گروه هنر: حسین آشوری، نمایش «خاصیت عشق این است» را براساس رمانی به نام «نامیرا» نوشته صادق کرمیار که به شرح احوال عبدالله بن عمیر کلبی از شهیدان دشت کربلا میپردازد، نوشته و کارگردانی کرده که تولید مرکز فیلم و تئاتر دانشجویی سازمان جهاد دانشگاهی است.
به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) روز گذشته چهارشنبه 29 مهر تالار فردوسی دانشکده زبان و ادب فارسی دانشگاه تهران، شاهد آخرین اجرای نمایش «خاصیت عشق این است به نویسندگی و کارگردانی حسین آشوری بود که به زندگی عبدالله بن عمیر کلبی از یاران امام حسین(ع) در دشت کربلا میپرداخت.
این نمایش روایتگر فرازی از زندگی عبدالله است که با دعوت کوفیان از امامحسین(ع) تا ارعاب و تطمیع ابنزیاد و رویگرداندن کوفیان از امامشان و در نهایت رخ دادن فاجعه کربلا همراه میشود.
نمایش اما در حد یک کار تولیدی از سوی یک گروه نمایشی غیرحرفهای قابل قبول است و در بخشهایی از آن میتوان توفیقاتی از سوی بازیگران در نحوه بازی و تشبه جستن به شخصیتهای تاریخی مشاهده کرد با این وجود در مواجهه با نمایش از همان دقایق اولیه و حتی تا فصل پایانی آن، همواره مواردی گنگ و مبهم برای تماشاچی وجود دارد.
ما با یک روایت مشهور تاریخی روبرو هستیم که حتی اگر با نمایش نیز مواجه نشویم آن را می توانیم با رجوع به منابع مکتوب تاریخی به دست آورده و در جریان فراز و نشیب یکی از افرادی که به کاروان امام حسین(ع) ملحق میشود و خود و همسرش را در راه امام حسین(ع) فدا میکند قرار بگیریم اما باید در نظر داشت که نمایش قرار نیست بازگو کننده مو به موی تاریخ باشد و هیچ چیز جدیدی در اختیار مخاطب نگذارد.
هر نمایشی هم تاریخی، هم غیرتاریخی اگر مبنایش بر واقعگرایی است باید به یک خودبسندگی رسیده باشد یعنی با معرفی شخصیتهای خود و تأثیری که در جریان روایت درام دارند موجب شود که بیننده ارتباط مطلوبی با قصه آن برقرار کند و در پایان نیز به یک نتیجهگیری و پایانبندی مناسب برسد در حالیکه در نمایش «و خاصیت عشق این است» چنین چیزی را شاهد نیستیم و گویا بیننده پیش از مواجه با نمایش باید اطلاعات تاریخی خود را در این برهه زمانی کامل کرده باشد تا بتواند در جریان روایت نمایشی قرار گیرد.
اگر پایه و اساس نمایش و سبک آن واقعگرایی است همچنان که از نوع پوشش و طراحی لباس شخصیتهای آن مشخص است پس چرا هیچیک از فضاسازیها و عناصر دکور این نمایش در خدمت القای چنین سبک و فضایی نیست و بازیگران در فضایی خلع با در نهایت در اختیار داشتن چند مکعب چوبی مشغول به فعالیت نمایشی هستند؟ این امر موجب شده است تا تکلیف بازیگر با فضایی که برای بازی او طراحی شده است معلوم نباشد چرا که فضای نمایشی فاقد شخصیت و تعریف مشخصی است و بازیگر با آن هیچ سنخیتی ندارد.
تفکیک فضای نمایشی بدون وجود عناصر و بافت بصری مناسب و تنها با توسل به طراحی نور که البته در این امر نیز گروه تولید توفیق چندانی به دست نیاورده است موجب شلختگی هدایت کارگردان در طراحی میزانسن و حرکت بازیگران در صحنه شده است که حتی با وجود درخشان بودن نوع بازی برخی از شخصیتها آنچنان که باید و شاید این مهم به چشم نمیآید.
آن چیز که مشخص و مبرهن است آنکه متأسفانه تکلیف کارگردان در جنس و نحوه تولید چنین نمایشی علیرغم آنکه از داستانی جذاب و پرکشش برخوردار است معین نبوده و او در تجربه کارگردانی این امر، در فضای میان یک کار تجربهگرایی دانشجویی و یک کار حرفهای با موضوعی تاریخی همانند نمونههای موفق نمایشهای مذهبی معلق مانده است.
در چنین شرایطی است که حداقل نمایش به سبب ایجاد تصاویر چشم نواز و طراحی قابهای مناسب یک اثر نمایشی با موضوع تاریخی نتوانسته توفیق چندانی به دست آورد و بیننده بیشتر با روایت نمایش از رهگذر کلام و گفت و گوست که ارتباط برقرار میکند کمااینکه در بیشتر زمان نمایش اگر مخاطب چشمان خود را ببندد و تنها به دیالوگهای نمایش گوش دهد چیزی از دست نداده و با چیزی شبیه به یک نمایش رادیویی مواجه است.
نکته پایانی اینکه ضعف در نوع روایت این نمایش در پایانبندی آن نیز بیشتر به چشم میخورد؛ وقتی که عبدالله به همراه همسرش قصد ملحق شدن به کاروان امامحسین(ع) را دارند به ناگاه تمام فرایند نمایش متوقف میشود و زین پس سرانجام عبدالله یعنی به شهادت رسیدنش در واقعه عاشورا تنها به واسطه صدایی روایت میشود.
منبع : iqna