اى بهترين كسى كه برای برطرف ساختن هر بدحالى خوانده و براى هر سختى و آسانى آرزو شدى، نيازم را به پيشگاه تو فرود آوردم، پس از موهبت های بلندپاينه خود نااميدانه ردّم مكن اى بزرگوار، اى بزرگوار، اى بزرگوار،
شب را در روز درمى آورى، و روز را در شب، زنده را از مرده بيرون مى آورى، و مرده را از زنده، زنده، و هر كه را بخواهى بى حساب روزى مى دهى.
معبودى جز تو نيست.
فرمانروايى را به هر كه بخواهى عنايت میكنى، و از هر كه بخواهى باز مى ستانى، و هركه بخواهى عزت مى بخشى، و هركه اراده كنى به ذلت مى نشانى، خوبى بدست توست، همانا بر همه چيز توانايى،
يا چگونه تشنه اى را باز مى گردانى كه وارد حوض هايت شده؟ ، البته كه چنين نخواهى كرد زيرا حوضهاى رحمتت در سخت ترين خشك سالي ها لبريز و درگاه لطفت همواره براى درخواست و وارد شدن باز است، تويى منتهاى خواسته و نهايت آرزو.
خداى من چسان درمانده اى را كه در حال گريز از گناهان خويش به تو پناه جسته از خود مى رانى؟ يا چگونه رهجويى را كه شتابان قصد آستانت نموده نااميد مى كنى؟
خدايا با دست اميد در رحمتت را كوبيدم و از كثرت هوسرانى ام به پاهندگى به سويت گريختم و به كناره هاى رشته استوارت انگشتان محبّتم را آويختم.
پس چه بد مركبى است مركب خواسته های باطل كه نفسم بر آن سوار شده، واى بر اين نفس كه گمان هاى بى مورد و آرزوهاى نابجايش با همه زشتى در برابرش زيبا جلوه كرده و مرگ بر او كه سرور و مولايش جرات نموده!
خدايا اگر رحمت تو با توفيق نيكو از ابتدا شامل حال من نبود چه كسى رهنماى من به سويت در اين راه روشن میبود؟ و اگر مهلتت مرا تسليم آمال و آرزوهاى باطل كند آنگاه چه كسى لغزش هايم را از فروافتادن در هواى نفس جبران میكند؟
خدايا، اى آن كه زبان صبح را به گويايى تابش و روشنايى اش برآورد، شب تار را با تيرگي هاى شديد به هم پيچيده اش به اطراف جهان فرستاد، و ساختمان سپهر گردون را در اندازه هاى زيبايش محكم نمود، و پرتو خورشيد را به روشنايی شعله ورش در همه جا برافروزد،