به ساحت مقدس حضرت امالبنین
دست در تقویم برده، پای در کفش زمان چادرش را پهن کرده روی تاریخ جهان! کوفه دندانهای عقلش را کشیده... بعد از این میکشد تنهاییاش را روی شنهای روان مثل زنهای بنیهاشم صبور و ساده است مثل مردان قریشی سختکوش و پرتوان اخم ...
خورشید،گرمِ دلبری از روی نیزه هالبخند می زند سَری از روی نیزه هادل برده است از تنِ بی جانِ خواهریصوت خوشِ برادری از روی نیزه هاآه ای برادرم چِقَدَر قَد کشیده ای!با آسمان برابری از رویِ نیزه ها گرچه شکسته می شوی و زخم می خوریاز هر چه هست، خوش تری از ...
هنوز نبض زمان درقیام عاشوراست هنوز خطبه ی حق در کلام عاشوراست زمین,کرشمه کنان,عاشقانه میبالد که ذره ذره ی خاکش به نام عاشوراست نه حرفی ازعطش و نه اسا رت و مرگ است تلاش زینب و سقا, دوام عاشوراست صدای خواندن آیات آسمانی را به روی نیزه شنیدن ,پیام ...
به گلویی گریانکه سوختتشنهباگریه هایی بابامیسوزی فراتمیسوزی... یه علمی تا اسمانماهی تشنه به ابعطش های بلا...فراتکرب ...وبلا بر سرت ای ا بیک جرعه ابیک دشت خونیک مشک ابیک شط خونبرگردفراتگلوی بریدهاب نمی ...
فریاد ِ خونینت...کربلابرای ِ فریاد ِ خونینت…لحظه ها را در میان ِ اشک ِ فرشتگان سر کردو صدایت که آزادی را نعره می کشیدسکوت ِ بلند ِ آسمان را شکست.حسین!خدا…جوهر ِ انسان رابر درگاه ِ آسمانبا خون ِ تو نوشت.سوگنامه ی غمگین ِ تورادر هجوم ِ آهنین ِ ...
تا آفتاب از حرکات تو می وزد از سمت سیب عطر صفات تو می وزد دل می دهیم ، پنجره را باز می کنیم باران گرفته یا کلمات تو می وزد؟ اینک چقدر بوی شهادت ، چقدر صبح اینک چقدر از نفحات تو می وزد امشب بهار می دمد از خون روشنت فردا بهشت از برکات تو می وزد من ایستاده ...
امشب تمام کاروان بر لب نوای یا حسین فردا سر بی تن ببین همراه یاران می رود امشب به زانوی پدر دارد رقیه جایگه فردا رقیه غمزده تا شام ویران می رود امشب میان عاشقان باشد حسین فاطمه فردا به میدان ...
به حضرت ابوالفضل (ع)
پر می کشم؛ شعرم به دست باد اگر باشد
مقصد کویر ِ داغ عشق آباد اگر باشد
در خون گرمت غسل خواهم داد بالم را
پروانه ی افکار من آزاد اگر باشد
شیرینی ِ آب فرات از سکه می افتد
در دست های تشنه ی فرهاد اگر باشد
امواج ، درس عاشقی ...
چقدر ماه خدایی دلم هوای تو داردتو که خدای وفایی دلم هوای تو داردتو ماه سینه ی عشقی که نور مهر تو آریمرا نموده هوایی دلم هوای تو داردچقدر گشته ام ای ماه تمام دشت و دمن رابگو بگو که کجایی دلم هوای تو داردجمال روی تو را می دهد نشانم آبنشسته ام که ...
از مکه خبر آمده داغ است خبرهاباید برسانند پدرها به پسرهااز مکه خبر آمده از رکن یمانینزدیک اذان ناله بلند است سحرهاداغ است خبرها نکند باد مخالفدر شهر بپیچد بزند شعله به درهانزدیک سحر قافله ای رد شد از اینجاماندیم دوباره من و اما و اگرهاباید بروم زود ...
جاری شد از خویش و سرازیر از حرم شد
دل را به دریا داد و سلطان کرم شد
از تشنگی زخمِ عمیقی بر جگر داشت
آهسته آهسته قدم از خیمه برداشت
آمد ولی با چشم خون، نزدیک دریا
دریا ندیدم تا کنون نزدیک دریا
آب از سرِ جایِ خودش ناگاه برخاست
تعظیم کرد و گریه ...
ماند خاکستر بجا از خیمههای سوخته سبز شد بانگ عزا از خیمههای سوختهمیرود تا آسمان همراه بانگ یا حسین شعله شور و نوا از خیمههای سوختهآب آب کودکان تشنه در ظهر عطش رفته تا عرش خدا از خیمههای سوختهاز سفیر تیر ...
هنوز آسمان را تا اینکه به رنگ بنشینه فاصلهای است، و چرخ حرکت دورانی خویش را هر روز به تکرار میسپارد. در هیچ کجای زمین اینچنین خاکی نیست که توان تحمل میخهای خیمههای تو را داشته باشد. عمودهای زمین زیر سقف آسمان بر پا میشود و چادرهای سیاه تنها ...
امشب سری به گوشه ی ویرانه می زنی ؟گاهی دراین سکوت اسیرانه می زنی ؟ای روشنای دیده ی دلهای تیره بختامشب سری به خانه ی پروانه می زنی؟یک لحظه تاغریب دلم حس می کند تو رادستی دراین غروب غریبانه می زنی ؟درموج گریه ازنفس افتاد دخترت با دست مرگ یک دونفس چانه ...