فارسی
چهارشنبه 12 ارديبهشت 1403 - الاربعاء 21 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

[جنگ]بدر می رفتند به نوبت بر شتر سوار می شدند .

مقصود پيامبر صلي الله عليه و آله از كلمه « فردا » فردای قيامت است .

فخر رازی در تفسير آيه « وَإِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ »از قتاده آورده كه همه چيز برای قصاص برانگيخته می شود حتی مگس ها ؛ و معتزليان هم گفته اند كه خداوند همه حيوانات را در آن روز محشور می كند تا دردهايی كه در دنيا از طريق مردن و كشتن و جز اين ها بدان ها رسيده جبران كند و پس از جبران اگر خواست در بهشت جای می دهد و اگر نه نابود می كند .

فخر رازی در ادامه می گويد :

اما به نظر اصحاب ما [اشعريان] چيزی به حكم استحقاق بر خداوند واجب نيست ولی خداوند همه وحوش را مبعوث می نمايد و از حيوان شاخدار برای حيوان بی شاخ قصاص می كند و سپس می فرمايد : بمير و می ميرد .

علامه مجلسی رضي الله عنه پس از نقل اين مقطع از تفسير فخر رازی ، می افزايد :

اخبار بر حشر حيوانات ـ همه يا برخی ـ دلالت دارد و در اين كه بعضی از آن ها به بهشت درآيند ، اخبار فراوانی است1 .

حكايت سبكتكين با آهو

بيهقی در تاريخ خود ماجرای عبرت آموز آهويی را آورده عبرت آموز كه نشان می دهد مكافات بی مهری و مهرورزی ممكن است در اين جهان باشد و شايد مقصود پيامبر صلي الله عليه و آله در سخن پيشين مكافات اين جهانی است و ما ماجرای ياد شده را با نثر شيوا و استوار خود ابوالفضل بيهقی می آوريم :

از عبدالملك مستوفی به بُست شنيدم . . . و اين آزاد مرد مردی دبيرست و مقبول القول . . . گفت : بدان وقت كه امير سبكتكين رضي الله عنه بست بگرفت و با تيوزيان برافتادند .

زعيمی بود به ناحيت طالقان ، وی را احمد بوعمر گفتندی ، مردی پير و سديد و توانگر . امير سبكتكين وی را بپسنديد از جمله مردم آن ناحيت و بنواخت و به خود نزديك كرد و اعتمادش با وی تا بدان جايگاه بود كه هر شبی مرا او را بخواندی و تا ديری نزديك امير بودی و نيز با وی خلوت ها كردی ، شادی و غم و اسرار گفتی و اين پير ، دوست پدر من بود ، احمد بوناصر مستوفی .

روزی با پدرم می گفت و من حاضر بودم كه امير سبكتكين با من شبی حديث می كرد و احوال و اسرار سرگذشت های خويش باز می نمود ، پس گفت : پيشتر از آن كه من به غزنين افتادم ، يك روز برنشستم ، نزديك نماز ديگر و به صحرا بيرون رفتم به بلخ و همان يك اسب داشتم و سخت تيزتك و دونده بود چنان كه هر صيد كه پيش من آمدی باز نرفتی . آهويی ديدم ماده و بچه با وی ، اسب را برانگيختم و نيك رو كردم و بچه از مادر جا ماند و غمی شد ، بگرفتمش و بر زين نهادم و باز گشتم .

و روز ، نزديك نماز شام رسيده بود چون لختی براندم آوازی به گوش من آمد ، بازنگريستم مادر بچه بود كه بر اثر من می آمد و غريوی و خواهشكی می كرد ، اسب برگردانيدم به طمع آن كه مگر وی نيز گرفتهآيد و بتاختم ! چون باد از پيش من رفت . بازگشتم و دو سه بار هم چنين می افتاد و اين بيچاركَك می آمد و می ناليد تا نزديك شهر رسيدم ، مادرش هم چنان نالان نالان می آمد و دلم بر وی بسوخت و با خود گفتم : از اين آهو بره چه خواهد آمد ؟ مادر او برين مهربان است ، رحمت می بايد كرد . بچه را بر صحرا انداختمم ، سوی مادر بدويد و غريو كردند و هر دو برفتند سوی دشت و من به خانه رسيدم .

شب تاريك شده بود و اسبم بی جو بمانده ، سخت دل تنگ شدم و چون غمناك در وثاق بختم ، به خواب ديدم پيرمردی را سخت فرهمند كه نزديك من آمد و مرا گفت : « يا سبكتكين ! بدان كه آن بخشايش كه بر آن آهو ماده كردی و اين بچكَك بدو باز دادی و اسب خود را بی جويله كردی ، شهری را كه آن را غزنين گويند و زار و بستان بر تو و بر فرزندان تو بخشيدم و من رسول آفريدگارم جل جلاله . . . »

من بيدار شدم و قوی دل گشتم و هميشه از اين خواب همی انديشيدم و اينك بدين درجه رسيدم و به يقين دانم كه ملك در خاندان و فرزندان من بماند تا آن مدت كه ايزد عز ذكره تقدير كرده است .

حكايتی ديگر

آورده اند كه ذوالنون چيزی گفته : برف سنگينی در فصل سرما در مصر به زمين نشست ، برای كاری لازم از شهر بيرون رفتم ، از شهرك دور شدم همسايه خود را كه گبر مسلك بود و بر آيين آتش پرستان ، ديدم ؛ از او پرسيدم كه به چه كاری در اين موقعيت به بيرون آمده است ؟ گفت : ديدم برف سنگينی به زمين نشسته ، پرندگان و ديگر جانداران بيابان ازتأمين آذوقه در مضيقه و تنگی هستند و چه بسا گرسنه بمانند ، كيسه ای ارزن به بيابان آورده ام ، می خواهم بر روی برف ها بپاشم تا اين گرسنگان نيازمند از آن بهره مند شوند ، گفتم : عمل تو را قبول نمی كنند ، گفت : قبول نمی كنند آيا آن را هم نمی بينند ؟ ! از پاسخ به وی بازماندم .

سال بعد در حال طواف بودم كه دستی به شانه ام رسيد ، برگشتم آن گبر مسلك را ديدم كه مسلمان شده ، در حال طواف است ! به من گفت : ديدند و پسنديدند2 .

باز هم مهرورزی به شتران

« رَوَی ابنُ فضّالٍ عَنْ حَمّادِ اللحّامِ قالَ : « مَرّ قطارٌ لاِءبی عَبَدِاللّه ِ عليه السلام فرأی زامِلَةَ قَدْ مالَتْ فَقَالَ : يا غلامُ ! اَعَدِلْ عَلی هذا الجملِ فإنْ اللّه َ تَعالی يُحِبُّ الْعَدْلَ » 3 .

ابن فضال از حمال لحام آورده كه گفت :

قطار شتران بر امام صادق عليه السلام گذر كرد ، امام شتر آذوقه را ديد كه كج می رود ، فرمود : ای غلام ! بر اين شتر دادگری كن كه خداوند دادگری را دوست می دارد .

امام صادق عليه السلام می فرمايد :

« أیُّ بعيرٍ حُجَّ عليهِ ثلاثَ سنينَ جُعلَ مِنْ نِعَمِ الجنَّةِ » 4 .

هر شتری كه سه سال بر آن حج شود ، از چارپايان بهشت خواهد بود .

ابراهيم بن علی مدنی از پدر خود آورده :

« حَجَجْتُ مَعَ علی بنِ الحسينِ فَالْتاثَتْ عَلَيْهِ الناقَةُ فِی سَيْرِها فَأشارَ إلَيْها بالْقَضِيْبِ ثُمَّ قَالَ : آهْ لَوْلا القصاصُ وَرَدَّ يَدَهُ عَنْها » 5 .

با علی بن الحسين حج كردم ، ناقه اش در رفتن بنا بر سستی و كندی گذاشت با تركه خود به آن اشارت كرد سپس گفت : وای اگر قصاص نبود ! و تركه را از آن برگرداند .

« عَلی بنِ الحسينِ المسعودی فِی اثباتِ الوصيِةِ ، فِی سياقِ وفاةِ السجادِ عليه السلام قالَ : وكانَ فِيْما قالَ عليه السلام مِنْ امرِ ناقَتِهِ : أَنْ يُحْسَنَ إلَيْها وَيُقامَ لَها الْعَلَفُ وَلا يُحْمَلُ بَعْدَهُ علی الكَدِّ والسَّفَرِ وتكونَ علی الْحَظِيرَةِ . . . » 6 .

علی بن الحسين مسعودی در « اثبات الوصية » در سياق سخن درباره وفات حضرت سجاد عليه السلام می گويد : آنچه در گفتار وی درباره ناقه اش آمده ، اين بود : به آن [ناقه] نيكی شود و علوفه آن فراهم آيد و پس از درگذشت وی ، به مشقت و سفر به كار گرفته نشود و در آغل قرار گيرد . . .

امام جعفر صادق عليه السلام فرمود :

« قَالَ علی بنِ الحُسينِ لاِبْنِهِ محمدٍ عليه السلام حِيْنَ حَضَرَتْهُ الوفاةُ : إنِّی قَدْ حَجَجْتُ علی نَاقَتی هذِهِ عِشْرينَ حَجَّةً فَلَمْ أَقْرَعْها بِسَوْطٍ قَرْعَةً فإذا نَفَقَتْ فَادْفِنْها لا يَأكُلُ لَحْمَهَا السِّباعُ فإنَّ رَسولَ اللّه ِ صلي الله عليه و آله قَالَ : كُلُّ بَعِيَرٍ يُوْقَفُ عَلَيْهِ مَوْقِفَ عَرَفَةَ سَبْعَ حِجَجٍ إِلاّ جَعَلَهُ اللّه ُ مِنْ نِعَمِ الْجَنَّةِ وَبارَكَ فِی نَسْلِهِ فَلَمّا نَفَقَتْ حَفَرَ لَها أبُوجَعْفَرَ عليه السلام وَدَفَنَها 7 » .

به هنگامه وفات علی بن الحسين به فرزندش محمد عليه السلام گفت : من بر روی اين ناقه ام بيست بار حج كردم ، يك بار هم آن را نزدم ؛ اگر عمرش به پايان آمد ، آن را به خاك بسپار تا درندگان گوشتش را نخورند كه رسول خدا فرمود : شتری [نيست] كه در موقف عرفه هفت بار بر آن درنگ شود مگر خداوند آن را از چارپايان بهشت قرار دهد و به نسل آن بركت دهد . آنگاه كه عمر ناقه به پايان آمد ، امام محمد باقر عليه السلام حفره ای بركند و آن را در آن به خاك سپرد .

امام باقر عليه السلام می فرمايد :

« لَمّا مَاتَ علی بنِ الحسينِ عليه السلام جاءَتْ ناقَةٌ لَهُ مِنَ الرَّعْی حَتّی ضَرَبَتْ بِجَرانَها الْقَبْرَ وَتَمَرَّغَتْ عَلَيْهِ وإنَّ أَبِی كانَ يَحُجُّ عَلَيْها وَيَعْتَمِرُ وَلَمْ يَقْرَعْها قَرْعَةً قَطُّ » 8 .

وقتی علی بن الحسين عليهما السلام وفات يافت ، ناقه ای از او از چراگاه آمد و سينه بر زمين زد و با جلو گردن خود بر قبر كوبيد و بر آن غلت زد ؛ پدرم بر آن ناقه حج می كرد و عمره می نمود و آن را هرگز حتی يك بار هم نزد .

حكايتی شگفت

مناسب می نمايد كه در اينجا از مهرورزی شگفت گربه ای به نوزادهای خود اشاره شود .

در كتاب « شگردهای طبيعت » از قول مردی كشاورز آمده بود كه در آغاز دميدن آفتاب جهت صرف صبحانه خود را آمده كردم ، ناگهان صدای گربه ای از پشت در خانه كه همراه با سوز و گداز بود توجهم را جلب كرد ، اندكی خوراكی متناسب با آن پيش او گذاشتم ولی خودداری كرد ، در را بستم و به درون خانه رفتم اما صدای آن همچنان می آمد .

برای پی گيری كار كشاورزی خود از خانه بيرون آمدم و به دنبال مقصود خود رفتم ، ناگاه ديدم كه گربه به دنبال من به راه افتاد و دم فروبست ، به ذهنم گذشت كه گربه را دنبال كنم ، شايد با زبان بی زبانی مرا برای انجام كاری می خواند ! به دنبال او رفتم كه مرا تا كلبه ای گلين در گوشه ای از آن منطقه كشاند ، ديدم كنار نوزادهای خود قرار گرفت و نوزادها برای خوردن شير به سينه او هجوم بردند . منظره بسيار زيبايی بود ، لحظاتی به تماشای آن منظره ايستادم سپس در پی كار خود رفتم .

صبح فردای آن روز به هنگام صرف صبحانه به ياد گربه افتادم پس از اتمام صبحانه به كلبه ديروزی رفته ، ديدم گربه مرده است و نوزادهای گرسنه ، سينه خشكيده آن را می مكند ! به نظرم آمد كه گربه مهرپرور با كار خود مرا راهنمايی كرد تا پس از مرگ ، از نوزادان بی مادر نگه داری كنم تا بزرگ شوند .

 چو طفلی كز آتش ندارد خبر  نگهدارش ، مادر مهرور

مهر بفزا ای نگار ماه چهر مهربان !

وقتی رسول خدا صلي الله عليه و آله از غزوه ذات الرقاع . . . باز می آمد تا اين كه به نزديك مدينه رسيد ، شتری از سوی خانه صاحبش روی آورد تا به پيامبر صلي الله عليه و آله رسيد ، جلو گردن خود را بر زمين نهاد و سپس صدايی در گلوی خود گردانيد ، پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود : آيا می دانيد كه اين شتر چهمی گويد ؟ گفتند : خدا و پيامبرش داناترند ، فرمود : مرا خبر می كند كه صاحبش از آن كار كشيده تا به پيری رسانيده و به آن آسيب زده و نزار ساخته [و اكنون] می خواهد آن را نحر كند و گوشتش را بفروشد ، سپس رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود : ای جابر ! به سوی صاحبش برو و وی را نزد من آر ، گفتم : صاحبش را نمی شناسم ، فرمود : خود شتر تو را به او راه می نمايد .

جابر گفت : با شتر رفتم تا به محله بنی واقف رسيدم ، وارد كوچه ای شدم كه ناگاه خود را در برابر مجلسی ديدم ، مجلسيان گفتند : ای جابر ! چگونه پيامبر را واگذاشتی و چه سان مسلمانان را ترك گفتی ؟ گفتم : همه به سلامتند ولی كدام يك شما صاحب اين شتر است ؟ يكی از آنان گفت : من ، گفتم : رسول خدا را اجابت كن ! گفت : مرا به چه كار می خواهد ؟ گفتم : شتر تو عليه تو درخواست ياری كرده است !

من و شتر و صاحبش به سوی رسول خدا صلي الله عليه و آله آمديم ، رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود : شتر تو خبرم كرد كه از آن كار كشيدی تا به پيری رساندی و به آن آسيب زدی و نزار ساختی و اكنون می خواهی آن را بكشی و گوشتش را بفروشی ؛ گفت : همين طور است ای رسول خدا ، پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود : آن را به من بفروش ، گفت : شتر مال تو ای پيامبر خدا ، پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود : بلكه به من بفروش ، رسول خدا صلي الله عليه و آله از او خريداری كرد و سپس بر پهلويش زد و آن را رها ساخت كه در حومه مدينه بچرد ، از آن روز هر يك از ما اگر می رفت يا می آمد ، رسول خدا صلي الله عليه و آله از پشم و شير آن شتر می نواخت .

جابر می گويد : پس از مدتی شتر را ديدم كه از آسيب پشت شفا يافته است9 .

علم و سخن جانوران

آيا جانوران علم دارند و سخن می گويند ؟ قرآن مجيد و اخبار و علوم عقلی و دانش روز همه می گويند كه چنين است .

قرآن كريم از زبان حضرت سليمان می فرمايد :

. . .يَا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّيْرِ. . . 10 .

. . . ای مردم ! [ معرفت و آگاهی به ] زبان و منطق پرندگان را به ما آموخته اند . . .

در تفسير روض الجنان در ذيل اين آيه شريفه آمده است كه : روزی مرغكی به سليمان بگذشت و صفيری می زد ، سليمان عليه السلام اصحاب خود را گفت : دانی كه اين مرغك چه گفت ؟ گفتند : نه يا رسول اللّه صلي الله عليه و آله ، گفت : می گويد السلام عليك أيها الملك المسلط علی بنی اسرائيل ؛ سلام بر تو باد ای پادشاه مسلط بر بنی اسرائيل ، خدای تعالی تو را كرامت داد و ظفر داد بر دشمن ، می روم تا بچگان خود را تعهدی كنم و با خدمت تو آيم و برفت .

سليمان گفت : اكنون بنگريد تا باز آيد . ساعتی بود باز آمد و بايستاد و صفيری زد .

سليمان عليه السلام گفت : می گويد اگر دستور باشی تا بروم و برای بچگان كسبی می كنم تا بزرگ شوند ، آنگه به خدمت تو آيم ؟ گفت : روا باشد ، مرغ برفت »11 .

در اين آيه به روشنی از نطق پرندگان و مراتبی از علم و درك آن ها اشاره شده است .

بی شك پرندگان ـ چون حيوانات ديگر ـ در حالت های گوناگون صداهايی از خود ابراز می دارند كه در خور تأمل و دقت است به گونه ای كه می توان از نوع صدا به وضع حالات پرندگان پی برد . اين بخش از صداهای پرندگان شك بردار نيست و همه ـ كم و بيش ـ با آن آشنا هستيم ولی آيه سابق ـ و آيات ديگر همراه آن ـ چيزی بيش از اين را می گويد چون بحث از سخن گفتن آن ها به شيوه ای مرموز با يك انسان است كه مطالب دقيق تری در آن انعكاس دارد و با توجه به مطالبی كه دانشمندان در اين باره آورده اند ، چيز عجيبی نيست .

هوش حيوانات خاصه پرندگان شگفت آورتر است .بعضی از آن ها در خانه سازی و لانه پردازی گاه از انسان ها نيز جلوترند .

بعضی از پرندگان چنان اطلاعاتی از وضع نوزادان آينده خود و نيازها و گرفتاری های آن ها دارند و چنان دقيق برای حل آن ها عمل می كنند كه اعجاب آور است .

پيش بينی آن ها درباره وضع هوا حتی نسبت به چند ماه بعد و آگاهی آن ها از زلزله قبل از وقوع ، معروف است .

با توجه به اين امور ، تعجب ندارد كه آن ها به شكل مخصوصی تكلم كنند و بتوانند با كسی كه از الفبای آن ها آگاه باشد ، سخن بگويند .

به نقل امام صادق عليه السلام از اميرمؤمنان عليه السلام خطاب به ابن عباس می فرمايد :

« إنّ اللّه َ عَلَّمَنا مَنْطِقَ الْطَّيْرِ كَما عَلَّمَهُ سُلَيْمانَ ابنَ داودَ وَمَنْطِقَ كُلِّ دابَّةٍ فِی بَرٍّ أوْ بَحْرٍ » 12 .

خداوند سخن گفتن پرندگان را به ما آموخت چون سليمان بن داود و سخن گفتن هر جنبنده ای چه در خشكی و چه در دريا 13 .

اخبار در اين باره چه می گويد ؟

امام صادق عليه السلام می فرمايد :

« مَهْما اُبْهِمَ عَلی الْبَهائِمِ مِنْ شَی ءٍ فَلا يُبْهَمُ عَلَيْها أَرْبَعَةُ خِصالٍ : مَعْرِفَةُ أَنَّ لَها خالِقَاً وَمَعْرِفَةُ طَلَبِ الرِّزْقِ وَمَعْرِفةُ الذَّكَرِ مِنَ الأُنْثَی وَمَخافَةُ الْمَوْتِ » 14 .

هر چه بر بهائم پوشيده باشد ، چهار حقيقت پوشيده نيست : دانستن اين كه خالقی دارد و شناخت طلب رزق و شناخت نر از ماده و ترس از مرگ .

ابوذر نقل می كند :

« سَمِعْتُ رَسُولَ اللّه ِ صلي الله عليه و آله يَقُولُ : إِنَّ الدّابَّةَ تَقُولُ : اللّهُمَّ ارْزُقْنِی مَلِيْكَ صِدْقٍ يُشْبِعُنِی وَيَسْقِيْنِی وَلا يُكَلِّفُنِی ما لا أطِيْقُ » 15 .

رسول خدا صلي الله عليه و آله را شنيدم كه می فرمود : چارپايان می گويند : خداوندا ! مرا صاحبی راستين روزی كن كه مرا سير كند و آب دهد و بيش از توانم بار نكند .

و از امام جعفر صادق عليه السلام نقل است كه فرمود :

« ما اشْتَرَی أحدٌ دابَّةً إلاّ قالَتْ : اللّهُمَّ اجْعَلْهُ بِی رَحِيْمَاً » 16 .

هيچ كسی چارپايی نخريد مگر اين كه بگويد : خدايا ! او را به من مهربان قرار ده .

اميرمؤمنان علی عليه السلام از پيامبر صلي الله عليه و آله نقل می كند كه فرمود :

« لا تَضْرِبُوا وُجُوْهَ الدَّوابِّ وكُلُّ شَی ءٍ فيهِ الرُّوْحُ فَإنَّهُ يُسَبِّحُ بِحَمْدِاللّه ِ » 17 .

چارپايان را نزنيد و نيز هر چيزی كه در او جان است ، خداوند را تسبيح می گويد .

اخبار در اين خصوص فراوان است و ما در اينجا تنها اندكی از بسيار برشمرديم ، شايد در آينده نيز شمار ديگری از اخبار را در اين زمينه بياوريم .

آيا دانش بشری در اين باره سخنی برای گفتن دارد ؟

در مباحث فلسفی ، علم دارای چهار مرحله است :

1 . علم حسی كه از طريق حواس پنجگانه به دست می آيد .

2 . علم خيالی كه با قوّه مخيّله تحصيل می شود و با آن به كوتاهی و بلندی و شدت و ضعف اشيا پی برده می شود .

3 . علم وهمی كه با قوّه واهمه به دست می آيد و با آن معانی جزئی مثل ترس ، غم ، نااميدی حاصل می گردد .

4 . علم اكمل كه با قوه عاقله به چنگ می آيد و با آن می توانيم مدركات حسی ، خيالی و وهمی را ارزيابی كنيم و درست از نادرست را بشناسيم و از آن ها معانی كلی به دست آوريم .

فلسفه پژوهان گفته اند كه انسان و حيوان در سه مرحله اول و دوم و سوم مشترك اند و مرحله چهارم مختص انسان است كه با آن انسان ، انسان می شود .

در بررسی های « انسان شناسی فلسفی » آدمی را « حيوان ناطق » تعريف كرده اند و بدين طريق انسان را از حيوانات ديگر جدا می كنند و به اعتبار اين نطق ، آن حيوانات را « عجمادات » گفته اند كه در زبان فارسی « حيوانات بی زبان » معنی كرده اند .

اما سزاست بدانيم كه مراد از « نطق » در اينجا ، نطق باطنی است كه همان « تفكر » است و در تقسيم بندی سابق در مرحله چهارم می گنجد ؛

افزون بر اين ، نطق را ـ چنان كه برخی فيلسوفان گفته اند ـ نمی توان فصل انسان دانست چون تاكنون حقيقت انسان مجهول است و بنابر اين چگونه می توان جنس و فصل او را تعيين كرد ؟ اگر در منابع منطق و فلسفه همواره اين تعريف را از انسان تكرار می كنند ، به جهت تعليم و تفهيم است نه بيان حقيقت .

بنابر آنچه گذشت ، در فلسفه هيچ مانعی وجود ندارد كه بگوييم « حيوانات سخنی می گويند » .

و اما از ديد دانش روز كه سر و سرش با واقعيت های عينی و جاری طبيعی است ، مطلب را رنگ ديگری است .

« دانشمندان معتقدند ، بسياری از حيوانات برای خود زبانی دارند و به وسيله آن با يكديگر تفاهم می كنند ، مورچه ها با تماس بدنی يا برخورد شاخكهای خود با هم صحبت می كنند و پيام مبادله می نمايند ،و بعضی از آنها به هنگام خطر با كوبيدن پاهايشان به كف لانه ( مانند تلگرام ) پيام های رمز ، مخابره می كنند .

بيشتر جانوران علاوه بر زبان خصوصی ، دارای يك زبان همگانی هستند كه به كمك آن ، زبان يكديگر را می فهمند و به كمك همين زبان است كه كلاغ ها هنگام احساس خطر با صدای مخصوص به حيوانات ديگر هشدار می دهند تا هر چه زودتر از منطقه خطر بگريزند ، اين حيوانات در واقع جاسوسان جنگلند .

زيست شناسان در مطالعات خود به اين نتيجه رسيده اند كه حشرات ، بعد از انسانها ، از سيستم ارتباطی تكامل يافته ای برخوردارند به ويژه مكالمه و سيستم مخابراتی زنبورها عجيب ترين و كم نظيرترين آنهاست .

يك جانورشناس « سوئدی » در دانشگاه « لاند » سخنرانی جالب توجهی درباره زبان زنبوران عسل كرده است و نتيجه اين تحقيق و تجربه ، زبانی است كه جانورشناس به ياری دستگاههای خود و به وسيله مقايسه به آسانی می تواند به معنی آن پی ببرد »18 .

و بدين گونه روشن می شود كه آنچه قرآن و احاديث اسلامی درباره زبان حيوانات گفته اند مواردی است كه امروزه مورد عنايت دانشمندان علوم طبيعی و زيستی است اما هنوز جای كار بسيار است تا متخصصان بتوانند چنان كه زبان كتيبه های آثار باستانی را رمز گشايی كردند ، زبان حيوانات را رمز گشايی كنند .

مطلب جالب در سخن پيشين اين است كه می گويد : « جانورشناس به ياری دستگاههای خود و به وسيله مقايسه ، به آسانی می تواند به معنی آن [ زبان جانوران ] پی ببرد » .

اما پيامبر گرامی اسلام صلي الله عليه و آله با عنايت الهی و بدون استفاده از دستگاه های پيشرفته ، عرض حال شتر را فهميد و اين همان است كه اميرمؤمنان علی بن ابی طالب عليه السلام می فرمايد :

« إنَّ اللّه َ عَلّمَنا مَنْطِقَ الْطَّيْرِ كَما عَلَّمَ سُلَيْمانَ ابنَ داودَ وَمَنْطِقَ كُلِّ دابَّةٍ فِی بَرٍّ أو بحرٍ » . خداوند سخن گفتن پرندگان را به ما آموخت چون سليمان بن داود و سخن گفتن هر جنبنده ای چه در خشكی و چه در دريا .

اسبان

در گذشته ، اسب نقش بسيار مهمی در چرخش زندگی انسان ايفا می كرد و امروز گرچه نقش آن محدود شده اما باز هم به گونه های مختلف مورد نياز جامعه انسانی است . بی شك يكی از جهت های مهرورزی آدمی به اسب ، نياز اوست به آن كه همچنان ادامه دارد .

در اخباری كه از پيامبر و اهل بيت گرامی قدس سرهما به ما رسيده ، به اسب عنايت و اهتمام بسيار شده است . در بعضی اخبار است كه پيامبر خدا صلي الله عليه و آله اسب را بسيار دوست می داشت19 و در اخبار ديگری پيامبر صلي الله عليه و آله در پاسخ برخی از پرسشگران از اسب های بهشتی می گويد20 .

در اينجا شماری از احاديث و اخبار می آوريم كه اهتمام و مهرورزی پيامبر صلي الله عليه و آله و امامان قدس سرهما به اسب را نشان می دهد .

پيامبر خدا صلي الله عليه و آله می فرمايد : « ألْخَيْلُ مَعْقُودٌ بِنَواصِيْها الخَيْرُ إلی يَوْمِ الْقِيامَةِ . . . » 21 .

خير به پيشانی های اسبان گره خورده است تا روز رستاخيز . . .

و در روايتی ديگر می فرمايد :

« البَرَكَةُ فِی نَواصِی الْخَيْلِ » 22 .

بركت در پيشانی های اسبان است .

تميم داری از پيامبر خدا صلي الله عليه و آله نقل می كند :

« مَنْ نَقَّی شَعِيْراً لِفَرَسِهِ ثُمَّ قامَ بِهِ حَتّی يَعْلِفَهُ عَلَيْهِ ، كَتَبَ اللّه ُ لَهُ بِكُلِّ شَعِيْرَةٍ حَسَنَةً » 23 .

كسی كه [مقداری] جو برای اسب خود پاك كند سپس برخيزد تا آن را به او بخوراند ، خداوند با هر جوی حسنه ای برای او می نويسد .

پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرموده است :

« . . . قَلِّدُو الْخَيْلَ وَلا تُقَلِّدُوها الاْءَوْتارَ » 24 .

اسبان را بند زنيد اما تار بر آن ها بنديد [تا هنگام چريدن خفه نشوند و يا به علوفه بی ميل گردند] .

امام باقر عليه السلام از پيامبر خدا صلي الله عليه و آله نقل می كند :

« . . .وَالْمُنْفِقُ عَلَيْها فِی سَبِيْلِ اللّه ِ كَالْباسِطِ يَدَهُ بِالْصَّدَقَةِ لا يَقْبِضُها » 25 .

و آن كس كه در راه خدا بر اسبان خرج كند چون كسی است كه دستش را به صدقه باز كرده ، آن را نبندد .

پيامبر خدا صلي الله عليه و آله درباره اسبان فرموده :

« ظُهُورُها عِزٌّ وَبُطُونُها كَنْزٌ » 26 .

پشتشان مايه عزت و اندرونشان گنجينه است .

امام جعفر صادق عليه السلام از پدر خويش عليه السلام حديث كرده كه رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود :

« خُيُولُ الْغُزاةِ خُيُولُهُمْ فِی الْجَنَّةِ » 27 .

اسب های رزم آوران ، اسبان آنان در بهشت اند .

اسب نيك

در آخرين بخش اين فصل درباره حيوان به طور كلی در تمدن اسلامی ، سخن خواهيم گفت اما اكنون بهره ای درباره « اسب نيك » از « قابوس نامه » عنصرالمعالی كيكاووس وشمگير ـ كه به گفته ملك الشعرای بهار يك مجموعه تمدن اسلامی پيش از مغول است ـ بر می گيريم كه خالی از لطف نيست ، امير عنصر المعالی كيكاووس به فرزندش گيلانشاه می گويد :

« اما اگر اسب خری هشيار باش تا بر تو غلط نرود كه جوهر اسب و آدمی يكی است . اسب نيك و مرد نيك را هر قيمتی كه كنی برتابد چنان كه اسب بد و مرد بد را چندان كه بتوان نكوهيدن شايد و حكيمان گفته اند كه جهان به مردم به پاست و مردم به حيوان و نيكوتر حيوانی از حيوانات اسب است كه داشتن او هم از كدخدايی است و هم از مروت . و در مثل گويند كه اسب و جامه را نيكودار تا اسب و جامه ترا نيكو دارد و معرفت نيك و بد ايشان دشوارتر از آنِ مردم است كه مردم را با دعوی معنی بود و اسب را نبود بلكه دعوی اسب ديدار است تا از معنی خبر يافتن ، اول به ديدار نگر كه اگر به هنر غلط كند به ديدار نكند كه اغلب اسب نيك را صورت نيك بود و بد را بد بود . . . »

نويسنده پس از يادآوری ويژگی های اسب نيك ، می گويد :

« و اين هنرها كه گفتم بايد كه علی الاطلاق در هر اسبی بود تا نيك بود »28 .

پرندگان

درباره پرندگان و مرغان و بذل توجه بدان ها ، اخبار فراوانی وارد شده است كه در اين بخش تنها گزينه ای از آن اخبار درباره برخی از پرندگان و مرغان می آوريم .

خروس

از پيامبر خدا صلي الله عليه و آله نقل است :

« تَعَلَّمُوا مِنَ الدِّيْكِ خَمْسَ خِصالٍ : مُحافَظَتَه عَلی أَوْقاتِ الصَّلاةِ وَالْغِيْرَةَ وَالسَّخاءَ والشَّجاعَةَ وَكَثْرَةَ الطَّرُوْقَةِ » 29 .

از خروس پنج خصلت فراگيريد : محافظت آن بر اوقات نماز ، غيرت ، سخاوت ، شجاعت و فزونی آميزش .

ثعالبی از رسول خدا صلي الله عليه و آله نقل می كند كه فرمود :

« ثَلاثَةُ أَصْواتٍ يُحِبُّها اللّه ُ تَعالی : صَوْتُ الدِّيكِ وَصْوتُ قارِی ءِ القرآنِ وَصَوْتُ المُسْتَغْفِرِيْنَ بِالاْءَسْحارِ » 30 .

« سه صداست كه خداوند آن ها را دوست می دارد : صدای خروس ، صدای قاری قرآن و صدای استغفار كنندگان به هنگامه سحر » .

از امام صادق عليه السلام نقل است :

« قالَ اميرُالمؤمنينَ عليه السلام صِياحُ الدِّيْكِ صَلاتُه وَضَرْبُهُ بِجَناحِهِ ، رُكُوعُهُ وَسُجُودُهُ » 31 .

اميرمؤمنان فرمود : بانگ خروس ، نماز اوست و پر و بال زدنش ، ركوع و سجود او .

زيد بن خالد جهنی می گويد :

« لَعَنَ رَجُلٌ دِيْكّاً صَاحَ عِنْدَ النَّبِیِّ صلي الله عليه و آله فَقالَ النَّبِی صلي الله عليه و آله : لا تَلْعَنْهُ فَإنَّهُ يَدْعُوْا إلی الصَّلاةِ » 32 .

مردی در حضور پيامبر عليه السلام خروسی كه بانگ برآورده بود ، لعن كرد ، پيامبر فرمود : بدو لعن مكن كه به نماز فرامی خواند .

پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرموده اند :

« إذا سَمِعْتُمْ صِياحَ الدِّيَكَةِ فَاسْأَلُوا اللّه َ مِنْ فَضْلِهِ . . . » 33 .

وقتی صدای خروس ها را می شنويد ، خداوند را از فضلش مسألت كنيد .

آورده اند كه پيامبر صلي الله عليه و آله در خانه و مسجد خروس نگاهداری می كرد34 .

و شيخ محب الدين طبری روايت كرده كه پيامبر خروس سفيدی داشت و اصحاب پيامبر با خروس سفر می كردند تا اوقات نماز را بدان ها اعلام دارد35 .

امام صادق عليه السلام می فرمايد :

« كانَ رَجُلٌ شَيْخٌ ناسِكٌ يَعْبُدُ اللّه َ فِی بَنِی إسْرائِيلَ ، فَبَيْنا هُوَ يُصَلِّی وَهُوَ فِی عِبادَتِهِ إذْ بَصُرَ بِغُلامَيْنِ صَبِيَّينِ قَدْ أَخَذا دِيْكَاً وَهُما يِنْتِفانِ ريشهُ فَاقْبَلَ عَلی ما فِيْهِ مِنَ الْعِبادَةِ وَلَمْ يَنْهَهُما عَنْ ذلِكَ فَأوْحی اللّه ُ إِلی الأرضِ : ان سِيخِی بِعَبْدِی . . . » 36 .

پيرمرد پارسايی از بنی اسرائيل خداوند را عبادت می كرد ، در حالی كه او مشغول نماز بود و عبادت می نمود ، دو كودك را ديد كه پر خروس را


1 ـ بحار الأنوار : 7/276 .

2 ـ تذكرة الأولياء : عطار نيشابوری / باب سيزدهم ، ص 120 ، مصحح : احمد آرام ( با تصرف ) .

3 ـ محجة البيضاء : 4/70 .

4 ـ وسائل الشيعة : 11/482 ، حديث 10 .

5 ـ وسائل الشيعة : 11/484 ، حديث 15 .

6 ـ مستدرك الوسائل : 8/301 ، حديث 1 .

7 ـ ثواب الأعمال : 50 ؛ وسائل الشيعة : 11/541 ، باب 51 ، حديث 15486 .

8 ـ بحار الأنوار : 61/137 ، باب 2 ، حديث 35 .

9 ـ بحار الأنوار : 61/137 و 136 ، حديث 34 .

10 ـ نمل ( 27 ) : 16 .

11 ـ روض الجنان و روح الجنان : 15/18 و 19 .

12 ـ بحار الأنوار :27/264 ، باب 16 ، حديث 10 .

13 ـ تفسير نمونه : 15 ، ذيل آيه 16 سورة نمل ( با تصرف ) .

14 ـ الكافی : 6/539 ، باب نوادر فی الدواب ، حديث 11 .

15 ـ وسائل الشيعة : 11/479 ، باب 9 ، حديث 15306 .

16 ـ وسائل الشيعة : 11/479 ، باب 9 ، حديث 15307 .

17 ـ وسائل الشيعة : 11/484 ، باب 10 ، حديث 15327 .

18 ـ پيام قرآن : 2/423 و 424 به نقل از مجله « شكار و طبيعت » و « پرورش زنبور عسل » .

19 ـ سنن نسانی : 6/218 ، حديث 3566 .

20 ـ سنن ترمذی : 3/402 و 403 ، حديث 2543 و 2544 .

21 ـ بحار الأنوار : 61/159 ، باب 7 ، حديث 1 .

22 ـ سنن نسائی : 6/221 ، حديث 3573 .

23 ـ بحار الأنوار : 61/177 ، باب 7 ، حديث 37 .

24 ـ بحار الأنوار : 61/210 ، باب 8 .

25 ـ وسائل الشيعة : 11/470 ، باب 3 ، حديث 15285 ؛ مسند احمد : 4/180 ، حديث 17768 ( با اندكی تفاوت ) .

26 ـ وسائل الشيعة : 11/469 ، باب 2 ، حديث 15283 .

27 ـ وسائل الشيعة : 15/18 ، باب 1 ، حديث 19926 .

28 ـ قابوس نامه : عنصرالمعالی كيكاووس بن اسكندر بن قابوس بن وشمگير بن زيارة به اهتمام وتصحيح : غلامحسين يوسفی ، ص 123 و 124 .

29 ـ بحار الأنوار : 62/3 ، باب 2 ، حديث 3 .

30 ـ بحار الأنوار : 62/8 ، باب 2 .

31 ـ بحار الأنوار 62/5 ، باب 2 ، حديث 10 .

32 ـ مسند احمد بن حنبل : 4/115 ، حديث 17160 .

33 ـ صحيح بخاری : 2/1016 ، حديث 3303 .

34 ـ بحار الأنوار : 62/7 .

35 ـ بحار الأنوار : 62/7 .

36 ـ بحار الأنوار : 61/223 ، باب 9 ، حديث 5 .




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^