عاشق صادق کجائی؟ دار گوش
طرفه پندم را به گوش دل نیوش
گوش حاضر کن برای استماع
تا برآئی از بیانم در سماع
شعر وش شعرم اگر پیچیده است
رو بیاور شانهی دانش به دست
چون بیان من، بیان عاشقی است
شرط اول عاشقی هم صادقی است
409
آنکه ...
آنکه در طور وجودش رخ عیان جانان کند
درمقام قرب جانان کی دریغ از جان کند
آنکه سر را بر سر کف مینهد بهر نثار
ترک جان را گفته ز اول تا چه با سامان کند
آنکه از صبهای عشق دوست سرخوش میشود
گوهر جان زینب پیمانهی پیمان کند
میدهد بر باد ...
بزرگ فلسفه قتل شاه دین حسین این استکه مرگ سرخ به از زندگی ننگین استحسین مظهر ازادگی و ازادی استخوشا کسی که چنینش مرام وایین استنه ظلم کن به کسی ونه به زیر ظلم بروکه این مرام حسین است ومنطق دین است همین نه گریه بر ان شاه تشنه لب کافیستاگرچه گریه بر ...
اشک فرات بود ز مشکت چکیده بود
یا خیسی خجالت دست بریده بود
یک تیر چشمه از دل مشک تو باز کرد
یک تیر اشک چشم تو از هم دریده بود
حی علی الفلاح تو ادرک اخا بود
در ظهر رکعتی که قیامت خمیده بود
دیدی که سمت دشت نگاه تو از عطش
رنگ از رخ تمام غزالان پریده ...
كشتي شكست خورده طوفان كربلا در خاك و خون طپيده ي ميدان كربلاگر چشم روزگار بر او فاش مي گريست خون مي گذشت از سر ايوان كربلانگرفت دست دهر گلابي به غير اشك زان گل كه شد شكفته به بستان كربلااز آب هم مضايقه كردند كوفيان خوش داشتند حرمت مهمان كربلابودند ...
کربلا عصاره بهشت است و عاشورا آبروی عشق. اگر کربلا نبود هیچ گلی از زمین نمی رویید و مشام هیچ انسان آزاده ای حقیقت را استشمام نمی کرد. اگر کربلا نبود عاشورا نبود و اگر عاشورا نبود امروز عشق بر سر هر کوی و برزنی بیگاری نمی کرد.
حسین آمد و عشق را آبرو ...
دیرگاهیست که اوضاع حیات آرام است!باد نسیان زده آنسوی فرات آرام است!دیرگاهیست که احوال زمین بد نشده استگویی از خواب زمین قافلهای رد نشده استقرن تن داده به دمسردی خاموشیهاآسمان گم شده در گردِ فراموشیهاحق پروانه نبود اینهمه بیکس باشد!که خدا ...
یاری نماند و کار ازین و از آن گذشت آه مخدرات حرم ز آسمان گذشت واحسرتای تعزیه داران اهل بیت نی از مکان گذشت که از لامکان گذشت دست ستم قوی شد و بازوی کین گشاد تیغ آنچنان براند که از استخوان گذشت یا شاه انس و جان تویی آن کز برای تو از سد هزار ...
من پر از شعرم و از قافیه ها بیزارم
مانده ام چندم هجریست که خون می بارم
قبله حاجت من چشم حسین است آری
و لبم تشنه بین الحرمین است آری
پیله بستیم و فقط فکر رهایی هستیم
و فقط منتظر اینکه بیایی هستیم
تا که مشکی به تنم رنگ محرم باشد
شب شعر و غزل و غصه ...
دلی که سینه زن هر شب محرم شد
صدای هر تپشش ذکر یا حسینَم شد
به یاد غربت یک لحظة تو این گونه
بساط گریة هر روز من فرا هم شد
شبی که در دل من خیمه زد غم از هر سو
دلم حسینیة بغض و آه و ماتم شد
فدای زلف پریشان تو که بر نیزه
برای قافله سالاری تو پرچم شد
فرشته ...
این سینه گرم داغ سکوت است، بشنویداین شرح ماتم ملکوت است، بشنوید روح القدس مدد کن و قفل زبان گشاقفل زبان بسته ام از آسمان گشاماه محرم است فقط اشک، محرم استبا خیمه های تشنه فقط مشک، محرم استهان ای قلم بشور و بشوران، سبو بگیرمی خواهی از عطش بنویسی، وضو ...
او با تمام آینه هایش طلوع کردوقتی که عشق پیش دو پایش خضوع کرد
اینجا میان دشت نمازی فراهم استاینجا به پای آب فراتی رکوع کرد
باید کنار قامت این نخل های سبز مردانه ایستاد و به غایت خشوع کرد
بزمی فراهم است بیا همرکاب شوعشقی مقدر است که باید شروع کرد
ای ...
عشق یعنی کوچه کوچه انتظار رؤیت خورشید در باغ بهارعشق یعنی با جنون تا اوجها رفتن از ساحل به بام موجهاعشق یعنی یک تغزل شعر ناب مثنویهای خدای آفتابعشق یعنی سوختن با شعلهها سبز گشتن ...
فرشتهها گوش به رنگ صدای توأند!زمین و زمان، سرشار از انتظاری دلنشیناند!آسمانیان لحظهای نگاه از خاک بر نمیدارند.پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم ، تبسّم بر لب، لحظه موعود را به شوق ایستاده و امیرمومنان علی علیهالسلام ، لحظه شمار در آغوش ...
گفت ایدست اوفتادی، خوش بیفت
تیغ، در دست دگر بگرفت و گفت
آمدم تا جان ببازم، دست چیست
مست، کز سیلی گریزد، مست نیست
خاصه مست بادهی عشق حسین
یادگار مرتضی میر حنین
خود، بپاداش دو دست فرشیام
حق برویاند، دو بال عرشیام
تا ...