فارسی
سه شنبه 25 ارديبهشت 1403 - الثلاثاء 5 ذي القعدة 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

انسان اگر به ياد خدا باشد ، به قدرشناسی از پيامبران و ادای حقوق امامان قدس سرهما اقدام نموده و از آن بزرگواران كه فرستادگان حق برای هدايت خلق و برگزيدگان خدا برای نجات انسانند پيروی و متابعت می نمايد .

انسان اگر به ياد خدا باشد و به حضرت او توجه نمايد ، از پاسخ دادن به دعوت شيطان ها و اجابت خواسته های بی مهار هوای نفس ، اجتناب می نمايد و به هنگام رخ نمودن گناه ، از گناه روی برمی گرداند و دامن زندگی را به پستی و آلودگی آن نمی آلايد .

ياد خدا يعنی اين كه حضرت او كه آفريننده همه هستی است ، پيوسته مراقب و نگاهبان همه موجودات و حركات و سكنات آنان است و چيزی در ظاهر و باطن و غيب و شهادت از او پنهان نيست و همه اعمال انسان گرچه به اندازه ذره ذره بينی باشد ، از نظر او پنهان نيست و آن را در قيامت محاسبه خواهد نمود ،

. . . وَإِن كَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنَا بِهَا وَكَفَی بِنَا حَاسِبِينَ 1 .

. . . و اگر [ عمل خوب يا بد ] هم وزن دانه خردلی باشد آن را [ برای وزن كردن ] می آوريم ، و كافی است كه ما حسابگر باشيم .

اگر انسان به ياد خدا باشد ، از ترفندها و وسوسه ها و مكاری ها و فريب های شيطانی كه بخصوص در دنيای امروز با پخش شدن از ماهواره ها و رسانه های گروهی و بسياری از روزنامه ها و مجلات و فيلم ها چون جادوگران زبردست مشاعر و نيروی ادراك و دل انسان را تحت تأثير قرار می دهد ، بی ترديد در امان می ماند و رب ناس و ملك ناس و اله ناس ، انسان را در پناه خود از گزند خطرناك آنان حفظ می نمايد .

شياطين و دجالان هرگز قدرت فريفتن و گول زدن و ضربه وارد كردن به انسانی كه در حقيقت مؤمن و غرق ياد خداست ، ندارند چنان كه قرآن می فرمايد :

إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ 2 .

مسلماً كسانی كه [ نسبت به گناهان ، معاصی و آلودگی های ظاهری وباطنی ] تقوا ورزيده اند ، هرگاه وسوسه هايی از سوی شيطان به آنان رسد [ خدا و قيامت را ] ياد كنند ، پس بی درنگ بينا شوند [ و از دام وسوسه هايش نجات يابند .

و چون آنان در فضای نورانی ياد خدا و اوامر و نواهی اش به ترفندهای شيطان و حيله گری او و موقعيت های گناه ، آگاه می شوند و با ديده بصيرت حقايق را می نگرند و در نتيجه از آنچه مخالف با حق است پرهيز می نمايند ؛ شيطان قدرت اثرگذاری بر آنان را ندارد .

فراموش نكنيم كه قرآن مجيد و پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله هم بر اساس روايات بسيار مهم كه برخی از آن ها در كتاب با عظمت كافی نقل شده ، از مصاديق اتم و اكمل ذكر حق اند .

از حضرت امام صادق عليه السلام درباره ياد خدا روايت شده است : « أوحَی اللّه ُ عَزَّوَجَلَّ إلی مُوسَی : يَا مُوسی لاَ تَفْرَحْ بِكَثْرَةِ الْمَالِ وَلاَ تَدَعْ ذِكْری عَلی كُلِّ حَالٍ فَإنَّ كَثْرَةَ الْمَالِ تُنْسِی الذُّنُوبَ وَإنَّ تَرْكَ ذِكْرِی يُقْسِی الْقُلُوبَ » 3 .

خدای عزّوجلّ به موسی عليه السلام وحی فرمود : ای موسی ! به فراوانی و زيادی ثروت مغرور و خوشحال مباش و يادم را در هيچ حالی از دست مده زيرا ثروت و فراوانی مال ، ياد گناهان را از خاطر می برد و ترك يادم دل ها را دچار قساوت می نمايد .

و از آن حضرت روايت شده است كه خدا فرمود :

« يَا مُوسی لاَ تَنْسَنی عَلی كُلِّ حَالٍ فَإنَّ نِسيَانِی يُمِيتُ القَلْبَ » 4 .

ای موسی ! مرا در هر حال فراموش مكن زيرا فراموشی من دل را می ميراند .

با توجه به اين دو روايت مهم بايد گفت كه : قلب قسیّ و مرده از قلب هر حيوانی پست تر و بی ارزش تر و صاحبش از مهرورزی و عشق به ديگران و نيز نيّت پاك و اخلاص و خشوع و خشيت و خوف از عذاب محروم است .

يقيناً قلب رقيق و قلب زنده ، زمينه تخلق به اخلاق حق و ظهور مهر و محبّت و عشق و كرامت را دارد و اين حقيقتی است كه حيات و زندگی

پيامبران و امامان قدس سرهما و اوليا و اصفيا و مؤمنان واقعی ثابت كرده است .

 خوشا دردی كه عشق آرد به جان ها  بميرد بی چنين دردی روان ها
 خوشا بر جسم و جان ، بيماری عشق  خوشا فرياد و آه و زاری عشق
 مكن محروم از اين دردم خدايا  ببخشا بر مس من كيميا را
 الهی در تب عشقم بسوزان  چو شمعم از آتش غم برفروزان
 دلم چون چشم او بيمار گردان  به رويش چشم دل بيدار گردان
 به درد عشق جانم مبتلا ساز  زلعل يار دردم را دوا ساز
 دوای درد جانم عشق يار است  مرا با جان بی جانان ، چه كار است5

حضرت امام جعفر صادق عليه السلام از پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله روايت می كند :

« مَنْ أَكْثَرَ ذِكْرَ اللّه ِ عَزَّوَجَلَّ أَحَبَّهُ اللّه ُ وَمَنْ ذَكَرَ اللّه َ كَثِيراً كُتِبَتْ لَهُ بَرَاءَتَانِ : بَرَاءَةٌ مِنَ النّارِ وَبَراءَةٌ مِنَ النِّفَاقِ » 6 .

كسی كه زياد و بسيار ياد خدا كند ، خدا به او مهر و محبّت ورزد و كسی كه پيوسته ياد خدا باشد ، دو سند رهايی برای او نوشته می شود : رهايی از آتش دوزخ و رهايی از نفاق و دورويی .

بی ترديد ، انسان هنگامی كه به سبب ياد خدا محبوب خدا شود ، درهای فيوضات الهيه به سوی او گشوده می شود و يقيناً قلبی پر نور از ايمان و لبريز از عشق و محبّت نسبت به حق و خلق پيدا می كند و آرزويی جز ظهور كار خير و عمل صالح و درستی كردار و حل مشكلات مردم و خدمت به بندگان خدا برای او نخواهد ماند .

مهر و محبّت و عشق و علاقه اهل ايمان به يكديگر ، بدون ترديد محصول و ميوه شيرين ايمان آنان به خدا و روز قيامت و حساب و ميزان و صراط است .

توجه به پروردگار مهربان و صفات حضرتش و ياد قيامت و آنچه در آن خواهد گذشت ، دل را نرم و قلب را رقيق و باطن را كانون مهر و عاطفه و عشق و محبّت می كند .

توجه به حق و ياد خدا و به ويژه انديشه و دقت در صفات حق مانند رحيم ، رحمان ، كريم ، ودود ، رزاق ، بصير ، باسط اليدين ، دائم الفضل ، غفار ، شافی و . . . انسان را ترغيب می كند كه از مفاهيم آن صفات شكل بگيرد و باطن و قلبش مزين به مفاهيم آن صفات شود و دلش كانون مهر و محبّت و عشق و صفا گردد .

بی ترديد محبّت و عشقِ برخاسته از ايمان ، آثار و نتايج و ميوه ها و محصولات شگفتی خواهد داشت .

2 ـ عمل صالح

از برنامه های مهمی كه اعضا و جوارح و به ويژه قلب را پاك و پاكيزه می كند و رقت و عطوفت و مهربانی پديد می آورد ، عمل صالح و كار پسنديده است ، البته آثار مثبت عمل كه يكی از آن ها پاكی ظاهر و طهارت باطن است هنگامی ظهور می كند كه عمل كننده شرايط معنوی و ظاهری عمل را بكار بگيرد و عمل را آن گونه كه خواسته اند انجام دهد .

عمل ، همراه با نيّت خالص و به قصد رضای خدا و برای پرورش جان و جهت ساختن آخرتی آباد انجام می گيرد .

تداوم بر چنين عملی بی ترديد به پاكی ظاهر و باطن كمك می كند و چون ارتباط با حق است قلب را رقيق و مهربان می نمايد و روح و روان را صفا می دهد و انسان را تبديل به منبع خير و بركت می نمايد .

همه اعمالی كه حضرت حق و پيامبران و امامان قدس سرهما از انسان خواسته اند ، دارای انرژی معنوی است و شرط بهره وری از آن انرژی ، صحيح انجام دادن آن و رعايت شرايط ظاهری و باطنی عمل است و اگر جز اين باشد عمل سودی و بهره ای نصيب انسان نخواهد كرد .

3 ـ همدمان پاك

از عواملی كه سبب رقت قلب و نرمی دل و ظهور محبّت و عشق در باطن است ، همدم واجد شرايط و رفيق پاك و دوست مهربان است .

در اين كه نَفَس پاكان آثار مثبتی در وجود انسان ايجاد می كند ، ترديد نيست .

عرب جاهلی سخت جان و سنگين دل كه جز خشونت و قتل و غارت و پايمال كردن حقوق ديگران كاری نداشت ، از بركت همدمی و رفاقت و معاشرت با پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله به چنان رقت قلبی رسيد كه نوشته اند فردی از آنان می گويد : در يكی از جبهه های نبرد حق بر ضد باطل ، پسر عمويم را در خاك و خون غلطان و در حال جان دادن ديدم ، با شتاب ظرف آبی برای او بردم ، به من اشاره كرد كه آن زخمی زودتر از من به زمين افتاده به داد او برس ، چون آب را برای زخمی ديگر بردم مرابه زخمی ديگر حواله داد ، وقتی كه بالای سر او رسيدم ديدم شهيد شده بود ، به سرعت بالای سر زخمی دوم برگشتم او را نيز شهيد يافتم ، آب را بالای سر پسر عمويم آوردم او نيز شهيد شده بود7 .

حضرت علی عليه السلام در كلماتی نورانی در باب تأثيربرداری انسان از پاكان و خردمندان و صالحان می فرمايد :

« أكثَرُ الصَّلاحِ وَالصَّوابِ فِی صُحْبَةِ أُولِی النُّهی وَالاْءَلْبَابِ » 8 .

خوبی و نيكی و درستی و راستی را در معاشرت با صاحبان مغز و خرد فراوان و زياد ياد كن .

« مَن دَعَاكَ إلی الدارِ البَاقِيَةِ وَأَعَانَكَ عَلَی العَمَلِ لَهَا فَهُوَ الصِّدِّيقُ الشَّفيقُ » 9 .

كسی كه تو را به آخرت بخواند و بر انجام اموری كه برای آخرتت سودمنداست ياريت دهد او رفيق مهربانی است .

« صَاحِبِ الحُكَمَاءَ وَجَالِسِ الحُلَمَاءَ وَأَعْرِضْ عَنِ الدُّنيَا تَسكُنْ جَنَّةَ المَأوی » 10 .

با حكيمان همنشين باش ، با برادران بنشين ، از دنيايی كه به آخرت و سعادتت زيان می زند روی گردان ، در نتيجه ساكن بهشت خواهی شد .

در دوره گذشته عموم كسانی كه می شناختم ، در خشونت و بی مهری و تلخی و خشك سری ، انگشت نما بودند ولی بر اثر معاشرت با صاحب دلان و اوليای حق چنان تغيير حال در آنان پديد آمد كه در مهرورزی و محبّت به ديگران و خدمت و ياری به خلق خدا ، انگشت نما شدند تا آنجا كه مردم گاهی برای حل مشكلات شان از آنان درخواست دعا می كردند .

كانون های مهرورزی

1 ـ معارف و اخلاق

ما اگر به تك تك اصول و معارف دينی و دستورات و احكام الهی و فروعات و مسائل اخلاقی با دقت عقلی و وسعت بينش و چشم بصيرت بنگريم ، می بينيم همه آن ها يا كانون مهرورزی به خود يا منبع مهرورزی به ديگران است .

ايمان به خدا و قيامت ، عمل صالح و اخلاق حسنه بی ترديد موجب نجات از ننگ دنيا و عذاب آخرت است .

پس كسی كه در مقام تحصيل ايمان بر می آيد و خود را به اخلاق حسنه می آرايد و كارهای شايسته انجام می دهد ، در حقيقت نهايت مهرورزی و محبّت را به خود روا داشته و ديگران را هم در سايه ايمان و عمل و اخلاقش مورد مهر و محبّت قرار داده است زيرا مؤمن به خاطر ايمانش خود را موظف به خدمت نسبت به اهل و عيال و احسان به پدر و مادر وصله رحم و ياری رساندن به خلق خدا می داند و تقصير در اين امور را گناه و معصيت به حساب می آورد .

قطعه ای از حديث معراجيه را با اندكی شرح و تفسير در اين زمينه می آوريم تا ثابت شود كه اصول و فروع دين علاوه بر اين كه اموری مربوط به ايمان و دين داری است ، هر كدامش كانون مهرورزی و محبّتبه خود و ديگران است .

« يَا أَحْمَدُ هَلْ تَدرِی مَتی يَكُونُ لِیَ العَبْدُ عَابِداً ؟ قَالَ : لا يَا ربِّ ، قَالَ : إذَا اجتَمَعَ فِيهِ سَبْعُ خِصَالٍ : وَرَعٌ يَحجُزُهُ عَنِ المَحَارِمِ وَصَمْتٌ يَكُفُّهُ عَمَّا لاَ يَعْنِيهِ وَخَوْفٌ يَزدَادُ فِی كُلِّ يَوْمٍ مِن بُكَائِهِ وَحَيَاءٌ يَستَحی مِنّی فِی الخَلاَءِ وَأكلُ مَا لاَبُدَّ مِنْهُ وَيُبغِضُ الدُّنيَا لِبُغضِی لَهَا وَيُحِبُّ الأخيَارَ لِحُبّی لَهُم . . . » 11 .

ای احمد ! می دانی چه زمانی انسان بنده واقعی من است ؟ پيامبر گفت : نه ؛ پروردگارا ، خدا فرمود : هنگامی كه هفت خصلت در او جمع شود :

پارسايی و وورعی كه او را از محرمات بازدارد ، سكوتی كه وی را از آنچه مربوط به او نيست و سودی به حالش ندارد نگاه دارد و ترس از عذابی كه هر روز بر گريه اش بيفزايد و شرم و حيايی كه در خلوت از من حيا كند و خوردن حلالی كه برای او ضرورت دارد و دنيايی كه عامل پايمال كردن حقوق ديگران و تخريب آخرت است دشمن بدارد چون من دشمن چنين دنيايی هستم و نيكان را دوست داشته باشد چون من آنان را دوست دارم .

ورع

ورع به معنای پارسايی و تقوا و پرهيزگاری است و به عبارت ساده تر به معنای ترمز و حافظی است كه انسان را از افتادن در چاه محرمات كه در حقيقت افتادن در چاه دوزخ است حفظ می كند .

كسی كه با تمرين ترك گناه و توجه به خدا و انديشه در آخرت و عذاب مجرمان ، اين نگهبان و حافظ و ترمز را در خود به وجود می آورد بايد گفت به خود مهر و محبّت ورزيده كه وجودش را از خطر دائمی و خسارت هميشگی و عذاب جاويدان قيامت حفظ كرده و به اعضا و جوارح و جسم و جانش رحم نموده و به خاطر پرهيزگاری اش از گناه به ديگران هم رحم كرده و شر و زيانش را از طريق گناه از آنان باز داشته است .

كسی كه از ورع خالی است و ماشين وجودش از ترمز بی بهره است ـ به تعبير قرآن ـ متجاوز و ظالم و ستم كار و سركش است و انسان متجاوز و سركش ، انسانی است كه مايه مهر و رحمت بر خود و ديگران را ندارد .

عنوان ظلم بر نفس و ستمكاری بر خود و ظلم به ديگران كه مكرر در قرآن مجيد و روايات آمده ، مصداقش انسانی است كه اعمال متجاوزانه اش نشان می دهد كه نه به خود رحم دارد و نه به ديگران .

انسانی كه پيوسته دنبال معصيت و گناه است و به جرم و فسق و ظلم و خطاكاری مشغول است و به خاطر فسق و فجورش ديگران را می آزارد و دل كسان خود و مردم را می سوزاند و از اين راه خود را مستحق عذاب و عقاب قيامت می كند ، بی ترديد بی رحم به خود و مردم است .

إِنَّهُ مَن يَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لاَ يَمُوتُ فِيهَا وَلاَ يَحْيَی 12 .

مسلماً كسی كه گنهكار به پيشگاه پروردگارش بيايد ، دوزخ برای اوست كه در آن نه می ميرد و نه زندگی می كند .

اميرالمؤمنين عليه السلام در دعای كميل درباره عذاب دوزخ می گويد :

« وَهذا ما لاَ تَقُومُ لَهُ السَّماواتُ وَالاْءَرْضُ » . و اين عذاب ، عذابی است كه آسمان ها و زمين در برابرش قدرت مقاومت و ايستادگی ندارند ! !

كسی كه خود را مستحق چنين عذابی كند آيا نه اين است كه به خود مهر و محبّت ندارد ؟ و كسی كه با گناه و معصيت ديگران را بيازارد آيا بی مهر به ديگران نيست ؟

كسی كه آراسته به ورع و پارسايی و نهايتاً دارای ترمز است و به اين خاطر از هر گناهی دوری می كند و از هر لغزشی فراری است ، موجودی است بی درد سر ، متين ، آراسته ، نيك و با ارزش .

او انسانی است كه زن و فرزند ، پدر و مادر ، اقوام و نزديكان ، مردم كوچه و بازار ، فرد و جامعه ، از وی در امانند و علاوه بر آن ، از وجودش سود و بهره می برند و در حقيقت كانون مهر و محبتی است كه همگان در فضای سرد زندگی از گرمی و آتش محبّت او برخوردارند و از وجودش چون كليدی كه قفل هر مشكلی را باز می كند بهره ورند .

ورع و ديگر امور مثبت و برنامه های پسنديده ، همه و همه از ثمرات و محصولات دين است و دين جز محبّت و عشق چيزی نيست .

يعنی دين و قواعد و قوانين و اصول و فروعش ، انسان را به گونه ای می سازد كه نسبت به خدا و به خود و ديگران عشق بورزد و مهر و محبّت هزينه كند ، به همين خاطر در معارف حقه اسلاميه آمده كه : دين جز محبّت و محبّت جز دين چيزی نيست .

« الدّينُ هُوَ الحُبُّ وَالحُبُّ هُوَ الدّينُ » 13 .

دين همان محبّت و محبّت همان دين است .

و نيز از حضرت امام صادق عليه السلام روايت شده است :

« هَلِ الدّينُ إلاّ الحُبُّ » 14 .

آيا دين چيزی جز محبّت است ؟

در هر صورت ، ورع و پرهيزگاری كه گوشه ای از دين و دين داری است ، در حقيقت مهرورزی به خود و هزينه نمودن محبّت نسبت به ديگران است .

رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود :

« جُلَساءُ اللّه ِ غَداً أهلُ الوَرَعِ وَالزُّهدِ فِی الدُّنيَا » 15 .

فردای قيامت همنشينان خدا اهل ورع و پارسايی و بی رغبتان به دنيا هستند .

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود :

« خَيْرُ أُمُورِ الدِّينِ الوَرَعُ » 16 .

در ميان همه امور دين بهترينش ورع و پرهيزگاری است .

و نيز آن حضرت فرمود :

« الوَرَعُ مِصبَاحُ نَجاحٍ » 17 .

ورع چراغ رستگاری است .

و آن جناب فرمود :

« عَلَيْكَ بِالوَرَعِ فَإنَّهُ عَونُ الدِّينِ وَشِيمَةُ المُخلِصِينَ » 18 .

تو را به ورع و پرهيزگاری سفارش می كنم ، زيرا ورع كمك دين و اخلاق مخلصان است .

سكوت

زبان ـ به تعبير اهل دل و بيان عارفان صادق ـ درنده ای است كه بايد آن را در صندوق دهان حبس كرد و جز در مواقع ضرورت به فضای آزاد نفرستاد .

كسی كه از سخن باطل ، كلام ناحق ، امور ناپسند ، غيبت و تهمت ، مطلب منافقانه و مسخره كردن مردم سكوت می كند ؛ دری از درهای بسيار مهم نجات را به روی خود می گشايد و در حقيقت با سكوت خود زمينه امان از عذاب های ويژه زبان را برای خود فراهم می نمايد و در نتيجه به جسم و جان خود رحم می كند و مهر و محبّت می ورزد و از طرفی ديگران را با زبانش نسبت به آنان مورد مهر و محبّت قرار می دهند .

آن كه ملازم خاموشی و سكوت و سخن گويی اش كم و اندك است ، زبانش سبب سعادت دنيا و آخرت او و سخن و كلام حكيمانه و استوارش عامل پاداش با ارزش به ويژه در قيامت برای وی است .

حضرت امام صادق عليه السلام در روايتی می فرمايد :

گروهی از گذشتگان سكوت را فرا می گرفتند ولی شما سخن گفتن و پر حرفی را فرا می گيريد 19 .

پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله فرمود :

« فَأصْمِتْ لِسَانَكَ إلاّ مِنْ خَيْرٍ . . . » 20 .

جز در سخن نيك زبانت را به خاموشی وادار كن . . .

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام در وصف مؤمن می فرمايد :

« . . . كَثِيرٌ صَمْتُهُ مَشْغُولٌ وَقْتُهُ . . . » 21 .

. . . خاموشی و سكوتش بسيار و وقت او مشغول به خدمت و عبادت است . . .

حضرت امام رضا عليه السلام می فرمايد : « إنَّ الصَّمْتَ بَابٌ مِنْ أبْوَابِ الحِكْمَةِ إنَّ الصَّمْتَ يَكْسِبُ المَحَبَّةَ إنَّهُ دَليلٌ عَلی كُلِّ خَيرٍ » 22 .

سكوت و خاموشی دری از درهای حكمت است ، سكوت و خاموشی سبب به دست آوردن محبّت است ، سكوت و خاموشی راهنمای به سوی هر خير و نيكی است .

خوف

خوفی كه در آيات قرآن و روايات مطرح است ، محصول ايمان به حقايق و باور كردن قرآن و به ويژه يقين به قيامت و حوادث آن است .

انسان وقتی به حق بودن قرآن و نبوت و امامت اعتماد كند ـ كه البته با فراوان بودن دلايل و براهين ثابت كننده حق بودن اين سه منبع بايد اعتماد نمايد و آيات قرآن و فرهنگ پاك نبوت و امامت را باور كند و به يقين برسد كه همه خوبی ها در قيامت دارای پاداش و همه زشتی ها در قيامت دارای تعذاب و عقاب و جريمه سنگين است ـ بی ترديد از سرزمين قلبش نهال خوف می رويد و با ازدياد باور و يقين تبديل به درخت ريشه دار و ثابت و استوار می گردد و با كمك اين خوف ، از هر گناه و معصيتی كناره می گيرد و به شدت می ترسد كه وارد فسق و فجور شود و حضرت حق را از خود ناراضی و متنفر نمايد .

حضرت امام صادق عليه السلام در توضيح آيه شريفه : وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوَی * فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوَی 23 .

و اما كسی كه از مقام و منزلت پروردگارش ترسيده و نفس را از هوا و هوس بازداشته است ؛ * پس بی ترديد جايگاهش بهشت است .

می فرمايد :

« مَنْ عَلِمَ أنَّ اللّه َ يَرَاهُ وَيَسْمَعُ مَا يَقُولُ وَيَعْلَمُ مَا يَعمَلُهُ مِنْ خَيرٍ أو شَرٍّ فَيَحجُزُهُ ذَلِكَ عَنِ القَبِيحِ مِنَ الاْءَعْمَالِ فَذَلِكَ الَّذِی خَافَ مَقَامَ رَبَّهِ وَنَهَی النَّفْسَ عَنِ الهَوی » 24 .

كسيكه بداند و يقين داشته باشد خدا او را می بيند و آنچه را می گويد می شنود و آنچه از خوبی و بدی انجام دهد آگاه است و در نهايت اين توجه و يقين او را از اعمال زشت باز دارد از كسانی است كه از مقام پروردگارش [ كه دادگاه قيامت يا عذاب دوزخ يا عدل الهی است ] ترسيده و خود را از اجابت خواسته های بی محاسبه باز داشته است .

اميرالمؤمنين عليه السلام می فرمايد :

« مَنْ خَافَ رَبَّهُ كَفَّ ظُلْمَهُ » 25 .

كسيكه از پروردگارش بترسد ، از ظلم و ستمش نسبت به ديگران جلوگيری می كند .

خائف در حقيقت خوفش او را از افتادن در ورطه هلاكت و دچار شدن به عذاب قيامت حفظ می كند و نهايتاً خائف ، از طريق خوفش به خود مهر می ورزد و با جلوگيری از ستمش به ديگران رحم می كند .

خائف گرچه بر اثر خوفش وارد گناه و معصيت نمی شود ولی به همين مقدار كه يقين دارد برای مجرمان عذاب شديد و سختی آماده شد ، به گريه می افتد و خوف از عذاب حق روز به روز بر گريه اش می افزايد و محصول و ميوه اين خوف و به ويژه گريه و ناله ، رقت قلب و تصفيه دل و ظهور عشق به نجات از عذاب و مايه تحقق مهرورزی به خود و ديگران است .

شرم

شرم و حيا به معنای خودداری از حركت و عملی است كه انجامش مورد سرزنش و ملامت باشد .

حيا و شرم در اين مورد خاص ، حالتی بسيار باارزش و مانعی فوق العاده مهم در برابر گناه و كيفيتی قابل توجه است .

بی ترديد كسی كه به حضرت حق ايمان دارد و از قيامت و حوادث آن بيمناك است ، چه در آشكار و چه در پنهان از اين كه در محضر حضرت رب العزه به گناه و معصيت دست بزند ، حيا و شرم می كند و نهايتاً با كمك و ياری اين حالت نفسانی ، به سوی گناه قدم بر نمی دارد و پاكی و طهارت خود را حفظ می كند .

ظهور حيا و شرم در خلوت و جلوت محصول آگاهی جدی انسان به اين معناست كه عالم محضر خداست و چيزی از نظر او غايب و پنهان نيست و او بيننده محترم و با كرامتی است كه كلّ هستی و همهموجودات در معرض ديد او حاضر در محضر حضرتش هستند .

انسان ، اگر از اين حالت با ارزش گرچه اندك و كم برخوردار باشد ، يقيناً در برابر بيننده ای محترم ـ هر چند انسان كم سن و سال و نهايتاً طفلی كه خوب و بد را تا اندازه ای تشخيص می دهد ـ حاضر به انجام عملی كه مورد ملامت و آبروريزی است نمی شود چه رسد به اين كه بيننده ، خدا باشد و عمل زشت در برابر ديد او انجام گيرد !

روايات و معارف الهيه اين گونه شرم و حيا را شعبه و رشته ای از ايمان می دانند و آن را وسيله ای برای رسيدن به هر خير و كار نيكی می شمارند .

پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله فرمود :

« أمّا الحَيَاءُ فَيَتَشَعَّبُ مِنْهُ اللِّيْنُ وَالرَّأْفَةُ وَالمُرَاقَبَةُ للّه ِِ فِی السّرِّ وَالعَلانِيَّةِ والسَّلامَةُ واجْتِنَابُ الشَّرِّ وَالبَشاشَةُ وَالسَّمَاحَةُ وَالظَّفَرُ وَحُسْنُ الثَّنَاءِ عَلَی المَرْءِ فِی النّاسِ فَهَذا مَا أَصَابَ العَاقِلُ بِالْحَيَاءِ فَطُوبی لِمَنْ قَبِلَ نَصِيْحَةَ اللّه ِ وَخَافَ فَضِيْحَتَهُ » 26 .

اما حياء ، حقيقتی است كه امور و خصلت هايی از آن منشعب می شود مثل : نرم خويی ، مهربانی ، آگاهی و توجه به مراقبت خدا در پنهان و آشكار ، سلامت نفس ، دوری از گناه و شر ، خوش رويی ، بزرگواری و بلندی نظر ، پيروزی ، نام نيك در ميان مردم . . . اين خصلت هايی است كه خردمند به وسيله حيا به آن می رسد ، پس خوشا به حال كسی كه خيرخواهی خدا را بپذيرد و از رسوايی اش در محضر حق بترسد .

امام هفتم عليه السلام فرمود :

« الحَيَاءُ مِنَ الإيمَانِ والإيمَانُ فِی الجَنَّةِ » 27 .

شرم و حيا از ايمان است و ايمان در بهشت است .

حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود :

« الحَيَاءُ يَصُدُّ عَنْ فِعْلِ القَبِيحِ » 28 .

حيا مانع از هر عمل زشتی است .

و نيز آن حضرت فرمود :

« الحَيَاءُ سَبَبٌ إلَی كُلِّ جَميلٍ » 29 .

شرم و حيا وسيله ای به سوی هر زيبايی است .

در هر صورت ، انسان با حيا و دارای شرم چون به ياری و كمك حيا و شرمش در خلوت و جلوت از گناه و معصيت و فسق و فجور خودداری می كند و به همين سبب سزاوار عنايت و لطف حق می شود و بايد گفت به جسم و جانش بر اثر حيا و شرم كمال مهر و محبّت را رعايت می كند زيرا هر دو را از گرفتار شدن به خشم و غضب و عذاب و عقاب خدا حفظ می نمايد و از طرفی چون از آزردن مردم و پايمال كردن حقوقشان حيا می كند ، در حقيقت به آنان مهر و محبّت می ورزد و به خاطر حيا و شرم از كينه و دشمنی عملی با آنان و آزار و اذيتشان دوری می جويد .


1 ـ انبياء ( 21 ) : 47 .

2 ـ اعراف ( 7 ) : 201 .

3 ـ الكافی : 2/497 ، باب ما يجب من ذكر اللّه . . . ، حديث 7 ؛ وسائل الشيعة : 7/151 ، باب 2 ، حديث 8976 ؛ بحار الأنوار : 13/342 ، باب 11 ، حديث 19 .

4 ـ الكافی : 2/498 ، باب ما يجب من ذكر اللّه . . . ، حديث 11 ؛ وسائل الشيعة : 7/155 ، باب 5 ، حديث 8989 ؛ بحار الأنوار : 13/344 ، باب 11 ، حديث 24 .

5 ـ فيض كاشانی .

6 ـ الكافی 2/499 ، باب ذكر اللّه عزّوجلّ كثيراً . . . ، حديث 3 ؛ وسائل الشيعة : 7/154 ، باب 5 ، حديث 8985 .

7 ـ جوامع الحكايات .

8 ـ غرر الحكم : 429 ، حديث 9768 ؛ ميزان الحكمة : 6/3012 ، الصّديق ، حديث 10244 .

9 ـ غرر الحكم : 424 ، حديث 9737 ؛ ميزان الحكمة : 6/3014 ، الصدّيق ، حديث 10249 .

10 ـ غرر الحكم : 430 ، حديث 9789 ؛ ميزان الحكمة : 6/3012 ، الصدّيق ، حديث 10245 .

11 ـ ارشاد القلوب : 1/205 ، باب 54 ؛ مستدرك الوسائل : 9/19 ، باب 100 ، حديث 10085 .

12 ـ طه ( 20 ) : 74 .

13 ـ محاسن : 1/242 ، باب 34 ، حديث 327 ؛ بحار الأنوار : 66/238 ، باب 36 ، حديث 9 ؛ نور الثقلين : 5/285 .

14 ـ الخصال : 1/21 ، حديث 74 ؛ روضة الواعظين : 2/416 ؛ بحار الأنوار : 66/237 ، باب ، 36 حديث 5 .

15 ـ كنز العمال : 7279 ؛ ميزان الحكمة : 14/6762 ، الورع ، حديث 21645 .

16 ـ غرر الحكم 86 ، حديث 1414 ؛ ميزان الحكمة : 14/6754 ، الورع ، حديث 21580 .

17 ـ غرر الحكم : 271 ، حديث 5926 ؛ ميزان الحكمة : 14/6758 ، الورع ، حديث 21612 .

18 ـ غرر الحكم : 271 ، حديث 5915 ؛ ميزان الحكمة : 14/6754 ، الورع ، حديث 21588 .

19 ـ « وَصِيَّتُهُ عليه السلام لاِءَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ النُّعْمَانِ الاْءَحْوَلِ ، قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ : قَالَ لِیَ الصَّادِقُ عليه السلام : إِنَّ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ كَانُوا يَتَعَلَّمُونَ الصَّمْتَ وَ أَنْتُمْ تَتَعَلَّمُونَ الْكَلاَم » . تحف العقول : 309 ؛ بحار الأنوار : 75/288 ، باب 24 ، حديث 2 ؛ مستدرك الوسائل : 11/286 ، باب 25 ، حديث 13036 .

20 ـ الكافی : 2/113 ، باب الصمت وحفظ اللسان ، حديث 5 ؛ وسائل الشيعة : 12/182 ، باب 117 ، حديث 16026 ؛ بحار الأنوار : 68/296 ، باب 78 ، حديث 69 .

21 ـ نهج البلاغة : 533 ، حكمت 333 ؛ غرر الحكم : 91 ، حديث 1556 ؛ بحار الأنوار : 64/305 ، باب 14 ، حديث 37 .

22 ـ الكافی : 2/113 ، باب الصمت وحفظ اللسان ، حديث 1 ؛ وسائل الشيعة : 12/182 ، باب 117 ، حديث 16023 ؛ بحار الأنوار : 68/294 ، باب 78 ، حديث 65 .

23 ـ نازعات ( 79 ) : 40 ـ 41 .

24 ـ الكافی 2/70 ، باب الخوف والرجاء ، حديث 10 ؛ وسائل الشيعة : 15/219 ، چاپ 14 ، حديث 20321 ؛ بحار الأنوار : 67/364 ، باب 59 ، حديث 8 .

25 ـ الكافی : 8/22 ، خطبة لأميرالمؤمنين عليه السلام ، حديث 4 ؛ الأمالی ، شيخ صدوق : 320 ، مجلس 52 ، حديث 8 ؛ بحار الأنوار : 72/309 ، باب 79 ، حديث 3 .

26 ـ تحف العقول : 17 ؛ بحار الأنوار : 1/118 ، باب 4 ، حديث 11 .

27 ـ تحف العقول : 392 ؛ بحار الأنوار : 75/309 ، باب 25 ، حديث 1 .

28 ـ غرر الحكم : 257 ، حديث 5454 ؛ ميزان الحكمة : 3/1354 ، الحياء ، حديث 4556 .

29 ـ تحف العقول : 84 ؛ بحار الأنوار : 74/213 ، باب 8 ، حديث 1 .




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^