فارسی
جمعه 07 ارديبهشت 1403 - الجمعة 16 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

ایمان و آثار آن - جلسه بیست و هفتم (1) - (متن کامل + عناوین)

انبيا و ائمه، منبع خير و احسان

 

 بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله رب العالمين و الصلاۀ و السلام على محمّد و اهل‌بيته الطاهرين صلوات الله عليهم اجمعين

 

تمام انبیاي خداوند و ائمۀ طاهرین برای تمام مردم، منبع خیر و منبع احسان بودند؛ به خاطر ارتباطی که از طریق باطن و قلب مبارک خود با خدای متعال داشتند و ایمانشان به آخرت، گویاي ایمانی بود که آن را با مشاهدۀ قیامت با چشم سر به دست آورده بودند، و به خاطر این که آنان دنیا را خانۀ تکلیف و مسئولیت می‌دانستند؛ خانه‌ای که خدا تکالیف و مسئولیت را بر عهدۀ آن‌ها گذاشته بود؛ چه قبل از این که پیغمبر و امام شوند، و چه بعد از این که به این مقام انتخاب شوند؛ همان‌طور که اقتضای وجود خورشید، پدید آمدن روز است؛ چنان‌كه فلاسفه در این زمینه می‌گویند، خورشید علت روشنایی روز بوده و روشنایی روز، معلول آن است، و هرگز معلول نمی‌تواند از علت جدا شود، و به عبارتي، ایجاد فاصله بین علت و معلول، غیر ممکن است. نمی‌شود خورشید از افق طلوع کند و روز نشود؛ نمی‌شود خورشيد غروب کند و شب نشود. نمی‌شود دست ما همراه با اراده، چیزی را حرکت دهد و حرکت صورت نگیرد. بالاخره ما که پشت ماشین می‌نشینیم و اراده می‌کنیم كه ماشین ما را از مقصدی به مقصد دیگر ببرد، دست ما علت روشن شدن ماشين است، و سوییچ هم که با حركت دادن آن در جاي سوييچي، ماشین روشن می‌شود، معلول مي‌باشد. پای ما علت است و پدال گاز را که آن را فشار می‌دهیم تا ماشین حرکت ‌کند، معلول این علت است. محال است كه بشود بین علت و معلول، جدایی انداخت. ایمان انبیا به خدا و روز قیامت و ایمان ائمه به خدا و روز قیامت علت بود و آثاری که از وجود مبارک آن‌ها در میان ملت‌‌هایی که در آنان به سر مي‌بردند، صادر شد، معلول بود

 

پاكى پيامبران و ائمه عليهم السلام

كمي بيان خود را ساده‌تر كنم؛ قرآن مجید می‌گوید هیچ گونه زمینۀ خیانتی برای انبيا و امامان عليهم السلام وجود نداشت: }ما كانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَغُلَّ{ [1] اگر آن‌ها میلیون‌ها سال هم زنده بودند، امكان پدید آمدن یک ذره خیانت از آن‌ها، وجود نداشت؛ چون خیانت علت می‌خواهد و علت آن، در وجود آن‌ها نبود؛ ظلم علت می‌خواهد و علت آن، در وجود آن‌ها نبود؛ پایمال کردن حقّ مردم علت می‌خواهد و علت آن در وجود آن‌ها نبود. علتی که در وجود آن‌ها بود، ایمان بود؛ ایمان به خدا و ایمان به قیامت. آنان می‌دانستند، می‌دیدند و درک می‌کردند که قیامت عکس‌العمل تمام حرکاتِ انسان در دنیاست و می‌دانستند در هيچ كس صبر، تحمّل و طاقت بر عذاب الهی در آخرت وجود ندارد. البته، اگر در مصیبتي سخت، تحمّل آدم بالا باشد، سنگیني و فشار آن مصیبت، بر او کم‌تر خواهد بود؛ اما عذاب در قیامت، عذابی است که نمي‌شود در كنار آن صبر كرد. ایمان به قیامت نمی‌گذاشت که اثري منفی از این افراد ظهور کند.

 

 

 

حضرت عيسى عليه السلام و درخواست شيطان براى گفتن لا اله الا الّله

حكايت خیلی جالبي است. می‌گویند، یک بار شیطان و ابلیس بر عيسي بن مريم عليهما السلام تمثّل يافت و به او گفت: بگو، لا اله الا الله. عيسي عليه السلام گفت: نمی‌گویم. شيطان گفت: مگر این کلمه کلمۀ توحید نیست؟ مگر این شعار همۀ انبیا نیست؟ مگر اين شعار، شعار خدا‌پرستان نیست؟ پس چرا آن را نمی‌گویی؟ عيسيعليه السلام گفت: برای این که کلّ وجودِ تو، شر است و تو از این تقاضا، هدفي منفی داری؛ براي همين من اين لااله الا الله‌اي كه تو مي‌خواهي‌، نمي‌گويم. ولي اگر خدا از من بخواهد كه لا اله الا الله را بگويم، گوشت، پوست، استخوان، رگ و پی من هم آن لا اله الا الله را می‌گوید.[2]

 

نگاهى به سورۀ نوح

در زمینۀ همین مسأله‌ای که دربارۀ انبیا و ائمه گفته شد و كمي دربارۀ آن بحث علمی شد، برای‌ شما آیه‌اي را قرائت مي‌کنم كه خیلی جالب است: }وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا{ [3]: خداوند همۀ انبیا و امامان معصوم را پیشوایان هدایت قرار داده است. نوح که نهصد و پنجاه سال عمر کرد. البته، این عددی است که قرآن مجید آن را می‌گوید[4]، و عدد دیگری هم نوشته‌اند. حالا من به آن عدد قطعی تکیه می‌کنم. از انبيا از نوح عليه السلام که نهصد و پنجاه سال عمر کرد، تا آن پیغمبرانی که در بین مردم کم ماندند؛ به خاطر آن که عمرشان يا با شهادت، یا با غیر شهادت، زود پایان یافت، مثل مسیح عليه السلام و یحیی عليه السلام[5]؛ یحیی جوان بود كه شهید شد و مسیح هم سي و سه سال داشت که خدا در قرآن می‌گوید، او را به آسمان بردند و از نظرها پنهان کردند[6]؛ چون دشمنان به دنبال او بودند تا او را پيدا كنند و بكشند؛ همۀ اين پيامبران، }يَهْدُونَ بِأَمْرِنا{: آنچه رنج بود، تحمّل کردند، تا مردم را در صراط مستقیم قرار بدهند، و در اين مسير، خسته، کسل و فراری هم نشدند و مردم را رها نكردند. در آیۀ پنجم، سورۀ نوح، نوح عليه السلام به پروردگار می‌گوید: }رَبِّ إِنِّي دَعَوْتُ قَوْمي لَيْلاً وَ نَهاراً { [7]: خدایا! من مردم را نسبت به قرار گرفتن در صراط مستقیم دعوت کردم؛ یعنی استراحت خودم را هم هزینۀ این‌ها کردم و شب و روز، آن‌ها را دعوت کردم، و در آيات هشتم و نهم، نوح عليه السلام مي‌گويد: }ثُمَّ إِنِّي دَعَوْتُهُمْ جِهاراً* ثُمَّ إِنِّي أَعْلَنْتُ لَهُمْ وَ أَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْراراً *{ [8]؛ من هم در پنهان و هم در آشکار، مردم را دعوت کردم. دعوت انبیا هم دعوت روشنی بود. خداوند در قرآن می‌گوید: نوح عليه السلام مردم را به سه برنامه دعوت کرد: }أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ{[9]: اين كه بیایید به جای آن كه خود را هزينۀ این بتان بکنید که چیزي هم از اين طريق به دست نمي‌آوريد، خود را هزينۀ خداوند كنید تا همه چیز را هم به دست آوريد. تنها اگر خود را هزينۀ خداوند بکنید، دنیای‌تان خیلی آباد می‌شود. وعدۀ انبیا هم مثل وعدۀ خدا صدق است و وعده‌اي درست مي‌باشد. نوح عليه السلام ‌گفت: شما بیایید. خدا را عبادت کنید؛ از گناه بپرهیزید، و معلّمی من را هم قبول بکنید؛ من یک معلّمم: }أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اتَّقُوهُ وَ أَطيعُونِ.{ [10]: بعد گفت: اگر کل جامعه در مدار عبادۀ الله، در مدار اجتناب از گناهان و در مدار گوش دادن به حرفِ من كه معلّم دلسوزی براي شما هستم و هیچ توقع فردي هم از شما ندارم، قرار گيرد، }يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً.{[11]: تمام ابرها باران به موقع و باران فراوانِ با منفعت برای‌تان می‌شود. گفت، باران با منفعت، چون گاهی پروردگار باران منفعت را تبدیل به باران عذاب می‌كند؛ باراني مي‌بارد كه دو سوم زمین‌های کشاورزی را نابود می‌نمايد و به خانه‌ها آسيب شدید می‌رساند، و گاهی سي تا چهل سال طول می‌کشد تا خرابی‌هاي آن جبران شود. باران را با كلمۀ }مِدْراراً { توصيف نمود و گفت: }يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً{[12]؛ يعني هم باران به موقع باشد و هم فراوان و هم با منفعت باشد. همه اين معاني در لغت }مِدْراراً{ جمع است. }وَ يُمْدِدْكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنينَ{[13]: همۀ شما را ثروتمند مي‌كند و به همۀ پسران و دخترانتان می‌گوید که پشتوانۀ شما باشند؛ به پسران و دختران می‌گوید که باعث شادی دل‌هاي‌تان بشوند؛ به پسران و دختران می‌گوید که زینت و آبروی زندگی‌تان باشند. }وَ يَجْعَلْ لَكُمْ جَنَّاتٍ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ أَنْهاراً{[14]: همۀ سرزمینتان، رودها و رودخانه‌های‌تان را پر از آب می‌کند. ما اگر تصوّر بکنیم باران به موقع ببارد و فراوان هم ببارد و تمام مردم هم مال‌دار شوند و ثروتمند گردند، و همۀ آن‌ها هم فرزندان خوبي پیدا کنند، و تمام رودخانه‌ها پر آب شوند، ديگر مملكت به كجا خواهد رسيد.

بعد نوح عليه السلام گفت: خدایا! در این نهصد و پنجاه سال، با این وعده‌های درستی که من به مردم دادم، جواب مردم به من این بود كه انگشت‌های خود را در گوش‌هاي‌شان می‌گذاشتند تا صدای من را نشنوند، و لباس‌های‌ خود را جمع می‌کردند و بر روي سرشان می‌انداختند تا قیافۀ من را نبینند. خدا می‌گوید، انبيايي از طرف من آمدند تا کشورهای شما را از فقر نجات بدهند؛ كشاورزي‌تان را کاملاً به کمال برسانند؛ رودها و رودخانه‌هایتان را پر از آب کنند؛ یعنی خیال نکنید انبیاي من، برای شما فقط سود آخرتی دارند. نه، این افراد سود دنیایی هم دارند.

 

وضعيت زندگى اعراب پيش بعثت و بركات حضور پيامبر اكرم صلّى الله عليه و آله و سلّم

 

امیرمؤمنان عليه السلام در نهج‌البلاغه می‌گوید: قبل از این که پیغمبر اكرم صلّى الله عليه و آله و سلّم به رسالت مبعوث شود، عرب در عربستان خورندۀ آب برکه‌‌هایی بود که از آب باراني كه در چاله‌ها جمع شده بود، تشكيل مي‌شد. در اين آب، انواع حیواناتی که علاقه‌مند به آب هستند، فراوان بودند. اين آب لجن داشت؛ غورباغه داشت؛ خاك و شن داشت؛ کرم داشت. چنين آبي خوراک عرب بود. غذا خوردن اعراب هم اعجاب‌انگيز بود. گرسنه که می‌شدند، یک مار گردن كلفتي را در بیابان می‌گرفتند و سر و دمش را می‌زدند و آن را به سيخ می‌کشیدند و می‌خوردند. در بین آنان رحم نبود؛ هیچ قبیله‌ای امنیت نداشت؛ یعنی هر كس شب می‌خوابید، هیچ امنیتی نداشت و نمی‌دانست تا صبح عمرش به درازا می‌کشد؛ چون قبايل ديگر حمله می‌کردند و مرد‌ها را می‌کشتند و تمام اثاث خیمه‌ها را غارت می‌کردند؛ زن‌ها و دختران را هم به اسارت می‌گرفتند[15]؛ هر کس هم بیش‌تر می‌کشت، بیش‌تر غارت می‌کرد و زنان بیش‌تري را به اسارت می‌گرفت. چنين كسي قهرمان قبيلۀ مهاجم می‌شد؛ یعنی آن‌ها شجاعت را جور دیگری معنا می‌کردند. آن‌ها نزديك به نُه گونه هم ازدواج داشتند.[16]ما الآن در مملکت خودمان به عنوان مسلمان تنها دو نوع ازدواج داریم؛ ازدواجی که به امر پیغمبر و ائمه، کلمات زیبایی را بین دختر و پسر می‌خوانند، همان کلماتي را كه آرامش‌آور است؛ چون اين کلمات به امر خداست، و آن‌ها با هم ازدواج می‌کنند. اما قبل از بعثت پیغمبر، نُه گونه ازدواج ديگر وجود داشت. نمی‌خواهم فضاي جلسه را تاریک بکنم و ادب منبر را بشکنم. اگر انسان کتاب‌هايی را كه اين نُه گونه ازدواج را شرح و تفصيل داده‌اند، بخواند، از تعجّب ماتش مي‌برد و مي‌بيند آن‌ها چقدر در امر غریزۀ جنسی، از هر حیوانی پست‌تر شده بودند. خداوند در قرآن، نسبت به شماري از اين ازدواج‌ها اعلام حرمت کرده است.[17] شماري از آن‌ها هم از بین رفت. امّا وقتي رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم آمد، چقدر با خودش برکت آورد؛ ادب آورد؛ خیر آورد؛ بزرگواری آورد؛ کرامت آورد. تمام این اعراب را به کار مشروع مشغول کرد. پروندۀ هنر را در جامعۀ انسانی باز کرد. خدا خیر بدهد به برخي از دانشمندان خارجی، مثل: گوستاو‌‌لوبون فرانسوی[18] و جرجی زیدان مسیحی[19]که یکی از آن‌ها در شش جلد کتاب خود[20]، و یکی دیگر هم در یک جلد كتابش[21]، ثابت کردند كه تمدّن امروز جهان و دانش امروز جهان، فقط و فقط ریشه در بعثت محمد بن عبدالله صلّي الله عليه و آله و سلّم دارد. ما مي‌ببینیم چقدر پیغمبر برای عالم و با سواد شدن مردم هزینه کرد. روزی که پیغمبر آمد و گفت: «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ.»[22]روزی که آمد و گفت: «اطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصِّينِ فَإِنَّ طَلَبَ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ .»[23]روزی که اگر این متن روایت باشد که گفت‌‌‌: «اطْلُبُوا الْعِلْمَ مِنَ الْمَهْدِ اِلَى اللَّحْدِ.» [24]روزی که آمد و گفت: در روز قیامت، شما را با عقل و علمتان ارزیابی می‌کنند. روزی که آمد و گفت: بهشت جای عاقلان است و دوزخ جای مردمِ جاهل و نفهم. آن روز انوشیروان داشت با مردم روم شرقی مي‌جنگيد كه برای ارتش بودجه کم آورد. به نخست وزیرش گفت: اگر ما اين بودجه را تأمین نکینم، از رومیان شکست می‌خوریم. پس اعلام کنید به جبهه کمک بکنند. فردوسی كه فوکلی‌ها و کراواتی‌ها او را صد در صد قبول دارند و ما هم او را قبول داریم، می‌گوید: پینه‌دوزي به انوشیروان پیغام فرستاد، من تا پیروزی ایران بر روم، خرج جنگ را می‌دهم، در عوض، انوشیروان نوشته‌اي به من بدهد که پسر من حقّ داشته باشد به مدرسه برود و درس بخواند. انوشیروان گفت: در کشور من، شاهزادگان، فرزندان وزرا و ارتشیان مقام بالا و فرزندان مؤبدان فقط حقّ تحصیل دارند. من حاضرم در این جنگ شکست بخورم و ایران از دست برود، ولي بر خود، ننگِ اجازه دادن به این که بچۀ پینه‌دوزي برود درس بخواند را تحمّل نکنم.[25]انوشیروان معاصر پیغمبر صلّي الله عليه و آله و سلّم بود. البته، قبل از وفات پیغمبر، از بین رفت. همان روز پیغمبر مي‌گفت: «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ.» آن روز، آن حضرت درب تمام علوم را بر روی مردم گشود.

 

 

 

پى‌نوشت‌

1. آل‌عمران : 161.

2. إحياء علوم الدين، جلد8، ص53: . متن روايت احياء چنين است: أن إبليس لعنه الله، تمثل لعيسى ابن مريم صلى الله عليه و سلم، فقال له قل لا إله إلا الله، فقال كلمة حق و لا أقولها بقولك.

3. انبياء : 73: و آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما [مردم را] هدايت مى كردند.

4. اشاره به آيۀ 14 سورۀ عنكبوت: «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ فَلَبِثَ فيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلاَّ خَمْسينَ عاماً ...» آنچه از اين آيه برداشت مي‌شود، حضور نهصد و پنچاه ساله نوح عليه السلام در قومش براي ايفاي نقش پيامبري است. با احتساب عمر قبل از پيامبري، به طور قطع، عمر نوح از اين مدت هم بيش‌تر خواهد بود.

5. حضرت یحیی عليه السلام پسر حضرت زکریا عليه السلام و از پیامبران بنی اسرائیل بود، و در قرآن کریم به نبوتش تصریح شده است. حضرت زکریا وقتی به سن پیری رسید، چون فرزندی نداشت و بیم داشت نبوت به دست نااهلان برسد، از خداوند خواست فرزندی به وی عطا کند تا وارث او و وارث آل یعقوب باشد. خداوند نیز حضرت یحیی را به وی ارزانی داشت. در قرآن نام حضرت یحیی پنج بار آمده و چند فضیلت نیز برای او بیان شده است؛ ایمان وی به حضرت عیسی عليه السلام ، پارسایی و عفت و ترک آمیزش با زنان و نیز اعطای مقام نبوت در کودکی از جمله ویژگی‌ها و فضیلت‌های حضرت یحیی است که در قرآن به آن اشاره شده است. در احادیث آمده که حضرت یحیی در سه سالگی به مقام نبوت نایل شد و در پنج سالگی در جمع بنی اسرائیل سخن گفت و آنان را موعظه کرد. مادر وی خواهر یا خاله حضرت مریم بوده و خودش پسر خاله و تصدیق‌کننده حقانیت عیسی عليه السلام بود. یحیی سرانجام به دست هرود پادشاه فلسطین به شهادت رسید. سبب قتل وی، مخالفتش با ازدواج غیرشرعی هرود با دختر همسرش بود. آرامگاه حضرت یحیی عليه السلام در مسجد جامع اموی است. منبع: دانشنامۀ رشد با تلخيص

6. اشاره به آيۀ 158 سورۀ نساء: «بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَيْهِ وَ كانَ اللَّهُ عَزيزاً حَكيماً.»

7. نوح: 5: گفت: پروردگارا! همانا قوم خود را شب و روز [به آيين توحيد] دعوت كردم.

8. آن گاه آنان را آشكارا دعوت كردم* سپس آشكار و پنهان آنان را خواندم. *

9. نوح: 3: كه خدا را بپرستيد.

10. همان. كه خدا را بپرستيد و از او پروا كنيد و از من اطاعت نماييد.

11. نوح: 11.

12. تا بر شما از آسمان باران پى در پى و با بركت فرستد .

13. نوح: 12. و شما را با اموال و فرزندان يارى كند، و برايتان باغ ها و نهرها قرار دهد.

14. همان.

15. نهج‌البلاغۀ صبحى صالح، ص 122ـ 121، خطبۀ89. متن قسمت مورد نظر اين خطبه چنين است: «أَرْسَلَهُ عَلَى... فَهِيَ مُتَجَهِّمَةٌ لِأَهْلِهَا عَابِسَةٌ فِي وَجْهِ طَالِبِهَا ثَمَرُهَا الْفِتْنَةُ وَ طَعَامُهَا الْجِيفَةُ وَ شِعَارُهَا الْخَوْفُ وَ دِثَارُهَا السَّيْفُ.»

16. اعراب جاهلي ازدواج‌های گوناگونی داشتند که از این قرارند:

1. نكاح دوام كه با خواستگارى از دخترى نزد أولياء او انجام مي‌شده و صداق تعيين مي‌كرده اند و سپس عقد مي‌كرده اند. عقيده قريش و بسيارى از قبائل عرب در نكاح چنين بوده و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله از چنين نكاح‌هائى پدر بر پدر به ظهور آمده است.

2. نكاح متعه و آن تزويج زن است تا مدت معين كه آخر مدت يا وسط مدت با بخشيدن مدت، انجام مي‌شود و اين نكاح به «نكاح منقطع» هم ناميده مي‌شد

3. نکاح استیضاح (ازدواج به جهت باردار شدن): مردی که دوست داشت فرزندی دلاور یا سخنگو یا کاهن داشته باشد، زنش را نزد یک دلاور یا یک سخنگو و کاهن می فرستاد و تا مدتی پیش وی می‌بود و فرزند حاصل از پیوند آن زن و مرد متعلق به شوهر اصلی زن بود.

4. نکاح رهط (ازدواج دست‌جمعی): عده‌ای از مردان که باید کم‌تر از ده نفر باشند با زنی ازدواج می‌کردند و خرج او را متکفل می‌شدند و وقتی نوزادی به دنیا می‌آمد، اگر پسر بود یک شب آن زن تمام شوهرانش را دعوت می کرد و فرزند را بغل می کرد و به یکی از ایشان می‌داد و اگر دختر بود، نزد خود زن می‌ماند. عمرو بن عاص نیز نتیجه این ازدواج است که مادرش لیلی او را به عاص بن وائل نسبت داد، در حالی که ابوسفیان تا آخر عمر می گفت: من می‌دانم عمرو پسر من است.

5. نکاح بدل: هر گاه مردی از زن دیگری خوشش می‌آمد، به شوهر او پیشنهاد می‌کرد که بیا زن‌های خود را تا مدت معینی با هم عوض کنیم و مدت معاوضه همانند اصل معاوضه به تمایل طرفین بستگی داشت.

6. نکاح مقت (ازدواج تحمیلی): هرگاه شخصی می‌مرد زنش مانند تمام ارث او به پسر بزرگ تعلق می گرفت. البته در صورتی که آن زن نامادری پسر بزرگ باشد و اگر او نمی‌خواست، زن را به دیگر برادران یا بیگانگان می‌داد و مهرش را می‌گرفت و اگر متوفی پسر بزرگ یا کوچکی نمی‌داشت، آن زن به مردان فامیل تعلق داشت. بدین ترتیب که هر یک از مردان فامیل به عنوان اظهار تمایل و تصاحب وی زودتر پارچه‌ای به سوی او پرت می‌کرد یا بر سر وی می‌افکند، زن مال او می‌شد.

7. نکاح جمع (ازدواج همگانی):صاحبان ثروت کنیزکان زیبارو و یا زنان بی‌بند و بار را جمع نموده و آن‌ها را نزد اساتید فن عشوه‌گری فرستاده و سپس آن‌ها را در منازلی مسکن می‌دادند و سر درب آن منزل پرچمی نصب می‌کردند و از پول آن سهمی بر می‌داشتند و فرزند را به توسط قیافه‌شناسان به یکی از مردان شهر نسبت می‌دادند.

8. نكاح خمول (زناشويى تعويضى)

9. نكاح شغار: اين كه مردي دخترش را به همسري‌ كسي درآورد كه او هم دخترش را به همسري او در مي‌آورد، بي‌آن كه مهريه‌اي در كار باشد.

10. نكاح سفاح (زنا و روسپيگرى) كه به آن زناشويى همگانى هم گفته شده، ثروتمندان عرب با جمع‌آورى كنيزكان و زنان زيبا به منظور ازدياد ثروت، عشرتكده‌هايى مى‌گشودند. در اين مراكز، زنان و كنيزان ابتدا فنون رقص و ... را مى‌آموختند و سپس به پذيرايى از مشتريان مى‌پرداختند. اين مراكز پرچم خاصى داشتد كه نشانه ورود آزاد بود. در تاريخ جاهليت، اين زنان را "قينات" و "ذوات‌السرايات"مى‌گويند.

11. نكاح «خدن» (بر وزن فكر) و آن چنين بوده كه مى گفتند: زناى محرمانه باكى ندارد و غير محرمانه مورد نكوهش و سرزنش است. به اين نكاح زناشويى پنهانى گفته شده؛ اين نوع از زناشويى، شامل حال مردان و زنان مى‌شد كه به عللى نمى‌توانستند آشكارا به عياشى بپردازند. اين دسته از افراد، سعى داشتند تا روابط جنسى پنهانى با فرد مورد علاقه خود برقرار كنند. اين روابط در جامعۀ جاهلى به رسميت شناخته مى‌شد.

به استثناي قسم او و دوم، ما بقي اقسام نكاح‌هاي حرام هستند. منبع‌: سايت‌هاي متعدد

17. مانند نكاح مقت كه پسر زن پدرش را ارث مي‌برد، در آيۀ بيست و دوم سورۀ نساء: «وَ لا تَنْكِحُوا ما نَكَحَ آباؤُكُمْ مِنَ النِّساءِ إِلاَّ ما قَدْ سَلَفَ إِنَّهُ كانَ فاحِشَةً وَ مَقْتاً وَ ساءَ سَبيلاً.» هم‌چنين نكاح سفاح و نكاح خدن در آية بيست و پنجم همين سوره: «مُحْصَناتٍ غَيْرَ مُسافِحاتٍ وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ.» البته، اين آيه، تنها بر مطلوب نبودن ازدواج با چنين زناني رهنمون است، و به طور غيرمستقيم، از چنين نكاح‌هايي اعلام ناخرسندي شده است.

18. گوستاولوبون: یکی از دانشمندان به نام فرانسه که در سال 1841 م. در شهر نوژان ل ُ روترو مرکز ایالت اوراِلوار در فرانسه متولد شد و در 9 دسامبر 1931 (17آذرماه 1310) در پاریس درگذشت. منبع: لغت‌نامۀ دهخدا با تلخيص

19. جرجی زیدان، ادیب، مورخ و روزنامه نگار لبنانی مسیحی! در جمادی الآخر سال 1278 ﻫ.ق، در خانواده‌ای فقیر و تنگدست در بیروت به دنیا آمد. در سال 1328، دانشگاه قاهره از او برای تدریس تاریخ اسلام دعوت کرد، ولی با اعتراض شدید مسلمانان رو به رو شد که انتخاب یک مسیحی برای تدریس تاریخ اسلام، شایسته نبود. لذا او از این سمت، کناره‌گیری کرد. او در شعبان سال 1332 ﻫ. ق، در سن 54 سالگی در منزل خود در قاهره، به طور ناگهانی درگذشت. جرجی زیدان آثار زیادی از خود به جای گذاشته است. او را می‌توان از پرکارترین و برجسته ترین نویسندگان ادبی قرن سیزدهم و آغاز چهاردهم که مساوی با نوزدهم و آغاز قرن بیستم میلادی، دانست. آثار: داستان‌های تاریخی که شهرت او بیش‌تر به سبب همین است، تاریخ آداب اللغة العربیة، الفاظ العربیه والفلسفه اللغویه، تاریخ اللغة العربیة، البلغة فی اصول اللغة، تاریخ الماسونیه، تاریخ التمدن الاسلامی، تراجم مشاهیر شرق. منبع: كتابخانه طهور با تلخيص

20. جرجی‌زیدان مورخ مسیحی مصری در کتاب تاریخ تمدن اسلام می‌گوید: بعضی از نویسندگان غرب چنین پنداشته‌اند که بنیاد دعوت پیغمبر اسلام بر روی طمع بزرگی و میل به لذت‌های دنیوی بوده. ما چنین گفتارهایی را باور نمی‌کنیم؛ زیرا تاریخ و چگونگی دعوت آن حضرت، به طور آشکار دلالت دارد که قیام آن بزرگوار، در اثر صدق و اخلاص بوده و او مردم را از روی عقیده و ایمان به سوی کیش اسلام دعوت می کرده و گرنه با آن همه توهین‌ها و فشارهایی که در این راه به جان خریده بود، هرگز تحمل و صبر نمی‌کرد. پیش از بعثتش، مورد احترام و نوازش تمام مردم مکه بود، پس از بعثت، با تمام حملات و بی احترامی‌ها، همچنان محکم و استوار ایستاد( ج1، ص33).

21. «گوستاو لوبون » در کتابش تاریخ تمدن اسلام و غرب می‌نویسد: اگر ارزش مردان را از روی اعمالشان بسنجیم، باید اعتراف کنیم که محمد از بزرگ‌ترین مردانی است که تاریخ آن‌ها را شناخته. اطاعتی را که محمد از یاران و پیروان خود دید، برای هیچ فاتح و پادشاه و فرمانده ای میسر نشد. اخلاقی عالی و حکمتی بی‌مانند و دلی پر از مهر ورحمت داشت تاریخ تمدن اسلام و غرب، ص157

22. ديلمي، إرشاد القلوب إلى الصواب، ج 1، ص165. متن كامل روايت در پانوشت بيستم فصل ششم آمده است.

23. وسائل‌الشيعه، ج27، ص27.

24. محمد ري‌شهري، العلم والحكمة في الكتاب و السنة، ص 207 ـ 206. از اين منبع تحقيقي در رابطه با اين سخن در پانوشت بيست و دوم فصل ششم آمده است.

 

25. در پي‌نوشت نوزدهم فصل ششم، مستند آن به تفصيل بيان شده است.


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

درخواست خطاكاران بعد از رفع حجاب‏ها
احساس مسئوليت يوسف
عبرت‏گيرى و هدايت از حوادث روزگار
گفتگوى غير مستقيم خدا با صابران‏
نشانه‌هاي توحيد در موجودات
ميوه باغ پاكى‏
اداى دين با رحمت خدا
بدهكارى و نماز ميّت‏
نفس - جلسه بیست و پنجم
تجلّى خدا در قرآن

بیشترین بازدید این مجموعه

عرفان در سوره یوسف (ع)- جلسه سوم
كاشت در زمين وجود
روزگار عدالت و عدالت گستر جهان
سِرِّ نديدن مرده خود در خواب‏
زكريا بن آدم، وكيل امام رضا عليه السلام
دين باخته، غارت شده واقعى
حكايتي از استاد در انگليس
عشق حقيقى و مجازى
همدان/ مسجد امام جواد(ع)/ شب شهادت امام جواد(ع)/ ...
تجلی دین در سه بخش وجودی انسان

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^