بار خدايا! تنها تو را منزّه می دارم و سپاس و ستايش می گويم، كيست كه قدر تو را بشناسد و از مقام تو نترسد؟ و كيست كه بداند تو كسيتى آنگاه از تو نهراسد؟
بار خدايا! تنها تو را منزّه می دارم و سپاس و ستايش می گويم، كيست كه قدر تو را بشناسد و از مقام تو نترسد؟ و كيست كه بداند تو كسيتى آنگاه از تو نهراسد؟
خديا! درهاى روز را با كليدهاى رحمت و رستگارى به روى ما بگشا، و بر من از بهترين لباس هاى هدايت و صلاح بپوشان، به عظمتت در آبشخور قلبم چشمه هاى فروتنى را بجوشان،
اى بهترين كسى كه برای برطرف ساختن هر بدحالى خوانده و براى هر سختى و آسانى آرزو شدى، نيازم را به پيشگاه تو فرود آوردم، پس از موهبت های بلندپاينه خود نااميدانه ردّم مكن اى بزرگوار،
درود فرست بر محمّد و خاندان پرهيزگارش و نداى مرا بشنو، و دعايم را اجابت گو، و به فضل خود آرزو و اميدم را محققّ فرما، اى بهترين كسى كه برای برطرف ساختن هر بدحالى خوانده و براى هر سختى و آسانى آرزو شدى،
شب را در روز درمى آورى، و روز را در شب، زنده را از مرده بيرون مى آورى، و مرده را از زنده، زنده، و هر كه را بخواهى بى حساب روزى مى دهى.
معبودى جز تو نيست.
فرمانروايى را به هر كه بخواهى عنايت میكنى، و از هر كه بخواهى باز مى ستانى، و هركه بخواهى عزت مى بخشى، و هركه اراده كنى به ذلت مى نشانى، خوبى بدست توست، همانا بر همه چيز توانايى،
بار خدايا! اين صبح مرا انگونه آغاز كن كه با پرتو هدايت و با سلامت دين و دنيا همراه باشد و شبم را سپرى ساز از نيرنگ دشمنان و نگاهبانى گردان از هلاكت هاى هواى نفس، كه به يقين تو به هر چه بخواهى توانايى،
خداى من اين مهار نفس من است كه به پايبند مشيّت بستم، و اين بارهاى سنگين گناهان من است كه به پيشگاه عفو و رحمتت انداختم، و اين هوس هاى گمراه كننده من است كه به درگاه لطف و مهرت واگذاشتم.
البته كه چنين نخواهى كرد زيرا حوضهاى رحمتت در سخت ترين خشك سالي ها لبريز و درگاه لطفت همواره براى درخواست و وارد شدن باز است، تويى منتهاى خواسته و نهايت آرزو.
خداى من چسان درمانده اى را كه در حال گريز از گناهان خويش به تو پناه جسته از خود مى رانى؟ يا چگونه رهجويى را كه شتابان قصد آستانت نموده نااميد مى كنى؟ يا چگونه تشنه اى را باز مى گردانى كه وارد حوض هايت شده؟
بار خدايا از آنچه در گذشته مرتكب شدم، از لغزش و خطايم چشم پوشى كن و از درافتادن به جامه تنگ گناه رهايم ساز كه به يقين تويى سرور و مولا، و پشتيبان و اميد من، و تويى منتهاى خواسته و آرزوى من، در دنيا و آخرت،
خدايا با دست اميد در رحمتت را كوبيدم و از كثرت هوسرانى ام به پاهندگى به سويت گريختم و به كناره هاى رشته استوارت انگشتان محبّتم را آويختم.
پس چه بد مركبى است مركب خواسته های باطل كه نفسم بر آن سوار شده، واى بر اين نفس كه گمان هاى بى مورد و آرزوهاى نابجايش با همه زشتى در برابرش زيبا جلوه كرده! و مرگ بر او كه سرور و مولايش جزات نموده!
خداى من، میبينى كه به پيشگاهت نيامدم مگر از جهتى كه نسبت به رحمتت اروزها داشتم، يا چنگ نزدم به اطراف رشته استوارت مگر آنگاه كه گناهانم مرا از خانه وصال تو دور ساخت،
خدايا اگر رحمت تو با توفيق نيكو از ابتدا شامل حال من نبود چه كسى رهنماى من به سويت در اين راه روشن میبود؟ و اگر مهلتت مرا تسليم آمال و آرزوهاى باطل كند آنگاه چه كسى لغزش هايم را از فروافتادن در هواى نفس جبران میكند؟