فارسی
شنبه 08 ارديبهشت 1403 - السبت 17 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

سعادت ابدى‏

دنيا محيط بسيار عجيبى است، وقايع فوق‌العاده مهمى كه در آن اتفاق افتاده براى اهل دل بهترين عبرت و پند است گاهى افرادى بسيار نيك و آراسته به صلاح و سداد و عفت و تقوا دچار شقاوت ابدى و ننگ هميشگى شدند و گاهى افراد شقى و آلوده به فساد و افساد، اتصال به سعادت ابدى و آبروى دنيا و آخرت پيدا كردند!

در داستان بهت‌انگيز و حيرت‌آور كربلا با وضوحى چون روز روشن اين دو نوع چهره را مى‌بينيم.

افرادى كه مرغ سعادت ابدى بر بالاى سرشان پرواز مى‌كرد و درهاى بهشت به روى‌ آنان باز بود و بلكه در يك قدمى بهشت بودند، ولى با سر به دركات جهنم درافتادند!

و افرادى كه باز شكارى و پر قدرت شقاوت براى ربودن آنان آماده بود، ولى با نهيب عشق و ايمان و بيدارى و بصيرت از خطر آن جستند و براى ابد نامى پاك و جاويدان از خود باقى گذاشتند.

به اين داستان عبرت‌انگيز توجه كنيد:

حسين عليه السلام پس از تنها شدن و از دست دادن بهترين ياران و عزيزانش يك تنه بر سپاه دشمن زد و جناح راست كوفيان را مورد حمله قرار داد و فرياد زد:

مرگ از زندگى ننگين بهتر است و ننگ از دوزخى شدن برتر ... چون شير ژيان مى‌غريد و شمشير مى‌زد.

سربازان دشمن چون مور و ملخ از پيش تيغش مى‌گريختند. ابن عمار مى‌گويد:

حسين عليه السلام را ديدم وقتى كه يكه و تنها شده بود و كوفيان گردش را گرفته بودند، چنان سخت بر جناح راست سپاه كوفه بتاخت كه همگى گريختند، به خدا سوگند رنج كشيده و مصيبت چشيده‌اى چون حسين عليه السلام نديدم كه فرزندانش جلو رويش كشته شده باشند و يارانش همگى كشته شده باشند و اين قدر نيرومند و قوى قلب باشد!!

حسين عليه السلام دگرباره حمله كرد و اين بار بر جناح چپ دشمن بتاخت، در جنگ هم عدالت را پيشه ساخت، دوباره به جناح راست حمله نكرد، حضرتش رجز مى‌خواند و فرياد مى‌كرد:

من حسين هستم پسر على، سوگند مى‌خورم كه راه خود را ادامه خواهم داد، سپاه دشمن بر وى حمله كرد، همه را با شمشير پراكنده گردانيد و گروهشان را تار و مار كرد و به جاى خود بازگشت و گفت: «لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلّا بِاللّهِ الْعَلِيِّ الْعَظيمِ».

حسين عليه السلام كه تنها ماند، ندا در داد: آيا كسى هست مرا يارى كند؟ آيا كسى هست از حرم رسول خدا دفاع كند؟

اين ندا ابوالحتوف و برادرش سعد را به خود آورد، آن دو از فرقه خوارج و دشمن امام على عليه السلام بودند كه با سپاه يزيد براى كشتن حسين عليه السلام به كربلا آمده بودند.

با خود گفتند: شعار ما اين است: «لا حكم الا للّه و لا طاعة لمن عصى اللّه»، اين حسين است پسر پيغمبر، در قيامت اميد شفاعت جدش داريم، چرا با او بجنگيم؟

آيا شايسته است يكّه و تنها در برابر دشمنش قرار دهيم، به حضور حسين عليه السلام شرفياب شده اجازه جهاد گرفتند، پس شمشير كشيده به جهاد پرداختند، عده‌اى را كشتند و عده‌اى را زخمى كردند، تا به شهادت رسيدند!!

آرى، اين است سعادت ابدى كه گاهى در لحظات آخر عمر انسان نصيب فرزند آدم مى‌شود.

در واقعه‌اى ديگر مى‌خوانيم:

مسعود تيمى از شيعيان به نام بود، پسرش عبدالرحمن نيز، پدر و پسر از شخصيت‌هاى برجسته كوفه بودند، هر دو شجاع، هر دو دلير و در جنگ‌هاى مسلمانان از خود نامى به يادگار گذارده بودند، خواستند به سوى حسين عليه السلام شتابند راه را بسته يافتند، نقشه‌اى طرح كرده و آن را خوب پياده كردند و خود را به حسين عليه السلام رسانيدند؛ ياران حسين عليه السلام زيرك بودند و هشيار و مردم با ايمان چنين بوده و هستند.

خود را در زمره سپاه يزيد قرار دادند، از كوفه با سپاه بيرون شدند، به كربلا رسيدند و در برابر سپاه حسين عليه السلام قرار گرفتند و منتظر فرصت بودند و غفلت همكاران را خواهان، تا آن ساعت فرا رسيد و فرصت پيدا شد و آن سه روز قبل از شهادت بود، فرصت را مغتنم شمرده به سوى حسين عليه السلام دويدند و به خدمتش رسيدند.

فرصت را مغتنم شمردن از شايستگى‌هاى عالى انسانيت است، بيشتر موفقيت كسان در اثر بهره بردارى از فرصت است، بسيارى از شكست‌ها در اثر غفلت از فرصت مى‌باشد.

وقتى كه پسر و پدر شرفياب شدند، سلام كردند، حسين عليه السلام جواب داد، اين سلام و جواب نشانه موفقيت در نقشه بود، آمادگى خود را براى شهادت عرضه داشتند و در خدمت حسين عليه السلام بماندند.

روز شهادت به جانبازى پرداختند، آن دو در زمره مدافعان نخستين حمله سپاه يزيد قرار داشتند، سخت كوشيدند، پايدارى كردند، تا شربت شهادت نوشيدند.

جابر بن حجاج تيمى نيز چنين كرد، از كوفه به كربلا آمد، در زمره سپاه يزيد قرار گرفت و به كوى شهادت رهسپار شد، در ساعت فرصت خود را به حسين عليه السلام رسانيد و در خدمتش بماند تا شهيد گرديد!!

از دو نفر ديگر بشنويد كه يكى نامش را در دفتر نيك بختان براى ابد ثبت كرد و ديگرى اسمش را با ننگى بزرگ در دفتر اشقيا در حالى كه هر دو برادر بودند آن هم از يك پدر و مادر!

يكى به نام عمرو و ديگرى به نام على، پدرشان قرظه انصارى از ياران رسول خدا صلى الله عليه و آله بود و پس از وفات آن حضرت در زمره ياران اميرالمؤمنين عليه السلام شد و در ركاب على جهاد كرد و از طرف آن حضرت به فرمانفرمايى فارس منصوب گرديد، هر دو برادر از كوفه به كربلا آمدند، راه هر دو يكى بود ولى هدف آن‌ها دو تا!!

عمرو به سوى حسين عليه السلام آمد و على به سوى يزيد! آن براى خدا گام برداشت و اين براى خرما!

عمرو، تحت فرماندهى عباس قرار گرفت و على تحت فرماندهى عمر سعد! آن بهشت را برگزيد و اين به دوزخ رفت!!

برادرى دوستى متقابل است، از شدت دوستى دو تن كه بخواهند خبر دهند، گويند:

برادرند، برادرها از يك ريشه و جدايى‌ناپذير و هر كدام يار ديگرى است.

عرب به نژاد و تبار پاى‌بند است و تعصب نژادى در وى قوى است و برادرى در ميان‌ عرب استحكامى بيشتر و نفوذى عميق‌تر دارد.

عمرو و على از اين قانون جدا بودند و تبصره استثنايى آن هستند، هر دو برادر بودند ولى در دو صف قرار گرفتند، صف حق و صف باطل.

قضيه كربلا نمونه‌اى از اجتماع بزرگ بشرى است و الگويى است از آزادى مذهب و راهنمايى است براى نشان دادن آن‌كه سعادت و شقاوت هركس در دست خود اوست تا كدام را بخواهد و ميلش به چه باشد و مذهب جبر باطل است.

عمرو به سپاه حسين عليه السلام ملحق شد و در خدمتش بماند تا به شهادت رسيد، در آغاز از طرف آن حضرت به مأموريت سياسى رفت و پيامبر حسين عليه السلام به سوى عمرسعد بود و چند بار ميان دو لشكر كوفه و حجاز رفت و آمد داشت و وظيفه سياسى انجام مى‌داد.

روز شهادت اجازت گرفت و به ميدان شتافت و ساعتى بجنگيد؛ پس به سوى حسين عليه السلام بازگشت و خود را در برابر تيرها سپر حسين عليه السلام قرار داد و نگذاشت تيرى به پيشواى شهيدان اصابت كند.

عمرو سراپا سپر حسين عليه السلام بود، سپر زنده، سپر به پاى خود ايستاده، سپر با اراده، چهره‌اش سپر بود، دستش سپر بود، تنش سپر بود، جانش سپر بود، تير مى‌خورد ولى شمشير نمى‌زد، زخمى فراوان برداشت، مقاومتش كه پايان يافت بر زمين افتاد و عرض كرد: اى فرزند رسول خدا! آيا من وفا كردم؟!!

حسين عليه السلام فرمود: آرى تو در بهشت پيش روى من خواهى بود، سلام مرا به جدم رسول خدا صلى الله عليه و آله برسان و بگوى من از پى تو خواهم آمد، عمرو به زودى جان داد تا سلام حسين عليه السلام و پيام حسين عليه السلام را به نياى حسين عليه السلام برساند.

اينجا نيز پيامبر حسين عليه السلام بود، پيامبرى كه رفت و برنگشت، چقدر زود ترفيع درجه يافت! و يكشبه ره صد ساله رفت، نخست پيامبر حسين عليه السلام به سوى عمر به سوى جهنم بود، پس پيامبر حسين عليه السلام به سوى رسول خدا صلى الله عليه و آله به سوى بهشت شد، سرعت سيرى از سرعت نور بيشتر از آخرين نقطه بى‌نهايت به اولين نقطه بى‌نهايت!!

برادرش على از شهادت برادر آگاهى يافت، به ميدان آمد و فرياد زد: حسين! اى كذاب! برادرم را گول زدى و كشتى!!

پاسخ حسين عليه السلام چنين بود: من برادرت را گول نزدم، خداى او را هدايت كرد و تو را گمراه ساخت.

على گفت: خدا مرا بكشد اگر تو را نكشم و يا كشته شوم و سوى حسين عليه السلام تاخت آورد، يكى از ياران حسين عليه السلام راه بر او گرفت و با نيزه به او حمله كرد و بر زمنيش انداخت كوفيان رسيدند و از مرگ نجاتش دادند و بردند و زخمش را درمان كردند.

آن برادر زخمى برداشت و اين برادر زخمى، درمان آن برادر گونه‌اى بود و درمان اين برادر گونه‌اى، صدها سال از هر دو مى‌گذرد. آن در خوشبختى به سر مى‌برد، خوشبختى ابدى و جاويدان، اين در بدبختى به سر مى‌برد بدبختى پايدار و هميشگى.

هر دو برادر بودند، و هر دو نام اسلام بر خود نهاده بودند، هر دو كربلا آمده بودند، هر دو با حسين عليه السلام سخن گفته بودند، ولى اين كجا و آن كجا؟!

عقل و عشق و دين و معرفت و بينايى وقتى به هم درآميزند، انسان را از حضيض عالم خاك تا آخرين مرحله عالم پاك مى‌برند و وقتى حماقت بر انسان مسلط شود و بند هوا و هوس و لذت‌گرايى بر گردن جان بيفتد، آدمى را از عالم پاك به آخرين مرحله دركات جهنم مى‌كشاند .

 

 


منبع : پایگاه عرفان
  • سعادت
  • سعادت ابدی
  • سعادت و شقاوت
  • سعادت دنیا و آخرت
  • شقاوت
  • سعادت بزرگ
  • 0
    0% (نفر 0)
     
    نظر شما در مورد این مطلب ؟
     
    امتیاز شما به این مطلب ؟
    اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

    آخرین مطالب

    دورى از طاغوت به خاطر ترس از خدا
    حکایتی از لقمه حرام‏
    شايد بخل ورزيده باشد
    شكر او را از فقر نجات داد
    داستانى شگفت از مبارزه با نفس‏
    توبه ابولبابه
    مهر و محبّت، مرا پايبند مسجد كرد
    پيروى نكردن از غافلان
    اين را مى‏توان باور كرد؟
    جهاد افضل

    بیشترین بازدید این مجموعه

    توبه ابولبابه
    شكر او را از فقر نجات داد
    داستان شگفت انگيز سعد بن معاذ
    داستان شعوانه و توبه‏
    حکایتی از ذلت و مسكنت، پادشاهى و مكنت‏
    مرا سالم نگاه دار
    دل سپارى به اهل بيت و ازدواج‏
    مهر و محبّت، مرا پايبند مسجد كرد
    ترك ياد خدا
    توبه یزید بن معاویه!

     
    نظرات کاربر

    پر بازدید ترین مطالب سال
    پر بازدید ترین مطالب ماه
    پر بازدید ترین مطالب روز



    گزارش خطا  

    ^