آیت الله حاج آقا رضا صدر ، انسان باسواد ، وارسته و جامع و کاملی بود . ایشان شبهای پنجشنبه در قم جلسۀ درس اخلاق داشتند و طلاب قم از او بهره های فراوانی می بردند . مسجد بزرگ امام حسین (ع) تهران که ساخته شد ، وی به عنوان امام جماعت آنجا انتخاب گردید . آیت ...
با پیروزی انقلاب ، مردم هر شهر و دیاری احساس آزادی کردند و این احساس برایشان بسیار جالب و تازه بود . هنوز حد و حدودی برای آزادی ، و قاعده و نظامی برای بهره برداری از آن تعریف نشده بود . هر کس آزادانه خیال پردازی می کرد و چیزی می گفت . در این بحبوحه ، ...
صبح ها در اصفهان ، منبری داشتم که در کنار زاینده رود برگزار می شد . چهار خانۀ بسیار بزرگ در کنار هم به اضافۀ پیاده رو برای جمعیت فرش می شد . رفت و آمد انبوه جمعیت مشکلاتی برای محله ایجاد کرده بود ، به این دلیل یکی ازهمسایه ها مرتب به بانی مجلس پرخاش می ...
ظهر یکی از روزهای ماه رمضان (سال 1360یا61) مشغول سخنرانی بودم که مردی با لباس شیک و کیف سامسونت وارد مجلس شد و خیره خیره به من نگاه کرد . خیال کردم فردی خارجی است که از اینجا رد می شده ، جمعیت را دیده ، آمده تا ببیند چه خبر است . بعد از منبر پیش من آمد و شروع ...
هنگامی که به طور رسمی لباس روحانیت پوشیدم ، قبل از شروع فعالیت های تبلیغی برای زیارت حضرت رضا (ع) به مشهد رفتم . پایین پای حضرت رو به قبله نشستم و زیارت خواندم و در اعتقاد کامل به این جمله از زیارت نامه : « اشهد انک تشهد مقامی و تسمع کلامی و ترد سلامی » ، ...
دو نوع درس را در پیش گرفتیم ؛ یکی خصوصی و دیگری عمومی . درس خارج خصوصی را گذراندیم تا در ابتدای کار مطالب را به خوبی بفهمیم . استاد ما در این قسمت حضرت آیت الله حاج شیخ ابوالفضل نجفی خوانساری ، از شاگردان مرحوم آقای شیخ محمد حسین کمپانی بود و برای درس ...
در شیراز بودم ، نامه ای به دستم رسید که نوشته بود : « من استاد و رییس دانشگاه هستم و می خواهم خدمت شما برسم .» اطلاع دادم که به منزل تشریف بیاروند . او با برادرش آمد و گفت : « برادرم فارغ التحصیل انگلستان است و مشکلی دارد که از شما راه حل می خواهد . » او تا ...
آمریکا دریافته بود که اختناق زیاد در کشورهای وابسته و فشار فوق العاده بر گردۀ ملت ها ، مشکلات عدیده ای را در پی خواهد داشت و چه بسا سبب خیزش مردمی و برافتادن حکومت دست نشانده گشته ، در بعضی موارد کشور برای همیشه از بند استعماری اش رها شده ، به بلوک ...
در بندرعباس منبر می رفتم . شب آخر و دقایق پایانی منبر بود . جوانی خوش قیافه و شیک پوش جلو آمد . نامه ای به من داد و سریع در جمعیت ناپدید شد . نامه را خواندم . نوشته بود : « من جوانی هستم که قیافه و ظاهرم خوب است و از مال دنیا چیزی کم ندارم . ساکن بندرعباسم ؛ ...
حضرت امام دستور تظاهرات در روز تاسوعا را صادر کردند . از قضا این روز با روز جهانی حقوق بشر مصادف شده بود و همه به طور نسبی اطمینان داشتند که در آن روز به مردم حمله نمی شود . آقای طالقانی که تازه از زندان آزاد شده بود . اعلامیۀ مستقلی انتشار داد. روحانیت ...
با آن که امام منع کرده بود برای نیمۀ شعبان آن سال جشن و سروری بر پا شود ، انجمن حجتیۀ همدان در باغ بزرگی ، جشن مفصلی به راه انداخته بود و این مسئله به خوبی از جدایی آنها از خط مشی امام حکایت می کرد . من خودم کاملا از ارتباط آنها با ساواک خبر داشتم . قضیه ...
قبل از انقلاب ، روزی در خیابان ری می گذشتم ، جوانی لوطی وار جلوی مرا گرفت و گفت : « من اینجا مغازه دارم و کارهای تعمیر ماشین انجام می دهم . دوست دارم چند دقیقه به مغازۀ بیایی و با هم یک چای بخوریم . » رفتم و ساعتی با او نشستم . او می گفت : « شبی در حال مستی ، ...
برای دهۀ دوم ماه شعبان ، به همدان دعوت شده بودم . میزبانم آقای حاج ابراهیم مقدسیان ، یکی از تجار متدین و بزرگوار همدان بود که در تهران زندگی می کرد . سال 52-1353 بود . چند روزی از منبرم می گذشت و اثر فوق العادۀ آن را بر مردم احساس می کردم . روزی چند جوان ...
من پاریس بودم، چند جلسه از من دعوت برای سخنرانی کرده بودند. یک روز، یک دکتری – که خیلی آدم باسوادی است - به من گفت: یک استاد بسیار مهم فوق تخصص انرژِی هستهای از کانادا برای همین مسائل علمی به پاریس آمده است و من به او گفته ام: یک عالِم از مذهب ما، مکتب ...
دیگر کار آسان و بی خطر شده بود . عده ای به طور خود جوش در خیابانها راه می افتادند و مردم دست دسته به آنها می پیوستند . ساعتی بعد این حرکت به تظاهرات وسیعی تبدیل شد . بدین ترتیب همیشه در چند جای تهران ، سطح خیابانها پر از جمعیت بود و رفته رفته آتش انقلاب ...
اواخر سال 1348 حضرت امام در نجف اشرف تدریس ولایت فقیه را شروع کردند . از آشنایانی که به زیارت کربلا و نجف مشرف میشدند ، درخواست می کردیم حتما خدمت آقا برسند و ضمن جویا شدن از احوال ایشان جزوه های درسی را نیز با خود بیاورند . هریک از آن ها اوراقی چند داخل ...
پانزده خرداد 1342 مصادف با ایام محرم بود ، طبق معمول دو – سه روز قبل از محرم درسهای حوزۀ قم تعطیل می شد و من به تهران می آمدم . در دهۀ محرم ، در منزل حاج میرزا اسماعیل اربابی ، هر روز مجلس روضه برقرار بود . وی فرد وارسته ای بود که در محلۀ امامزاده یحیی ...
من در خیلی از شهرهای ایران منبر رفته ام . از شمال تا جنوب ؛ از شرق تا غرب ؛ مازنداران تا هرمزگان و ایلام تا زاهدان . همواره محور اصلی بحث هایم بنا به سفارش پیامبر اکرم (ص) ، کتاب خداوند و خاندان نبوت بوده است . هزاران نفر پای منبر من آمده و از معارف ...
پدرم می گوید: « هنگام طلب فرزند ؛ از خداوند خواستم که او را اهل فضل و علوم دینی قرار دهد . »حالا گاهی که پدرم با من صحبت می کند ، می گوید من پیشمانم که چرا در حق اولادهای دیگرم این دعا را نکردم تا آنها نیز طلبه گردند . ایامی که می خواستم درس طلبگی بخوانم ...
پدرم واسطه شده بود تا دختر یکی از همکارانش را برای کسی خواستگاری کند . وقتی پدرم قضیه را مطرح می کند ، از او می پرسد آیا خودت پسر نداری ؟! پدرم پاسخ مثبت می دهد و آنها خصوصیات مرا جویا می شوند . ایام تولد حضرت سید الشهداء (ع) بود و من جایی منبر داشتم . ...