فارسی
شنبه 29 ارديبهشت 1403 - السبت 9 ذي القعدة 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

عنايات امام عصر(عج)، ص: 27

نمی دهند، شايد دوست دارند شما پيش آن ها برگرديد و همين طور به آن ها بگويی، علی جان! حسين جان! و با آن ها حرف بزنيد؛ چون خوششان می آيد. رجب كه تمام شد، گفتم، خانم! ماشين بگير تا به حله برويم و در شعبان سيد محمد را زيارت كنيم، و از آن جا به سامرا برويم و بعد دوباره به كاظمين بياييم. سفرمان كه تمام شد، آخر شعبان هم به ايران می رويم. هر كس كه هم به ديدن ما آمد، ما می گوييم دكترهای اسرائيل گفتند، من خوب نمی شوم. سيد محمد كه رفتيم، پنج بعدازظهر زيارتمان تمام شد، خانمم در يك مينی بوس هم دو صندلی كنار هم برای من پشت راننده گرفت و برای خودش هم يك صندلی تك در كنار من. سمت كاظمين هوا گرگ و ميش بود، راننده عرب كه تنها چهارپايه چوبی بغل دستش خالی بود، در وسط راه برای سوار كردن كسی كه دست نگه داشت بود، ترمز كرد. آخرين مسافر، جوانی بود كه با وقار و با ادب آمد و روی همان چهارپايه نشست. ماشين كه به راه افتاد، آن جوان شروع كرد به قرآن خواندن، اما چه قرآنی! چه آياتی!




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^