روزی مالیات استان بصره را روی سی شتر بار کرده بودند. مسیر بیتالمال از داخل بازار کوفه عبور میکرد. عامل امیرمؤمنان (ع) میگوید: در همین حال که این شترها را میبردم که به خدمت حضرت برسم یک مرتبه آن حضرت را دیدم که شمشیرش را در دستش گرفته بود و میگفت چه کسی این را از من میخرد؟ به ایشان گفتم: چرا شمشیر خود را میفروشید؟ فرمود: پیراهن ندارم تا بپوشم. اینها اینگونه زندگی میکردند و هیچ ناله و فریادی هم از آن نداشتند.
از درد منالید که مردان ره عشق |
|
با درد بسازند و نخواهند دوا ر |
رفتار آنان غیر از رفتار ماست که چون سرمان درد میگیرد همه جا را بههم میریزیم و چون پولمان کم میشود به همه ایراد میگیریم. امروز در این خانهایم و فردا در خانه دیگر، و زود به این خانهها دل میبندیم. در حالی که این حکم قرآن کریم است که نه با داشتنتان دلخوش باشید و نه با نداشتنتان ناراحت:
ما انگشتر و یا تسبیحمان که گم میشود چقدر ناراحت میشویم. امثال قارون که پولها را به عالم برزخ نبردهاند و همه را برای ما گذاشتهاند و ما هم برای بعدیها میگذاریم و بعدیها هم برای بعدیها. فقط در این میان چه گناهانی که مرتکب میشویم و گاه یکدیگر را برای مال دنیا از بین میبریم.
منبع : پایگاه عرفان