بیدست من ز دست حسینم گسسته دست
ای دست حق بگیر تو دست برادرم
ای دست راست رو بسلامت که تا ابد
این خاطره ودیعه سپارم بخاطرم
ای دست چپ زیاری من بر مدار دست
من در هوای آب بشوق تو میپرم
آبی که آبروی من و اعتبار تست
بر تشنهگان اگر ...
قحط آبست و، صدف، از رنگ گوهر شد خجل
هم ز مادر، طفل و، هم از طفل، مادر شد خجل
کافری، از بسکه زان مسلم نمایان دید، دین
سر به پیش افکند و، در پیش پیمبر شد خجل
هاجری، زمزم پدید آورد و طفلش تشنه بود
سعی، بیحاصل شد و زمزم، ز هاجر شد ...
عرش بود خیره در جلال اباالفضل
ماه شود تیره از جمال اباالفضل
بود به حق اتصال او به حقیقت
چون به علی بود اتصال اباالفضل
عقل نخستین که بد مکمل آدم
بود کمال وی از کمال اباالفضل
ماه بنیهاشم است و از شرف و قدر
ماه برد سجده بر هلال ...
ماهی از برج هاشم آمده رخشان
همچو مه چارده به چارم شعبان
مطلع آن ذیل پاک امبنین است
مبدأ آن صلب شیر بیشهی یزدان
حضرت عباس شیر بیشهی صولت
حضرت عباس میر کشور امکان
زادهی حیدر علی عالی اعلا
یار برادر حسین، مظهر ...
یا حسین افتاد اگر دست یمین از پیکرم
پرچم دین را دهم اکنون بدست دیگرم
گر جدا شد دستم از تن ور تنم شد چاک چاک
کی ز دینم دست بردارم که پور حیدرم
گر ندارم دست در پیکر به دل دارم امید
مشک آب از بهر طفلانت بدندان میبرم
خصم اگر خواهد ...
نگاه و غمزه و مژگان و ابروی تو ای دلبر
بجانم میزند زوبین و تیر و ناچخ و خنجر
ز عشق و هجر و جور و بیوفائیت مرا باشد
سرکشی سرخ و رویی زرد و جسمی زار و چشمی تر
ز سوز عشق و در هجر و شوق وصل و داغ دل
به آذر تن، به افغان جان، به غوغا دل، به سودا ...
تشنگیها را حکایت میکند
عشق تا جان را سقایت میکند
تشنه جانم تشنه جانم تشنه جان
گرچه باشم بر لب آب روان
کز رخم ریزد غبار تشنگی
آنقدر دارم شرار تشنگی
خشک می گردد بدوشم مشک آب
بسکه باشم از عطش در التهاب
تا که هست از تشنه ...
بزن جام از می جان پرور عشق
بگیر از دست ساقی ساغر عشق
برآید آفتابی هستی افروز
شود هر دل به سینه مجمر عشق
شود فرمانبرش ذرات عالم
به صدق آن کس که شد فرمانبر عشق
بود پرواز او در اوج لاهوت
به بخشند آن که در بال و پر عشق
به کف گنج ...
امشب شهادت نامهی عشّاق امضا میشود
فردا زخون عاشقان، این دشت، دریا میشود
امشب کنار یکدگر، بنشسته آل مصطفی
فردا پریشان جمعشان، چون قلب زهرا میشود
امشب صدای خواندن قرآن به گوش آید ولی
فردا صدای الامان، زین دشت بر پا میشود
امشب کنار ...
ای قوم! درین عزا، بگریید بر کشته کربلا بگریید با این دلِ مرده، خنده تا کی؟! امروز، درین عزا بگریید فرزند رسول را، بکشتند از بهر خدای، ها! بگریید از خون جگر، سرشک سازید بهر دل مصطفی، بگریید وَز معدنِ دل به اشکِ چون دُر بر گوهر مرتضی، ...
خطرى كه معاويه و يزيد بر اسلام داشتند اين نبود كه غضب خلافت كردند، اين يك خطر كمتر از آن بود. خطرى كه اينها داشتند اين بود كه اسلام را به صورت سلطنت در مى خواستند بياورند، مى خواستند معنويت را به صورت طاغوت در آوردند، به اسم اينكه ما خليفه رسول الله ...
منزل دوم انسان ، قبر است جايى كه اصلا شخص انس و سابقه قبلى ندارد. خيلى وحشتناك و هول آور است ، به طورى است كه در كتاب ((من لا يحضره الفقيه )) روايتى است كه مى فرمايد: وقتى كه مى خواهيد جنازه اى را وارد قبر كنيد او را ناگهان داخلش نكنيد. اگر مرد است مستحب ...
امام حسين عليه السلام فرمودند: پدر جان ! آيا من به قتل مى رسم ؟پيامبر فرمودند: آرى ! به خدا سوگند كه تو و برادر و پدرت همگى به شهادت خواهيد رسيد!امام حسين عليه السلام فرمودند: آيا قبور ما دور از يكديگر است ؟پيامبر فرمودند: آرى .امام حسين عليه السلام ...
خداى جهان آفرين ، در قلمرو الطاف خاصه اش به امام حسين عليه السلام قلب باطنى پيامبر را بدو ارزانى داشت كه خود پيام آور محبوبش فرمود:((انه مهجه قلبى )) حسين ، مايه حيات قلب من است .و روح مقدس آن حضرت را بدو ارزانى داشت كه خود فرمود:((روحى التى بين جنبى .)) ...
شيخ مفيد در ارشاد صفحه 230 مى گويد: وقتى كه سرهاى شهداى كربلا را در مقابل يزيد به زمين گذاشتند آن خبيث اين شعر را خواند:سرهاى مردم عزيزى را در بارگاه خود درخشانيده ايم كه آنان نفرين شده و سزاوار ستم بودند.سپس رو به على بن الحسين عليه السلام كرد و گفت : ...
جمعى از منافقين به معاويه گفتند: براى آنكه تا حدى نگرانى تو درباره حسين بن على كاسته شود، بهتر است كه او را به منبر دعوت كنى تا براى مردم خطبه بخواند، بديهى است وقتى مردم گفتار او را شنيدند عظمت او در نظر مردم پايين خواهد آمد.معاويه كه در سياست روباه ...
به معاويه گزارش داده بودند كه ممكن است حسين بن على عليه السلام در آينده انقلاب كند. از اين رو نامه اى به آن حضرت نوشت و در آن نامه امام را از قصد انقلاب بر حذر داشت .امام عليه السلام در جواب معاويه ، نامه اى تند و تكان دهنده و در عين حال نصيحت آميز نوشت ...
حسين يك شخصيت حماسى است ، اما نه آنطور كه جلال الدين خوارزمشاه يك شخصيت حماسى است و نه آنطور كه رستم افسانه اى يك شخصيت حماسى است . حسين يك شخصيت حماسى است ، اما حماسه انسانيت ، حماسه بشريت ، نه حماسه قوميت ، سخن حسين ، عمل حسين ، حادثه حسين ، روح حسين ...