
شبیه حسرت پروانه هاست این بانوسفیر واقعه ی کربلاست این بانوهمیشه حک شده نامش به روی دوران هاغریب غربت دیر آشناست این بانوکسی شنیده زنی لشکری به هم ریزد؟؟به حق که دختر شیر خداست این بانوسکوت میکنم و شعر میشود اینجامفاعلن فعلاتن ...صداست این بانوکم ...
زیر نور ماهتاب ، کاروان در التهابآسمان به رنگ خون ، کوفیان به رنگ خوابیادگار مشک ها صد پیاله تشنگیابرهای سوخته ، قصه گوی بخل آبدر طواف محملی شور می زند دلیدر حصار نیزه ها ، دختری در اضطرابهای هایِ خواهری ، لای لایِ مادریدشت پر شد از نوا ، وای از دلِ ...
آمدند .مرثیه ات را بسرایند... نشد....راضیه ...مرضیه ات را بسرایند... نشد..آمدند اشک دو چشمان تو را....آمدند سوره ی ایمان تو را...آمدند آه مگر جان تو را...عشق یاران و شهیدان تو راغربت شام غریبان تو را..شهر تا شهر اسیران تو را...هر چه گفتند ..نگفتند تو را.. هرچه ...
بی قرار روی بابایم عمو
------------
بهر جانبازی مهیّایم عمو------------
سیزده ساله منم در کربلانوجوان و یادگار مجتبیای عمو اذن شهادت ده مراعاشق آن یار یکتایم عمو
------------
ای عزیز جان خیرُالمرسلینسر به زیر افکنده ای ای ماه دینبا دل افسرده اشکم را ببینعشق می ...
خواهر حلالم کن عازم به میدانمــــــــــــــــــدلتنگ دیدار خیل شهیدانمــــــــــــــــــخواهر تو در هرجا همسنگرم بودیهم خواهرم بودی ، هم مادرم بودی
هم مونسم بودی ، هم یاورم بودیخواهر به خون بینی اینجا تو غلطانمــــــــــــــــــ
خواهر ...
دارد دوباره حال و هوا فرق می کند
حتی عبور ثانیه ها فرق می کند
این روزها که بغض، دلم را گرفته است
با روزهای قبل چرا فرق می کند؟
این پرچم سیاه همین بیرق و علم
حاکی ست با همیشه فضا فرق می کند
دارند بچه ها کتیبه به دیوار می زنند
حتی سروده ی شعرا فرق می ...
...و خورشید رنگ پریده به خونی که از نردبان آمرزش اوج می گرفت حسرت می خورد. ظهر با زردرویی در آسمان شعله گرفته است، ظهری که از شرم، ابری نمی یابد تا برچشمان مات خویش پرده بگذارد .
بگو اذان عاشقی به روایت این آبادی اقامه شود، این جا اول عاشقی است و این ...