فارسی
جمعه 21 ارديبهشت 1403 - الجمعة 1 ذي القعدة 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
عاشورا در آیینه ادبیات
ارسال پرسش جدید

شمع شهدا از قاسم رسا

شمع شهدا از قاسم رسا
ایکه خورشید زند بوسه بخاکت ز ادب  ز فروغ تو کند جلوه گری ماه به شب‏  توئی آن گل که ز پیدایش گلزار وجود  بلبلان یکسره خوانند به نام تو خطب‏  نیست در آینه‏ی ذات تو جز نور خدا  نیست در چهره‏ی تابان تو جز جلوه‏ی رب‏  آیت صولت و مردانگی و شرم و ...

عباس جوان‏

عباس جوان‏
درفش افتاد عباس جوان را  فلک داد ای فلک داد    علم شد رایت ماتم جهان را  فلک داد ای فلک داد    مرا با رنج این سوگ روان کاست‏  نه تنها انس و جان خاست‏    که دل مأنوس غم گشت انس و جان را  فلک داد ای فلک داد    زمان تا بر زمین این فتنه ...

دریای ادب‏ سید رضا موید خراسانی

دریای ادب‏ سید رضا موید خراسانی

ایمان و وفا سایه‏ی بالای تو بود 

ایثار علی، نقش به سیمای تو بود 

 

گر لب نزدی به آب دریا، عباس 

دریای ادب میان لبهای تو بود 

یا حسین برادر عباس

یا حسین برادر عباس
فرشتگی کردم سالها، فرشته بودم روزها ولی یک روز بالم شکست از بس پَر زدم برای حوصله پرواز به دنبال کُپه نوری بودم که درمان بداند از بس که تابید از ازل تا حالا به دنبال چشمه‌ای بودم که تشنه تشنه سیراب شدن بداند از بس که نوشیده از ازل تا حالا به دنبال ...

در چشم فرات عکس ماه افتاده است از سعید سلیمانپور ارومی

در چشم فرات عکس ماه افتاده است از سعید سلیمانپور ارومی
در چشم فرات عکس ماه افتاده است                                                یک هاله به رنگ اشک و آه افتاده است آن دست بنازم که جلوتـر از پــــــــا                                             در راه وصال حق به راه افتاده ...

گلچرخ از علیرضا فولادی

گلچرخ از علیرضا فولادی
وقتی علم بر دوش توست آری علمداربی دست هم یک پا علمداری علمدارای ابر رحمت یاس‌ها چشم‌انتظارندکی بر سر این باغ می‌باری علمدارمشکی پر از آب حیات اما تو بی‌دستباید به دندان برد... ناچاری علمدارخورشید را در گود خون شرمنده کردیروشن‌ترین گلچرخ ایثاری ...

اشک خورشید از سید حسن ثابت محمودی «سهیل»

اشک خورشید از سید حسن ثابت محمودی «سهیل»
با صدف تا بود برابر چشم  ریزد از ماتم تو گوهر چشم‏    کور بادا ز چشم‏زخم زمان  گر نگرید به سوگ تو هر چشم‏    در رثای تو گرددم خون دل  در عزای تو گرددم تر چشم‏    از غمت هر دمم مکدر روی  هر دمم زین غم تو احمر چشم‏    خون بگرید بسوگ تو خورشید  تا ...

حیرت ستان

حیرت ستان
رفته ام من پا به پای آب ها     رانده ام بر جاده مرداب هادیده ام طومار گنگ خارها     خوانده ام منظومه گلزارهاهر کجا حرفی ز بوی یار بود     کربلا در نشئه تکرار بودهر کجا تا خواست نازد سرنوشت     کربلا این خوش ترین خط را نوشتهر کجا حق در تجلی زد قدم     ...

شاهد همت‏ از آزرم خراسانی‏

شاهد همت‏ از آزرم خراسانی‏
تا ابد، برخی آن تشنه شهیدم، که فرات  شاهد همت سیراب و، لب تشنه اوست‏    آن جوانمرد، که لب‏تشنه، ز دریا بگذشت  زانکه دریا ببر همت او، کم از جوست‏    غرق آتش، که مگر آب رساند به حرم  خونفشان از سرو، از بازوی آویزه بپوست‏    دل دشمن، شده از این ...

شرمنده توست از حسن احمدزاده

شرمنده توست از حسن احمدزاده
ای تشنه لبی، که آب شرمنده توست تا صبح جزا سحاب شرمنده توست در اوج عطش گذشتی از آب فرات و اللّه که انتخاب شرمنده ...

صاحب لوا

صاحب لوا
در کنار علقمه سر وی ز پا افتاده است  یا گلی از گلشن آل عبا افتاده است‏  در فضای رزمگاه نینوا با شور و آه  ناله جانسوز ادرک یا اخا افتاده است‏  از نوای جانگداز ساقی لب تشنه‏گان  لرزه بر اندام شاه نینوا افتاده است‏  ناگهان از صدر زین افکند خود را ...

آمد آن عباس‏ از سروش اصفهانی

آمد آن عباس‏ از سروش اصفهانی
آمد آن عباس میر صادقان  وان علمدار سپاه عاشقان‏    از تف عشق و عطش بریان شده  شاه دین بر حال او گریان شده‏    تف خورشید و تف عشق و عطش  هر سه طاقت برده از آن ماه وش‏    چشم از جان و جهان بردوخته  از برادر عاشقی آموخته‏    هرکرا باشد حسین استاد ...

باز می‌خواند کسی در شیهة اسبان مرا از حسین اسرافیلی

باز می‌خواند کسی در شیهة اسبان مرا از  حسین اسرافیلی
باز می‌خواند کسی در شیهة اسبان مراباز می‌خواند کسی در شیهة اسبان مرا منتظر استاده در خون، چشم این میدان مرا رنگ آرامش ندارد این دل دریایی‌ام می‌برد سیلاب‌ها تا شورش توفان مرا خون خورشید است یا زخم جبین عاشقان می‌نشاند این‌چنین در آتش سوزان مرا ...

این ستاره چه به پیراهن شب می آمد ازصالح دُروند

این ستاره چه به پیراهن شب می آمد ازصالح دُروند
    مشک آبی که از آن روز همین جا مانده    آسمانی است که بر روی زمین جا مانده    عکسِ این فاجعه در قاب چه باید بکند    مشک بسته است، بگو آب چه باید بکند    پاره ای از تنت افتاده در این دشت هنوز    امّ ایمن پی تعبیرِ تو می گشت هنوز    این دل از خون ...

غروب عاشورا ازعلی فرهمند

غروب عاشورا ازعلی فرهمند
غروب بود و تو بودی ، سه شعله در صحرا حریق خیمه و جانم ، که می رود تنها غروب بود و تو بودی ، تمام هستی من غم فراق تو بود و نوای مستی من غروب بود و تو بودی ، امام قافله ام تمام عشق و امیدم نماز و نافله ام غروب بود و توبودی ، سری به نیزه نشست به سوی کعبه ...

عباس حداد کاشانی ساقی حرم

عباس حداد کاشانی ساقی حرم
ادرک اخا شنید ز عباس و خون گریست  چشم حسین با مژه‏ی لاله‏گون گریست‏    لختی برای خاطر تسکین کودکان  شه از درون خیمه چو آمد برون گریست‏    ماتم به روی ماتم و غم روی غم نهاد  وز این جفا چو ابر بهار از جفون گریست‏    پرچم ندید و شد علم آه او ...

درس وفا

درس وفا

آنچه از درس وفا آموختیم     در نوای نینوا آموختیم
نغمه هیهات منّا الذِّله را     از شهید کربلا آموختیم

داغ از حسین عبدی

داغ از حسین عبدی
از داغ دلت شراره ای کوچک بود یا از جگر تو پاره ای کوچک بود آنجا که سر برادرت می تابید خورشید فقط ستاره ای کوچک ...

ای علی اصغر چشم خود وا کن از سید حبیب حبیب پور

ای علی اصغر چشم خود وا کن از سید حبیب حبیب پور
ای علی اصغر چشم خود وا کن    حالت مادر را تماشا کن           من به داغ تو سوزم وسازم       خیز ودرد ما را مداوا کن                             .................... ای گل عطشان ، از چه پژمردی     ازلب پیکان ، آب خون خوردی رفتی و با خود صبر من بردی        ...

چشمه خشکیده‏ی شعر مرا پر آب کن ازپروانه بهزادی آزاد

چشمه  خشکیده‏ی شعر مرا پر آب کن ازپروانه بهزادی آزاد
چشمه  خشکیده‏ی شعر مرا پر آب کن بیت‏های تشنه‏‏‏ و درمانده را سیراب کن برگ های دفترم این روزها پژمرده اند  لااقل یک برگ را مهمان شعری ناب کن ای تو مهتابی ترین؛ یک لحظه کوتاه نیز  برکه‏ی شعر مرا آیینه‏ی مهتاب کن در قنوت یک عطش، بیدار بودم تا ...
پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^