تشنگیها را حکایت میکند
عشق تا جان را سقایت میکند
تشنه جانم تشنه جانم تشنه جان
گرچه باشم بر لب آب روان
کز رخم ریزد غبار تشنگی
آنقدر دارم شرار تشنگی
خشک می گردد بدوشم مشک آب
بسکه باشم از عطش در التهاب
تا که هست از تشنه ...
بزن جام از می جان پرور عشق
بگیر از دست ساقی ساغر عشق
برآید آفتابی هستی افروز
شود هر دل به سینه مجمر عشق
شود فرمانبرش ذرات عالم
به صدق آن کس که شد فرمانبر عشق
بود پرواز او در اوج لاهوت
به بخشند آن که در بال و پر عشق
به کف گنج ...
ادرک اخا شنید ز عباس و خون گریست
چشم حسین با مژهی لالهگون گریست
لختی برای خاطر تسکین کودکان
شه از درون خیمه چو آمد برون گریست
ماتم به روی ماتم و غم روی غم نهاد
وز این جفا چو ابر بهار از جفون گریست
پرچم ندید و شد علم آه او ...
امشب شهادت نامهی عشّاق امضا میشود
فردا زخون عاشقان، این دشت، دریا میشود
امشب کنار یکدگر، بنشسته آل مصطفی
فردا پریشان جمعشان، چون قلب زهرا میشود
امشب صدای خواندن قرآن به گوش آید ولی
فردا صدای الامان، زین دشت بر پا میشود
امشب کنار ...
ای قوم! درین عزا، بگریید بر کشته کربلا بگریید با این دلِ مرده، خنده تا کی؟! امروز، درین عزا بگریید فرزند رسول را، بکشتند از بهر خدای، ها! بگریید از خون جگر، سرشک سازید بهر دل مصطفی، بگریید وَز معدنِ دل به اشکِ چون دُر بر گوهر مرتضی، ...
کربلا را می سرود این بار روی نیزه ها با دو صد ایهام معنی دار روی نیزه هانینوای شعر او از نای هفتاد و دو نی مثل یک ترجیع شد تکرار روی نیزه هاچوب خشک نی به هفتاد و دو گل آذین شده ست لاله ها را سر به سر بشمار روی نیزه هایا بر این نیزار خون امشب ...
رفته ام من پا به پای آب ها رانده ام بر جاده مرداب هادیده ام طومار گنگ خارها خوانده ام منظومه گلزارهاهر کجا حرفی ز بوی یار بود کربلا در نشئه تکرار بودهر کجا تا خواست نازد سرنوشت کربلا این خوش ترین خط را نوشتهر کجا حق در تجلی زد قدم ...
بس که روح افزاست طرف لاله زار کربلا نیست یک دل کان نباشد دغدار کربلاتا فزاید آبرویش هر سحر باد صبا بر حریم کعبه افشاند غبار کربلاراحتِ جانِ نبی را همچون جان در برگرفت زیبد از این رتبه بر عرش افتخار کربلادر دل اهل جهان یکباره بار افکند غم ...