فارسی
جمعه 07 ارديبهشت 1403 - الجمعة 16 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 2
100% این مطلب را پسندیده اند

حكايت برخورد ملا محمد تقي مجلسي با اراذل و اوباش

 

اوباش فاسد به سردستۀ خود گفتند: ما در اين منطقه، يک مزاحم داريم؛ اين را از سر راه بردار. گفت: مزاحم ما كيست؟ گفتند: ملا محمد تقي مجلسي. خيلي آدم بد پيله‌اي است. هميشه از اين محله رد مي‌شود، مي‌گويد: برادر عرق نخور جهنم مي‌روي، برادر زنا نکن جهنم مي‌روي؛ بيا با خدا آشتي کن. ما نمي‌خواهيم، مگر زور است. گفت: حال او را مي‌گيرم. آمد پرسيد: چه کسي خيلي مريد ملا محمد تقي است. او را پيدا کرد و به او گفت: ملا محمد تقي را شب جمعه به خانه‌ات دعوت كن؛ اما به او نگو كه ما مي‌آييم. ما سي نفر هستيم، براي ما غذا بپز؛ ما مي‌آييم. هيچ چيز به او نگو. گفت: باشد؛ و با ترس خدمت مرحوم مجلسي گفت: آقا شب جمعه، برای شام به منزل، تشريف بياوريد. مرحوم مجلسي هم به او مطمئن بود كه او اهل خداست؛ گفت: مي‌آيم. اما بعد از نماز جماعت، خواهم آمد. مرحوم مجلسي وارد شد، ولي ديد که غذاهاي موجود زياد است. گفت: حتماً بازاري متدين را دعوت کرده که ناگهان در سالن باز شد، عدّه‌اي فاسق بدون سلام همه وارد شده، نشستند و پا را روي پا انداختند. نقشه‌اي کشيده بودند و زن جوان زيباي بدکاره‌اي را ديده بودند كه آخر مجلس بيايد. آن زمان هم بدکاره‌ها چادري بودند. گفتند: تا در اتاق را باز کرديم، چادرت را بينداز و آرايش کرده بايست؛ تصنيف بخوان و برقص! ما هم كسي را مي‌فرستيم اهل محل را بياورند، به آن‌ها بگوييم اين شيخي است که مي‌گوييد اهل خدا و اهل نماز است.

تو با خداي خود انداز کار و دل خوش دار

کـه رحـم اگـر نکنـد مدّعـي خـدا بکنــد

ز ملک تــا ملکـوتش حجــاب بـردارنـد

هر آن‌که خـدمت جـام جهـاننمـا بکنـد

طبيب عشق مسيحادم است و مشفق ليک

چـو درد در تـو نبينـد کــه را دوا بکنـد

ناگهان در خانه باز شد، زن جوان و آرايشکردۀ بي‌حجاب وسط مجلس پريد و دايره را بلند کرد و شروع کرد.

در کوي نيکنامي ما را گذر ندادند  گر تو نمي‌پسندي تغيير ده قضا را

مرحوم مجلسي هم سرش را بلند کرد و گفت: گر تو نمي‌پسندي تغيير ده قضا را.

آن زن به سجده افتاد و ناله کرد: خدايا! غلط کردم. همه به سجده رفتند، شب جمعه بود. مرحوم مجلسي هم دعاي کميل خواند و همه را ديوانه کرد. خدا عاشقش را تنها نمي‌گذارد. آنان نگاهشان به خدا اين است که کارگشا است. يا مقلب القلوب، دلها را تغيير مي‌دهد. زن بدکاره يک دفعه روي خاک مي‌افتد و يارب يارب مي‌گويد. فردا همه در صف اول نماز جماعت بودند. مرحوم مجلسي با يک دنيا تواضع، شاخ شيطاني را شکست و خدا هم بيدارشان کرد.


منبع : پایگاه عرفان
0
100% (نفر 2)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

احساس مسئوليت يوسف
عبرت‏گيرى و هدايت از حوادث روزگار
گفتگوى غير مستقيم خدا با صابران‏
نشانه‌هاي توحيد در موجودات
ميوه باغ پاكى‏
اداى دين با رحمت خدا
بدهكارى و نماز ميّت‏
نفس - جلسه بیست و پنجم
تجلّى خدا در قرآن
آياتى در تبيين هدايت و ضلالت

بیشترین بازدید این مجموعه

درخواست خطاكاران بعد از رفع حجاب‏ها
گفتگوى غير مستقيم خدا با صابران‏
آياتى در تبيين هدايت و ضلالت
حديث عقل و نفس آدمى درآيينه قرآن - جلسه دوم - (متن ...
سِرِّ نديدن مرده خود در خواب‏
رفتار
عظمت نهج البلاغه اميرالمؤمنين عليه‏السلام
گناه جابجايى مقام و منصب
شکیبایی در برابر مشکلات - جلسه هفدهم - (متن کامل + ...
بازگشت نیکی و احسان به انسان

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^