فارسی
سه شنبه 29 اسفند 1402 - الثلاثاء 8 رمضان 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 1
100% این مطلب را پسندیده اند

عظمت آية الكرسی (1)  

عظمت آية الكرسی (1)   

 اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا يُحِيطُونَ بِشَيْ‌ءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِما شاءَ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ لا يَؤُدُهُ حِفْظُهُما وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ.

خداى يكتا كه جز او هيچ معبودى نيست، زنده پاينده و قائم به ذات [كه مدبر و برپا دارنده و نگه‌دارند همه موجودات‌] است هيچ‌گاه خواب سبك و سنگين او را فرا نمى‌گيرد، آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمين است فقط در سيطره مالكيت و فرمانروائى اوست، كيست آن كه جز به اذن او در پيشگاهش به شفاعت برخيزد؟ آنچه را پيش روى ايشان است كه نزدشان حاضر و مشهود مى‌باشد، و آنچه را پشت سر آنان است كه نسبت به آنان دور و پنهان و جهت غيبى دارد مى‌داند، و آنان به چيزى از دانش او احاطه ندارند مگر آنچه را او بخواهد، تخت دانش و حكومتش آسمان‌ها و زمين را فرا گرفته و نگاهدارى آنها بر او گران و شاق نيست، و فقط او بلند مرتبه و بزرگ است.

 

شرح و توضيح‌

در اين آيه شريفه به مسئله توحيد و نفى شرك، و دو صفت از صفات ثبوتيه حق: حى و قيوم، و سلب دو عارضه خواب سبك و سنگين از ذات مقدس پروردگار، و مالكيت و فرمان‌روائى او بر همه آسمان‌ها و زمين، و اثبات شفاعت، و بى‌نهايت بودن علم و دانش و قدرت حضرت محبوب و مسئله كرسى و دو وصف اثباتى علّى و عظيم توجه ويژه داده شده است.

در اين آيه مباركه كه مفاهيم و معانى بلند و ملكوتى‌اش هم‌چون دريائى بى‌ساحل موج مى‌زند، شانزده بار با اسم و ضمير از حضرت رب العزه ياد شده، و چنين آيه‌اى در همه آيات قرآن نمونه و مانند و مثل و نظير ندارد.

در اين كه آية الكرسى يك آيه است و پايانش‌ هُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ‌ مى‌باشد، يا سه آيه است و نهايتش جمله هم فيها خالدون است ميان اهل حديث و مفسران و فقهاء بحث و گفتگو است، و نمى‌توان در اين مسئله قاطعانه نظر داد.

 

عظمت آية الكرسى‌

در رابطه با عظمت و مرتبه بلند آية الكرسى و ويژه‌گى اين حقيقت از پيامبر بزرگ اسلام و اهل بيت گرامش رواياتى نقل شده است:

از رسول خدا روايت شده:

«ان اعظم آية فى‌القرآن آية الكرسى:» «1»

به يقين بزرگ ترين آيه در قرآن، آية الكرسى است.

از اميرمؤمنان (ع) روايت شده است كه آن حضرت فرمود:

 

«سعمت رسول الله (عليهما السلام) يقول يا على سيد البشر آدم، و سيد العرب محمد و لافخر، و سيد الفرس سلمان، و سيد الروم صهيب، و سيد الحبشه بلال، و سيد جبال الطور، و سيد الشجر السدر، و سيد الشهور الاشهر الحرم، و سيد الايام يوم الجمعه، و سيد الكلام القرآن، و سيد القرآن البقره، و سيد البقره آيه الكرسى ...» «2»

از رسول خدا شنيدم فرمود: يا على سيد و آقاى بشر آدم، و عرب محمد كه در اين زمينه فخرى نيست، و فارسيان سلمان، و روميان صهيب، و حبشى‌ها بلال، و كوهها طور، و درختان سدر، و ماهها چهار ماه حرام، و روزها جمعه و سيد كلام قرآن و سيد قرآن بقره و سيد بقره آية الكرسى است.

 

و از اميرمؤمنان (ع) روايت شده است:

«لو تعلمون ما فيها لما تركتموها على حال، ان رسول الله (عليهما السلام) قال: اعطيت آية الكرسى من كنز تحت العرش لم يؤتها نبى قبلى:» «3»

اگر از آثار ملكوتى، و حقايق معنوى اين آيه آگاه بوديد، و مفاهيم بلند آسمانى آن را مى‌دانستيد، در هيچ موقعيتى آن را از دست نمى‌داديد، پيامبر اسلام فرمود: آية الكرسى از گنجينه و خزانه‌اى زير عرش به من عطا شده كه پيش از من به هيچ پيامبرى چنين سرمايه‌اى عطا نشده است.

 

از حضرت باقر (ع) روايت شده است:

«من قرء آية الكرسى مرة صرف الله عنه الف مكروه من مكاره الدنيا، و الف مكروه من مكاره الآخرة، ايسر مكروه الدنيا الفقر، و ايسر مكروه الآخرة عذاب القبر:» «4»

كسى كه يك بار آية الكرسى را قرائت كند، خداوند هزار امر ناپسند و ناخوشايند از امور ناپسند دنيا و هزار حادثه ناخوشايند از حوادث آخرت را از او برطرف مى‌كند، آسان‌ترين مكروه دنيا فقر و آسان‌ترين حادثه ناخوشانيد آخرت عذاب قبر است.

 

از حضرت صادق (ع) روايت شده است:

«ان لكل شيئ ذروة و ذرة القرآن آية الكرسى:» «5»

بر هر چيز قله برترى وجود دارد، و قله برتر قرآن آية الكرسى است.

 

توحيد و نفى شرك‌

توحيد كه اعلاترين مسئله، و اشرف همه حقايق است، و جلوه اعتقادى و عملى‌اش در خيمه حيات انسان داراى آثار بى‌شمار ظاهر و باطنى است، و شرك كه اخسّ مسائل و پست‌ترين امور در همه عالم است، و آثار نحس تخريبى‌اش كه نابودى بنيان انسانيت، و سبب خزى دنيا و آخرت، و خشكاننده همه استعدادهاى آدمى است تا جائى كه ميسر بود در توضيح آيه شريفه 163 سوره مباركه بقره بحث شد، اگر در اين بخش مسائلى در هر دو زمينه ذكر مى‌شود تفصيل بيشترى از آن مطالب است.

الله: اشاره به ذات مستجمع جميع صفات كماليه است، و در غير حضرت حق استعمال نمى‌شود.

 

لا إِلهَ إِلَّا هُوَ، نشان دهنده معبود به حق، معبودى كه حياتش ازلى و ابدى و قائم به ذات است، و قيام همه موجودات در همه امور به اوست.

حروف و حركاتش تمديد و تكرار الله است، و در حقيقت فشرده حقيقت و لا إِلهَ إِلَّا هُوَ تفصيل آن مفهوم عرشى است، و باز حركت بينشان به «هو» برمى‌گردد، و مجموع حروفش از فضاء داخل به مخارج لب و دندان‌ها نمى‌رسد، همان حقيقت بى‌نام و نشان است كه با اضافه ال مشدّد نشان داده مى‌شود: الله، و با حذف الف و لام «له» كه شناخت با نسبت است و با حذف همه‌ «هُوَ» به صورت اشاره مطلق درمى‌آيد پس‌ اللَّهُ، لا إِلهَ إِلَّا هُوَ اشاراتى به مراتب احدى‌ مطلق و نسبى و واحدى مى‌باشد، و ديگر نام و نسبتى كه او را در اين مراتب بنماياند نمى‌توان يافت.

 

رسول بزرگوار اسلام از جانب حضرت حق مأموريت داشت به وسليه قرآن مجيد، توحيد در اعتقاد و عبادت و روح يكتاپرستى را در حيات انسان تجلى دهد، و با عبادت‌ها و بندگى‌هاى باطل به هر شكلى كه باشد مبارزه كند، و بارهاى سنگين بت‌پرستى و حيوان پرستى و انسان پرستى و هوا پرستى را از دوش جان و قلب مردم بردارد، و زنجيرهاى اسارت، و بند تحميلات شيطانى را درهم شكند.

 

وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِي كانَتْ عَلَيْهِمْ. «6»

آن رادمرد جهان هستى، و چهره بى‌نظير تاريخ بشرى، و خوشيد برج انسانيت، مأموريت داشت از طرفى بت‌ها را با دست توحيدى‌اش بشكند، و بتكده‌ها را ويران سازد، دست مستكبرين و متكبرين و مدعيان الوهيت را از دامن انسان‌هاى اسير كوتاه نمايد، و مردم را از پرستش چوب و سنگ، آفتاب و ماه، بت و درخت، انسان و حيوان، و خلاصه هر چيزى كه مايه و پايه و نشانه شرك است آزاد نمايد، و از طرف ديگر افكار و عقول جامعه را بيدار نمايد و در مردم تحرك فكرى به وجود آورد تا در پرتو عقل فعال و با نيروى انديشه و خرد، به انحرافات عقايد خويش آگاه شوند و به نادرستى شرك در اعتقاد و عبادت بينا گردند و خود را از تيرگى‌هاى عقايد باطل و اسارت بندگى و بردگى غير خدا آزاد سازند.

 

آية الكرسى براى بيدارى عقول و به منظور نجات انسان از عقايد انحرافى به ويژه شرك نازل شده است.

آية الكرسى حاوى مضامينى است كه نيروى خرد را به كار مى‌اندازد، اله حقيقى را معرفى مى‌كند و مردم را از ظلمتكده شرك و بت‌پرستى رهائى مى‌بخشد.

آية الكرسى آزادى و اختيار بشر را در مقام پرستش و عبوديت به راه درست و صحيح هدايت مى‌نمايد.

آية الكرسى خداوند دانا و توانا را با صفاتى كه شايسته معبود به حق است به مردم مى‌شناساند و آنان را به بندگى ذاتى كه مستجمع جميع صفات كمال است مى‌خواند.

 

آية الكرسى در ضمن بيان صفات كمال حق مردم را به نقايص خدايان قلابى و معبودهاى ساختگى متوجه مى‌كند و به آنان مى‌فهماند كه انسان عاقل با همه بزرگى و عظمتى كه در آفرينش خود دارد، شايسته نيست از آزادى خويش سوء استفاده كند و با دست خود، حلقه بندگى جماد يا نبات، حيوان يا انسانى را به گردن نهد و آن موجود فقير و ناچيز و تهى‌دست را به عنوان معبود بپرستد.

رهبر با كرامت اسلام دعوت سعادت‌بخش و نجات دهنده‌ى خود را با اعلام كلمه توحيد آغاز كرد و به مردم فرمود:

«قولوا لا اله الا الله تفلحوا:»

 

از همه معبودهاى ساختگى و بت‌هاى بى‌جان و جاندار دل برداريد، و پرستش و بندگى را به الله اختصاص دهيد، و «لا اله الا الله» را كه شعار يكتاپرستى است به زبان بگوئيد و به قلب معتقد شود، و در عمل از معبود حق پيروى نمائيد و يقين داشته باشيد كه در سايه آن به سعادت ابدى و خوشبختى سرمدى نايل خواهيد شد.

«لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ»* در اسلام كلمه توحيد و پايه‌گذار اساس يكتاپرستى در ضمير مردم است، هدف اصلى اين كلمه طيبه، آزادى بشر از انواع بندگى‌هاى ناروا و نفى تمام معبودهاى ساختگى و اثبات الهيت حقيقى براى خداوند خالق و حضرت رب‌العزت است.

 

بشر در طول قرن‌هاى متمادى بر اثر جهالت و نادانى و نارسائى فكر، چنين پنداشته بود كه پاره‌اى از موجودات ارضى يا سماوى داراى يك قدرت فوق عادى و يك قسم نيروى شديد غيبى هستند، اگر آدمى آن موجودات را بپرستد و خود را برده و بنده آنها قرار دهد، مى‌تواند آن نيروهاى ناشناخته را در راه قضاى حوائج و حل مشكلات خويش بكار گيرد و به معنوياتش برسد!

اين عقيده نادرست نسبت به قدرتى كه به خيال انسان براى آن موجودات تصور مى‌شد سبب تحجر فكرى و خمودى عقل مردم گرديد و آنان را از تعالى و تكاملى كه زائيده فكر آزاد و عقل روشن است محروم ساخت.

 

بشر با قبول اين تصور غير واقعى از مطالعه و تفكر و به كار انداختن نيروى خرد باز ايستاد و در نتيجه بزرگ‌ترين ضربه را به ارزش انسانى خود وارد ساخت و خويش را در پست‌ترين وادى ظلمانى توهم و پندار زندانى نمود.

كسى كه به شرك مى‌گرايد، و به ذلت بندگى انسان يا حيوان، نبات يا جماد تن مى‌دهد با اين عمل خويشتن را از آسمان رفيع انسانيت فرو مى‌افكند، چنان پست و بدبخت مى‌شود كه لاشخورهاى اجتماع به وى طمع مى‌ورزند و مى‌كوشند تا آن فرومايه پست را شكار كنند و او را طعمه خويش سازند، اگر به فرض در چنگال لاشخورها نيفتد، از ارزش‌ها تهى خواهد شد، و تندباد حوادث آن بى‌خرد عقل‌كُش را مانند پر كاهى به دوردست‌ترين نقطه انحطاط مى‌افكند و ارزش و قيمت انسانى‌اش را به نابودى قطعى مى‌سپارد.

 

وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَكَأَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ تَهْوِي بِهِ الرِّيحُ فِي مَكانٍ سَحِيقٍ: «7»

و هر كس به خدا شرك ورزد گويا چنان است كه از آسمان سقوط كرده و پرندگان شكارى او را مى‌ربايند، يا تندباد او را به جائى دوردست مى‌اندازد.

در آئين مقدس اسلام، عالى‌ترين هدف و گران‌قدرترين مقصد، نيل به آزادى و نجات از انواع بندگى‌هاى پنهان و آشكار است، يك فرد مسلمان موظف است همواره مواظب خود باشد تا قدمش در راه يكتاپرستى نلغزد و طوق عبوديت و بندگى غير خدا را هرگز به گردن نيفكند و آزادى پر ارزش خويش را حتى براى يك لحظه از دست ندهد.

 

از حضرت صادق (ع) روايت شده است كه آن درياى علم و بينش فرمود:

«من اصبح مهموماً لسوى فكاك رقبته فقد هون عليه الجليل و رغب من ربه فى الربح الحقير:» «8»

كسى كه صبح كند و جز آزادى خود اندوه و غصه‌اى در دل داشته باشد، بداند كه عالى‌ترين هدف انسانى را كوچك و خوار و سبك و ساده انگاشته و به جاى توجه به خداوند، رغبت و ميلش را به سود بسيار اندكى معطوف نموده است.

البته ايجاد شرايط تحقق توحيد، و بيان معارف و قوانين و احكامى كه از نور مطلق و معبود بر حق طلوع مى‌كند به عهده پيامبران و امامان است كه فرستادگان حضرت حق و انتخاب شدگان آن وجود مقدس‌اند.

 

برنامه و مسئوليت اين برگزيدگان و رهبران معصوم ابلاغ تعاليم خداوند است كه بخشى از آن قرآن مجيد است كه از طريق وحى بر قلب عرشى رسول اكرم‌ نازل شده، و قسمت ديگر سنت و حديث است كه بر زبان پيامبر و ائمه طاهرين جارى گشته و مجموع آيات و روايات اسلام كامل و دين جامع را تشكيل داده است، در حديث سلسلة الذهب كه حضرت رضا از پدر بزرگوار و اجدادش تا رسول خدا و رسول خدا از جبرئيل روايت مى‌كند كه خداوند فرمود:

«لا اله الا الله حصنى فمن دخل حصنى امن من عذابى»

سپس با حركت مركب فرياد زد

بشروطها و انا من شروطها

ناظر به همين حقيقت بسيار مهم است كه توحيد و شئون آن و تعاليم عاليه اسلام را بايد از رهبر معصوم دريافت كرد.

 

زيرا جز معصوم كسى به حقايق و ظرائف و اشارات و لطائف توحيد و كيفيت تحققش در قلب و عمل بر اساس آن واقف و آگاه نيست.

غير معصوم علم جامع و دانش كامل و بصيرت لازم به توحيد و احكام و مقررات الهى ندارد، لذا ميان آنچه از توحيد و احكام دانشمندان و فقهاى مكتب‌هاى غير شيعه گفته‌اند با آنچه شيعه از عمق قرآن و بيانات پيامبر و روايات اهل بيت نقل كرده است تفاوت اصولى وجود دارد.

گوئى حضرت رضا در پايان سلسلة الذهب مى‌خواهند به اصحاب حديث و جامعه اسلامى بفهمانند كه اين همه ارزش و اهميت براى كلمه طيبه‌ «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ»* تنها از اين جهت نيست كه آدمى به مدلول آن معتقد و به يكتاپرستى و واحد بودن خدا مؤمن باشد، بلكه اين حقيقت زمانى قلعه مصونيت خداست كه گوينده علاوه بر اعتقاد توحيدى، به همه شرايط آن پاى‌بند و به تمام مقرراتش وابسته باشد و يكى از آن شرايط شناخت امام و رهبر معصوم و واجب الاطاعه دانستن اوست، و بعبارت ديگر از اهم شرايط توحيد اخذ اين حقيقت و احكام مربوط به اين حقيقت از رهبر معصوم است.

 

از نظر رهبران معصوم بندگى‌هاى ناروا و ضد آزادى، منحصر به پرستش الهه محسوس و خدايان مشهود ارضى و سماوى نيست، چه بسيارند افرادى كه بت را در هيچ يك از مظاهرش نمى‌پرستند و در ظاهر گرفتار شرك نيستند، ولى در باطن بنده و مطيع بى‌قيد و شرط هوا و ريا كارى و ديگر تمنيات نفسانى خود هستند، بت‌هاى درون وجود مردم، با حيله و ترفند آزادى معنوى و واقعى را از آنان سلب كرده و حلقه بردگى را به گردنشان انداخته در حالى كه خود از اين اسارت و سلب آزادى غافل و بدتر از آن خويش را آزاد مى‌پندارند.

 

چنين انسان‌هائى در تحقق شهوات و تمنيات بى‌قيد و شرط آزادند، ولى از نظر انسانى و معنوى آزاد نيستند، رهبران معصوم روش نادرست اينان را جز بردگى و بندگى شهوات و اطاعت بى‌قيد و شرط از هواى نفسانى نمى‌دانند، اينان آزاد نيستند، اسير و برده‌ى شهوات‌اند، اميرمؤمنان مى‌فرمايد:

«عبد الشهوة اذل من عبد الرق:» «9»

برده شهوت خوارتر از برده زر خريد است.

و نيز مى فرمايد:

«عبد الشهوة اسير لاينفك اسره» «10»

 

برده شهوت اسيرى است كه از اسارتش نجات نمى‌يابد.

در هر صورت فرهنگ پاك اسلام بر پايه آزادى انسان‌ها استوار شده است، خداوند آدمى را آزاد آفريده و بايد در سايه توحيد همواره آزاد باشد و آزاد زندگى كند، بايد مراقبت نمايد كه آزادى خدادادى‌اش از دستبرد دزدان آزادى‌ محفوظ نگاه دارد و نگذارد هواى نفس و ديگر معبودهاى درونى يا بت‌هاى بى‌جان و جاندار بيرونى آزادى‌اش را سلب كنند و او را برده خود سازند.

 

اميرمؤمنان در ضمن نامه‌اى به فرزندش حضرت مجتبى نوشته:

«و اكرم نفسك عن كل دنية و ان ساقتك الى الرغائب فانك لن تعتاض بما تبذل من نفسك عوضا و لا تكن عبد غيرك و قد جعلك الله حراً:» «11»

وجودت را با گرامى داشتن و حفظ كرامتش از هر پستى نگاه دار، هر چند آن پستى تو را به خواسته‌ها و تمنيات فراوان برساند، زيرا در برابر مقدارى كه از كرامت وجودت هزينه مى‌كنى عوضى و جاى‌گزينى كه برابر آن باشد به دست نمى‌آورى، و برده ديگرى مباش كه خداوند تو را آزاد آفريده است.

 

كلمه توحيد در قرآن مجيد مكرر آمده و همه جا منظور از تحققش آزادى انسان از قيد همه معبودهاى ساختگى و منحصر نمودن پرستش نسبت به حضرت حق است. «12» وجود مقدس حضرت حق در ذات و صفات يگانه و بى‌همتاست، و بر انسان‌ها است كه با شناخت او و صفاتش و مقايسه موجودات و عوارضى كه عارض آنان مى‌شود او را يگانگى بستايند و به عنوان معبود حق مؤمن به او گردند، و مطيع و تسليم او شوند، و از پذيرفتن هر چيزى به غير او به عنوان معبود جداً امتناع ورزند، در اين زمينه به خطبه بسيار مهم 64 نهج‌البلاغه توجه كنيد:

«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى لَمْ تَسْبِقْ لَهُ حَالٌ حَالًا فَيَكُونَ اءَوَّلًا قَبْلَ اءَنْ يَكُونَ آخِرا وَ يَكُونَ ظَاهِرا قَبْلَ اءَنْ يَكُونَ بَاطِنا، كُلُّ مُسَمّىً بِالْوَحْدَةِ غَيْرَهُ قَلِيلٌ وَ كُلُّ عَزِيزٍ غَيْرَهُ ذَلِيلٌ وَ كُلُّ قَوِى غَيْرُهُ ضَعِيفٌ، وَ كُلُّ مالِكٍ غَيْرُهُ مَمْلُوكٌ، وَ كُلُّ عالِمٍ غَيْرُهُ مُتَعَلِّمٌ، وَ كُلُّ قادِرٍ غَيْرُهُ يَقْدِرُ وَ يَعْجِزَ:»

سپاس ويژه خدائى است، كه صفتى از او بر صفت ديگرش پيشى نجسته، تا اول باشد پيش از آن كه آخر باشد، و آشكار باشد قبل از اين كه پنهان باشد. هر آنچه غير او به وحدت ناميده شود ناچيز است، و هر عزيزى جز او خوار، و هر قدرتمندى غير او زبون، و هر مالكى جز حضرتش مملوك و هر عالم و آگاهى غير او نيازمند به فراگيرى، و هر توانائى جز او گاه توانا و گاه ضعيف است.

 

«و كل سميع غيره يصم عن لطيف الاصوات و يصمه كبيرها، و يذهب عنه ما بعد منها، و كل بصيره غيره يعمى عن خفى الالوان و لطيف الاجسام، و كل ظاهر غيره غير باطن و كل باطن غيره غير ظاهر.»

و هر شنونده‌اى غير او از شنيدن صداهاى آهسته ناشنوا، و از شنيدن آوازهاى بلند كر، و از شنيدن صداهاى دور محروم است، و هر بيننده‌اى غير او از ديدن رنگ‌هاى پنهان و اجسام لطيف كور، وهر آشكارى جز او غير پنهان و هر پنهانى جز او غير آشكار مى‌باشد.

امام (ع) در خطبه 84 به برخى از صفات حق به اين مضمون اشاره مى‌كند:

«وَ اءَشْهَدُ اءَنْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ الْاءَوَّلُ لَا شَىْ‌ءَ قَبْلَهُ وَ الْآخِرُ لَا غَايَةَ لَهُ لَا تَقَعُ الْاءَوْهَامُ لَهُ عَلَى صِفَةٍ وَ لَا تُعْقَدُ الْقُلُوبُ مِنْهُ عَلَى كَيْفِيَّةٍ وَ لَا تَنَالُهُ التَّجْزِئَةُ وَ التَّبْعِيضُ وَ لَا تُحِيطُ بِهِ الْاءَبْصَارُ وَ الْقُلُوب:»

و شهادت مى‌دهم كه معبودى جز الله نيست، يگانه‌اى است بى‌شريك، ابتدائى است كه چيزى پيش از او نبوده، و آخرى است كه او را انتهائى نيست، انديشه‌ها به هيچ يك از صفاتش نرسند، دلها را نسزد كه او را به كيفيتى تعيين و تحديد كنند، تجزيه و تبعيض در حريم با عظمتش راه ندارد، و ديده‌ها و دلها به او احاطه پيدا نكنند.

«قد علم السرائر، و خبر الضمائر، له الاحاطة بكل شى‌ء و الغلبة لكل شى‌ء:» «13»

 

قطعاً به همه نهان‌ها آگاه است، و از انديشه‌ها با خبر است، احاطه به هر چيزى ويژه اوست، و غلبه بر هر چيزى مخصوص اوست.

امام در خطبه 152 امواج دانش و علمش به خروش مى‌آيد، و با شناختى كه از صفات حق دارد، به شناساندن حضرت رب‌العزه برمى‌آيد، و توحيد حق را در ذات و صفات با سخنانى شگفت بيان مى‌دارد و راه را بر هر گونه شرك مى‌بندد، و به روى همه معبودان علم شده به دست اوهام ناچيز بشر خط بطلان مى‌كشد، و پرونده عقايد مشركان را مى‌سوزاند، و خيالى بودن فرهنگشان را چون روز روشن اثبات مى‌نمايد.

«الْحَمْدُ لِلَّهِ الدَّالِّ عَلى وُجُودِهِ بِخَلْقِهِ، وَ بِمُحْدَثِ خَلْقِهِ عَلى اءَزَلِيَّتِهِ، وَ بِاشْتِباهِهِمْ عَلى اءَنْ لا شَبَهَ لَهُ، لا تَسْتَلِمُهُ الْمَشاعِرُ، وَ لا تَحْجُبُهُ‌ السَّواتِرُ، لافْتِراقِ الصَّانِعِ وَالْمَصْنُوعِ، وَالْحَادِّ وَالْمَحْدُودِ، وَالرَّبِّ وَالْمَرْبُوبِ:»

خداى را مى‌ستايم كه به سبب وجود مخلوقاتش بر وجود خود دليل و راهنماست، و به حادث بودن موجوداتش بر ازلى بودنش هدايت‌گر است، و به شباهت داشتن آفريده‌ها با يكديگر نشان دهنده اين حقيقت است كه او را شبيهى نيست، ابزار درك و حواس موجودات او را درك نمى‌كنند، و حجاب‌ها هر چه باشد او را نمى‌پوشانند، چرا كه بين آفريننده‌و آفريده شده و تعيين كننده حدود و محدود شده و پروردگار و پروريده تفاوت اصولى و همه جانبه است.

 

«الْاءَحَدِ لا بِتَاءْوِيلِ عَدَدٍ، وَالْخالِقِ لا بِمَعْنى حَرَكَةٍ وَ نَصَبٍ، وَالسَّمِيعِ لا بِاءَدَاةٍ، وَالْبَصِيرِ لا بِتَفْرِيقِ آلَةٍ، وَالشَّاهِدِ لا بِمُماسَّةٍ، وَالْبائِنِ لا بِتَراخِى مَسافَةٍ، وَالظَّاهِرِ لا بِرُؤْيَةٍ، وَالْباطِنِ لا بِلَطافَةٍ، بانَ مِنَ الْاءَشْياءِ بِالْقَهْرِ لَها وَالْقُدْرَةِ عَلَيْها، وَ بانَتِ الْاءَشْياءُ مِنْهُ بِالْخُضُوعِ لَهُ وَالرُّجُوعِ إِلَيْهِ:»

يكتاست نه بر اساس عدد، خالق است نه با حركت و مشقت، شنواست نه با ابزار شنيدن، بيناست نه با بر هم زدن ديده، حاضر است نه با مماس بودن، جداست نه با دورى مسافت، آشكار است نه اين كه به چشم بيايد، پنهان است نه بخاطر لطافت و ظرافت، به غلبه و قدرت بر اشياء جداى از آنهاست، و اشياء به فروتنى نسبت به حضرتش و بازگشت به او جداى از اويند.

«مَنْ وَصَفَهُ فَقَدْ حَدَّهُ، وَ مَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ، وَ مَنْ عَدَّهُ فَقَدْ اءَبْطَلَ اءَزَلَهُ، وَ مَنْ قالَ: كَيْفَ؟ فَقَدِ اسْتَوْصَفَهُ، وَ مَنْ قالَ اءَيْنَ؟ فَقَدْ حَيَّزَهُ، عالِمٌ إِذْ لا مَعْلُومٌ، وَرَبُّ إِذْ لا مَرْبُوبٌ، وَ قَادِرٌ إِذْ لا مَقْدُورَ:»

آن وصفش كند محدودش نموده، و آن كه محدودش نمايد به شمارش آورده، و آن كه او را به شمار آورد ازلى بودنش را منكر شده، آن كه بگويد چون است؟ وصفش را طلبيده، و هر كه بگويد كجاست؟ برايش مكان قرار داده، دانا بوده زمانى كه معلومى وجود نداشته، پروردگار بوده هنگامى كه پروريده‌اى نبوده، توانا بوده آن گاه كه مقدورى موجوديت نداشته است.

 

اين كه حضرت رضا (ع) در پايان روايت توحيدى سلسلة الذهب فرمود

بشروطها و انا من شروطها،

براى اين بوده كه مردم حقيقت توحيد را از امام معصوم و رهبر الهى دريافت كنند، تا در اين مسئله دچار انحراف نگردند، و خالق را به مخلوق و مخلوق را به خالق تشبيه ننمايند، و معبودى جز حضرت او نگيرند، و نهايتاً هم چون بنى‌اسرائيل به گوساله پرستى و بندگى بت بى‌جان و جاندار دچار نشوند، و به اسارت فرعونان تاريخ در نيايند.

آرى بر اساس آيات قرآن مجيد و روايات، و خطبه‌هاى امامان معصوم به ويژه خطبه‌هاى توحيدى اميرمؤمنان ميان خالق و مخلوق در ذات و صفات مباينت كامل و صد در صد وجود دارد، و حضرت حق در ذات و صفات بى‌نهايت، و مخلوق هر چه باشد و هر كه باشد در ذات و صفات محدود، و آمدنى و رفتنى و در نهايت عجز و ناتوانى است هيچ مخلوقى ابداً شايستگى معبود قرار گرفتن ندارد، و لايق پرستش و بندگى نمى‌باشد.

 

آزادى واقعى جز با نفى همه معبودهاى ساختگى، و ايمان به معبود حقيقى كه حضرت الله است ميسر نيست، و به دست آوردن سعادت و خوشبختى هميشگى جز با دست برداشتند از اطاعت بت‌ها، و مطيع حق شدن راهى ندارد.

اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ.

بر اين اساس توحيد اصل نخستين و زيربناى همه اصول و فروع، و پايه‌ى اساسى آئين اسلام است.

اگر براى اسلام اصول ديگرى چون نبوت و معاد و امامت و ديگر حقايق قائليم به اين معنا نخواهد بود، كه توحيد در رديف اينها و برابر با اينهاست، بلكه قاطعانه بايد پذيرفت و جز اين هم نيست، كه توحيد اصل اين حقايق و شالوده و قاعده اينهاست، چه اگر نباشد نبوت و غيره هم نخواهد بود، بر اين پايه است كه بايد براى توحيد حساب ديگرى غير از آنچه هست باز نمود.

 

اگر اسلام آمده است كه اصولى‌ترين نقش را براى سر و سامان دادن به دنيا و آخرت انسان ايفا كند و جامعه‌اى خدائى و پيراسته از هر ظلم و زور بنيان نهد، هر يك از اجزاء و عناصر و اصول و فروع تشكيل دهنده آن، از جمله توحيد، به تناسب اهميتى كه از نظر اين دين دارند و به مقياس تكيه‌اى كه رويشان به عمل آمده بايد در تحقق بخشيدن به آن هدف سهيم باشند، چه منطقى نيست كه در كشتى و يا هواپيمائى موتور را مثلًا ارجى بيشتر نهند و از همه ديگر اجزاء و عناصر آن اهميتى فوق‌العاده‌تر دهند و با اين همه در نقش مورد نظر از آن يعنى حركت دادن سرنشينان سهمى نداشته باشد و يا داشته باشد برابر و يا كمتر.

 

اگر نقش يك راديو آن است كه موج را از هوا بگيرد و به صوت تبديل كند و به شنونده تحويل دهد، طبيعى خواهد بود كه هر يك از اجزاء و عناصر و پيچ و مهره‌هاى آن به مقدار اهميتى كه در دستگاه و مكانيسم آن دارند در تحقق بخشيدن به نقش مورد نظر بى‌كم و كاست سهيم باشند.

حساب ديگرى كه گفته شد بايد براى توحيد باز كرد، از همين قاعده منطقى ناشى مى شود، توحيد درانسجام ارگانيك مفاهيم تشكيل دهنده بافت كلى دين نقشى تعيين كننده داشته و از همه ديگر اجزاء و عناصر و تمامى ديگر اصول و فروع تشكيلدهنده كشتى اسلام داراى اهميتى بيشتر بوده و اسكلت و استخوان‌بندى اين دين را تشكيل مى‌دهد، اين نظريه محور كليه عقايد و معارف و قوانين اين دين بوده و زيربناى طرحى است كه اين آئين براى بهروزى دنيا و آخرت انسان ارائه مى‌دهد.

 

بستگى تمام اينها به اين نظريه چنان است كه بستگى منظومه شمسى به خورشيد، كه هر گاه خللى به خورشيد راه يابد يا فرو افتد بى‌درنگ سياره‌هاى منظومه دچار خلل گردند يا فرو افتند.

وَ لَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَ إِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ: «14»

همانا به تو و پيشينيان تو وحى شد كه اگر در بناى زندگى و حركات و افعال براى خدا شريك قرار دادى هر آينه همه اعمالت تباه و قطعاً از خسارت كنندگان خواهى بود. نبود توحيد، و پذيرش فرهنگ ضد خدا، و زير بار فرعونيان هر زمان رفتن مساوى با تباهى همه اعمال است آن چنان كه فناى خورشيد يعنى نابودى همه اقمار.

 

توحيد بايد از انسان‌ها جامعه‌اى برين و برتر و مورد نظر اسلام به تناسب جايگاهى كه در اين دارد عيناً و عملًا نه تنها اعتقاداً سهيم باشد و به ميزان ارزشى كه به آن داده مى‌شود نقشى عينى و عملى ايفا نمايد، بر اين پايه و اساس قطعا توحيد نخواهد توانست صرفاً به عنوان يك تفكر مجرد فلسفى در ميان مسلمانان و مؤمنان مطرح باشد، تا فقط در عالم ذهن معتبر بوده و بى‌توجه به آثار انسان ساز عينى و عملى، فردى و اجتماعى و دنيائى و آخرتى، و باطنى و ظاهرى آن، اين چنين مورد اهتمام و نقش آسمان افكار باشد.

 

اين درست وارونه خط مشى است كه اسلام خود درباره طرح اين عقيده دارد، كه نه تنها توحيد را به عنوان عاملى عينى و واقعى، انسان ساز و جهان پرداز، بلكه به عنوان زير بناى انقلاب اجتماعى اسلام و موتور محرك انسان و جامعه، دگرگون كننده چهره تاريخ مطرح مى‌سازد، و بر جنبه‌هاى عينى و عملى آن كه شامل روحيات و خصال آدمى و چگونگى اعمال و رفتار او و از همه بالاتر شكل و شمايل اجتماع بشرى مى‌شود تكيه مى‌كند.

 

اين پيامبر بزرگ اسلام منادى توحيد است كه مى‌بينيم شعار اسلام را كه همه جهش‌ها و توفندگى‌ها در آن نهفته است، كلمه توحيد قرار مى‌دهد و نقش و راندمان آن را نيز كه فتح و پيروزى است توأم با آن اعلام مى‌كند:

«قولوا لا اله الله تفلحوا»

با همه وجود نداى توحيد سر دهيد، و اين سرمايه عظيم را در همه جوانب حيات بپذيريد كه قطعاً به پيروزى و ظفر مى‌رسيد پيروزى و ظفرى كه از لوازم آن رستگارى است.

 

شما با اندك تعقلى در مفهوم شعار توحيد مى‌يابيد كه ظفر و پيروزى ويژه صحنه‌هاى پيكار و كار در برابر دشمنان ظاهرى و باطنى است و با صرف يك عقيده نازاى ذهنى و يك تفكر مجرد فلسفى بدون نقشى عينى و عملى به بار نمى‌آيد.

از اين بالاتر و خدشه ناپذيرتر، فراز تكان دهنده ديگر آن حضرت است كه پذيرش توحيد را عامل فتح شرق و غرب، و مطيع و منقاد ساختن ملل سرتاسر گيتى و حكومت يافتن بر كران تا كران پهنه زمين و رسيدن به تمام بهروزى‌ها و نجات از همه سيه روزى‌ها و نهايتاَ سبب ورود در بهشت آخرت و نجات دائمى از عذاب دوزخ و آتش و شكنجه جنهم است. «15» بر اين اساس توحيد از نگاه خود بنيان‌گذار اسلام به شكلى مطرح است كه عمل در متن آن است و كوشش مفيد و مثبت و آباد كننده دنيا و آخرت از لوازم آن، و پيكار با هواى نفس و فرعونيان و نمروديان ميوه شيرين آن و اين نگاهى است كه همه انبياء ارائه داده‌اند و ابراهيم قهرمان توحيد نقش سازنده خود را بر اساس آن ايفا كرده است:

 

«اول من قاتل ابراهيم حين اسرت الروم لوط فنفر ابراهيم حتى استنقذه من ابديهم .... و اول من اتخذ الرايات ابراهيم عليها لا اله الا الله:» «16»

نخستين كسى كه در روزگارش به پيكار پرداخت ابراهيم بود، آنگاه كه ارتش كفر پيشه روم لوط را به اسارت گرفت، ابراهيم براى پيكار در راه خدا به خاطر نجات يك انسان موحد كوچ كرد تا وى را از چنگ انسان نماهاى ستمگر نجات داد، و اولين كسى كه پرچم بكار گرفت ابراهيم بود كه بر آن نقش لا اله الا الله زده بود.

نقش عينى و عملى و طاغوت زدائى توحيد و آثار بسيار مثبتش در حيات انسان بود، كه هر پيامبرى كه مبعوث مى‌شد و توحيد را اعلام مى‌كرد همواره اشراف و ملأ و سردمداران و طواغيت، و آنان كه منافع مادى نامشروع خود را در غافل بودن انسان‌ها و تخدير عقلشان مى‌دانستند حساس مى‌شدند و در برابرشان جبهه مى‌گرفتند و از هر طريقى كه به نظرشان مى‌رسيد براى خاموش كردن چراغ‌ نبوت و نابود كردن مؤمنان به ميدان مى‌آمدند، يقيناً اگر توحيد فقط يك تفكر فلسفى يا صرفاً يك مسئله اعتقادى بود، و كارى به كار حيات و عمل و اخلاق انسان نداشت و براى طاغيان مزاحمتى فراهم نمى‌ساخت در برابرش هيچ جبهه مخالفى باز نمى‌شد، و هيچ طاغوتى براى خاموش كردن آن اقدام نمى‌كرد.

 

آرى پس از مرتبه توحيد اعتقادى كه سرچشمه‌اش فطرت و توضيح دهنده‌اش بعثت و ولايت است، توحيد عينى و عملى است كه حاكميتش در جوانب زندگى و حيات نفى كننده هر طاغوت درونى و برونى به صورت جدى و بدون بروبرگرد است.

همين است راز اين كه موسى كه مى‌آيد فرعون و با ندا و هيئت حاكمه فرعونى در برابر او صف مى‌بندند، و عيسى كه مى‌آيد امپراطور روم شرقى و فريسيان روحانى نماى يهود، و هم طبقه او حساس مى‌شوند، و ابراهيم كه اعلام توحيد مى‌نمايد نمرود و نمروديان در برابرش جبهه تشكيل مى‌دهند، و به سوزاندش رأى مى‌دهند، و هنگامى كه پيامبر اسلام براى نجات جهانيان از فرهنگ‌هاى باطل و طاغوتى قد علم مى‌كند زمامداران خودكامه قريش و باندهاى استثمارگر، و زالو صفت بوسفيانى و هراكليوسى و خسرو پرويزى در برابر او قرار مى‌گيرند.

 

طرح توحيد به اين صورت طرحى است كه خود حضرت حق اعلام كرده:

«لا اله الا الله حصنى فمن دخل حصنى امن من عذابى ...»

توحيد يك دژ نفوذ ناپذير، دژى خدائى، غير قابل شكست است كه عزت و شكوه و تعالى انسان را پاس مى‌دارد و از شكست و ذلت و اسارت حفظش مى‌كند، دژى برج و بارودار كه موحدان و خداپرستان را آشيانه‌اى بلند و دور از دسترس خطرات، و مشركان و طواغيت را طوفان عذاب.

در غير اين صورت و با طرحى آنسان كه خداوند و پيامبرش ارائه كرده‌اند توحيدمان صورى و كوششمان ظاهرى و بدون نتيجه لازم و خداى ناكرده آب در غربال و بنا بر يخ است!

 

لازمه توحيد يا موحد بودن رعايت حقوق خداوند در همه شئون زندگى است، حقوقى كه قرآن و روايات پيامبر و اهل بيت بر اجراى آن تأكيد و پافشارى سخت دارند حق اطاعت در تمامى جوانب زندگى فردى، اجتماعى، مادى، سياسى، نظامى، اقتصادى.

حق عبادت: فقط فرمان او و فرستادگانش را پذيرفتن‌

حق ولايت: زمامدارى و سر رشته‌دارى او را گردن نهادن.

حق حاكميت: تعيين شكل حكومت و معرفى شرايط حاكمان و وضع قوانين.

حق ربوبيت: اداره جامعه و تدبير امور آنان و معرفى خلفايش در اين زمينه.

حق الوهيت: تنها قبول معبوديت او، و نفى هر معبودى در اعتقاد و عمل گرچه هزينه اين قبول در باختن جان باشد.

حق سپاس و تعظيم: اختصاص دادن همه سپاس‌ها و ستايش‌ها و تمجيدها به او.

حق اخلاص: همه فعاليت‌ها و كوشش‌ها و استعدادها و امكانات را خالصانه براى او قرار دادن.

اختصاص و انحصار اين حقوق‌ها در جهت نفى آنها از ديگران معنى خواهد داد و تحقق خواهد يافت.

 

البته شرح اين حقوق و بيان زواياى آنها و انحصارى بودنش نسبت به حضرت حق شرح بسيار مفصلى را مى‌طلبد، كه بايد در كتابى مستقل نگاشته شود، در اين زمينه به توضيح دو حق، حق الوهيت و حق اخلاص مى‌پردازم، و از خدا مى‌خواهم تفصيل ساير حقوق را بر اساس قرآن در روايات و در چهار چوب فرهنگ ناب محمدى در كتابى جداگانه به من توفيق دهد.

 

پی نوشت ها:

----------------------------------------------------------------

(1)- روح المعانى ج 3، ص 10.

(2)- مجمع البيان چاپ اعلمى بيروت، ج 2، ص 157.

(3)- روح المعانى ج 3، ص 10.

(4)- مجمع‌البيان ج 2، ص 157.

(5)- مجمع‌البيان ج 2، ص 157.

(6)- اعراف 157.

(7)- حج 31.

(8)- تحف‌العقول 302.

(9)- غرر الحكم ص 498 و 499.

(10)- غرر الحكم ص 498 و 499.

(11)- نهج‌البلاغه نامه 31 ترجمه اين فقير ص 619.

(12)- پيام آسمانى توحيد 15.

(13)- نهج‌البلاغه خطبه 85.

(14)- زمر 65.

(15)- ارشاد مفيدص 21.

(16)- وسائل ج 11، ص 110.

 

مطالب فوق برگرفته شده از 

کتابتفسیر حکیم جلد ششم

نوشته: استاد حسین انصاریان

 

ادامه دارد . . .

 

عظمت آية الكرسی (2)


منبع : پایگاه عرفان
  • شرک
  • شرك از ديدگاه قرآن‏
  • توحيد ذات و صفات‏
  • عظمت آية الكرسی
  • آية الكرسی
  • توحيد و نفى شرك‏
  • توحيد
  • 0
    100% (نفر 1)
     
    نظر شما در مورد این مطلب ؟
     
    امتیاز شما به این مطلب ؟
    اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

    آخرین مطالب

    زيارت کربلا و ايمان
    رابطه متقابل امیرمؤمنان(ع) و حق - بخش دوم
    شهادت امام سجاد علیه السلام
    ابو ثمامه صائدى‏
    نام و ياد مهدي(ع) در زيارت عاشورا
     پرتويى از اخلاق حضرت امام محمد تقی عليه السلام‏
    مالك بن دودان
    ذکر وقایع لیله عاشورا
    جلال محمدی‏ مهتاب در آب‏
    حقایقی توحیدی از امام حسین(ع)    

    بیشترین بازدید این مجموعه

    توبه دو برادر در آخرین ساعات!
    فاطمه (سلام الله علیها)و نقل حدیث از پیامبر
    مقام حضرت زينب سلام الله عليها
    پنج سخن با الهام در باره ماه رمضان از خطبه ...
    قابل توجه زنان آزاردهنده به همسر
    داستان جوانان غبطه برانگیز!
    افزایش رزق و روزی با نسخه‌ امام جواد (ع)
    سوره ای از قران جهت عشق و محبت
    رابطه متقابل امیرمؤمنان(ع) و حق - بخش دوم
    متن دعای معراج + ترجمه

     
    نظرات کاربر

    پر بازدید ترین مطالب سال
    پر بازدید ترین مطالب ماه
    پر بازدید ترین مطالب روز



    گزارش خطا  

    ^