فارسی
جمعه 07 ارديبهشت 1403 - الجمعة 16 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

گناه و سبب آن - جلسه دهم (1) – (متن کامل + عناوین)

 ساختمان تشريعى انسان در برابر گناه

 تعمير ساختمان تشريعى انسان

 

تهـران، حسينيه همدانى ها رمضان 1384

الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.

 

سه روايت فوق العاده مهم در رابطه با انسان از وجود مبارك عقل كل، رسول مطهّر اسلام  صلى الله عليه و آله نقل شده است كه از بركت اين سه روايت، روايت ديگرى كه همراه با مضامين عرشى، ملكوتى و اعجاب انگيز است، براى شما توضيح مى دهم.

 

« انّ هذا الانسان بنيانُ الله ملعونٌ مَنْ هَدَمَ بُنيانَه »[1]

 

گفتار وجود مبارك رسول خدا  صلى الله عليه و آله حق است: انسان ساختمان خداست، ملعون و از رحمت خدا به دور است، كسى كه اين ساختمان را خراب كند.

در قرآن مجيد به بخشى از اين ساختمان، به «بشر» تعبير شده است، كه اين بخش را ساختمان تكوينى مى گويند، يعنى ساختمانى كه هم مصالحش را خدا فراهم كرده و هم خودش اين مصالح را به كار گرفته، بنايى كرده و در رحم مادر جنبه بشرى انسان را ساخته، كامل كرده و به دنيا آورده است.

اما ساختمان ديگر انسان، ساختمان انسانى او است كه در هر آيه اى اسم
انسان به ميان آمده است، بعد از آن، ارزش ها بيان شده است.

مصالح اين ساختمان را خدا تأمين مى كند، ولى ساختنش به عهده خود انسان است. مسئول اين ساختن، خود انسان است. مصالح اين ساختمان نيز آيات قرآن كريم و مسائل عاليى است كه از رسول خدا  صلى الله عليه و آله و ائمه طاهرين  عليهم السلام وارد شده است.

اگر اين ساختمان ساخته شود، ولى خود انسان يا ديگران با تيشه گناه آن را خراب كنند و انسان اجازه تخريب بدهد، آن مخرّب ملعون است، يعنى از رحمت خدا دور است و همان لعنتى كه شامل حال لعنت شدگان عالم شده است، شامل حال او نيز خواهد شد، مگر اين كه با توبه واقعى، اين ساختمان خراب شده را دوباره بسازد.

 

تعمير ساختمان تشريعى انسان در نهج البلاغه

اميرالمؤمنين  عليه السلام براى ساختن دوباره اين ساختمان خراب شده، در « نهج البلاغه » شش راه را پيشنهاد داده اند كه در حكمت ها آمده است:[2]

جوانى در محضر اميرالمؤمنين  عليه السلام گفت: « استغفر الله ربى و اتوب اليه »
اميرالمؤمنين  عليه السلام به او فرمود: مادرت به عزايت بنشيند، خيال كرده اى كه توبه ـ برگرداندن ساختمان خراب شده ـ با همين لفظ ممكن است؟ بعد فرمودند:

اين دوباره سازى از مقامات انسان هاى والا و درجه علّيين است و شش برنامه لازم دارد تا اين ساختمان خراب شده دوباره به جاى اولش برگردد.

در حقيقت اين ساختمان، ساختمان تشريعيى است كه پروردگار عالم با انتخاب صد و بيست و چهار هزار پيغمبر و دوازده امام  عليهم السلام، مصالح را در اختيار انسان گذاشته و او بايد اين ساختمان را بسازد و حفظ كند، تا با خودش بردارد و سالم به دنياى بعد ببرد.

اهل حال اين دعا را در طواف كعبه داشتند و از حضرت يوسف و ابراهيم  عليهماالسلام نيز ياد گرفته اند:

 

« اَخْرِجْنى من الدنيا سالماً »[3]

 

حضرت ابراهيم  عليه السلام اين دعا را داشتند و حضرت يعقوب  عليه السلام نيز به فرزندانش اين سفارش را داشتند. زمانى كه هنگام رحلتش رسيد، به فرزندانش فرمود:

 

« لاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَأَنتُم مُّسْلِمُونَ »[4]


با اسلام، سالم بميريد.

حضرت يوسف  عليه السلام نيز روى تخت حكومت مصر فرمود:

 

« أَنتَ وَليِىِّفِى الدُّنْيَا وَ الْأَخِرَةِ تَوَفَّنِى مُسْلِمًا وَ أَلْحِقْنِى بِالصَّــلِحِينَ »[5]

 

خدايا ! مرا سالم بميران.

درباره حضرت يحيى  عليه السلام مى فرمايد:

 

« سَلَـمٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَ يَوْمَ يَمُوتُ وَ يَوْمَ يُبْعَثُ حَيًّا »[6]

 

سالم به دنيا آمد، سالم مرد و سالم وارد قيامت مى شود.

 

كامل كنندگان ساختمان انسانى

روايت دوم: آن افرادى كه اين ساختمان را مى سازند و آن را ـ به خصوص در اين روزگار ـ نگه مى دارند، پيغمبر  صلى الله عليه و آله درباره آنها فرمود:

 

« انّ لله عباداً ليسوا بأنبياء يغبطهم النبيّون »[7]

 

خدا بندگانى دارد كه پيغمبر نيستند، اما جايگاه پيغمبرى به مقام آنها غبطه مى خورد. اين قدر ارزش آنها بالا است. اين روايت در كتاب « المنهج القوى » در جلد دوم است.


 

ناقص كنندگان ساختمان انسانى

در عبارتى معروف از بزرگان دين آمده است:

 

« الناقص ملعون »

 

نقص بر دو قسم است: نقص اختيارى و غيراختيارى. انسانى به دنيا مى آيد، اما كور است، اين نقص است، اما قطعا نقصى است كه در حوزه اختيار انسان نيست، لذا انسان را به لعنت خدا دچار نمى كند ؛ چون انسان در اين نقص نقشى نداشته است. اما آنجا كه نقص در حوزه اختيار انسان است، يعنى انسان را آفريده و از او دعوت كرده است كه تا زنده اى، هر چند سال ممكن است زنده باشى، مانند وجود مبارك فاطمه زهرا و حضرت على اكبر  عليهماالسلام ممكن است هجده سال زنده باشى، يا مانند حضرت نوح  عليه السلام نهصد و پنجاه سال زنده باشى، تا زمانى كه زنده هستى، وظيفه واجب الهى دارى ؛ چون مملوك من و در مملكت من هستى و به سوى من برمى گردى، هيچ راه فرارى از اين مملوكيت و برگشت به من ندارى.

بر تو واجب است كه تا زنده اى، عقل خود را كامل كنى، قلب و نفس خود را تزكيه كنى. چگونه عقل را كامل كنيم؟ مى فرمايد: در آيات عالم طبيعت، كتاب وجود خود و آيات قرآن كريم مطالعه كن تا عقل تو كامل و پخته شود:

 

« لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ »[8]

 

نبايد جاهل بمانى ؛ چون جاهل ناقص است و ناقص نيز ملعون است.

قلب را نيز بايد سالم كنى، با چه چيزى؟ با ارتباط با من، ايمان به من و
ملائكه، انبيا، قرآن و قيامت:

 

« لاَ يَنفَعُ مَالٌ وَ لاَ بَنُونَ * إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ »[9]

 

قلب اگر ناقص بماند، ملعون است. نفس تو نيز بايد سالم باشد:

 

« وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَهَا * قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّـهَا »[10]

 

اگر به هوا و هوس، شهوات، خودخواهى، منيّت، افكار باطل، باطل گرايان و گمراهان ميدان بدهى كه تو را محاصره كنند و تو را مشغول كنند كه عمر بگذرد و وقت پيدا نكنى كه عقل، قلب و نفس خود را كامل كنى، پس تو ملعون هستى:

 

« الناقص ملعون »

 

عصمت انحصارى نيست

اما آن كسى كه ساختمان انسانى خود را مى سازد و آن را سالم نگه مى دارد، آن كسى كه از نقص به جانب كمال سفر مى كند، به نقطه اى مى رسد كه در عالم وجود مكرم تر، محترم تر و با ارزش تر از او نخواهد بود.

اين شدنى است. من اعتقاد و عقيده خودم را به شما مى گويم. دليل دارم. هيچ كس نيز نمى تواند مرا از اين اعتقاد برگرداند. در قرآن و روايات هيچ دليلى
نداريم كه عصمت را در تعداد معينى منحصر كرده باشند. فقط چهارده معصوم داريم، حرف غلطى است، عصمت انحصارى نيست. غير از انبيا و ائمه  عليهم السلام نيز مى توانند اين مقام را كسب كنند. دو نفر كه در قرآن به عنوان مقام عصمت ستوده شده اند، يكى حضرت مريم  عليهاالسلاماست، يكى حضرت فاطمه زهرا  عليهاالسلام كه در آيه تطهير آمده است.

اين كه شكى در آن نيست. سند قرآنى است. دو نفر نيز در قرآن نيامده اند، ولى به عصمت آنان نيز يقين صد در صد دارم، با مدرك: يكى وجود مبارك قمر بنى هاشم و ديگرى وجود مبارك حضرت على اكبر كه در عصمت هم وزن انبياى الهى هستند.

امام صادق  عليه السلام درباره حضرت على اكبر مى فرمايد:[11] او در كل عمر شريفش 
به اندازه يك چشم به هم زدن از خدا و عبادت غفلت نداشت، « طرفة عين » ديگر عصمت يعنى چه؟ پس غير از انبيا وائمه  عليهم السلام نيز در حدّ ظرفيت خود مى توانند عقل، قلب و نفس خود را تكميل كنند و وقتى كه تكميل شدند، به مقام عصمت برسند.

 

مقام سازندگان ساختمان انسانى

نظر پيغمبر  صلى الله عليه و آله و ائمه  عليهم السلام درباره اين افراد را ببينيد ـ اين روايت در كتاب «جامع الصغير » جلد يك، صفحه 132 آمده است ـ براى اين روايت دو مقدمه كوتاه معنوى و مادى نيز ذكر خواهم كرد.

اما مقدمه معنوى: اميرالمؤمنين  عليه السلام در دعاى كميل مى فرمايد:

 

« هذا ما لا تقوم له السموات و الارض »[12]

 

كل آسمان ها و زمين در مقابل آتش جهنم هيچ مقاومتى ندارند.

علماى علوم طبيعى مى گويند: سطح خورشيد، شعله هايى مى زند كه گاهى شانزده هزار كيلومتر ارتفاع آن است. حرارت سطح خورشيد بيست ميليون
درجه است، ولى خورشيد در مقابل همه عالم، به قدر يك ارزن نيز حساب نمى شود.

وقتى از امام صادق  عليه السلام پرسيدند: زمين چقدر حجم دارد؟ فرمود: در بيابانى كه ابتدا و انتهايش معلوم نيست، مانند ارزنى است كه گم شده است. زمين در مقابل عالم قابل لحاظ كردن نيست.

در قيامت چون مسير از آن طرف است، همه بايد از آنجا رد بشوند، زمين محشر هست، بعد جهنم هست و بعد بهشت است، اين جغرافياى قيامت است، طبق قرآن، سه قطعه است، محشر، جهنم، بهشت، تا انسان در دنيا از همه گناهان نگذرد، قيامت از جهنم قدرت گذشتن ندارد. اين توان گذشتن را اينجا بايد فراهم كرد.

رسول خدا  صلى الله عليه و آله در مورد اين آتش جهنم مى فرمايد: تمام هفت طبقه جهنم، به مؤمن مى گويند، مؤمن يعنى آن ساختمان سازى كه با مصالح الهى، ساختمان انسانيت را تكميل كرده و ناقص نيست. عقل پخته، قلب سليم و نفس تزكيه شده دارد، جهنم به او مى گويد: بگذر و برو:

 

« فَقَدْ أَطْفَأ نُورُك لَهَبِى »[13]

 

تو كه مى خواهى از من عبور كنى، تمام آتش مرا با نور خود خاموش مى كنى تا بگذرى.

اين توان مؤمن درقيامت است، البته توان بدنى نه، توان انسانى و نورى مؤمن: اين نور، آن نار را در هنگام عبور خاموش مى كند. اين نور خداست كه در عقل،
قلب و نفس مؤمن تجلى دارد و در قيامت نيز ظهور مى كند:

 

« يَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَـتِ يَسْعَى نُورُهُم بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ بِأَيْمَـنِهِم »[14]

 

 

 

 پی نوشت ها:

 

 

 

 

 



[1] ـ تفسير الكشاف: 1/554؛ تفسير روح البيان: 2/262، ذيل آيه 93 سوره نساء.

 

[2] ـ نهج البلاغه: حكمت 417؛ «قَالَ  عليه السلام لِقَائِلٍ قَالَ بِحَضْرَتِهِ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ ثَكِلَتْكَ أُمُّكَ أَ تَدْرِي مَا الاِسْتِغْفَارُ الاِسْتِغْفَارُ دَرَجَةُ الْعِلِّيِّينَ وَ هُوَ اسْمٌ وَاقِعٌ عَلَى سِتَّةِ مَعَانٍ أَوَّلُهَا النَّدَمُ عَلَى مَا مَضَى وَ الثَّانِي الْعَزْمُ عَلَى تَرْكِ الْعَوْدِ إِلَيْهِ أَبَداً وَ الثَّالِثُ أَنْ تُؤدِّيَ إِلَى الْمَخْلُوقِينَ حُقُوقَهُمْ حَتَّى تَلْقَى اللَّهَ أَمْلَسَ لَيْسَ عَلَيْكَ تَبِعَةٌ وَ الرَّابِعُ أَنْ تَعْمِدَ إِلَى كُلِّ فَرِيضَةٍ عَلَيْكَ ضَيَّعْتَهَا فَتُؤدِّيَ حَقَّهَا وَ الْخَامِسُ أَنْ تَعْمِدَ إِلَى اللَّحْمِ الَّذِي نَبَتَ عَلَى السُّحْتِ فَتُذِيبَهُ بِالْأَحْزَانِ حَتَّى تُلْصِقَ الْجِلْدَ بِالْعَظْمِ وَ يَنْشَأَ بَيْنَهُمَا لَحْمٌ جَدِيدٌ وَ السَّادِسُ أَنْ تُذِيقَ الْجِسْمَ أَلَمَ الطَّاعَةِ كَمَا أَذَقْتَهُ حَلاَوَةَ الْمَعْصِيَةِ فَعِنْدَ ذَلِكَ تَقُولُ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ.»

 

[3] ـ الكافى: 2/578، حديث 2؛ بحار الأنوار: 86/296، باب 3، حديث 8؛ «عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مَيْمُونٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ  عليه السلام يَقُولُ اللَّهُمَّ أَعِنِّي عَلَى هَوْلِ يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ أَخْرِجْنِي مِنَ الدُّنْيَا سَالِماً وَ زَوِّجْنِي مِنَ الْحُورِ الْعِينِ وَ اكْفِنِي مَئُونَتِي وَ مَئُونَةَ عِيَالِي وَ مَئُونَةَ النَّاسِ وَ أَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ.»

 

[4] ـ آل عمران 3 : 102؛ «و نميريد مگر در حالى كه ] در برابر او و فرمان ها و احكامش [ تسليم باشيد.»

 

[5] ـ يوسف 12 : 101؛ «تو در دنيا و آخرت سرپرست و يار منى در حالى كه تسليم ] فرمان هاى تو  [باشم جانم را بگير، و به شايستگان مُلحقم كن.»

 

[6] ـ مريم 19 : 15؛ «بر او سلام باد روزى كه زاده شد، و روزى كه مى ميرد، و روزى كه زنده برانگيخته مى شود.»

 

[7] ـ شرح الاسماء الحسنى: 1/205؛ كنزالعمال: 9/14، حديث 24699.

 

[8] ـ بقره 2 : 242؛ «باشد كه بينديشيد.»

 

[9] ـ شعراء 26 : 88 ـ 89؛ «روزى كه هيچ مال و اولادى سود نمى دهد، * مگر كسى كه دلى سالم ] از رذايل وخبايث] به پيشگاه خدا بياورد.»

 

[10] ـ شمس 91 : 7 ـ 9؛ «و به نفس و آنكه آن را درست و نيكو نمود، * پس بزه كارى و پرهيزكارى اش را به او الهام كرد. * بى ترديد كسى كه نفس را [ از آلودگى پاك كرد و  ]رشد داد، رستگار شد.»

 

[11] ـ در اين زمينه آمده: در اين زمينه عصمت حضرت على اكبر از زيارت هاى وارده برداشت مى شود:

تهذيب الأحكام: 6/65، باب 18 ذيل  حديث ؛«... وَ قِفْ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ  عليه السلام وَ قُلْ سَلاَمُ اللَّهِ وَ سَلاَمُ مَلاَئِكَتِهِ الْمُقَرَّبِينَ وَ أَنْبِيَائِهِ الْمُرْسَلِينَ وَ عِبَادِهِ الصَّالِحِينَ عَلَيْكَ يَا مَوْلاَيَ وَ ابْنَ مَوْلاَيَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِكَ وَ عَلَى عِتْرَةِ آبَائِكَ الْأَخْيَارِ الَّذِينَ أَذْهَبَ اللَّهُ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَهُمْ تَطْهِيراً عَذَّبَ اللَّهُ قَاتِلَكَ بِأَنْوَاعِ الْعَذَابِ وَ عَلَيْكَ السَّلاَمُ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ ثُمَّ أَوْمِ إِلَى نَاحِيَةِ الرِّجْلَيْنِ بِالسَّلاَمِ عَلَى الشُّهَدَاءِ  عليه السلام فَهُمْ هُنَاكَ وَ قُلِ السَّلاَمُ عَلَيْكُمْ أَيُّهَا الرَّبَّانِيُّونَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُه....»

هم چنين آمده: بحار الأنوار: 98/242 ـ 231 حديث 38؛ «زِيَارَةٌ أُخْرَى لَهُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ أَوْرَدَهَا السَّيِّدُ وَ غَيْرُهُ وَ الظَّاهِرُ أَنَّهُ مِنْ تَأْلِيفِ السَّيِّدِ الْمُرْتَضَى رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ فِي مِصْبَاحِ الزَّائِرِ زِيَارَةً بِأَلْفَاظٍ شَافِيَةٍ يُذْكَرُ فِيهَا بَعْضُ مَصَائِبِ يَوْمِ الطَّفِّ يُزَارُ بِهَا الْحُسَيْنُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ سَلاَمُهُ زَارَ بِهَا الْمُرْتَضَى عَلَمُ الْهُدَى رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ سَأَذْكُرُهَا عَلَى الْوَصْفِ الَّذِي أَشَارَ هُوَ إِلَيْهِ قَالَ فَإِذَا أَرَدْتَ الْخُرُوجَ مِنْ بَيْتِكَ فَقُلِ اللَّهُمَّ إِلَيْكَ تَوَجَّهْتُ وَ عَلَيْكَ تَوَكَّلْتُ000000 ذِكْرُ زِيَارَةِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ  عليه السلام ثُمَّ تَحَوَّلْ إِلَى عِنْدِ رِجْلَيِ الْحُسَيْنِ فَقِفْ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ  عليه السلام وَ قُلِ السَّلاَمُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ الطَّيِّبُ الطَّاهِرُ وَ الزَّكِيُّ الْحَبِيبُ الْمُقَرَّبُ وَ ابْنُ رَيْحَانَةِ رَسُولِ اللَّهِ  صلى الله عليه و آله السَّلاَمُ عَلَيْكَ مِنْ شَهِيدٍ مُحْتَسِبٍ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُه000000)

 

 

[12] ـ المصباح للكفعمي: 557؛ مصباح المتهجد: 847؛ «. . . هذا ما لا تقوم له السماوات و الأرض يا سيدي فكيف بي و أنا عبدك الضعيف الذليل الحقير المسكين المستكين فيا إلهي ] و ربي [و سيدي و مولاي لأي الأمور إليك أشكو و لما منها أضج و أبكي. . . .»

 

[13] ـ بحار الأنوار: 8/249، باب 24؛ «عَنْ رَسُولِ اللَّهِ  صلى الله عليه و آله قَالَ يَقُولُ النَّارُ لِلْمُؤمِنِينَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ جُزْ يَا مُؤمِنُ فَقَدْ أَطْفَأَ نُورُكَ لَهَبِي.»

 

[14] ـ حديد 57 : 12؛ «] اين پاداش نيكو و باارزش در ] روزى [ است ] كه مردان و زنان باايمان را مى بينى كه نورشان پيش رو و از جانب راستشان شتابان حركت مى كند.»

 

 

ادامه دارد . . .


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

مرگ وفرصتها - جلسه هجدهم
درک حقایق با عمل به اهداف چهارگانۀ قرآن
قطعه‏اى عجيب‏
اثر دوم تقوا: امنيّت
«ارحنا يا بلال»
عرفان در سوره یوسف (ع)- جلسه سوم
اسعد بن زراره: نمونه وجدان بيدار
وسائل هدايت - جلسه پنجم (1) - (متن کامل + عناوین)
همدان/ مسجد امام جواد(ع)/ شب شهادت امام جواد(ع)/ ...
كسب خير دنيا و آخرت با اتصال به پيامبر ...

بیشترین بازدید این مجموعه

مرگ وفرصتها - جلسه هجدهم
صبر، بهترين عامل رسيدن به كمال‏
آياتى در تبيين هدايت و ضلالت
حديث عقل و نفس آدمى درآيينه قرآن - جلسه دوم - (متن ...
تجلّى خدا در قرآن
رفتار
توحيد امام زين العابدين (علیه السلام)
علامت روبرگرداندن خدا از بنده
تهران/ حسینیهٔ بنی‌الزهرا/ دههٔ سوم صفر/ پاییز ...
ظهور اشک از قلب صاف و پاک از گناه

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^