یک بار درخیابان مردی مرا دید و با گریه گفت: من محتاج یک دعا هستم. گفتم: چه شده؟ گفت: من تازه بیدار شدهام، یک زن و هفت بچه دارم و آنها کاملا بیدیناند و من در بیدینیشان نقش داشتهام. گفت چهار دخترم بی حجابند و سه تا پسرم نیز بیدین آخرین مدلند و من محتاج به یک دعا هستم. آتش گرفته بود، چراکه بیدار شده بود و میدید که نعمتهای الهی را در غیر راه خودش مصرف کرده است. حالا هم محاسنش سفید شده و نزدیک مرگ است و باید در عالم آخرت جواب خراب شدن هشت انسان را، بلکه نسل بعدی آنها را هم که فاسد میشوند بدهد.
حالا اگر خودش هم مثل فضیل بن عیاض یک مرتبه توبه کند، اما بقیه را که باید در قیامت پاسخگو باشد. این آقا در حالی که بنا و معمار نبوده است دست به بنایی و معماری زده و خلاف معمار هستی کار کرده است. حالا که بیدار شده فهمیده که اینکاره نبوده است. گفتم: حالا چه دعایی میخواهی؟ گفت: میخواهم اگر خدا قبول بکند این زن من با این هفت فرزندم یک لحظه توجهی به دین بکنند و در همان یک لحظه هم بمیرند، چون بار عجیبی را بر دوشم احساس میکنم و نمیدانم چه کاری باید انجام بدهم!
شما اگر به تاریخ همه مجرمین عالم مراجعه کنید میبینید که همه آنها در آخر کارشان پشیمان شدهاند. ما یک مجرم نداریم که پشیمان نشده مرده باشد. من چند بار زندگینامه هیتلر را خواندهام. روزی که در کاخ صدارت عظمای آلمان به زیرزمین رفته بود، خودش و همسرش با هم قرار گذاشتند که اول همسرش را و بعد خودش را بکشد. آن لحظات آخر دو ماموری که مراقب او بودند و از او خبر داشتند، آمدند و گفتند که این بدبخت به چه پشیمانی دچار شده بود. در کتابها نیز نوشتهاند عصر عاشورا وقتی که تمام اهل بیت کشته شدند و دشمن خیمهها را آتش زد، همین که آفتاب غروب کرد بیشتر آنهایی که در کربلا بودند و به ظاهر پیروز شده بودند از عمر سعد گرفته تا سرباز معمولی، گاهی که به همدیگر خیره میشدند این آیه را میخواندند:
)خَسِـرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةَ ذلِكَ هُوَ الْخـُسْـرانُ الْمـُبین
امیرمؤمنان(س) میفرماید: نگاه نکن که الان در خیمة گناه هستی و خیلی به تو خوش میگذرد، وقتی صبح شود در روشنایی صبح میفهمی چه بلاها بر سر خودت آوردهای!
بنابراین اگر نعمت در جای خودش مصرف شود، دنیا آباد و جامعه نیز سالم میگردد و این منفعت اولِ بهجا مصرف کردن نعمتهاست که عدالت را به وجود میآورد.
منبع : پایگاه عرفان