فارسی
جمعه 07 ارديبهشت 1403 - الجمعة 16 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

مرگ و عالم آخرت - جلسه سوم (2) - (متن کامل + عناوین)

 

 اشارات قرآنى درباره مصالح بهشتى

 اين مشاهده اى است كه پيغمبر عظيم الشأن اسلام صلى الله عليه وآله از شب معراج داشتند و اين مشاهده براساس آيات قرآن است :

 » إِنَّ هَذَا الْقُرْءَانَ يَهْدِى لِلَّتِى هِىَ أَقْوَمُ وَ يُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّلِحَتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا كَبِيرًا «(61)

  به اهل ايمانى كه داراى عمل صالح هستند مژده بده كه آن ايمان و عمل صالح آنان اجر كبير و مصالح بهشت مى شود .

 روشن ترين آيه در ابتداى سوره مؤمنون است كه مصالح را بيان مى كند :

  » قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ × الَّذِينَ هُمْ فِى صَلَاتِهِمْ خَشِعُونَ × وَ الَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ × وَ الَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَوةِ فَعِلُونَ × وَ الَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَفِظُونَ «(62)

  هر كدام يكى از مصالح بهشتى است :

  » إِلَّا عَلَى أَزْوَ جِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَنُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ × فَمَنِ ابْتَغَى وَرَآءَ ذَ لِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْعَادُونَ × وَ الَّذِينَ هُمْ لِأَمَنَتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ رَ عُونَ «(63)

  اين هم دو چيز ديگر از مصالح :

  » وَ الَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَوَ تِهِمْ يُحَافِظُونَ «(64)

  اين هم يكى از مصالح ديگر :

  » الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيهَا خَلِدُونَ «(65)

  اين ها ارث برند . از چه كسى ارث مى برند ؟ از خودشان . ارث آنان چيست ؟ فردوس . ارث از خود آنان است ؛ چون خود آنان در دنيا مصالح فردوس را آماده كردند و كارگزاران ملكوت آن مصالح را به فردوس تبديل كردند .

  » الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيهَا خَلِدُونَ «

  جهنمى ها نيز همين طور ، مصالح جهنم را خودشان فراهم كرده اند .

 

  نمودى از تأثير اعمال دنيايى بر آخرت

 در روايات داريم كه يكى از عذاب هاى جهنم مارها و عقرب هايى هستند كه دايمى هستند و نمى ميرند . آتش نيز آنها را نمى سوزاند . اين ها در جهنم مأموريت دارند نوك زبان مردم را بگزند . چرا ؟ چون كه اين مارها و عقرب ها ساخت زبان خود مردم است كه به خود زبان برگردانده مى شود .(66) خدا اين ساخته ها را انبار مى كند ، اما نه براى خود . زبان هايى كه در دنيا دل ها را به ناحق سوزاندند ، به ناحق طعنه زدند ، مسخره و غيبت كردند ، تهمت زدند ، سخن چينى كردند ، اين ها به مار و عقرب جهنم تبديل مى شوند .

 

 آن زبان هاى چو مار و كژدمت

مار و كژدم گردد و گيرد دَمت(67)

 »دم « يعنى نوك زبان . اين شعر از جلال الدين رومى و توضيحى بر آيات قرآن است كه در مقام اين توضيح است كه تمام عذاب جهنم ساخت خود مردم است .

 

 نبود جهنم با نبود زشتى ها

 حال از اميرالمؤمنين عليه السلام همين معنا را بشنويد كه فرمود :

  » فباليقين أقطع لولا ما حكمت به من تعذيب جاهديك و قضيت به من اخلاد معانديك لجعلت النار كلّها برداً و سلاماً «(68)

  اگر فساد فسادگران ، ظلم ظالمان ، آلودگى آلودگان ، غرور مغروران ، رياى رياكاران ، انكار منكران ، دشمنى دشمنان نبود ، تمام هفت طبقه جهنم مانند بهشت بود و آتشى وجود نداشت .

 مردم گناهان خود را آتش گيره جهنم كرده و مى كنند . يعنى در دنيا ميلياردها نفر اخلاق نمرود را پيدا كردند و با دست خود آتش افروختند . آن آتش، نمروديان را مى سوزاند .

 

 تلاش براى توشه آخرتى

 چرا آرزوى مرگ كنيم ؟ مرگ آمدنى است . به جاى آرزو و درخواست مرگ و دعا كردن اين كه خدايا ! عمر مرا خاتمه بده و مرگ مرا برسان ، از پروردگار درخواست كن كه تو را كمك كند تا در دنياى توشه فراهم كنى ، آن هم چهل توشه كه با فراهم كردن اين توشه ها هم دنيا و هم آخرت آبادى داشته باشى با اين مدت عمر ، هم بهشت ابدى مى شود ساخت ، هم جهنم ابدى .

  » إِنَّا هَدَيْنَهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَ إِمَّا كَفُورًا «(69)

 ما راه را به شما نشان داديم ، عده اى از شما راهى را طى مى كنيد كه بهشت مى سازد و عده اى نيز راه انحرافى را پى مى گيريد و جهنم مى سازيد . پس خود شما مى سازيد و به پروردگار عالم كارى ندارد .

 

 حكومت بى نظير حضرت سليمان عليه السلام

 وجود مبارك حضرت سليمان عليه السلام كه لقب »حشمت اللهى « دارد ، علتش اين است كه حكومتش شعاعى از حكومت پروردگار عزيز عالم بود ؛ يعنى خداوند در آن حكومت حتى پرندگان و باد را در اختيارش قرار داده بود . جنّ ها براى ايشان كار مى كردند . ساختمان هاى مناسبى مى ساختند و هم در دريا فرو مى رفتند و اشياى قيمتى را بيرون مى آوردند .(70)

 البته حضرت اهل جمع كردن پول و اشياى قيمتى نبود . در روايات دارد كه شغل ايشان زنبيل و حصير بافى بود و حتى آن زمانى كه خدا چنين حكومتى را به او داد ، اين شغل را كنار نگذاشت و حاضر نبود كه به كارمند دولت محصول زنبيل و حصير بافى را بدهد و بگويد : برو اين ها را براى من بفروش و بياور كه من خرج زندگيم را اداره كنم ، بلكه خودش برمى داشت و در كوچه ها مى گشت و هر كس كه نياز داشت مى آمد و مى خريد و ايشان با آن پول زندگى خود را اداره مى كرد .

 

 فرارى بودن از حقوق بيت المال

 از بيت المال حقوق نمى گرفت و مانند پدرش حضرت داود عليه السلام از خوردن مال بيت المال فرارى بود . پدرش فقط يك بار از بيت المال - به حق - پولى را به عنوان حق الزحمه برداشت و خرج كرد ، اما خدا به او خطاب كرد :

 اى داود ! تو بنده خوب من هستى ، اما اگر از بيت المال مصرف نمى كردى ، خيلى بهتر بود . نوشته اند : چهل شبانه روز براى خوردن از بيت المال درِ خانه خدا گريه مى كرد تا خداوند متعال آهن را به دستش نرم كرد و او شروع به زره سازى كرد و زندگى خود را از آن راه اداره مى كرد .(71)

 با لقمه اى از بيت المال ، چهل شبانه روز به درگاه خدا گريه كرد ، آن وقت بيت المال را به حرام بردن ، اختلاس كردن ، كسى كه خمس و زكات به او تعلق مى گيرد كه بيت المال خداست و نمى پردازد، در قيامت خورنده اش چه وضعى پيدا خواهد كرد ؟

 

 عجز سليمان عليه السلام در برابر مرگ

 حضرت سليمان عليه السلام اين حكومت را داشت ، اما كنار اين حكومت ، تواضع ، عبادت ، خاكسارى و اخلاقش را داشت . حكومتى كه قرآن مى فرمايد :

 » لَّا يَنبَغِى لِأَحَدٍ مِّن بَعْدِى «(72)

 نمونه اش را تا قيامت به كسى نخواهم داد .

 با چنين حكومتى كه حشمت الله بود ، وقتى جن هاى هنرمند ، غوّاص ، بنّا و سازندگان ساختمان به حضرتش عرض كردند : فلان ساختمانى كه دستور داده بوديد ، ما اجرا كرديم و تمام شده است ، تشريف بياوريد و تحويل بگيريد . حضرت فرمودند : پس زمينه را طورى آماده كنيد كه من اول وارد اين ساختمان شوم و كسى حرف نزند تا من آنجا را ببينم و بيرون بيايم و تصميم بگيرم كه آن را در چه راهى بايد مصرف كرد.

 با عصايى كه در دست مباركش بود ، وارد ساختمان شد . داخل ساختمان چشمش به شخصى افتاد ، گفت : شما چه وقت وارد اين ساختمان شديد ؟ گفت : اكنون . گفت : تو چه كسى هستى و چگونه وارد ساختمان شده اى ؟ گفت : من ملك الموت هستم و هر وقت در هر كجا كه بگويند ، وارد مى شوم .

 بعد همين طور كه حضرت سليمان عليه السلام ايستاده بود و به عصا تكيه داشت ، ملك الموت جانش را گرفت و اين بدن به اين عصا تكيه داشت و نمى افتاد . يعنى وقتى كه زمان مرگ فرا مى رسد ، هيچ كس ، هيچ كارى نمى تواند بكند . اگر متخصص ترين طبيبان بالاى سر كسى كه مرگش رسيده است بروند ، جاهل ترين افراد مى شوند و بهترين دواها براى بيمارِ در كام مرگ ، بى اثر مى شود .

 به حضرت سليمان عليه السلام مهلت نمى دهند كه اين ساختمان را افتتاح كند . مهلت نمى دهند كه در آن ساختمان نفس بكشد ، جانش را مى گيرد و بعد خدا در قرآن مى فرمايد : به چند موريانه گفتم برويد عصا را بخوريد . آمدند وارد عصا شدند و عصا را از داخل خوردند و پوك كردند و از عصا پوستى ماند كه طاقت نگهداشتن بدن حضرت را نداشت ، لذا ايشان به زمين خورد و اطرافيان فهميدند كه حضرت سليمان عليه السلام مرده است و الا جرأت نمى كردند كه بدون اذن حضرت به كاخ وارد شوند . به درون ساختمان آمدند . آن چهره و بسته شدن چشم و لب حضرت را ديدند ، گويا صد سال مرده است .(73)

 

 لزوم دانستن كيفيت مرگ

 چرا آرزوى مرگ كنيم ؟ مرگ خودش مى آيد . بايد براى بعد از مرگ كارى كنيم . چرا تقاضاى مردن كنيم ؟ دنياى بعد از مردن خود را آباد كن . مسأله اى كه در قرآن و روايات مطرح است و بر همه ما شنيدنش واجب و لازم است ، دانستن كيفيت مرگ است كه آيا نحوه مردنِ همه يكسان است ؟

 خدا در قرآن مجيد مى فرمايد : نه . ما از دور شنيديم كه انسان لحظه مرگ ، قبض روح مى شود ، ولى چگونگى آن را اكثر مردم نمى دانند ، مگر كسانى كه با آيات و روايات سر و كار دارند .

 اين كه وقتى زمان مرگ فرا رسد ، كيفيت مرگ و برخورد با ملك الموت و اعوان و انصار او انسان چگونه خواهد بود ؛ چون در قرآن مجيد آمده است كه ملك الموت و يارانش از فرشتگان ، لحظه مرگ حتمىِ هر كسى برسد ، او و يارانش براى گرفتن جان محتضر حاضر خواهند شد .

 

 حكايت رؤيت ملك الموت و ابراهيم عليه السلام

 يكى مسأله كيفيت جان دادن است و ديگر اين كه برخورد ملك الموت با افرادى كه در مسير مرگ قرار گرفته است چگونه است ؟

 امام صادق عليه السلام مى فرمايد :

 روزى ملك الموت به ديدن حضرت ابراهيم عليه السلام آمد ، البته نه براى گرفتن جان ايشان . وقتى براى گرفتن جان ايشان آمد نيز روايت بسيار زيبايى نقل مى كنند كه آن روايت چگونه مردن را نيز بعداً براى شما بيان مى كنم . اما اين روايت براى قبل از رحلت حضرت است .

 به ملك الموت گفت : به ديدنم آمده اى يا براى بردنم ؟ گفت : براى ديدن شما آمده ام . به ملك الموت فرمود : با همين شكل براى گرفتن جان مردم مى روى ؟ ملك الموت گفت : نه ، بلكه براى مردم خوب ، موقر و مؤدب ، ديندار و اهل عمل ، به شكلى مى روم و براى بدكاران به شكلى ديگر .

 فرمود : مى شود من آن شكل ها را ببينم ؟ گفت : لحظه اى صورت خود را برگردان ، من به آن شكل در بيايم ، شما مرا ببين . حضرت ابراهيم عليه السلام صورتش را برگرداند ، ملك الموت آن شكل خاص را گرفت ، بعد به حضرت گفت : اكنون مى توانى مرا ببينى .

 امام صادق عليه السلام مى فرمايد : تا حضرت چهره ملك الموت را ديد ، به او گفت : اگر خدا براى عباد صالحش جز نشان دادن اين چهره هيچ مزدى ندهد ، مزدش را كامل كرده است .(74)

 همين كه فقط تو را ببيند ، پروردگار بگويد : تماشاى اين جمال ، مزد مجموع عمر ، عبادت ، خدمت و كار خير تو است ، براى آنها كافى است .

 

 چهره وحشتناك ملك الموت در انتظار بدكاران

 حضرت فرمود : بالاى سر بدكاران به چه شكلى مى روى ؟ گفت : تو طاقت ندارى آن شكل را ببينى . فرمود : من مى خواهم ببينم .

 حضرت ابراهيم عليه السلام قهرمان توحيد ، راه يافته به ملك الموت ، دومين پيغمبر اولوالعزم ، پدر همه انبياى بعد از خود و ريشه نسل پيغمبر صلى الله عليه وآله و ائمه طاهرين عليهم السلام بعد از خود است . ملك الموت گفت : جنابعالى طاقت ديدن آن وضع مرا نداريد . حضرت اصرار كرد ، تا گفت : حال كه خودت مى خواهى مرا ببينى ، صورت خود را برگردان ، من به آن شكل در بيايم .

 بعد از مدتى گفت : اكنون مرا ببين . حضرت ابراهيم عليه السلام هنوز به طور كامل او را نديده ، نعره اى زده ، بيهوش شد . ملك الموت به صورت اصلى خود درآمد . حضرت به هوش آمد و به ملك الموت گفت : اگر خدا به بدكاران هيچ عذابى جز ديدن اين چهره تو را ندهد ، براى آنها كافى است . اين تازه اول كار كافران و بدكاران است .

 مكن كارى كه پا بر سنگت آيو

جهان با اين فراخى تنگت آيو

 چو فردا نامه خوانان ، نامه خوانند

 تو وينى نامه خود ننگت آيو(75)

 

 والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته

 

پی نوشت ها:

 

 

62) مؤمنون (5 - 1 : (23 .بى ترديد مؤمنان رستگار شدند . × آنان كه در نمازشان ] به ظاهر  [فروتن ] و به باطن با حضور قلب [ اند . × و آنان كه از ] هر گفتار و كردارِ  [بيهوده و بى فايده روى گردانند ، × و آنان كه پرداخت كننده زكات اند ، × و آنان كه نگه دارنده دامنشان ] از شهوت هاى حرام  [اند .«

63) مؤمنون (8 - 6 : (23؛ »مگر در ] كام جويى از [ همسران يا كنيزانشان ، كه آنان ] در اين زمينه  [مورد سرزنش نيستند . × پس كسانى ] كه در بهره گيرى جنسى ، راهى  [غير از اين جويند ، تجاوزكار ] از حدود حق [ هستند . × و آنان كه امانت ها و پيمان هاى خود را رعايت مى كنند .«

64) مؤمنون (9 : (23؛ »و آنان كه همواره بر ] اوقات و شرايط ظاهرى و معنوى  [نمازهايشان محافظت دارند .«

65) مؤمنون (11 : (23؛ »وارثانى كه ] از روى شايستگى  [بهشت فردوس را به ميراث مى برند ] و [در آن جاودانه اند .«

66) ثواب الأعمال: 237، عقاب اللسان؛ »عن علي بن الحسين عليه السلام أن لسان ابن آدم ليشرف كل يوم على جوارحه فيقول كيف أصبحتم فيقولون بخير إن تركتنا و يقولون الله الله فينا و يناشدونه و يقولون إنما نثاب بك و نعاقب بك.«

 نهج البلاغه: حكمت 60؛ »وَ قَالَ عليه السلام اللِّسَانُ سَبُعٌ إِنْ خُلِّيَ عَنْهُ عَقَرَ.«

 مجموعة ورام: 190/2، الجزء الثاني؛ »و عنه عليه السلام قال قال رسول الله صلى الله عليه وآله يعذب اللسان بعذاب لا يعذب به شي ء من الجوارح فيقول أي رب عذبتني بعذاب لم تعذب به شيئا فيقال له خرجت منك كلمة فبلغت مشارق الأرض و مغاربها فسفك بها الدم الحرام و انتهب بها المال الحرام و انتهك بها الفرج الحرام و عزتي و جلالي لأعذبنك بعذاب لا أعذب به شيئا من الجوارح.«

67) جلال الدين رومى بلخى )مولوى(.

68) مصباح المتهجد: 847، دعاى كميل، و هو دعاء الخضر عليه السلام؛ »و لا المعروف من فضلك و لا مشبه لما عاملت به الموحدين من برك و إحسانك فباليقين أقطع لو لا ما حكمت به من تعذيب جاحديك و قضيت به من إخلاد معانديك لجعلت النار كلها بردا و سلاما.«

69) انسان (3 : (76؛ »ما راه را به او نشان داديم يا سپاس گزار خواهد بود يا ناسپاس .«

70) بحار الأنوار: 88/14، حديث 2؛ »عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام فِي قَوْلِ سُلَيْمَانَ »هَبْ لِي مُلْكاً لا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّاب. قُلْتُ فَأُعْطِيَ الَّذِي دَعَا بِهِ قَالَ نَعَمْ وَ لَمْ يُعْطَ بَعْدَهُ إِنْسَانٌ مَا أُعْطِيَ نَبِيُّ اللَّهِ صلى الله عليه وآله مِنْ غَلَبَةِ الشَّيْطَانِ فَخَنَقَهُ إِلَى أُسْطُوَانَةٍ حَتَّى أَصَابَ بِلِسَانِهِ يَدَ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وآله فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ لَوْ لَا مَا دَعَا بِهِ سُلَيْمَانُ لَأَرَيْتُكُمُوهُ.«

 بحار الأنوار: 78/60، باب 2، حقيقة الجن و أحوالهم، حديث 35؛ »عَنْ أَبِي الْحَسَنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا عليه السلام عَنْ أَبِيهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ جَعْفَرٍ عليه السلام قَالَ إِنَّ سُلَيْمَانَ بْنَ دَاوُدَ عليه السلام قَالَ ذَاتَ يَوْمٍ لِأَصْحَابِهِ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى قَدْ وَهَبَ لِي مُلْكاً لا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي سَخَّرَ لِيَ الرِّيحَ وَ الْإِنْسَ وَ الْجِنَّ وَ الطَّيْرَ وَ الْوُحُوشَ وَ عَلَّمَنِي مَنْطِقَ الطَّيْرِ وَ آتَانِي كُلَّ شَيْ ءٍ وَ مَعَ جَمِيعِ مَا أُوتِيتُ مِنَ الْمُلْكِ. . ..«

71) الكافى: 5/74، باب ما يجب من الاقتداء بالأئمة عليهم السلام، حديث 5؛ »عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام أَنَّ أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ عليه السلام قَالَ أَوْحَى اللَّهُ U إِلَى دَاوُدَ عليه السلام أَنَّكَ نِعْمَ الْعَبْدُ لَوْ لَا أَنَّكَ تَأْكُلُ مِنْ بَيْتِ الْمَالِ وَ لَا تَعْمَلُ بِيَدِكَ شَيْئاً قَالَ فَبَكَى دَاوُدُ عليه السلام أَرْبَعِينَ صَبَاحاً فَأَوْحَى اللَّهُ U إِلَى الْحَدِيدِ أَنْ لِنْ لِعَبْدِي دَاوُدَ فَأَلَانَ اللَّهُ U لَهُ الْحَدِيدَ فَكَانَ يَعْمَلُ كُلَّ يَوْمٍ دِرْعاً فَيَبِيعُهَا بِأَلْفِ دِرْهَمٍ فَعَمِلَ ثَلَاثَمِائَةٍ وَ سِتِّينَ دِرْعاً فَبَاعَهَا بِثَلَاثِمِائَةٍ وَ سِتِّينَ أَلْفاً وَ اسْتَغْنَى عَنْ بَيْتِ الْمَالِ.«

72) ص (35 : (38؛ »و حكومتى به من ببخش كه بعد از من سزاوار هيچ كس نباشد .«

73) علل الشرائع: 73/1، باب 64، حديث 1؛ بحار الأنوار: 79/60، حديث 35؛ »عَنْ أَبِي الْحَسَنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا عليه السلام عَنْ أَبِيهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ جَعْفَرٍ عليه السلام قَالَ إِنَّ سُلَيْمَانَ بْنَ دَاوُدَ عليه السلام قَالَ ذَاتَ يَوْمٍ لِأَصْحَابِهِ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى قَدْ وَهَبَ لِي مُلْكاً لا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي سَخَّرَ لِيَ الرِّيحَ وَ الْإِنْسَ وَ الْجِنَّ وَ الطَّيْرَ وَ الْوُحُوشَ وَ عَلَّمَنِي مَنْطِقَ الطَّيْرِ وَ آتَانِي كُلَّ شَيْ ءٍ وَ مَعَ جَمِيعِ مَا أُوتِيتُ مِنَ الْمُلْكِ مَا تَمَّ لِي سُرُورُ يَوْمٍ إِلَى اللَّيْلِ وَ قَدْ أَحْبَبْتُ أَنْ أَدْخُلَ قَصْرِي فِي غَدٍ وَ أَصْعَدَ أَعْلَاهُ وَ أَنْظُرَ إِلَى مَمَالِكِي فَلَا تَأْذَنُوا لِأَحَدٍ عَلَيَّ لِئَلَّا يَرِدَ عَلَيَّ مَا يُنَغِّصُ عَلَيَّ يَوْمِي قَالُوا نَعَمْ فَلَمَّا كَانَ مِنَ الْغَدِ أَخَذَ عَصَاهُ بِيَدِهِ وَ صَعِدَ إِلَى أَعْلَى مَوْضِعٍ مِنْ قَصْرِهِ وَ وَقَفَ مُتَّكِئاً عَلَى عَصَاهُ يَنْظُرُ إِلَى مَمَالِكِهِ مَسْرُوراً بِمَا أُوتِيَ فَرِحاً بِمَا أُعْطِيَ إِذْ نَظَرَ إِلَى شَابٍّ حَسَنِ الْوَجْهِ وَ اللِّبَاسِ قَدْ خَرَجَ عَلَيْهِ مِنْ بَعْضِ زَوَايَا قَصْرِهِ فَلَمَّا بَصُرَ بِهِ سُلَيْمَانُ عليه السلام قَالَ لَهُ مَنْ أَدْخَلَكَ إِلَى هَذَا الْقَصْرِ وَ قَدْ أَرَدْتُ أَنْ أَخْلُوَ فِيهِ الْيَوْمَ فَبِإِذْنِ مَنْ دَخَلْتَ فَقَالَ الشَّابُّ أَدْخَلَنِي هَذَا الْقَصْرَ رَبُّهُ وَ بِإِذْنِهِ دَخَلْتُ فَقَالَ رَبُّهُ أَحَقُّ بِهِ مِنِّي فَمَنْ أَنْتَ قَالَ أَنَا مَلَكُ الْمَوْتِ قَالَ عليه السلام وَ فِيمَا جِئْتَ قَالَ جِئْتُ لِأَقْبِضَ رُوحَكَ قَالَ امْضِ لِمَا أُمِرْتَ بِهِ فَهَذَا يَوْمُ سُرُورِي أَبَى اللَّهُ U أَنْ يَكُونَ لِي سُرُورٌ دُونَ لِقَائِهِ فَقَبَضَ مَلَكُ الْمَوْتِ رُوحَهُ وَ هُوَ مُتَّكِىٌ عَلَى عَصَاهُ فَبَقِيَ سُلَيْمَانُ مُتَّكِئاً عَلَى عَصَاهُ وَ هُوَ مَيِّتٌ مَا شَاءَ اللَّهُ وَ النَّاسُ يَنْظُرُونَ إِلَيْهِ وَ هُمْ يُقَدِّرُونَ أَنَّهُ حَيٌّ فَافْتَتَنُوا فِيهِ وَ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُمْ مَنْ قَالَ إِنَّ سُلَيْمَانَ قَدْ بَقِيَ مُتَّكِئاً عَلَى عَصَاهُ هَذِهِ الْأَيَّامَ الْكَثِيرَةَ وَ لَمْ يَتْعَبْ وَ لَمْ يَنَمْ وَ لَمْ يَأْكُلْ وَ لَمْ يَشْرَبْ إِنَّهُ لَرَبُّنَا الَّذِي يَجِبُ عَلَيْنَا أَنْ نَعْبُدَهُ وَ قَالَ قَوْمٌ إِنَّ سُلَيْمَانَ سَاحِرٌ وَ إِنَّهُ يُرِينَا أَنَّهُ وَاقِفٌ مُتَّكِىٌ عَلَى عَصَاهُ يَسْحَرُ أَعْيُنَنَا وَ لَيْسَ كَذَلِكَ فَقَالَ الْمُؤْمِنُونَ إِنَّ سُلَيْمَانَ هُوَ عَبْدُ اللَّهِ وَ نَبِيُّهُ يُدَبِّرُ اللَّهُ أَمْرَهُ بِمَا شَاءَ فَلَمَّا اخْتَلَفُوا بَعَثَ اللَّهُ U الْأَرَضَةَ فَدَبَّتْ فِي عَصَاهُ فَلَمَّا أَكَلَتْ جَوْفَهَا انْكَسَرَتِ الْعَصَا وَ خَرَّ سُلَيْمَانُ مِنْ قَصْرِهِ عَلَى وَجْهِهِ فَشَكَرَ الْجِنُّ لِلْأَرَضَةِ صَنِيعَهَا. . . .«

74) عوالى اللآلى: 274/1، الفصل العاشر؛ بحار الأنوار: 74/12، باب 3، حديث 25؛ »فِي الْحَدِيثِ أَنَّ إِبْرَاهِيمَ عليه السلام لَقِيَ مَلَكاً فَقَالَ لَهُ مَنْ أَنْتَ قَالَ أَنَا مَلَكُ الْمَوْتِ فَقَالَ أَ تَسْتَطِيعُ أَنْ تُرِيَنِي الصُّورَةَ الَّتِي تَقْبِضُ فِيهَا رُوحَ الْمُؤْمِنِ قَالَ نَعَمْ أَعْرِضْ عَنِّي فَأَعْرَضَ عَنْهُ فَإِذَا هُوَ شَابٌّ حَسَنُ الصُّورَةِ حَسَنُ الثِّيَابِ حَسَنُ الشَّمَائِلِ طَيِّبُ الرَّائِحَةِ فَقَالَ يَا مَلَكَ الْمَوْتِ لَوْ لَمْ يَلْقَ الْمُؤْمِنُ إِلَّا حُسْنَ صُورَتِكَ لَكَانَ حَسْبَهُ ثُمَّ قَالَ لَهُ هَلْ تَسْتَطِيعُ أَنْ تُرِيَنِي الصُّورَةَ الَّتِي تَقْبِضُ فِيهَا رُوحَ الْفَاجِرِ فَقَالَ لَا تُطِيقُ فَقَالَ بَلَى قَالَ فَأَعْرِضْ عَنِّي فَأَعْرَضَ عَنْهُ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَيْهِ فَإِذَا هُوَ رَجُلٌ أَسْوَدُ قَائِمُ الشَّعَرِ مُنْتِنُ الرَّائِحَةِ أَسْوَدُ الثِّيَابِ يَخْرُجُ مِنْ فِيهِ وَ مِنْ مَنَاخِرِهِ النِّيرَانُ وَ الدُّخَانُ فَغُشِيَ عَلَى إِبْرَاهِيمَ ثُمَّ أَفَاقَ وَ قَدْ عَادَ مَلَكُ الْمَوْتِ إِلَى حَالَتِهِ الْأُولَى فَقَالَ يَا مَلَكَ الْمَوْتِ لَوْ لَمْ يَلْقَ الْفَاجِرُ إِلَّا صُورَتَكَ هَذِهِ لَكَفَتْهُ.«

75) باباطاهر عريان.

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

امربه‌معروف و نهی‌از‌منکر از اخلاق سیدالشهدا(ع)
تهران/ حسینیهٔ نیاوران/ دههٔ دوم صفر/ ...
تهران حسینیه حضرت قاسم دهه دوم صفر 94 سخنرانی ششم
نگاه سوم: نگاه به مال دنيا
عظمت نهج البلاغه اميرالمؤمنين عليه‏السلام
مرگ و عالم آخرت - جلسه بيست و سوم (2) - (متن کامل + ...
آياتى در باب شيطان اقتصادى
فطرت انسان‏
تقواى اقتصادى صابران و متقين‏
حركت صعودي با قرآن و اهل بيت

بیشترین بازدید این مجموعه

موضوعات اخلاقی - جلسه سیزدهم - راه نجات
كاشت در زمين وجود
شرايط توبه و انابه‏
كتاب طاقديس‏ نسخه قاجارى خان ما و گریه شوق‏
كسب خير دنيا و آخرت با اتصال به پيامبر ...
دين باخته، غارت شده واقعى
حركت صعودي با قرآن و اهل بيت
صلابت دربرابر دشمنان دین
همدان/ مسجد امام جواد(ع)/ شب شهادت امام جواد(ع)/ ...
امربه‌معروف و نهی‌از‌منکر از اخلاق سیدالشهدا(ع)

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^