كاشمر، حسينية حضرت ابوالفضل شوال 1384
الحمد للـه رب العالمين و صلّي اللـه علي جميع الانبياء و المرسلين و صلّ علي محمد و آله الطاهرين.
فاصله حق و باطل
از وجود مبارک پيامبر عظيم الشأن اسلام روايت شده كه رسول خدا (ص) ميفرمايد:
آنچه خير و نيکي و خوبي در اين عالم است از خداست؛ و آنچه شر و بدي و زيان و ضرر در عالم ميباشد از شيطان و باطل و ظلمت است.[1]
آناني که با الله و حق، و با نور و آخرت پیوند دارند و اين پيوند را از طريق تعقل و تفکر و گوش سپردن به سخنان پاکان عالم به دست آوردهاند، از آنها خوبي و خير صادر ميشود؛ از آنها ارزش صادر ميشود.
اما آنهايي که تنها اسير بدن هستند يعني وارد حوزه تعقل، انديشه، و گوش دادن به صداي پاکان نشدهاند، از آنها شر و فساد صادر ميشود.
با توجه به تقسيمبندي پيامبر اكرم (ص)، قرآن مجيد و روايات هم مردم را به دو گروه تقسيم کردهاند:
انسانها يا اهل خدا هستند، يا اهل شيطان؛ يا اهل حق هستند، يا اهل باطل؛ يا اهل نورند، يا اهل ظلمت؛ يا اهل دنيا هستند، يا اهل آخرت.[2]
حق و باطل از ديدگاه امام علي (ع)
اميرالمؤمنين (ع) در نهجالبلاغه در خطبة دوم سه جمله دربارة اهل باطل دارند. اهل باطل کسانی هستند که زندگي و موجوديت خود را فقط با شکم و لذتها معني میکنند. به نظر اميرالمؤمنين (ع) در خطبهای ديگر آنان به سبب کوردلي پشت پرده را نديدند و در سرزمين زندگيشان گناه ميکارند؛ يعني طبع و شهوتشان چنين است که زارع گناه و فجور باشند. بيدار هم نيستند که چه ميکنند؛ در غفلت كاملند.
به تعبير ديگر اميرالمؤمنين (ع) آبي که پاي اين زراعت ميریزند، غرور و فريبخوردگي است؛ و در پايان وقتي که ميخواهند محصول درو کنند، هلاکت و عذاب و آتش دوزخ درو ميکنند که محصول گناه است.
محال است در نظام عالم اشتباه رخ دهد که کسي بدي بکارد و خوبي درو کند؛ حق بکارد و باطل درو کند یا ظلمت بکارد و نور درو کند.
گفتار حضرت اميرالمؤمنين (ع) در اين سه بخش اين است:
«زرعوا الفجور» به زراعت گناهان اقدام کردند؛
«و سقوه الغرور» فتنه و فريب و غرور آب اين زراعت بود؛
«و حصدوا الثبور»[3] محصولشان هم هلاکت و آتش بود.
زماني که اين محصول را برداشت ميکنند، اگر به اندازة عالم هستي نیز پشيمان شوند، پشيماني براي آنان سود و نفعي ندارد.
اما اهل خدا و حق ديدگاه ديگری دربارة شکم دارند. و برخورد آنان با خواسته و اميال و غرائز خود به گونة دیگر است. ديدگاه آنان بر پاية حق است. شکم را ميخواهند براي اينکه غذا بخورند و زنده بمانند و در اين زنده ماندن، عبادت حق و خدمت به خلق كنند. هرگز آنان شکم را از حرام پر نميکنند؛ چون پر کردن شکم از حرام، ظلم به بندگان و ظلم به آيات پروردگار است. چنین کاری ستم به كوششهاي بيمنت انبيا و ائمه طاهرين: است.
نظر آنان به شکم، نگاه بسیار مقدسي است. اينها همانهايي هستند که در دارايي، اهل شکرند و در تنگدستي هم اهل صبر. با مال، دچار غرور نميشوند که از شکر پروردگار غافل شوند و با فقر، کاسة صبرشان لبريز نميشود.
صبر امام علي (ع)
اميرالمؤمنين (ع) نماز مغرب خود را با جمعيت مسجد خواندند، در راه منزل قصاب حضرت را صدا زد. گفت: هوا تاريک است و همه كار را تعطيل كردهاند؛ من هم دارم ميروم. يکي دو کيلو گوشت مانده است، اين گوشت را ببريد. حضرت فرمودند: پول ندارم.[4] قصاب گفت: برای پول صبر میکنم. حضرت پاسخ داد: من از خوردن گوشت، صرفنظر میکنم و صبر میکنم.
پيامبر اکرم (ص) ميفرمايد:
از اخلاقتان اين باشد که تمام راستگويان واقعي را تصديق کنيد و دروغگويان را تصديق نکنيد:
«اياک ان تكذب صادقا و تصدق کاذبا»[5]
نگویید که مگر ميشود حاکم مملکت پول دو کيلو گوشت در جيب نداشته باشد! آن نظم و صبري که حضرت علي به زندگي خود داده و روشي که اميرالمؤمنين براي شکم خويش انتخاب کرده، قناعت است. او نه اهل اسراف است و نه اهل تبذير؛ نه اهل افراط است و نه اهل تفريط. خوراك شکم هم برايش هدف نيست. شکم فقط براي اين است که انرژيهاي بيرون را به شكم انتقال بدهد تا توان و حال داشته باشد خدا را عبادت و به بندگان خدا خدمت کند.
چنين شکمي نمیتواند حاکم و مالک انسان شود. چنين شکمي نميتواند آدم را به حرص و خوردن حرام وادار کند.
شيعۀ واقعي
امام صادق (ع) ميفرمايد:
غير از اين نيست که شيعة ما عفت شکم دارد.[6]
شيعة ما شکم را براي زنده ماندن ميخواهد و زنده ماندن را براي خدا و ياري دادن به عباد خدا دوست ميدارد. چنین کسی شیعة ما است.
امام پاكان
اميرالمؤمنين علي (ع) از کشاورزان رده اول عراق و مدينه بود. ايشان منافع خود را در حد قناعت جدا میكرد و بقيه را هم با خدا و خدمت در راه خدا معامله ميکرد. ايشان اهل زکات و اهل حل مشکل مردم بود. مال حلال بسيار مهم است و براي مشکلات مردم است. چنین پولی پيش خدا جزو ارزشها به شمار میآید.
خدا در قرآن مجيد گاهي از مال با کلمه خير ياد کرده است.[7] عدة زيادي از مردم اين خير را در بانكها حبس ميکنند، تا هشتاد سالگي كه محبوس آزاد ميشود و به ارث ميرسد. ممکن است وارثان هم مثل پدر، مال را حبس کنند تا بعد از مرگ آنان محبوس آزاد شود. احتمال هم دارد يک وارثي، محبوس آزاد شده را ارزش بدهد تا به پروردگار برساند.
حضرت فرمود: ندارم. نه به اين معنا که فقير و تنگدستم. بلکه به این معناست که سهمي که براي خود برداشتهام، پول اين گوشت را نميتواند تأمين کند.
گفت يا علي گوشت را نسيه ببر. اما حضرت يک نگاه صبورانه به چهرة قصاب کرد كه ميشود سختي کشيد.
آدم ميتواند به حرام دچار نشود. همان وقتي که كسي ميليونها تومان ربا ميخورد، کس ديگري نان را در آب ميزند و ميخورد، اما نماز شب او ملائکه را مبهوت ميکند. همان وقت که ميليونها نفر بدحجاب و بيحجاب در دنيا راه ميروند، زناني هم هستند که با پروردگار عالم زيباترين ارتباطات را دارند.
حكايتي از استاد
در شهري منبر ميرفتم؛ کسي به ملاقات من آمد كه 80 ساله بود و پدر و مادر عجيبي داشت. او در جنوب خراسان زندگي ميكرد؛ جايي که آن وقتها اصلاً ماشين رفت و آمد نميکرد.
گفت: اولين روزي که يک پاسبان رضاخان براي كشف حجاب دنبال مادر من رفت كه چادرش را بردارد او با گريه و وحشت به پاسبان گفت: من زن فلاني هستم. گفت: شايد اسم شوهرم را كه آدم معتبري در شهر بوده ببرم، پاسبان کاري به من نداشته باشد. گفت: هر کسي ميخواهي باش.
مادرش يک زن پير و شکسته حال نبود؛ در اوج جواني بود دوید و پاسبان به او نرسيد. مادر به در خانه رسید؛ آن را هل داد و در باز شد و داخل رفت. به کارگر خانه گفت تا حاجي از بازار براي ناهار نيامده، مرا بيدار نکن. كارگر گفت: حاج خانم ساعت ده صبح چه وقت خواب است. گفت: الان خوابم ميآيد. رفت و رو به قبله دراز کشيد و گفت: خدايا! من تحمل گناهي که مردم نامحرم مو و هيکل مرا ببينند ندارم. من چهل سال است با تو رفيق هستم. مرا ببر و براي حفظ حجاب از دنيا رفت.
چطور يك بيحجاب یا یک آدم رباخور معذور است. زماني که بسياري خلاف ميکنند، عدهاي هم با خدا معامله ميکنند. آنگاه که بسياري به حقوق مردم و مال مردم ظلم ميکنند، گروهي هم به مردم خدمت و محبت ميکنند.
امام در جواب قصاب فرمودند: من هر وقت داشتم، به شکمم دادهام، چيزي نگفته است؛ و هر وقت نداشتم، به شکمم ندادهام باز هم چيزي نگفته است. فشاري به من وارد نكرده است. اگر من گوشت تو را نسيه ببرم، يک روز دير بشود ميگويي: يا علي! پول گوشت من چه شد؟ گوشت را خوردهاي ده روز است که پول را نميدهي. من با شکم خود بهتر ميتوانم بسازم تا با تو.
طبق روايات او انسان عاقل و خردمند است. آدم کريم و باارزشي است. پيامبر اكرم (ص) در حق او ميفرمايد: روز قيامت وقتي چنين انساني وارد محشر ميشود، تمام هشت در بهشت به روي او باز ميشود و به او ميگويند:
«دخل الجنة من اي باب شاء»[8]
از هر دري كه دلت ميخواهد وارد شو. او اين اندازه احترام دارد. آنان اهل الله هستند و با اهل شيطان زندگي کاملاً متفاوتي دارند.
چگونگي رفتار با مردم
روايتي از وجود مبارک حضرت رضا (ع) تا اميرالمؤمنين (ع) نقل شده است. امام رضا (ع)، امام موسي بن جعفر (ع)، امام صادق (ع)، امام محمد باقر (ع)، امام زين العابدين (ع)، امام حسين (ع)، اميرالمؤمنين (ع) و پيامبر عظيم الشان اسلام با اين مطالب مردم را راهنمايي و هدايت کردهاند که با شکمتان، با پول، با وجود، و با زندگي و عباداتتان، با مردم چگونه رفتار کنيد. چه بکاريد که بعد چه درو کنيد.
سفارش سنگيني که قرآن در سورة مبارک حشر دارد از زيباترين نصيحتهاي پروردگار است كه ميفرمايد:
(وَ لاتَكُونُوا كَالَّذينَ نَسُوا اللَّهَ)[9]
از کسانی نباشيد که خدا را فراموش كردهاند. اگر آدم خدا را از ياد ببرد، تمام خوبيها از يادش ميرود. خوبيها که از ياد آدم برود، تمام بديها در زندگي ظهور و خودنمايي ميکنند و بدی خيلي سريع بر آدم مسلط ميشود و جو غفلت از پروردگار مهربان عالم حاكم ميشود. بنابراین ذکر خدا بسیار توصیه شده است:
(وَ اذْكُرُوا اللَّهَ كَثيراً لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ)[10]
براي اينکه به رستگاري برسيد، غرق ياد خدا باشيد.
اين حقيقت را همه جا ديدم. به هر آدم نوراني كه رسيدم، ديدم گذر او به يک انسان اهل دل خورده است و کسي خودرو پرثمر و پربار نميشود. او به يک عالم واجد شرايط، معلم متدين يا یک رفيق خوب يا اولياي خدا رسيده است.
حكايتي ديگر از استاد
در جواني، با مرد بزرگي از قم به اصفهان میرفتم. يک روز به يک طلافروش برخورد كردم. البته طلافروش رفيق اين بزرگوار بود. او شصت سالش بود. فکر هم نميکنم آن طلافروش زنده باشد. ولي قيافهاش نورانيتي داشت كه انسان را ياد خدا ميانداخت. قيافة طلافروشی با آثار سجده و محاسن نوراني و ادب و وقار رفتاري با توجه به شغل او، آن هم قبل از انقلاب، قيافه خیلی جالبي بود. بعد به يک مناسبتي ديدم او با پيرمردي که من با او همسفر هستم صحبت ميکند و غصه ميخورد. به اين بزرگوار ميگويد: حيف که ديگر اهل دلی مثل شيخ مرتضي پيدا نميشود. بعد آن بزرگوار پرسيد: شيخ مرتضي چه کسي بود؟ گفت: عالم محل ما بود. پدرم پشت سرش نماز ميخواند، و پاي منبرش مینشست و شبهاي جمعه هم تخت فولاد دعاي کميل ميخواند و تخت فولاد هم هفت يا هشت کيلومتر از شهر دور بود. گفت: من با پدرم به نماز مغرب و عشاء رفتم و به شيخ مرتضي برخوردم. بعد از نماز پدرم کنار محراب پيش شيخ مرتضي رفت و گريه کرد. گفت: من سي سال است در تخت فولاد دعاي کميل تو ميآيم، امشب پيشامدي براي من شده نميتوانم بيايم. و تحملش را ندارم که دعاي کميل امشب تو را درک نکنم.
انگار مصيبت ديده است. چه طور با خدا پيوند داشتند!
گفت: شيخ مرتضي به پدر من گفت تو تا چه وقت گرفتاري؟ گفت: تا يازده شب. تابستان هم بود. گفت: من در تخت فولاد دعا را شروع ميکنم. شما برو پشت بام خانهات رو به قبله بنشين تا بخوانم، صدايم به تو ميرسد. گفت: پدرم آن شب در پشت بام خانه با صداي شيخ دعاي کميل خواند. معلم خوب، رفيق خوب، و نفس خوب در انسان اثر دارد. کلام پروردگار، کلام رسول خدا و ائمه طاهرين اين است:
(وَ لاتَكُونُوا كَالَّذينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ)[11]
مانند کساني نباشيد که خدا را از ياد بردند، خدا هم آنان را از ياد خودشان برد.
60 سال در اين دنيا زندگي کردند اما يادشان رفت که خرج خدا بشوند، خرج کار خير و خرج بهشت بشوند.
حضرت صادق (س) ميفرمايد:
«قال الله تبارك و تعالي: انما اقبل الصلاة لمن تواضع لعظمتي و يکفّ نفسه الشهوات من اجلي و يقطع نهاره بذکري و لايتعاظم علي خلقي و يطعم الجائع و يکسو العاري و يرحم المصاب و يؤوي الغريب فذلک يشرق نوره مثل الشمس»[12]
اينها با این اوصفات در میان بندگان من، همانند خورشيدند.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
پی نوشت ها:
[1]) بحارالأنوار، 66/395، باب 38، حديث 78: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ9 مَا عُبِدَ اللَّهُ بِمِثْلِ الْعَقْلِ وَ مَا تَمَّ عَقْلُ امْرِئٍ حَتَّى يَكُونَ فِيهِ عَشْرُ خِصَالٍ الْخَيْرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ يَسْتَقِلُّ كَثِيرَ الْخَيْرِ مِنْ عِنْدِهِ وَ يَسْتَكْثِرُ قَلِيلَ الْخَيْرِ مِنْ غَيْرِهِ وَ لَايَتَبَرَّمُ بِطِلَابِ الْحَوَائِجِ وَ لَايَسْأَمُ مِنْ طَلَبِ الْعِلْمِ طُولَ عُمُرِهِ الْفَقْرُ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنَ الْغِنَى وَ الذُّلُّ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنَ الْعِزِّ نَصِيبُهُ مِنَ الدُّنْيَا الْقُوتُ وَ الْعَاشِرَةُ وَ مَا الْعَاشِرَةُ لَايَرَى أَحَداً إِلَّا قَالَ هُوَ خَيْرٌ مِنِّي وَ أَتْقَى إِنَّمَا النَّاسُ رَجُلَانِ فَرَجُلٌ هُوَ خَيْرٌ مِنْهُ وَ أَتْقَى وَ آخَرُ هُوَ شَرٌّ مِنْهُ وَ أَدْنَى فَإِذَا رَأَى مَنْ هُوَ خَيْرٌ مِنْهُ وَ أَتْقَى تَوَاضَعَ لَهُ لِيَلْحَقَ بِهِ وَ إِذَا الْتَقَى الَّذِي هُوَ شَرٌّ مِنْهُ وَ أَدْنَى قَالَ عَسَى أَنْ يَكُونَ خَيْرُ هَذَا بَاطِناً وَ شَرُّهُ ظَاهِراً وَ عَسَى أَنْ يُخْتَمَ لَهُ بِخَيْرٍ فَإِذَا فَعَلَ ذَلِكَ فَقَدْ عَلَا مَجْدُهُ وَ سَادَ أَهْلَ زَمَانِهِ.»
بحارالأنوار، 2/21، باب 8، حديث 62: «أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى (ع) قَالَ:ِ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) قَالَ أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا هُمَا نَجْدَانِ نَجْدُ خَيْرٍ وَ نَجْدُ شَرٍّ فَمَا بَالُ نَجْدِ الشَّرِّ أَحَبُّ إِلَيْكُمْ مِنْ نَجْدِ الْخَيْرِ.»
بحارالأنوار، 75/253، باب 23، ذيل حديث 108: «قَالَ الصَّادِقُ (ع) النَّاسُ فِي التَّوْحِيدِ عَلَى ثَلَاثَةِ أَوْجُهٍ مُثْبِتٍ وَ نَافٍ وَ مُشَبِّهٍ فَالنَّافِي مُبْطِلٌ وَ الْمُثْبِتُ مُؤْمِنٌ وَ الْمُشَبِّهُ مُشْرِكٌ.»
[2]) الكافي، 2/384، باب الكفر، حديث 4: «حُمْرَانَ بْنِ أَعْيَنَ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِاللَّهِ (ع) عَنْ قَوْلِهِU إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً قَالَ إِمَّا آخِذٌ فَهُوَ شَاكِرٌ وَ إِمَّا تَارِكٌ فَهُوَ كَافِرٌ.»
بحارالأنوار، 5/196، باب 7، حديث 9: «أَبِي عَبْدِاللَّهِ (ع) فِي قَوْلِ اللَّهِU وَ هَدَيْناهُ النَّجْدَيْنِ قَالَ نَجْدَ الْخَيْرِ وَ الشَّرِّ.»
نهجالبلاغه، خطبه 175: « ... فَإِذَا رَأَيْتُمْ خَيْراً فَأَعِينُوا عَلَيْهِ وَ إِذَا رَأَيْتُمْ شَرّاً فَاذْهَبُوا عَنْهُ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) كَانَ يَقُولُ يَا ابْنَ آدَمَ اعْمَلِ الْخَيْرَ وَ دَعِ الشَّر َّ فَإِذَا أَنْتَ جَوَادٌ قَاصِد.»
[3]) نهجالبلاغه، خطبه 2: «زَرَعُوا الْفُجُورَ وَ سَقَوْهُ الْغُرُورَ وَ حَصَدُوا الثُّبُورَ لَايُقَاسُ بِآلِ مُحَمَّدٍ (ص) مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ أَحَدٌ وَ لَايُسَوَّى بِهِمْ مَنْ جَرَتْ نِعْمَتُهُمْ عَلَيْهِ.»
[4]) إرشاد القلوب، 1/119؛ الباب الرابع و الثلاثون في القناعة: «رُوِيَ أَنَّ عَلِيّاً (ع) اجْتَازَ بِقَصَّابٍ وَ عِنْدَهُ لَحْمٌ سَمِينٌ فَقَالَ يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ هَذَا اللَّحْمُ سَمِينٌ اشْتَرِ مِنْهُ فَقَالَ لَهُ لَيْسَ الثَّمَنُ حَاضِراً فَقَالَ أَنَا أَصْبِرُ يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ لَهُ أَنَا أَصْبِرُ عَنِ اللَّحْم.»
[5]) تحف العقول، 25؛ و بحارالأنوار، 74/128، باب 6، حديث 33، جوامع وصايا رسول الله (ص).
[6]) الكافي، 2/233، باب المؤمن و علاماته و صفاته، حديث 9: «قَالَ أَبُو عَبْدِاللَّهِ (ع) إِيَّاكَ وَ السَّفِلَةَ فَإِنَّمَا شِيعَةُ عَلِيٍّ مَنْ عَفَّ بَطْنُهُ وَ فَرْجُهُ وَ اشْتَدَّ جِهَادُهُ وَ عَمِلَ لِخَالِقِهِ وَ رَجَا ثَوَابَهُ وَ خَافَ عِقَابَهُ فَإِذَا رَأَيْتَ أُولَئِكَ فَأُولَئِكَ شِيعَةُ جَعْفَرٍ.»
[7]) اشاره به آيات توبه/ 41: (انْفِرُوا خِفافاً وَ ثِقالاً وَ جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّهِ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ)؛ «با شتاب با تجهيزات سبك و سنگين [و سواره، پياده، به سوى ميدان نبرد] بيرون رويد، و با اموال و جان هايتان در راه خدا جهاد كنيد كه اگر دانا [ىِ به حقايق] باشيد اين براى شما بهتر است.»؛ كهف/ 46: (الْمالُ وَ الْبَنُونَ زينَةُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ الْباقِياتُ الصَّالِحاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَواباً وَ خَيْرٌ أَمَلاً)؛ «مال و فرزندان، آرايش و زيور زندگى دنيا هستند، ولى اعمال شايسته پايدار نزد پروردگارت از جهت پاداش بهتر و از لحاظ اميد داشتن به آنها نيكوتر است.»؛ صف/ 11: (تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ في سَبيلِ اللَّهِ بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ)؛ «به خدا و پيامبرش ايمان آوريد، و با اموال و جان هايتان در راه خدا جهاد كنيد؛ اين [ايمان و جهاد] اگر [به منافع فراگير و جاويدان آن] معرفت داشتيد، براى شما [از هر چيزى] بهتر است.»
[8]) الكافي، 2/300، باب المراء و الخصومة و معاداة، حديث 2: «قَالَ النَّبِيُّ (ص): ثَلَاثٌ مَنْ لَقِيَ اللَّهَU بِهِنَّ دَخَلَ الْجَنَّةَ مِنْ أَيِّ بَابٍ شَاءَ مَنْ حَسُنَ خُلُقُهُ وَ خَشِيَ اللَّهَ فِي الْمَغِيبِ وَ الْمَحْضَرِ وَ تَرَكَ الْمِرَاءَ وَ إِنْ كَانَ َ مُحِقّاً.»
بحارالأنوار، 39/277، باب 87، حديث 57: «ابْنِ عُمَرَ قَالَ سَأَلْتُ النَّبِيَّ (ص) عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ7 فَقَالَ فَمَا بَالُ قَوْمٍ يُنْكِرُونَ مَنْ لَهُ مَنْزِلَةٌ عِنْدَ اللَّهِ كَمَنْزِلَتِي أَلَا وَ مَنْ أَحَبَّ Û
Ü عَلِيّاً فَقَدْ أَحَبَّنِي وَ مَنْ أَحَبَّنِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ وَ مَنْ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ كَافَاهُ الْجَنَّةَ أَلَا وَ مَنْ أَحَبَّ عَلِيّاً يَقْبَلُ اللَّهُ صَلَاتَهُ وَ صِيَامَهُ وَ قِيَامَهُ وَ اسْتَجَابَ اللَّهُ دُعَاءَهُ أَلَا وَ مَنْ أَحَبَّ عَلِيّاً اسْتَغْفَرَتْ لَهُ الْمَلَائِكَةُ وَ فُتِحَتْ لَهُ أَبْوَابُ الْجَنَّةِ يَدْخُلُ مِنْ أَيِّ بَابٍ شَاءَ بِغَيْرِ حِسَاب ... .»
[9]) حشر/ 19: «و مانند كسانى مباشيد كه خدا را فراموش كردند.»
[10]) انفال/ 45: «و خدا را بسيار ياد كنيد تا [بر دشمن] پيروز شويد.»
[11]) حشر/ 19.
[12]) المحاسن، 1/15، باب 9، حديث 44؛ و بحارالأنوار، 391/66، باب 38، حديث 66.
منبع : پایگاه عرفان