فارسی
جمعه 07 ارديبهشت 1403 - الجمعة 16 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

شیطان و اهل تقوا - جلسه ششم - (متن کامل + عناوین)

گناهان ظاهر و باطن

 

 تهران، حسينيه حضرت زهرا عليها السلام-  رمضان 1383

 الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين وصلّ على محمد و آله الطاهرين.

 

  كلام در تفسير آيه اى از سوره مباركه اعراف بود ؛

  » إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْاْ إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّيْطَنِ تَذَكَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ «

 عمده ترين مطلبى كه در اين آيه است ، شيطان شناسىِ اهل تقوا به علت معرفت و آگاهى اهل تقوا از شيطان است، گرچه به تعبير قرآن مجيد : شيطان خنّاس كارى مى كند كه شيطان بودنش به چشم نيايد ، ولى اهل تقوا از شناخت او عاجز نيستند .

 طبق آيات قرآن ، اهل تقوا به معرفت دينى آراسته هستند ، چون مواردى را كه بايد نسبت به آنها تقوا به خرج دهند ، از قرآن و فرهنگ اهل بيت عليهم السلام در حدّ خودشان شناخته اند ، وگرنه تقوا معنا نداشت . تقوا يعنى خود را از همه گناهان باطن و ظاهر ، يا به تعبير قرآن ؛ فحشا و منكر ، باز دارد .

 قرآن در تعبير ديگرى دارد ؛

  » وَذَرُواْ ظَهِرَ الْإِثْمِ وَبَاطِنَهُ إِنَّ الَّذِينَ يَكْسِبُونَ الْإِثْمَ سَيُجْزَوْنَ بِمَا كَانُواْ يَقْتَرِفُونَ«(92)

  اثم يعنى گناه ظاهرى و باطنى .(93)

 يا در تعبير ديگرى در سوره انعام مى فرمايد :

  » وَلَا تَقْرَبُواْ الْفَوَ حِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ «(94)

  تعبير فحشا و منكر و گناهان آشكار و نهان است .

 

 معرفت قبل و بعد تقوا

 اهل تقوا اول گناهان را شناخته اند ، كه در اين باره قرآن مى فرمايد :

  » إِنَّ فِى ذَ لِكَ لَذِكْرَى لِمَن كَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِيدٌ «(95)

  يعنى عالم و آگاه شده است و بعد از معرفت به فحشا و منكر ، خود را از آلوده شدن به آنها حفظ مى كند و حقيقت تقوا را نشان مى دهد .

 پرهيزكاران ، معرفت دينى نيز در وجود آنها تبادر به ذهن مى كند ، چون بدون شناخت ، تقوا معنا ندارد .

 اين معرفت براى قبل از تقواست كه آنان موارد فحشا و منكرات را شناخته اند ، آياتى كه گناه را مطرح مى كند و بلافاصله وعده عذاب مى دهد ، منظور از آن گناه ، گناه كبيره است و آياتى كه بعد از بيان گناه ، وعده عذاب نمى دهد ، منظور گناه صغيره و معمولى است .

 آياتى كه به حالات زشت اشاره مى كند ، گناهان باطنى مانند حسد است ، كه كيفيتى باطنى و زشت است . بخل ، ريا ، كبر و حالاتى كه فقط باطن انسان صفحه وجوديش است ، نه اعضا و جوارح ظاهرى ، البته هنگامى كه اين آتش هاى جهنمىِ باطنى ، ميدان ظهور پيدا كنند ، بدن را به كمك مى گيرند . بدن ، يار و كمك كار گناهان باطنى است ، و الا بدون حركات فيزيكى گناه باطنى نمى تواند ظهور كند .

 شخص رياكار بايد همه بدن را در استخدام نماز يا كار خير و عمل مثبت بگيرد كه مردم آن حركات فيزيكى را ببينند و بعد قلب او شاد شود كه : مرا ديدند و من چه قيمتى نزد آنها پيدا كردم . اين گناه باطنى است .

 اهل تقوا بين دو معرفت هستند . اين ملاك قرآنى دارد ، چون در سوره توبه مى فرمايد :

 »وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنفِرُواْ كَآفَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَّائِفَةٌ لِّيَتَفَقَّهُواْ فِى الدِّينِ وَ لِيُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ«(96)

 براى اين كه عده اى از شما دين شناس شويد و دين را به مردم ياد بدهيد ، زمينه سازى كنيد . اين معرفتِ قبل از تقواست . اما بعد از تقوا ، ديگر معلم معرفت ، عالم ربانى و امام مسجد نيست ، معلم معرفت بعد از تقوا فقط خداست :

  » يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِن تَتَّقُواْ اللَّهَ يَجْعَل لَّكُمْ فُرْقَانًا وَيُكَفِّرْ عَنكُمْ سَيَِّاتِكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ «(97)

 پروردگار اسم اين معرفت را كه مايه تشخيص و تميز همه امور است و زشت را از زيبا جدا مى كند، فرقان گذاشته است . نه اين كه زيبا را زشت و زشت را زيبا ببيند . حق را باطل و باطل را حق ببيند . اين از بركات تقواست . با اين معرفت دوم در حقيقت اهل تقوا در محاصره آگاهى و در پوشش معرفت هستند .

 درباره اين معرفت نيز حرفهاى زيبايى مى زنند . مى گويند : حروف »ميم ، عين ، راء ، فاء و تاء« معرفت ، هر كدام اشاره به واقعياتى دارد . مانند حروف مقطعه قرآن كه مى گويند : »الم « الف يعنى الله ، لام يعنى جبرييل ، ميم يعنى محمد صلى الله عليه وآله .

 

 تجزيه و تبيين كلمه »معرفت«

 كلمه معرفت را نيز اين گونه تجزيه و تحليل مى كنند ؛(98) »ميم« آن اشاره به »مقت نفس « دارد ، يعنى از نفس خود دائماً خشمگين و ناراضى باشى . ناراحت باشى كه اين ظرف كه مى تواند حاوى ارزش هاى الهى باشد ، چرا تا به حال پر نشده است ؟ عين آن را مى گويند دلالت بر »عرفان الله « و شناخت حق دارد . بهترين ، زيباترين ، پاك ترين و خوشمزه ترين علم ، علم بالله است كه اين علم نيز با فهم قرآن ميسر است .

 يك سوم قرآن ، به تعبيرى شناسنامه پروردگار است كه اين شناسنامه را كسى كه علاقه دارد تا به نحو تفصيلى بداند ، از اول سوره حمد ، تا آخرين سوره را بايد دقت كند و بفهمد . براى شناخت خدا در سوره حمد ، دقت در »الله ، رحمن ، رحيم و انعمت « لازم است ، در آخرين سوره نيز دقت در »ملك الناس ، اله الناس « است.

 اما يك سوم كتاب خدا ، نشان دهنده جلال و جمال حضرت حق است كه از مجموع اين آيات ، علم بالله حاصل مى شود . كسى بخواهد مجملاً خدا را بشناسد ، سه آيه آخر سوره حشر را دقت كند ، البته با معلم ، مفسّر و روايات اهل بيت عليهم السلام همراه باشد .

 اما »راء« معرفت ، »رغبة الى الله « است كه شخص هميشه نسبت به خدا راغب و سر شوق باشد . البته وقتى كسى علم به خدا پيدا كند ، رغبت به او ، ثمره اين علم است .

 كسى خدمت مرحوم آيت الله سيد مرتضى درچه اى يا سيد مهدى درچه اى كه بالاى هفتاد سال داشت ، مى گويد : شنيده ام كه براى شما گرفتارى به وجود آمده است . ايشان ناراحت مى شوند . مى گويد : آقا ! چرا ناراحت شديد ؟ مى فرمايد : بى علت مرا ناراحت كردى . بعد ايشان فرمودند :

 من از زمانى كه خودم را شناختم ، به پروردگار قسم ، گرفتاريى لمس نكردم و مى گويند ايشان از آنهايى بود كه نود درصد عمرش را گرفتار بود و مشكل داشت ، ولى وقتى كه شخص »علم بالله« داشته باشد و خود را در آغوش خدا و از دايره :

  » وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَىْ ءٍ مُّحِيطًا «(99)

  خودش را ميهمان او بداند ، دنيا را مسافرخانه و سفره مى داند كه سفره اى در دنيا و سفره اى نيز در آخرت گسترده است . حال اگر او خواسته است كه در دنيا ، در جايى قرار بگيرم كه مشكلات هست ، صاحب اختيار است .

 اين مقدار رغبت كه چيزى نيست . دنيا مگر چيست ؟ مسافرخانه اى است(100) و همه ما نيز مسافر هستيم . صاحب مسافرخانه نيز خداست و او نسبت به مسافران حكيم ، غفور و ودود است . براى چه اسم اين ها را گرفتارى و مشكل بگذارم ؟

 خدا زيباترين فيلم را در اين مسافرخانه نشان مى دهد ؛ فيلم زندگى انبيا را كه نقش اول را نيز همان پيغمبر دارد و نقش آخر را نيز مؤمن واقعى و نقش وسط را ائمه طاهرين عليهم السلام دارند . فيلم نامه اش نيز قرآن و پرده اش عالم امكان است .

 اما »فاء« معرفت را مى گويند اشاره به »تفويض الامر الى الله « دارد . يعنى خدايا ! من خود را مانند مرده دست غسال ، به دست تو مى دهم و هيچ دست ديگرى را نمى شناسم . طرح زندگى مرا بده ، تدبير زندگى ام را تو داشته باش ، هدايت مرا به عهده بگير و روزى مرا عنايت كن :

  » قُلْ إِنَّ صَلَاتِى وَنُسُكِى وَمَحْيَاىَ وَمَمَاتِى لِلَّهِ رَبِّ الْعَلَمِينَ «(101)

  با انديشه اى مثبت بگويد : چون كه تقدير چنين رفت ، چه تدبير كنم ؟ امام حسين عليه السلام در آخر دعاى عرفه مى فرمايد : محبوب من! همه تدبير زندگى مرا تو دست بگير كه من از تدبير كردن خود راحت شوم . گويا من وجود ندارم .(102)

 اما »تاء« معرفت ، اين ديگر خيلى حرف است ، كوه ، نمى تواند تحمل كند . مى گويد : بعد از برداشتن آن چهار قدم ، وقتى كه به حضورش رسيدى ، بگو : از همه گذشته ام توبه مى كنم و توبه ام را قبول كن ؛ از مقت علم ، رغبتم و تفويضم ، چون مى بينم همه گذشته من در مقابل كرم تو هيچ است .

 قرآن اسم اين معرفت دوم را فرقان گذاشته است :

  » يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِن تَتَّقُواْ اللَّهَ يَجْعَل لَّكُمْ فُرْقَانًا وَيُكَفِّرْ عَنكُمْ سَيَِّاتِكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ «

 

 شيطان شناسى انبيا و اوليا

 شخصى به موسى بن عمران عليه السلام گفت :

 بگو : »لا اله الا الله« ، فرمود : نمى گويم . گفت: اين كلمه توحيد است و قبل از تو مبلّغ اين كلمه ، همه انبيا عليهم السلام بودند و خودت نيز مبلغ آن هستى ، چرا نمى گويى ؟ گفت : علتش اين است كه تو شيطان هستى . تو خيرخواه انسان نيستى . اين كه به من بگويى كلمه توحيد را بگو ، زير اين كاسه ، نيم كاسه اى است . من به درخواست تو نمى گويم ، اما اگر برادرم هارون بگويد ، با تمام خضوع و خشوع ، در ركوع و سجده و با گريه مى گويم . اما تو تا قيامت نيز بگويى ، نمى گويم .

 مگر مى شود ؟ اميرالمؤمنين عليه السلام از طلوع آفتاب تا بعد از ظهر ، در جنگى خونين ، هفت نفر از يارانش را از دست دادند ، از دشمن هفت هزار نفر كشته شدند ، اغلب اين هفت هزار نفر پينه به پيشانى آنها بود و شعار آنها »لا حكم الا لله « بود . به دليل اين شعار بود كه حضرت على عليه السلام آنها را مهدور الدّم شناخت وإلّا نه بى نماز بودند ، نه بى روزه و نه كافر .

 امام عليه السلام به ياران خود فرمود : بزنيد و ريشه آنان را بكنيد . در يك روز ، هفت هزار نفر . هر كدام از اسب مى افتادند ، باز زمزمه مى كردند :

  »يا على! لا حكم الا لله لا لك «

  حضرت فرمودند :

  » كلمة حق يراد بها الباطل «

  زيراين كاسه ، نيم كاسه اى است كه اگر اين ها را بگذاريم زنده بمانند ، ريشه اسلام و قرآن را مى كنند . اين ها هفت هزار شيطان فتنه گر بودند .(103)

 ولى حضرت على عليه السلام ، مالك اشتر ، ابوالهيثم بن التيهان و ديگر ياران در رتبه اول شيطان شناسى بودند . چون اهل تقوا دو نوع معرفت دارند :

 يكى، معرفت قبل از تقوا ؛ معرفت دينى و شناخت فحشا و منكرات.

 دوم : اجتناب ، و تداوم در اجتناب كردن ، تا ساخته شدن روحِ تقوا و بعد از اين فرقان نيز يعنى آن علم تشخيص به دنبالش مى آيد.

  » إِن تَتَّقُواْ اللَّهَ يَجْعَل لَّكُمْ فُرْقَانًا «

  اين فرقان و تميز و دشمن شناسى ، يكى از بهترين علوم است . خيال آدم با دشمن شناسى راحت مى شود ، چون امنيت پيدا مى كند و مى داند كه دشمن كيست ، لذا هميشه بيدار است كه ضربه نخورد ، بلكه بيدار است تا به شيطان ضربه بزند ، چون اهل تقوا زرنگ تر و زيرك تر از همه شياطين هستند ؛

 

 » المؤمن كيّس «(104)

 نود و هشت آيه درباره شيطان در قرآن آمده است(105) كه اگر با تحقيق اين آيات، در خانواده ها، مدرسه ها و جلسات مذهبى تعليم داده شوند ، تعليم گيرندگان دشمن شناس مى شوند ، چون پروردگار عالم در اين آيات ، هدف هاى آلوده ، نجس و خبيث دشمنان انسانيت ، را بيان فرموده است .

 

 علامه حلى هنگام احتضار

 يكى از علماى بزرگ و معروف علامه حلى رحمه الله(106) است . در سن هشتاد و يك سالگى ، پسرش فخر المحققين ،(107) در حالى كه مرجع تقليد شده بود ، ديد پدر در حال احتضار است ، گفت : پدر ! بگو : »لا اله الا الله« با عصبانيت گفت : نه . فخر المحققين تعجب كرد . علامه عالم كم نظيرى بود . اولين عالمى بود كه لقب آيت الله را به او دادند . يعنى در هفتصد سال قبل از او ، به هيچ كسى آيت الله نگفته بودند و بعد از او نيز تا زمان ميرزاى شيرازى به كسى آيت الله نگفتند .

 فخر المحققين تعجب كرد كه اين عالم كه پانصد و بيست و سه جلد كتاب نوشته است ، شصت سال مرجع تقليد بوده ، من به او مى گويم : »لا اله الا الله« بگو ، مى گويد : نه . فخر المحققين به نماز متوسل شد :

 

 » وَ اسْتَعِينُواْ بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَوةِ وَ إِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَشِعِينَ «(108)

  الهى ! به اين پيرمرد رحم كن .

 آمد و گفت : پدر ! بگو : »لا اله الا الله« ، آرام ذكر را گفت . پرسيد : پس چرا قبلاً نمى گفتى ؟ گفت : پسرم به تو نمى گفتم ، چون تو شيطان مجسم شده بودى. اما بعد از نماز از صورت شيطان درآمدى ، لذا من حرف تو را قبول كردم و »لا اله الا الله« را گفتم .

 پس اول شيطان شناسى و بعد از شيطان شناسى، پيروزى بر شيطان است .

 

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته

 

 

پی نوشت ها:

 

92) انعام (120 : (6؛ »گناه آشكار و پنهان را رها كنيد ؛ قطعاً كسانى كه مرتكب گناه مى شوند به زودى در برابر آنچه همواره مرتكب مى شدند ، مجازات خواهند شد .«

93) تفسير القمي: 215/1؛ »قال أبو عبد الله عليه السلام: فى قوله تعالى: وَ ذَرُوا ظاهِرَ الْإِثْمِ وَ باطِنَهُ إِنَّ الَّذِينَ يَكْسِبُونَ الْإِثْمَ سَيُجْزَوْنَ بِما كانُوا يَقْتَرِفُونَ قال الظاهر من الإثم المعاصي و الباطن الشرك و الشك في القلب.«

 دعائم الإسلام: 52/1؛ »أبي عبد الله جعفر بن محمد عليه السلام؛ قوله جل ثناؤه: وَ ذَرُوا ظاهِرَ الْإِثْمِ وَ باطِنَهُ فظاهر الحرام و باطنه حرام كله و ظاهر الحلال و باطنه حلال كله و إنما جعل الظاهر دليلا على الباطن و الباطن دليلا على الظاهر يؤكد بعضه بعضا و يشده و يقويه و يؤيده فما كان مذموما في الظاهر فباطنه مذموم و ما كان ممدوحا في الظاهر فباطنه ممدوح.«

94) انعام (151 : (6؛ »و به كارهاى زشت چه آشكار و چه پنهانش نزديك نشويد.«

95) ق (37 : (50؛ »بى ترديد در سرگذشت پيشينيان مايه پند و عبرتى است براى كسى كه نيروى تعقّل دارد ، يا با تأمل و دقت ] به سرگذشت ها [ گوش فرا مى دهد در حالى كه حاضر به شنيدن و فراگيرى شنيده هاى خود باشد .

96) توبه (122 : (9؛ »و مؤمنان را نسزد كه همگى ] به سوى جهاد [ بيرون روند ؛ چرا از هر جميعتى گروهى ] به سوى پيامبر  [كوچ نمى كنند تا در دين آگاهى يابند و قوم خود را هنگامى كه به سوى آنان بازگشتند ، بيم دهند ، باشد كه ] از مخالفت با خدا و عذاب او [ بپرهيزند .«

97) انفال (29 : (8؛ »اى اهل ايمان ! اگر ] در همه امورتان [ از خدا پروا كنيد ، براى شما ] بينايى و بصيرتى ويژه [ براى تشخيص حق از باطل قرار مى دهد ، و گناهانتان را محو مى كند ، و شما را مى آمرزد ؛ و خدا داراى فضل بزرگ است .«

98) رجوع كنيد به كتاب عرفان اسلامى: 368/12، باب 95، )در معرفت(

99) نساء (126 : (4؛ »و خدا همواره بر هر چيزى احاطه دارد .«

100) نهج البلاغه: خطبه 182؛ »وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً مِنَ الْفِتَنِ وَ نُوراً مِنَ الظُّلَمِ وَ يُخَلِّدْهُ فِيمَا اشْتَهَتْ نَفْسُهُ وَ يُنْزِلْهُ مَنْزِلَ الْكَرَامَةِ عِنْدَهُ فِي دَارٍ اصْطَنَعَهَا لِنَفْسِهِ ظِلُّهَا عَرْشُهُ وَ نُورُهَا بَهْجَتُهُ وَ زُوَّارُهَا مَلَائِكَتُهُ وَ رُفَقَاؤُهَا رُسُلُهُ فَبَادِرُوا الْمَعَادَ وَ سَابِقُوا الآْجَالَ فَإِنَّ النَّاسَ يُوشِكُ أَنْ يَنْقَطِعَ بِهِمُ الْأَمَلُ وَ يَرْهَقَهُمُ الْأَجَلُ وَ يُسَدَّ عَنْهُمْ، بَابُ التَّوْبَةِ فَقَدْ أَصْبَحْتُمْ فِي مِثْلِ مَا سَأَلَ إِلَيْهِ الرَّجْعَةَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ وَ أَنْتُمْ بَنُو سَبِيلٍ عَلَى سَفَرٍ مِنْ دَارٍ لَيْسَتْ بِدَارِكُمْ وَ قَدْ أُوذِنْتُمْ مِنْهَا بِالِارْتِحَالِ وَ أُمِرْتُمْ فِيهَا بِالزَّاد.«

 بحار الأنوار: 99/38، باب 61، حديث 18؛ »قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وآله: وَ اعْلَمُوا أَنَّ أمَامَكُمْ طَرِيقٌ مَهُولٌ وَ سَفَرٌ بَعِيدٌ وَ مَمَرَّكُمْ عَلَى الصِّرَاطِ وَ لَا بُدَّ لِلْمُسَافِرِ مِنْ زَادٍ فَمَنْ لَمْ يَتَزَوَّدْ وَ سَافَرَ عَطَبَ وَ هَلَكَ وَ خَيْرُ الزَّادِ التَّقْوَى.«

 الكافى: 172 - 171/8، حديث 192؛ »أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام قَالَ خَطَبَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام فَقَال.. أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ الدُّنْيَا لَيْسَتْ لَكُمْ بِدَارٍ وَ لَا قَرَارٍ إِنَّمَا أَنْتُمْ فِيهَا كَرَكْبٍ عَرَّسُوا فَأَنَاخُوا ثُمَّ اسْتَقَلُّوا فَغَدَوْا وَ رَاحُوا دَخَلُوا خِفَافاً وَ رَاحُوا خِفَافاً لَمْ يَجِدُوا عَنْ مُضِيٍّ نُزُوعاً وَ لَا إِلَى مَا تَرَكُوا رُجُوعاً جُدَّ بِهِمْ فَجَدُّوا . . . فَلَا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا فَإِنَّمَا أَنْتُمْ فِيهَا سَفْرٌ حُلُولٌ الْمَوْتُ بِكُمْ نُزُولٌ تَنْتَضِلُ فِيكُمْ مَنَايَاهُ وَ تَمْضِي بِأَخْبَارِكُمْ مَطَايَاهُ إِلَى دَارِ الثَّوَابِ وَ الْعِقَابِ وَ الْجَزَاءِ وَ الْحِسَاب.«

101) انعام (162 : (6؛ »بگو : مسلماً نماز و عبادتم و زندگى كردن و مرگم براى خدا پروردگار جهانيان است .«

102) بحار الأنوار: 226/95، باب 2؛ »إِلَهِي أَغْنِنِي بِتَدْبِيرِكَ لِي عَنْ تَدْبِيرِي وَ بِاخْتِيَارِكَ عَنِ اخْتِيَارِي.«

103) بحار الأنوار: 388/33، باب 23، حديث 618؛ »المناقب لابن شهرآشوب: لَمَّا دَخَلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام الْكُوفَةَ جَاءَ إِلَيْهِ زُرْعَةُ بْنُ الْبُرْجِ الطَّائِيُّ وَ حُرْقُوصُ بْنُ زُهَيْرٍ التَّمِيمِيُّ ذُو الثُّدَيَّةِ فَقَالَ لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ فَقَالَ عليه السلام كَلِمَةُ حَقٍّ يُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ قَالَ حُرْقُوصٌ فَتُبْ مِنْ خَطِيئَتِكَ وَ ارْجِعْ عَنْ قِصَّتِكَ وَ اخْرُجْ بِنَا إِلَى عَدُوِّنَا نُقَاتِلْهُمْ حَتَّى نَلْقَى رَبَّنَا فَقَالَ عَلِيٌّ عليه السلام قَدْ أَرَدْتُكُمْ عَلَى ذَلِكَ فَعَصَيْتُمُونِي وَ قَدْ كَتَبْنَا بَيْنَنَا وَ بَيْنَ الْقَوْمِ كِتَاباً وَ شُرُوطاً وَ أَعْطَيْنَا عَلَيْهَا عُهُوداً وَ مَوَاثِيقاً وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى وَ أَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذا عاهَدْتُمْ الآْيَة . . .«

 نهج البلاغه: خطبه 40؛ »من كلام له عليه السلام في الخوارج لما سمع قولهم »لا حكم إلا لله« قَالَ عليه السلام كَلِمَةُ حَقٍّ يُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ نَعَمْ إِنَّهُ لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ وَ لَكِنَّ هَؤُلَاءِ يَقُولُونَ لَا إِمْرَةَ إِلَّا لِلَّهِ وَ إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِيرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ يَعْمَلُ فِي إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ وَ يَسْتَمْتِعُ فِيهَا الْكَافِرُ وَ يُبَلِّغُ اللَّهُ فِيهَا الْأَجَلَ وَ يُجْمَعُ بِهِ الْفَيْ ءُ وَ يُقَاتَلُ بِهِ الْعَدُوُّ وَ تَأْمَنُ بِهِ السُّبُلُ وَ يُؤْخَذُ بِهِ لِلضَّعِيفِ مِنَ الْقَوِيِّ حَتَّى يَسْتَرِيحَ بَرٌّ وَ يُسْتَرَاحَ مِنْ فَاجِرٍوَ فِي رِوَايَةٍ أُخْرَى أَنَّهُ عليه السلام لَمَّا سَمِعَ تَحْكِيمَهُمْ قَالَ حُكْمَ اللَّهِ أَنْتَظِرُ فِيكُمْ وَ قَالَ أَمَّا الْإِمْرَةُ الْبَرَّةُ فَيَعْمَلُ فِيهَا التَّقِيُّ وَ أَمَّا الْإِمْرَةُ الْفَاجِرَةُ فَيَتَمَتَّعُ فِيهَا الشَّقِيُّ إِلَى أَنْ تَنْقَطِعَ مُدَّتُهُ وَ تُدْرِكَهُ مَنِيَّتُهُ.«

104) الدعوات: 39بحار الأنوار: 307/64، باب 14، حديث 40؛ »قال النبي صلى الله عليه وآله: الْمُؤْمِنُ كَيِّسٌ فَطِنٌ حَذِرٌ.«

105) اشاره به آيات:

 بقره (34 : (2؛ »و ] ياد كن [ هنگامى كه به فرشتگان گفتيم : به آدم سجده كنيد ، ] پس [ سجده كردند مگر ابليس كه سر پيچيد و تكبّر ورزيد و از كافران شد .«

 اعراف (11 : (7؛ »و شما را آفريديم ، سپس شما را صورت گرى كرديم ، آن گاه به فرشتگان گفتيم : بر آدم سجده كنيد ؛ بى درنگ همه سجده كردند ، جز ابليس كه از سجده كنندگان نبود .«

 كهف (50 : (18؛ »و ] ياد كن  [هنگامى را كه به فرشتگان گفتيم : براى آدم سجده كنيد . پس همه سجده كردند ، جز ابليس كه از گروه جن بود ، پس او از دايره فرمان پروردگارش بيرون رفت . ] با اين حال [ آيا او و نسلش را به جاى من سرپرست و ياور خود مى گيريد ، در حالى كه آنها دشمن شمايند ؟ ! ] ابليس ونسلش  [براى ستمكاران ، بد جايگزينى ]به جاى خدا[ هستند .«

 بقره (168 : (2؛ »اى مردم ! از آنچه ] از انواع ميوه ها و خوردنى ها [ در زمين حلال و پاكيزه است، بخوريد و از گام هاى شيطان پيروى نكنيد ؛ زيرا او نسبت به شما دشمنى آشكار است .«

 نساء (76 : (4؛ »آنان كه ايمان آورده اند ، در راه خدا مى جنگند ؛ و كسانى كه كافر شده اند ، در راه طاغوت مى جنگند . پس شما با ياران شيطان بجنگيد ، كه يقيناً نيرنگ و توطئه شيطان ] در برابر اراده خدا و پايدارى شما [ سست و بى پايه است .«

 مائده (91 : (5؛ »مسلماً شيطان مى خواهد با شراب و قمار ، ميان شما دشمنى و كينه ] سخت [ اندازد ، و از ياد خدا و نماز بازتان دارد ؛ آيا شما ] از اين امور با همه زيان ها وخطراتى كه دارد [ خوددارى خواهيد كرد ؟«

106) شرح حال ايشان در كتاب مرگ و فرصتها، جلسه 12 آمده است.

107) فخرالمحققين؛ ابو طالب محمد فرزند علامه حلى مشهور به فخر المحققين و ملقب به فخر الاسلام و راس المدققين (771 -682 ق( ازاعيان و اكابر و علما و فقهاى اماميه و محققين توانا در علوم معقول و منقول روزگار خويش بود. او در خانواده اهل علم وفضل و اجتهاد در حله سيفيه ديده به جهان گشود. پدر و اجداد وى همه ازمجتهدان بزرگ محسوب مى شوند. فخر المحققين دانشهاى متداول و مقدماتى و علوم معقول و منقول را از پدر دانشمند علامه حلى فراگرفت. تاليفات او عبارتند از ايضاح الفوائد؛ ايضاح القلوب؛ارشاد المسترشدين؛ تحصيل النجاه؛ جامع الفوائد؛ منبع الاسرار؛ و . . . سرانجام در شب جمعه پانزدهم جمادى الثانى 771 ق در سن 89 سالگى در حله وفات يافته و در نجف اشرف نزديك پدر دفن گرديد. )دايره المعارف تشيع: 226/12)

108) بقره (45 : (2؛ »از صبر و نماز ] براى حل مشكلات خود و پاك ماندن از آلودگى ها و رسيدن به رحمت حق [ كمك بخواهيد و بى ترديد اين كار جز بر كسانى كه در برابر حق قلبى فروتن دارند دشوار و گران است .«

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

تجلّى خدا در قرآن
آياتى در تبيين هدايت و ضلالت
صبر، بهترين عامل رسيدن به كمال‏
مرگ وفرصتها - جلسه هجدهم
درک حقایق با عمل به اهداف چهارگانۀ قرآن
قطعه‏اى عجيب‏
اثر دوم تقوا: امنيّت
«ارحنا يا بلال»
عرفان در سوره یوسف (ع)- جلسه سوم
اسعد بن زراره: نمونه وجدان بيدار

بیشترین بازدید این مجموعه

نفس - جلسه بیست و پنجم
بدهكارى و نماز ميّت‏
تقواى اقتصادى صابران و متقين‏
اداى دين با رحمت خدا
ادب لقمان از بى‏ادبان
ميوه باغ پاكى‏
نشانه‌هاي توحيد در موجودات
علامت روبرگرداندن خدا از بنده
تهران/ حسینیهٔ بنی‌الزهرا/ دههٔ سوم صفر/ پاییز ...
ظهور اشک از قلب صاف و پاک از گناه

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^