فارسی
يكشنبه 30 ارديبهشت 1403 - الاحد 10 ذي القعدة 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
عاشورا در آیینه ادبیات
ارسال پرسش جدید

خورشيد در گودال! از سودابه مهيجى

خورشيد در گودال! از سودابه مهيجى
آن‏گاه از قوم شقاوت آبرو رفتخونِ خدا با نيزه‏هاىِ در گلو، رفتوقتى كه دريا در پى نهرى جفاكارخونين جگر، بى‏قطرهْ آبى در سبو رفت وقتى در آن آشوب، كفرِ تيغ بر كف سر وقت قرآن با دو دست بى‏وضو رفتغارتگر خون‏خوار ماند و آه تاريخ دودى شد و در چشم‏هاى تنگ ...

عاشورايى‏ها از رزيتا نعمتى

عاشورايى‏ها از رزيتا نعمتى
كاروان رفته است و او جا مانده است چشمه لب تشنه تنها مانده است آب، پيش از قصّه‏ات نيلى نبودجاى سيلى روى دريا مانده است كاروان سر مى‏برد بر كوفه، آهرأس اكبر مى‏برد بر كوفه، آهاين همه قرآن ناطق را يزيدجاى كافر مى‏برد بر كوفه، آه!پشت سر ـ من ـ روبه‏رو ...

با همیشه ‏ی نمازبه پیشگاه «ابو ثمامه» از جواد محمدزمانی

با همیشه ‏ی نمازبه پیشگاه «ابو ثمامه» از جواد محمدزمانی
به نماز عشق می‏ورزید حتی آن‏هنگام که باران تیر و نیزه باریدن گرفته بود و به راز و نیاز، وقتی که خنجرها و شمشیرها تشنه‏ی خونِ تازه بودند. همگان را فهمانده بود که در قنوت، سکوت جایز نیست و چه خوش‏تر آن که در سجده‏ی آخر نماز ـ همچون خورشید فروزان ...

اذن سوختنبرای «حنظلة بن أسعد» از جواد محمدزمانی

اذن سوختنبرای «حنظلة بن أسعد» از جواد محمدزمانی
به کاروان حسین علیه‏السلام درآمد؛ با تبسّمی به باغ چهره و ترنّمی در سخن. از آنان بود که هرگاه لب می‏گشود، چلچله‏ها مدهوش می‏شدند و چون می‏نگریست، آهوان از خویش می‏رمیدند. هنگام که قرآن می‏خواند، فرشتگان به دهانش بوسه می‏زدند و آن‏گاه که به ...

آخرین قربانی از علی خیری

آخرین قربانی از علی خیری
عصر عاشوراست. اینک حسین در پیشگاه تاریخ، یکه و تنها، از حریم عشق پاسداری می‏کند و صحرای کربلا، آخرین قربانی خود را به نظاره ایستاده است. دیگر کودکان، عباس را در کنار خود نمی‏بینند. فرات، تشنه‏تر از همیشه، بی‏تاب و پریشان، به خود می‏پیچد. سینه‏ی ...

تبارشناسی عاشورا از جواد محمدزمانی

تبارشناسی عاشورا از جواد محمدزمانی
عاشوراست که فریاد شور گسترش، در همیشه‏ی گلدسته‏های تاریخ بلند است و به روان مسلمانان، قرآن می‏آموزد.عاشوراست، آن راز بزرگی که با ماندگاری حجّ می‏انجامد و صفا و مروه را حیاتی دیگرگونه می‏بخشد.عاشوراست، آن خون سرخی که در رگ‏های جوانمردان اقلیم ...

رهائى فطرس

رهائى فطرس
امشب اى ياران نويد آورده ‏اممژده از عيدى سعيد آورده امماه شعبان است و ماه رحمت استغرق شادى قلب آل عصمت استخاصه امشب سوم اين ماه نورماه فيض و عزت و ماه سرورماه لطف و رحمت پروردگارجلوه‏ دار طلعت هشت و چهاربس از اين مه پيك سرمد مى ‏رسداز فضا بوى محمد ...

جلوه آفتاب

جلوه آفتاب
حق برون از نقاب پيدا شدخسته گان فتح باب پيدا شدمژده اى رهروان وادى عشقماه ما بى حجاب پيدا شدشب آزادگان هستى راجلوه آفتاب پيدا شدبيكران بحر آفرينش راپر بها دُرّ ناب پيدا شدفخر بفروش اى زمين بر عرشزاده بوتراب پيدا شدكشته‏ى دين كه تشنه بود بسىفيض ...

آيت عدل

آيت عدل
فرشته نغمه اللَّه‏ و اكبر مى ‏زند امشبز نام پنج تن بر عرش زيور مى ‏زند امشبمگر بار دگر معراج خواهد رفت پيغمبركه رضوان گل به سر زيور به پيكر مى‏ زند امشبپى اميرى مهم جبريل در آفاق مى‏ گرددبعرش و فرش و فردوس برين سر مى ‏زند امشبچه رخ داده است اندر ...

آیینه از علیرضا الفبایی « مانا »

آیینه از علیرضا الفبایی « مانا »
 آیینه ! برپا کن دوباره بزم ماتم را تصویر کن بر بوم خون ماه محرم را در سوگ اقیانوس چون عاشقترین دریا با لهجه ای محزون بخوان آن اسم اعظم را آبی ترین مرد از کنارت تشنه لب برگشت ای آب ! بر سر کن تمام خاک عالم را - وقتی که قوم کین به باد فتنه میدادند بر ...

روز عاشورا از ماموستا شیخ نافع مظهر

روز عاشورا از ماموستا شیخ نافع مظهر
*ماموستا شیخ نافع مظهر، معروف به «شپرزه» از شاعران کرد اهل سنت سقز روژی عاشورا ئاسمان و زه‌مین هه‌ر دو به جوته ده‌که‌ن زاری و شین روز عاشورا آسمان و زمین هر دو با هم گریه و زاری می‌کنند زه‌مین بی‌قه‌رار به گریه و نالین ئاسمان که‌سه‌ر و عاجز و ...

دست خالی از علی دهقانی

دست خالی از علی دهقانی
دست خالی ٬ در امتداد نیاز ٬ سمت شش گوشه ی مطهر رفت در کشاکش میان گریه و بغض ٬ دل به دریا زد و به کوثر رفت می چکید از دو چشم ابیاتی ٬ مثنوی وار ٬ گرم و شور انگیز می کشید از صمیم دل آهی ... که به اقلیم عشق بی سر رفت به چه تشبیه می توان کرد این التماس دو چشم ...

در سایه خورشید دشتی آتشین مانده ست از عبدالرضا یزدان پناه

در سایه خورشید دشتی آتشین مانده ست از عبدالرضا یزدان پناه
در سایه خورشید دشتی آتشین مانده ست پشت سر او کهکشانی بر زمین مانده ست یک پیکر و شوق هزاران نیزه عاشق از این غزل بازی به لب ها آفرین مانده ست ای کاروان خورشید را تا شام خواهی برد از روز، روز واقعه، تنها همین مانده ست مهمانی خورشید و صحرا را مگر ...

اندوه شیرین از سید مهدی حسینی

اندوه شیرین از سید مهدی حسینی
که بود این موج؟ این دریا؟ که خواب از چشم دریا بردَ شب را از سراشیب سکون تا اوج فردا،  بردکدامین آفتاب از کهکشان خود،  فرود آمد؟که این‏گونه زمین را تا عمیق آسمانها برد؟صدای پای رودی بود و در قعر زمان پیچیدو بُهت تشنگی را از عطشناک دل ما بردکسی آمد،  ...

بارد چه؟خون! از حبیب الله قاآنى شیرازى

بارد چه؟خون! از حبیب الله قاآنى شیرازى
بارد چه؟خون!که؟دیده،چه سان؟روز و شب!چرا؟از غم،کدام غم؟غم سلطان کربلا!نامش چه بد؟حسین!ز نسل که؟از على!مامش که بود؟فاطمه!جدش که؟مصطفى ‏چون شد؟شهید شد!به کجا؟دشت ماریهکى؟عاشر محرم!پنهان؟نه،بر ملا شب کشته شد؟نه،روز،چه هنگام؟وقت ظهرشد از گلو بریده ...

آنرا که جبرییل نهد پا به خیمه اش از محسن نیکنام

آنرا که جبرییل نهد پا به خیمه اش از محسن نیکنام
آنرا که جبرییل نهد پا به خیمه اش آتش قدم گذاشت خدایا به خیمه اش"خورشید سربرهنه برآمد به کوهسار"باریده بود عشق به صحرا به خیمه اشپشت زمین خمیده و پشت زمان دوتاستکی آورد زمین و زمان تاب خیمه اشدسته گل محمّدی آورده روی دستیارب مدد که بازبرد تا به خیمه ...

از کوچه‌های خاطره‌هایش عبور کرد از احسان محمود پور

از کوچه‌های خاطره‌هایش عبور کرد از احسان محمود پور
از کوچه‌های خاطره‌هایش عبور کرد پلکی زد و دوباره خودش را مرور کرد می‌کرد حس بزرگیِ بار گناه خویش می‌خواست تا رها شود از دست چاه خویش در برزخ میان بهشت و جهنّمش می‌کرد شوق عفو اله مصمّمش سنگین دلی به وسعت این ابتلای داشت گویا هزار کفش تعلّق به پای ...

شب رفت و صبح دید که فرداست از سهیل محمودی

شب رفت و صبح دید که فرداست از سهیل محمودی
شب رفت و صبح دید که فرداست پلکی زد و ز خواب به پا خاست با این پرنده‌های خوش‌آواز ساحل، ز بانگ و هلهله غوغاست انگار دوش دختر خورشید این دختری که این همه زیباست تن شسته در طراوت دریا کاین گونه دل فریب و دل‌آراست زان ابرهای خیس که ساحل از درکشان به نرمی ...

علـــم را بـــر زمــیــــن بگـــذارم، اما...از سید حبیب نظاری

علـــم را بـــر زمــیــــن بگـــذارم، اما...از سید حبیب نظاری
علـــم را بـــر زمــیــــن بگـــذارم، اما... تـــو را دســـت خـــدا بســپارم،  اما... به چشمم تیر زد آن قوم، ای عشــق! کـــه دســـت از دیـــدنت بردارم، ...

بیابانی سراسر نیزه و تو... از سید حبیب نظاری

بیابانی سراسر نیزه و تو... از سید حبیب نظاری
بیابانی سراسر نیزه و تو... دلم می رفت با هر نیزه و تو... سفر کردیم با هم عمه زینب! من و داغ و سر بر نیزه و ...
پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^