پيغمبر صلىاللهعليهوآله وارد شدند، پيرزن سلام كرد، پيغمبر صلىاللهعليهوآله جواب داد، احوالش را پرسيد: مادر! حالت خوب است؟ گفت: آقا جان! از من هيچ چيزى نپرسيد، فقط يك چشم روشنى به من بدهيد.
پيغمبر صلىاللهعليهوآله هم چيزى از مال ...
يكى روزگار هدايت است كه عبارت باشد از روزگارِ رسول با كرامت اسلام صلىاللهعليهوآله كه خداوند متعال به دست ايشان مشعل هدايت را كامل و تمام كردند و چنانچه در قرآن اعلام فرمود: تا روز قيامت به اين مشعل هدايت، به عنوان دين حق، كامل و تمام، براى ...
خداوند مىفرمايد: كسانى كه به جاى هدايت، گمراهى را برداشتند، منِ خدا از باب محبت و دلسوزى به آنها مىگويم:
« فَمَا رَبِحَت تِّجَـرَتُهُمْ »
اين كاسبى براى آنها سودى ندارد.
از زمان حضرت آدم عليهالسلام هم تا الان، هر انسانى، در هر لباس و شأنى كه ...
و اما در آيات بعد، لحن پروردگار نسبت به كسانى كه هدايت را زمين گذاشتند و به جايش گمراهى را انتخاب كردند، تندتر و شديدتر مىشود.
حالا آن لحن را عنايت كنيد:
« أُوْلَئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُاْ الضَّلَــلَةَ بِالْهُدَى وَ الْعَذَابَ بِالْمَغْفِرَةِ ...
مگر مىشود يك دانه به اين كوچكى، سنگينى كره زمين را داشته باشد؟ بله، شما از تمام ستاره شناسان بپرسيد، بعضى از ستارهها را مىشود اتمهايش را فشرده كنند، كه به اندازه يك نارنج درمىآيد، اما همان وزن را هم دارد.
نمونهاش در دنيا زياد است، وزنها ...
مرحوم آقا شيخ عباس تربتى، زمستانها كه منبر مىرفت، گريهاش شديدتر از تابستان بود.تابستانها منطقه تربت حيدريه خنك بود، شبها كه منبر مىرفت، خيلى گريه مىكرد، اما با زمستان فرق داشت. در زمستان كه منبر مىرفت، دو تا مسأله شرعى براى مردم ...
يك معنىاش هم فرمودهاند: مراد از « وَ الْعَصْرِ » عصر عدالت است. اين عصر، عصر امام زمان عليهالسلام است كه تمام آيات قرآن و روايات پياده مىشود، كه هر انسانى به طرف عادل شدن حركت نكند « لَفِى خُسْرٍ ».
نمىگويم: الان عادل باشد، اما الان تصميم ...
دعوت به امام جماعتى
چهل سال پيش، در تهران، اين محل امام جماعتهاى عجيب و غريبى داشت، بيشتر مساجد، مىتوانستيم بگوييم كه پيش نمازهايش از اولياى خدا بودند.الان ما فقط با كمبود قطعه و آذوقه و بعضى از جنسها مواجه نيستيم، بدترين كمبود ما، كمبود ...
اسلام آوردن يهودى به خاطر عدالت على عليهالسلام
يهودى بيرون آمد، گفت: على جان! دارى مىروى؟ فرمود: بله. محاكمه تمام شد و قاضى حق را به شما داد و ما هم بايد برويم.
گفت: من نمىگذارم بروى. فرمود: ما كارى ديگر با هم نداريم، شما برو دكانت را باز كن، زن ...
يهودى بيرون آمد، گفت: على جان! دارى مىروى؟ فرمود: بله. محاكمه تمام شد و قاضى حق را به شما داد و ما هم بايد برويم.
گفت: من نمىگذارم بروى. فرمود: ما كارى ديگر با هم نداريم، شما برو دكانت را باز كن، زن و بچهات منتظر گوشت و نان هستند، ما هم سراغ كشوردارى ...
من كه نمىدانم شما شغلتان چيست، اما اگر شغل دولتى داريد، با پيكان مىتوانيد رفت و آمد كنيد، و حقتان هم همان مقدار است، اگر در ماشين بالاتر بنشينيد، خودتان تقاضا و زمينه چينى كنيد كه به شما بدهند، شما ظالم هستيد.
اگر حق اين است كه هشت ساعت براى ...
و اما مصداق سوم «والعصر»؛ قسم به روزگارِ نعمت ابدى، كه روزگار مردم مؤمن در قيامت است.(1) قسم به روزگار؛
« جَنَّـتٌ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الاْءَنْهَـرُ خَــلِدِينَ فِيهَا »
كه هر كس در روزگار اين دنيا آن روزگار دائم ابدى را از دست بدهد « لَفِى ...
قرآن مىفرمايد: آنهايى را كه داخل جهنم مىريزند، فرياد مىكشند كه: الهى! ما را به دنيا برگردان، تا برويم و از هدايت و عدالت بهرهمند بشويم.
خودم با آنها حرف مىزنم، مىگويم:
« أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَذِيرٌ »
من براى شما هادى نفرستادم؟ من براى شما ...
خدايا! خيلى خوبىها به ما دادى، شكر؛ ايمان، آشنايى با پيغمبر صلىاللهعليهوآله ، توفيق اين دو ركعت نماز را كه هر طورى هست بخوانيم، با اين كه لياقت تو را ندارد، اما به قول آن شخص وقتى كه مىآمد نماز بخواند، دستش را كه بلند مىكرد، مىگفت: الهى! ...
يك كسى خيلى گناه كرده بود، توبه كرد، خوب شد، اما دوباره دچار هواى نفس شد و دوباره به گناه افتاد، باز هم توبه كرد و آدم خوبى شد، دوباره گرفتار شهوات سركش شد، دوباره توبهاش را شكست، تا سه چهار بار.
دو سه تا بلاى بزرگ سرش آمد، فهميد چوب گناهانش را دارد ...
« إِنَّ الاْءِنسَـنَ لَفِى خُسْرٍ »
قسم به آن روزگار هر كس در مدت عمرش عادل نباشد، خسران كرده است.
عادل به چه كسى مىگويند؟ به كسى كه شرايط تقليد در او جمع باشد. كسى كه جلو بايستد، و با اطمينان بشود به او نماز را اقتدا كرد. كسى كه بشود صيغه طلاق را با ...
قسم به روزگار عدالت. عادل به كسى مىگويند كه در حرف زدن افراط و تفريط ندارد؛
« إِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُواْ »
در تعريف كردن، نه مبالغه مىكند و نه كم مىگذارد. عادل غيبت نمىكند، تهمت نمىزند، حتى در باطنِ خودش به كسى سوء ظن نمىبرد.
خيلىها پيش ...
اميرالمؤمنين عليهالسلام زره خود را گم كرده بود، و آن را در مغازه يك يهودى ديد. وارد مغازه شد، آن وقت حاكم كشور بود.
با امام حسن عليهالسلام بودند، فرمود: حسن جان! اين زره من است، كه مىخواهد بفروشد. على عادل در مغازه آمد، فرمود: آقا! اين زره مال من ...