فارسی
جمعه 07 ارديبهشت 1403 - الجمعة 16 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

اعتباري بودن مالكيت بشر

 

عقلا از قديم گفته‌اند اگر كسي زميني را آباد کرد، حق تصاحب زمين، مال او است. ولي اين حق قابل انتقال است؛ يعني اين زمين را مي‌تواند بفروشد و اگر هم نفروشد، بعد از مرگ او خود به خود به وارث منتقل مي‌شود. پس تمام اين ملکيت‌ها روز قيامت از بين مي‌رود و آنجا ديگر براي انسان، ملکي به اين معنا وجود نخواهد داشت.

آيۀ ديگری نیز در قرآن وجود دارد که مي‌فرمايد:

(وَ لِلَّهِ ميراثُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ)

تمام ميراث آسمان‌ها و زمين، ملک ذاتي خداست. فرق کلمه مُلک با مِلک يک ضمه و يک کسره است؛ اولی به معناي فرمانروايي و حکومت و سلطنت است. اين حکومت و سلطنت، ويژۀ پروردگار مهربان عالم است.

(بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْ ءٍ)

فرمانروايي بر کل شيء فقط در اختيار اوست.

اين مسألۀ مهمي است که من توحيد را با چنين ديدي، هم نسبت به عالم و هم نسبت به اعتبار ملک خود بنگرم و در اين نقطه قرار بگيرم که من:

(لا أَمْلِكُ لِنَفْسي ضَرًّا وَ لا نَفْعاً)

هيچ چيزي را مالک نيستم. پس من کيستم؟ فقير، يعني با ثروت فراوان هيچ چيزي ندارم.

بابا طاهر به شکل زيبايي، وضع پس از مرگ را براي بيداري مردم از خواب غفلت توصيف مي‌كند و مي‌سرايد:

به قبرستان گذر کردم کم و بيش    بديـدم قبـر دولتمنـد و درويش

نه درويش بي‌كفن در خاك رفته  نه دولتمند برده يک کفـن بيش

درويش در اينجا به معني فقير است.

هيچ ثروتمندي را دو کفن نمي‌پوشانند؛ و هيچ فقيري را هم عريان در قبر نمي‌گذارند. هر دو يک گونه وارد قبر مي‌شوند.

آخر اين جادۀ مرگ، فقط يک کفن است. آن را هم مالک نيستيم. آن کفن را هم خاک مي‌خورد. در روز قيامت هم ما اوضاع حشر را نمي‌دانيم.

امام زين العابدين (ع) سي شب ماه رمضان ناله و گريه مي‌کرد و مي‌فرمود:

«ابکي لخروجي عن قبري عرياناً»

روزي که ما به دنيا آمديم، عريان بودیم و روزي که وارد محشر مي‌شويم، عريان هستيم؛ کفن را هم به احترام مسلماني به ما مي‌پوشانند.

 

اما حرف قرآن اين است که همین الان که زنده‌ايد، مالک هيچ چيزي نيستيد. آن کسي که ندارد که هیچ؛ آن کسي هم که دارد، ملکيت ذاتي به آن ندارد. چون زمان حياتش يا بعد از مرگش، قابل انتقال است. يا ممکن است کل مال در يک زلزله يا آتشسوزي و يا در يک ورشکستگي، از بين برود. حالا که ملکي وجود ندارد و فرمانروايي هم وجود ندارد، پس چقدر نيکو است که من مال را مال الله بدانم و خود را هم عبدالله بدانم؛ بدنم را هم مملوک الله بدانم و يک مرتبه خود را در حضور مولا ببینم که هرچه او بگويد، بپذيرم. اين توحيد است و اگر من اين حس را ندارم، هنوز موحّد نيستم.


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

عشق حقيقى و مجازى
حكايتي از استاد در انگليس
روزگار عدالت و عدالت گستر جهان
درخواست خطاكاران بعد از رفع حجاب‏ها
احساس مسئوليت يوسف
عبرت‏گيرى و هدايت از حوادث روزگار
گفتگوى غير مستقيم خدا با صابران‏
نشانه‌هاي توحيد در موجودات
ميوه باغ پاكى‏
اداى دين با رحمت خدا

بیشترین بازدید این مجموعه

عقل کلید گنج سعادت - جلسه دوم - درباره تقابل عقل و ...
بدهكارى و نماز ميّت‏
اداى دين با رحمت خدا
تفكر و بيدارى قلب
سِرِّ نديدن مرده خود در خواب‏
ميوه باغ پاكى‏
حفظ آبرو با كنترل غضب
علامت روبرگرداندن خدا از بنده
ده صفت قول احسن
ظهور اشک از قلب صاف و پاک از گناه

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^