فارسی
جمعه 07 ارديبهشت 1403 - الجمعة 16 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

حكايت عيسى و زن بدكاره

 

 عيسى زن نداشت، جوان هم بود. سى و دو سال بيشتر هم بين مردم نبود، يك روز بعد از ظهر از خانه يك زن بد كاره آمد بيرون، يكى او را ديد و گفت: مى دانيد اين جا كجاست؟ گفت: بله، اينجا خانه زن بدكاره است، تو هم كه زن ندارى، قيافه ات هم خوب است، اينجا چه كار مى كردى؟ چرا بايد تيپ مذهبى از رفتن به اين طرف آن طرف بترسند كه غارت شده هاى شيطان را از شيطان نجات بدهند، چرا؟

 چرا من نتوانم خانه زنهاى بدكاره بروم و آنها را نجات بدهم؟

 چرا در مجالسى كه مى دانم حرام است، براى شكستن آن حرام چرا بايد بترسم؟

 چرا مردم در زبانشان مسائل الهى را رعايت نمى كنند؟

 گفت: بله، اينجا خانه زن بدكاره است اينجا چه كار مى كردى؟ چقدر جالب جواب داد.

 عيسى گفت: اى مرد! مريض دو جور است: يك مريض مريضى است كه خودش بلند مى شود دكتر مى رود، مى گويد: مريضم نسخه مى گيرد خوب مى شود، اما يك مريض مريضى است كه خودش دكتر نمى رود بايد دكتر را بالاى سرش آورد اين مريضى است كه من آمدم بالاى سرش، چون خودش نمى توانسته دكتر برود و الان برو در خانه او را بزن، هرگز مرد غريبه راه نمى دهد. اين زن با خدا آشتى كرد، اين زن برگشت، اين زن را ما از دست شيطان گرفتيم.

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

عشق حقيقى و مجازى
حكايتي از استاد در انگليس
روزگار عدالت و عدالت گستر جهان
درخواست خطاكاران بعد از رفع حجاب‏ها
احساس مسئوليت يوسف
عبرت‏گيرى و هدايت از حوادث روزگار
گفتگوى غير مستقيم خدا با صابران‏
نشانه‌هاي توحيد در موجودات
ميوه باغ پاكى‏
اداى دين با رحمت خدا

بیشترین بازدید این مجموعه

عقل کلید گنج سعادت - جلسه دوم - درباره تقابل عقل و ...
بدهكارى و نماز ميّت‏
اداى دين با رحمت خدا
تفكر و بيدارى قلب
سِرِّ نديدن مرده خود در خواب‏
ميوه باغ پاكى‏
حفظ آبرو با كنترل غضب
علامت روبرگرداندن خدا از بنده
ده صفت قول احسن
ظهور اشک از قلب صاف و پاک از گناه

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^