اين جمله اول آيه است :
» إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِى الْأَرْضِ «
من برترم و همه پست ترند . بايد به مردم القا شود كه شما نمى فهميد . آنهايى كه اين القا را نمى گرفتند و مى گفتند : نه ، ما مى فهميم ، آنها را مى كشتند كه نباشند .
ميرزا تقى خان اميركبير به همين خاطر كشته شد كه مى فهميد و مى گفت : من حاضر نيستم نفهمم . قائم مقام فراهانى ، مدرس و شيخ فضل الله نورى به همين خاطر شهيد شدند . مى گفتند : حاضر نيستيم نفهميم . ما مى فهميم و جان خود را در راه اين فهم مى دهيم .
به شهيد مدرس اصرار كردند كه در كاخ سعدآباد با رضا شاه ملاقات كن تا رو در رو با هم حرف بزنيد و اختلافات حل شود . مدرس مى دانست كه اگر رو در رو بشود نيز فايده اى ندارد ؛ چون رضا شاه مأمور انگليسى ها بود تا به مردم ايران القا كند كه شما نفهميد ، آنها باور كنند و از باور كردن خود بيرون بيايند .
اما قبول كرد . اين روحانى كم نظير شيعه و تربيت شده فرهنگ اهل بيت عليهم السلام ، با آن عصا و لباس معمولى آمد . تك و تنها جلوى درشكه را گرفت . درشكه چى ايستاد . با آن لهجه شيرين قمشه اى و اصفهانى گفت : آقاى درشكه چى ! مرا از اينجا تا كاخ سعد آباد ببرى ، چند مى شود ؟ درشكه چى به پول آن زمان گفت : سه تومان . گفت : سه تومان ؟ رضاخان و تمام دولتش سه تومان نمى ارزد . نمى خواهم . برگشت .
متدين واقعى از فرهنگ و خويشتن خود تخليه نمى شود . چرا انبيا عليهم السلام اين همه در زحمت بودند ؟ چون مى خواستند مردم را از اين تخليه شدن به وسيله فرعون ها نجات دهند . خيلى سخت بود ؛ چون فرعون ها فرهنگ خود را در وجود مردم استوار كرده بودند . خيلى مشكل بود كه انبيا عليهم السلام با كلنگ تبليغ اين ساختمان محكم فرعونيان در وجود مردم را خراب كنند .
منبع : پایگاه عرفان