فارسی
جمعه 07 ارديبهشت 1403 - الجمعة 16 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

حیات طیّبه

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین، الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین، حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

 

راه رسیدن به درجات عالیه

مطلبی که برای امروز آماده کردم، مطلبی است که سبب دلخوشی ما و شادی ما و آرامش درونی ماست. شرطش این است که ما به این مطلب اعتماد کنیم و مطلب را باور کنیم. البته لازم است، من یک مقدماتی را خدمت شما عرض کنم که آن مقدمات، کمک بدهد ما مطلب را قبول کنیم و باور کنیم. چون آن دلخوشی و شادی و آرامش، میوه باور ماست، میوه قبول ماست. گاهی به ائمه ما مراجعه شده، پیشنهاد مثبتی به ائمه شده، ائمه ما قبل از اینکه جواب بدهند، سؤال کرده‌اند اگر ما جوابتان را بدهیم، قبول می‌کنید؟ باور می‌کنید؟ آنها هم به محضر مبارک ائمه راست می‌گفتند، می‌گفتند: می‌پذیریم، باور می‌کنیم. بعد می‌فرمودند. و مهم این است که بعد از فرمایشات ائمه(علیهم‌السلام)، با باور کردنشان به یک مقامات معنوی می‌رسیدند، به یک درجات بالایی می‌رسیدند.

 

-اما آن مقدمات

یکی از بزرگ‌ترین علمای شیعه، فقهای شیعه، متکلمین شیعه که در غیبت صغری زندگی می‌کرده و زمانش به زمان حضرت عسکری(ع) خیلی نزدیک بود، جلسات درس بسیار مهمی داشت، کتاب‌های مهمی هم نوشته بود، شیخ مفید است. در بغداد زندگی می‌کرد، حوزه علمیه‌اش هم در بغداد بود، قبرش هم با قبر موسی‌بن‌جعفر(ع) شاید چهار قدم فاصله نداشته باشد. من هر وقت رفتم کاظمین، کنار دو سه‌تا قبر خیلی نشستم؛ یکی قبر شیخ مفید است، یکی قبر ابن‌قولویه است که صاحب کتاب باعظمت «کامل‌الزیارات» است. یکی هم قبر خواجه نصیرالدین طوسی است که مطلب خیلی مهمی درباره خواجه نقل شده و آن این است که در حال احتضار، خدمتشان عرض کردند: شما فوت کردید، جنازه‌تان را ببریم نجف؟ فرمودند: نه، همین‌جا پایین پای موسی‌بن‌جعفر(ع) مرا دفن کنید. گفتند: چرا شما را نبریم نجف؟ گفت: نسبت به موسی‌بن‌جعفر(ع) بی‌ادبی است که من اینجا بمیرم، شما من را به نجف منتقل کنید. چه فرقی است بین عظمت موسی‌بن‌جعفر (ع) و عظمت امیرالمؤمنین(ع)؟! بعد یک وصیت عجیبی ایشان کرد، در زمان خودش معروف شد به استادالبشر. این‌قدر عالم بود و باز در زمان خودش معروف شد به عقل هادی عشر. این هم یک داستانی دارد، حالا وقت‌تان را به بیان این لقب نمی‌گیرم. 

گفت: سنگ قبر من را با این لقب‌های من ننویسید؛ آیت‌الله، حجت‌الاسلام و استادالبشر ننویسید. من را که پایین پای حضرت موسی‌بن‌جعفر(ع) دفن می‌کنید؛ روی سنگ قبر من فقط بنویسید:» وَ کَلْبُهُم بَسِطٌ ذِرَاعَیْهِ بِالْوَصِیدِ«﴿الکهف، 18﴾، که درباره سگ اصحاب کهف است. اینها چقدر فروتن بودند! چقدر متواضع بودند! چقدر باکرامت بودند.

 

دلیل عظمت شیخ مفید

عظمت شیخ مفید در کتاب‌ها بیان شده. یعنی ما تقریباً هرچه کتاب رجالی داریم، از وجود مبارک مفید یاد شده. داستانی هم برایش اتفاق افتاد، آن را هم بگویم. می‌گوید: من یک شب وجود مبارک فاطمه زهرا(س) را خواب دیدم، دست حسن و حسین(علیهماالسلام) را گرفته، آورد پیش من، گفت: یا شیخ! شیخ در عرب به معنی سید و غیرسید نیست، به معنی بزرگ است. در خواب فاطمه زهرا(س) به من فرمود: یا شیخ، ای مرد بزرگ! «عَلِّمهُم الفِقهَ، به این حسن و حسین من فقه یاد بده». می‌فرمایند: وقتی من از خواب بیدار شدم، اصلاً از عظمت این خواب آشفته بودم، این چه خوابی بود من دیدم؟ امام مجتبی(ع) امام معصوم است، ابی‌عبدالله(ع) امام معصوم است. علم هر دوی ایشان اقیانوس بی‌ساحل است. چیست این خواب؟ می‌فرماید: آفتاب که طلوع کرد، دیدم مادر سید رضی و سید مرتضی که خود آن خانم هم از سادات بزرگ فاطمی است، دست دوتا بچه‌اش را گرفته، آمد گفت: یا شیخ! «عَلِّمهُم الفِقهَ، به این رضی و مرتضای من، فقه یاد بده». 

 

خواب دیشبم را نگاه کردم، برایم روشن شد؛ اولاً، این خانم چه جایگاهی دارد که من او را به‌صورت زهرا(س) دیدم. یعنی زن می‌تواند به این مقام برسد؟ چرا نتواند. کدام درِ رشد و ارزش به روی زن بسته است؟ ما مگر در قرآن مجید در سوره نحل نمی‌خوانیم:» مَنْ عَمِلَ صٰالِحاً مِنْ ذَکرٍ أَوْ أُنْثیٰ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیینَّهُ حَیٰاةً طَیبَةً»﴿النحل، 97﴾. صریحاً می‌گوید: مرد و زن، در صورتی که مؤمن و اهل عمل صالح باشند، من به آنها حیات طیبه عطا می‌کنم. نه خانم‌ها باید خودشان را کوچک ببینند، نه آقایان باید خانم‌ها را کوچک ببینند. زن باید طبق آیات قرآن و روایات باور کند، یک مقامات بلند معنوی خدا برایش قرار داده، می‌تواند به آن مقامات برسد. مرد هم وظیفه دارد تا دخترش در خانه است، زمینه رشد معنوی‌اش را فراهم کند. خانه شوهر که می‌آید، شوهر زمینه رشد معنوی‌اش را فراهم کند. من از طریق خوابم درک کردم که این خانم، خیلی جایگاه بلندی دارد که در خواب به شکل صدیقه کبری(س) درآمده. اما این دوتا بچه‌اش که خیلی کم‌سن بودند، هشت نُه ساله بودند، از خوابم فهمیدم؛ این دوتا بچه در آینده به مقامات خیلی بالایی می‌رسند. ولی من باید معلم کاملی برای این دوتا بچه باشم، هزینه کنم برایشان. یکی از این بچه‌ها که از چهره‌های بسیار عظیم علمی شد، بیشتر از چهل و هشت سال عمر نکرد، از دنیا رفت، ولی یادگاری همیشگی دائمی-نه برای شیعه، برای جامعه انسانی–گذاشت. همین بچه دومی(کوچک‌تر)، سید رضی در کنار شیخ مفید چنان عظمت علمی پیدا کرد که کتاب شریف نهج‌البلاغه را نوشت.

 

وما ادریک ما نهج‌البلاغه؟

من چند روز پیش، نامه‌ای از یک خارجی دیدم، خیلی برایم جالب بود. این نامه را به یکی از علمای شیعه نوشته بود. نوشته بود: شما شیعه‌ها به ما خارجی‌ها جنایت بزرگی کردید. بعد توضیح داده و گفته بود: جنایتت، آن است که علی شما، امام شما، نهج‌البلاغه دارد، شما تا حالا ما را از این کتاب خبر نکرده‌اید. به زبان‌های مختلف هم ترجمه شده. یک روز من در آلمان، در پارکی، با همین لباس روی یک نیمکت نشسته بودم. صبح بود، آنجا منبر می‌رفتم، دیدم یکی از این چشم‌زاغ‌های موبور خارجی، آمد کنار من نشست. آلمانی بود، سلام کرد و دست داد، حالا من هم آلمانی بلد نبودم، اما یکی با من بود که آلمانی خوب بلد بود. به من گفت: شما ایرانی هستی؟ به آلمانی. گفتم: بله. گفت: به من اجازه می‌دهی من یک کتاب برای شما بیاورم؟ گفتم: بیاور. گفت: پس تا شما اینجا نشستید، من بروم خانه‌ام نزدیک است، کتاب را بیاورم. کتاب را آورد، آلمانی بود. گفتم: چیست؟ خندید، گفت: یک چیز خیلی عظیمی است، به حجمش نگاه نکن. این کتاب مطلبش در کره زمین نمونه ندارد، تک است. گفتم: خب چه هست؟ گفت: عهدنامه مالک اشتر نخعی است. من این را به آلمانی ترجمه کردم. گفت: این نهج‌البلاغه شماست. همین یک قطعه‌اش عقل را به حیرت انداخته که هزاروپانصد سال پیش امیرالمؤمنین(ع) چه کسی بوده؟ چه بوده؟ این چه علمی بوده؟ این چه عقلی بوده؟ و گفت: حالا کنار من نشستی، ناراحت نباشی که من مسیحی هستم؟ یک وقت بخواهی دست به من بدهی برای خداحافظی، فکر کنی دستت نجس می‌شود! من بعد از آشنا شدن با این عهدنامه شیعه شدم. خانمم هم آفریقایی است. خودش بور بود، زاغ بود، سفید بود. گفت: دوتا هم بچه دارم، سیاه و سفید هستند. چون خانمم سیاه آفریقایی است. گفتم: چطور تو آلمانی هستی، زن آفریقایی گرفتی؟ گفت: امیرالمؤمنین(ع) در همین عهدنامه به مالک می‌گوید: «مالک! مردم دو دسته‌اند؛ به هر دو احترام کن و حق هر دو را رعایت کن؛ یا هم‌دین تو هستند، یا در خلقت الهی همسان تو هستند». یعنی گفت: علی به ما یاد داده سیاه و سفید اصلاً در انسانیت با هم فرقی نمی‌کنند. این اروپایی‌ها و آمریکایی‌ها نژادپرست هستند؛ ولی امیرالمؤمنین همه(سفید، سیاه، سرخ و زرد) را یکی دانستند، همه انسان هستند. گفت: حالا بلند شو برویم خانه ما، خانم من هم تو را ببیند، دوتا بچه‌ام هم تو را ببینند، من فقط به خانمم می‌خواهم بگویم: این آخوند شیعه است و جزء پیروان صاحب این کتاب است، همین. نشانت بدهم. گفتم: باشد بلند شو برویم. رفتیم خانه‌شان، خانمش را صدا کرد، در هامبورگ آلمان. کاش خانم‌ها و دخترخانم‌ها این حرف به گوش‌شان می‌خورد، خانم‌های مسجدی و دخترهای مسجدی که مسجدی، بزرگوار و باکرامت هستند. وقتی خانمش از آن اتاق آمد بیرون، یاد داده بود به او که مَحرم تو منم، اما بقیه نامحرم هستند. پوشیده آمد؛ یعنی یک تار مویش هم پیدا نبود. خودش پیرو علی، حجاب زنش هم حجاب فاطمه زهرا. یک ساعتی پیشش بودم، بعد تا روز آخر صفر هر روز آمد پیش من. یعنی صدای کتابی که سید رضی نوشته، همه دنیا را گرفته، به بیشتر زبان‌ها ترجمه شده این کتاب.

 

یک مجله‌ای بود، فکر کنم شصت سال است از عمر آن مجله گذشته. یکی از چهره‌های مهم دولتی، شصت سال پیش، در این مجله یک مقاله نوشته بود. فکر می‌کنم مقاله‌اش را خودم خواندم. کهنه هم بود مجله، یک مأموریتی حکومت شاه به او می‌دهد، برود مسکو می‌رود. این آدم علاقه‌مند به کتاب بود، می‌گوید: مأموریتم که در مسکو تمام شد، آن زمان که آنجا شوروی بود و اوج کمونیستی، شصت سال پیش. گفت: آن‌کسی که مأمور بود ما را بگرداند، این طرف و آن طرف را نشان بدهد، به من گفت: شما علاقه به کتاب دارید؟ گفتم: دارم. گفت: من شما را می‌خواهم ببرم لنین‌گراد. آنجا ما یک کتابخانه داریم، پانزده میلیون کتاب داخلش است، همه هم داخل قفسه. گفت: ما را برد لنین‌گراد. پانزده میلیون کتاب، کم نیست! اول انقلاب، کتابخانه حضرت رضا(ع)، هفتصدهزار کتاب داشت. الآن کردند چند میلیون؛ گفت: این سالن‌ها را به من نشان داد، و بعد آن رئیس کتابخانه را صدا زد، گفت: آن اتاق مخصوص را باز کن. کلید آورد و قفل را باز کرد و ما رفتیم داخل اتاق. دیدیم هیچ چیز نیست، فقط یک میز گرد است که این میز گرد وصل به یک دستگاه برق است. یک کتاب هم داخل یک بشقاب قیمتی باز است. گفت: کلید را بزن. گفت: این کتاب شروع کرد چرخیدن. گفت: کلید را ببند. ایستاد، گفت: بیا جلو! گفت: در این پانزده میلیون کتاب، این کتاب مهم‌ترین کتاب است که ما قاتی کتاب‌ها نگذاشتیم، جدا کردیم، این اتاق را برای این کتاب درست کردیم، این میز و این بشقاب هم برای این کتاب است. اینکه گفتم کلید را بزن، این بشقاب شروع کرد به گشتن؛ معنی‌اش این است که این کتاب به تنهایی می‌تواند جهان را اداره کند که یک جهان پر امنیت قانونمند پرمنفعت باشد. به او گفتم: چه کتابی است این، مانیفست لنین است! گفت: لنین چه کسی است؟ گفت: روی جلد کتاب را بخوان. گفت: من روسی بلد نیستم، فارسی بلدم. گفت: من روی جلد را برایت می‌خوانم: نهج‌البلاغه علی‌بن‌ابی‌طالب امیرالمؤمنین. گفت: این مهم‌ترین کتاب است.

 

ماجرای سید رضی و سید مرتضی

یکی از این بچه‌ها زیرنظر شیخ مفید، شد سید رضی. بزرگ‌تره شد سید مرتضی. حالا من فرصت ندارم که شخصیت سید مرتضی را برایتان بگویم. ایشان هشتاد جلد کتاب در هزارودویست سال پیش نوشت، امروز دارند کتاب‌هایش را به زیباترین صورت چاپ می‌کنند، چه کتاب‌هایی! یک کتابش که خیلی فنی است، خیلی هم به درد من خورد، جدید هم چاپ شده، به نام «تنزیة الانبیاء»، خیلی کتاب عالمانه‌ای است، این هم یک شاگردش.

این شیخ مفید، با این عظمت علمی، با این روح مربی‌گری‌اش که دوتا بچه را (حالا شاگردهای دیگرش هم آدم‌های فوق‌العاده‌ای بودند و من برای نمونه برایتان عرض کردم)، یکی را تبدیل می‌کند به صاحب نهج‌البلاغه، یکی را تبدیل می‌کند به نویسنده هشتاد کتاب ارزشی. حالا ما، یعنی علمای شیعه، من اشتباه کردم گفتم ما. علمای شیعه به کتاب‌های ایشان، در حوزه‌های علمیه تکیه دارند. منبری‌هایی هم که درس خوانده هستند و برای عمر مردم خیلی ارزش قائل‌اند، بخشی از مطالب منبرشان را از کتاب‌های ایشان می‌گیرند.

 

فکر کنم زمینه آماده شد، مطلبی که می‌خواهم بگویم باور کنید که چه کسی نوشته و از قول چه کسی نوشته است؟ ایشان، یعنی شیخ مفید(با سند) شیخ نزدیک به عصر امام عسکری(ع) بود؛ اما همین روایت را که می‌خواسته نقل کند، کنارش سند گذاشته. سند یعنی چه؟ یعنی خودش از یک عالم دیگر، آن عالم از یک عالم دیگر، آن عالم از راویان زمان ائمه نقل می‌کند تا می‌رسد به ابن‌عباس. این ابن‌عباس خیلی از پیغمبر(ص) حرف پرسیده و جواب‌های عالی هم شنیده، بعداً هم شد شاگرد امیرالمؤمنین(ع) و خیلی از امیرالمؤمنین(ع) بهره قرآنی گرفت.

 

مرتبه سابقون در سوره واقعه

ابن‌عباس بنا به نقل شیخ مفید با حدیث سنددار می‌گوید: سوره واقعه که نازل شد، چه سوره‌ای! هر کس هر شب بخواند و بخوابد، دچار فقر نمی‌شود. حالا نمی‌دانم دچار فقر مالی نمی‌شود یا فقر معنوی؟ بالاخره اگر حوصله کردید، پنج دقیقه کار دارد. قدیمی‌هایمان همه حفظ بودند، بخوانید. حالا یا دچار فقر مادی نمی‌شویم یا دچار فقر معنوی، هر دوی آن برایمان می‌ارزد. ابن‌عباس می‌گوید: من آمدم کنار رسول خدا(ص) نشستم، گفتم: یا رسول الله! این »وَ اَلسّٰابِقُونَ اَلسّٰابِقُون»﴿الواقعة، 10﴾ »أُولٰئِک اَلْمُقَرَّبُونَ»﴿الواقعة، 11﴾ »فِی جَنّٰاتِ اَلنَّعِیم«﴿الواقعة، 12﴾ جنات؛ یعنی هشت‌تا بهشت. نعیم؛ یعنی ابدی. سألتُ رسول الله (ص) عن قول الله عزوجل: «وَ اَلسّٰابِقُونَ اَلسّٰابِقُونَ»﴿الواقعة، 10﴾» أُولٰئِک اَلْمُقَرَّبُونَ»﴿الواقعة، 11﴾»فِی جَنّٰاتِ اَلنَّعِیمِ «﴿الواقعة، 12﴾، من از پیغمبر(ص) پرسیدم خودم، با اینکه عرب است، عرب مکه‌ای هم هست. گفتم: یا رسول‌الله! «السابقون السابقون اولئک المقربون فی جنات النعیم»؛ اینها چه کسانی هستند؟ خود خدا توضیح نداده، خداوند فقط فرموده: پیشتازان، چه پیشتازانی! اینها در بهشت‌های ابد، نه یک بهشت. یعنی همه جای بهشت می‌توانند باشند. هشت‌تا بهشت است دیگر. فی جنات، متن آیه است که تمام بهشت‌ها در اختیارش است. اینها چه کسانی هستند؟ اینجا آدم اطمینان به خودش پیدا می‌کند، شاد می‌شود، خوشحال می‌شود، خدا را خیلی شکر می‌کند. پیغمبر(ص) فرمود: «فقال لی جبرئیل» ابن‌عباس! جبرئیل به من گفت(عجب روایتی! پیغمبر(ص) نفرمود من این سه‌تا آیه را برایت توضیح می‌دهم) و برای من توضیح داد: یا رسول الله! این «و السابقون السابقون اولئک المقربون فی جنات النعیم» می‌دانی چه کسانی هستند؟ «ذلک علی و شیعته». این «السابقون السابقون» علی است و اقتداکنندگان به علی. «السابقون الی الجنة و المقربون». منظور خدا از «السابقون و المقربون» امیرالمؤمنین(ع) و شیعیانش هستند. ما شیعه هستیم یا نیستیم؟ یقیناً هستیم. ما اگر شیعه نبودیم، الآن چه کسی بودیم؟ سنی بودیم، مسیحی بودیم، یهودی بودیم، زرتشتی بودیم، بی‌دین بودیم؟ ما شیعه‌ایم. اگر ما شیعه‌ایم، چرا هم‌وزن سلمان نیستیم؟ چه کسی گفته ما باید هم‌وزن سلمان باشیم؟ کسی گفته؟ خداوند مهربان ما به هر کدام از ما ظرفیتی داده است و ما به‌اندازه ظرفیتمان، این را که یقین داریم، عاشق امیرالمؤمنین(ع) هستیم، اهل‌بیت را دوست داریم، در حدی هم که زورمان می‌رسد، به دستوراتشان عمل می‌کنیم. پس چه هستیم؟ اصلاً شما زن و مرد، همین امروز صبح خوشتان نمی‌آمد روی تختخواب‌ خودتان تا ساعت نُه بخوابید. چرا من خوشم نمی‌آمد؟ گاهی به خاطر بیداری سنگین شب، به خاطر کارهایم می‌خوابیدم، چرا؟ خب برای چه بلند شدید، آمدید در خانه خدا، به عشق دعای ندبه، به عشق عبادت؟ من برای چه آمدم؟ من هم آمدم، آنهایی که در کتاب‌های مهم علمای بزرگ شیعه نوشته، به شما انتقال بدهم.

 

آتش به خانه علی(ع) برای چه بود؟

مردم مدینه! همه شما از پیغمبر شنیدید که علی بالاترین است، علی عالم‌ترین است، علی زاهدترین است، علی از مجاهدین راه خدا مجاهدتر است. شنیدید علی اذن‌الله است، یدالله است، عین‌الله است. شما زمان خودتان، مردم مدینه! سیصدتا آیه در قرآن نازل شد، حالی‌تان نبود پیغمبر به شما گفت: منظور از این آیات علی‌بن‌ابی‌طالب است؟ برای چه هیزم جمع کردید، آوردید در خانه علی؟ علی چه کار کرده بود؟ اقلاً یک کلمه بگویید جرم علی چه بود؟ آتش لازم نبود، شما پنجاه شصت نفر، در را هُل می‌دادید، می‌رفتید داخل، علی را برمی‌داشتید، می‌بردید مسجد. شما هنوز در را هُل نداده بودید، اول در زدید، صدای یک خانم را شنیدید، آن خانم هم خیلی با محبت به شما گفت: مردم ما عزاداریم، ما پدر مرده‌ایم، چه کار دارید با ما؟ چیزی نگفت که. چرا در را آتش زدید؟ چرا طوری هجوم کردید که زهرا بین در و دیوار بماند، که صدای ناله‌اش بلند شود: «أبَتا! هکذا یُفعَلُ بابنَتِک» بلند شو، ببین مردم دارند با ما چه معامله‌ای می‌کنند.

«اللّهم اغفرلنا و لوالدینا، و لوالدی والدینا، و لمن وجب له حق علینا، اللّهم ارحم شهدائنا، اللهم أیِّد قاعدَنا، اللّهم اشفِ مرضانا، اللهم اجعَل عاقبةَ أمرِنا خیرا».

 

ان‌شاءالله فردا، تا روز پنجشنبه، امروز چون تعطیلی بود، نهایتاً تا چهارشنبه، هشت‌وربع، سعی می‌کنم تا هشت‌وده دقیقه منبر تمام شود. تا به کارهایتان هم برسید. همین بحث عظمت امیرالمؤمنین(ع) و شیعه را ان‌شاءالله تا چهارشنبه ادامه می‌دهیم که دلمان شادتر شود. یک حمد و سوره برای همه اموات و شهدا.

 

تهران، مسجد شهید بهشتی، دهه سوم جمادی‌الاول 1441، جلسهٔ اول

  • حیات طیبه
  • درجات عالیه
  • بهشت‌های ابدی
  • بهره قرآنی
  • سوره واقعه
  • مرتبه سابقون
  • سابقون در دین
  • 0
    0% (نفر 0)
     
    نظر شما در مورد این مطلب ؟
     
    امتیاز شما به این مطلب ؟
    اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

    آخرین مطالب

    نشانه‌هاي توحيد در موجودات
    ميوه باغ پاكى‏
    اداى دين با رحمت خدا
    بدهكارى و نماز ميّت‏
    نفس - جلسه بیست و پنجم
    تجلّى خدا در قرآن
    آياتى در تبيين هدايت و ضلالت
    صبر، بهترين عامل رسيدن به كمال‏
    مرگ وفرصتها - جلسه هجدهم
    درک حقایق با عمل به اهداف چهارگانۀ قرآن

    بیشترین بازدید این مجموعه

    نفس - جلسه بیست و پنجم
    گفتگوى غير مستقيم خدا با صابران‏
    عبرت‏گيرى و هدايت از حوادث روزگار
    سِرِّ نديدن مرده خود در خواب‏
    آياتى در باب شيطان اقتصادى
    4 پرهيز از آزار شوهر و تندخوئى و بدزبانى‏
    توحيد امام زين العابدين (علیه السلام)
    احساس مسئوليت يوسف
    تهران/ حسینیهٔ نیاوران/ دههٔ دوم صفر/ ...
    درک حقایق با عمل به اهداف چهارگانۀ قرآن

     
    نظرات کاربر

    پر بازدید ترین مطالب سال
    پر بازدید ترین مطالب ماه
    پر بازدید ترین مطالب روز



    گزارش خطا  

    ^