فارسی
جمعه 07 ارديبهشت 1403 - الجمعة 16 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

تواضع و آثار آن - جلسه بیستم - (متن کامل + عناوین)

 

خودشناسى

تشبيه انسان به زمين

 

تهران، مسجد حضرت امير عليه السلام رمضان 1384

الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.

 

وجود مبارك رسول مطهّر اسلام، انسان را مانند زمين معرفى كرده اند. در مرحله اول حقيقت آفرينش انسان از زمين است، در رحم مادر رشد مى كند، به نقطه اى مى رسد كه از درون زمين، روح ظهور مى كند و حيات آشكار مى شود. به تعبير وجود مبارك پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله همه انسانها، مانند زمين هستند، در برابر زمين وجودشان، به دو گروه تقسيم شده اند، تا همه مردم برخورد خودشان را نسبت به زمين وجودشان، از نظر آثار و نتايج ببينند، يا كنار زمين وجود خودشان بنشينند و به اين آثار وصل شوند. اين دو تعبير در قرآن است، «يَرَهُ» به معناى ديدن است.

ضمير «يَرَهُ » هاء مى باشد كه به انسان بر مى گردد، «جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ» «1»

 

معناى اصحاب يمين

 

يكى از اين دو گروه را پروردگار عالم در سوره مباركه واقعه از آنها تعبير به اصحاب يمين مى كند، اصحاب يمين يك اصطلاح مى باشد، نه به معناى دست راستى و نيك بختان است بلكه به معناى سعادتمندان مى باشند، اصحاب يمين، نسبت به وجود خودشان، عارفان خوبى شدند، يا به تعبير روايات، خودشناس خوبى شدند. خودشناس واقعى از مدرسه انبيا و ائمه طاهرين به دست

______________________________
(1)- واقعه (56): 24؛ «پاداشى است در برابر اعمالى كه همواره انجام مى دادند.»

مى آيد. انبياء و ائمه عليهم السلام در معرفت به خود و خودشناسى، علم آنها كامل و جامع بود.

 

تعليم خودشناسى از طريق انبيا و ائمه عليهم السلام

 

دانش خودشناسى را آنها تبليغ نمودند و به ديگران انتقال دادند، به جز اين راه، انسان نمى تواند خودشناس واقعى شود. و فراموشى از خود و خودنشناختن، گناه بسيار بزرگى است كه در سوره مباركه حشر، پروردگار عالم به مؤمنين هشدار داده است.

«وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ» «1»

جزو كسانى نباشيد كه خدا را فراموش كرده اند، جريمه فراموش كردن خدا بسيار سنگين است، و جريمه آن فراموش كردن خود مى باشد. وقتى انسان خود را از ياد ببرد، كه مملوك و مخلوق بوده است، نود درصد از اختيار خود را ندارم، اندك اختيارى كه دارم، مخصوص من نمى باشد؛ زيرا آن را به من عطا كرده اند. در خلقت، گذشتن عمر، پير شدن، مردن و زنده شدن بعد از مرگِ خود، دخالتى نداشته ام، اگر انسان همه اين موارد ذكر شده را فراموش كند.

«فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ»

مانند حيوانات مى شود.

بعد از اينكه مانند حيوانات شد، وارد دايره ظلم و تجاوز مى شود،

«بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ» «2»

كسانى كه مانند حيوانات و بدتر از آنها هستند، غافلان عالم هستند؛ يعنى بى خبران، از هيچ چيزى خبر ندارند، از خدا، هستى و حقيقت خود بى خبر هستند.

______________________________
(1)- حشر (59): 19؛ «و مانند كسانى مباشيد كه خدا را فراموش كردند، پس خدا هم آنان را دچار خودفراموشى كرد.»

(2)- اعراف (7): 179؛ «بلكه گمراه ترند؛ اينانند كه بى خبر و غافل [ازمعارف و آيات خداى ] اند.»

 

غفلت در انسانها

 

خبر داشتن از شكم و شهوت كه علم نيست، اين را همه حيوانات دارند، تهيه ابزار براى شكم و شهوت كه علم نيست. امام صادق مى فرمايد: تهيه ابزار براى شكم و شهوت فضل است نه علم؛ «1» زيرا:

«العلم نور يقذفه الله فى قلب من يشاء» «2» اين فضل است؛ يعنى مقدارى بيشتر از حيوانات ياد گرفته ايد، براى اينكه بر اساس تمدّن براى شكم و شهوت ابزار تهيه كنيد.

حيوانات در يك چارچوب خاص لانه، خانه، خوراك و شهوت خود را انتخاب مى كنند، در طول عمر خود چيزى به زندگى آنها اضافه نمى شود، حيواناتى كه در غار، لانه، وسط درختها و در روى كوهها زندگى مى كنند تا آخر عمر هيچ تغييرى در زندگى آنها به وجود نمى آيد. در خوراك و شهوت افراط ندارند.

شما نمى توانيد حيوانى كه در شهوت افراط كند، پيدا كنيد. اين علم نيست كه من بهتر از حيوانات مسكن آماده كنم، از غارنشينى به چادرنشينى، از چادر نشينى به خانه گلى، از خانه گلى به خانه آجرى و در نهايت در قصر و كاخ زندگى كنم، مسكن براى حيوان غار است، اما براى غافل كاخ است، فرق غار با كاخ، وسيع تر بودن و منظم تر بودن و زيبايى آن مى باشد.

در امر شهوت حيوانات به ماده خاص خودشان قانع هستند، اما غافلان قانع نيستند، شخصى همسر دارد، اما چشم او دنبال زنان و دختران و ناموس ديگران مى باشد، «3» چنانكه در اروپا رسم است، كه مرد براى شهوترانى سراغ مرد مى رود، و كسى به آن ايراد نمى گيرد و گناه نمى دانند اين گونه اعمال از موارد غفلت مى باشد. «4»

______________________________
(1)- الكافى: 1/ 32، باب صفة العلم، حديث 1؛ «أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى عليه السلام قَالَ دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله الْمَسْجِدَ فَإِذَا جَمَاعَةٌ قَدْ أَطَافُوا بِرَجُلٍ فَقَالَ مَا هَذَا فَقِيلَ عَلَّامَةٌ فَقَالَ وَ مَا الْعَلَّامَةُ فَقَالُوا لَهُ أَعْلَمُ النَّاسِ بِأَنْسَابِ الْعَرَبِ وَ وَقَائِعِهَا وَ أَيَّامِ الْجَاهِلِيَّةِ وَ الْأَشْعَارِ الْعَرَبِيَّةِ قَالَ فَقَالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله ذَاكَ عِلْمٌ لَايَضُرُّ مَنْ جَهِلَهُ وَ لَايَنْفَعُ مَنْ عَلِمَهُ ثُمَّ قَالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله إِنَّمَا الْعِلْمُ ثَلَاثَةٌ آيَةٌ مُحْكَمَةٌ أَوْ فَرِيضَةٌ عَادِلَةٌ أَوْ سُنَّةٌ قَائِمَةٌ وَ مَا خَلَاهُنَّ فَهُوَ فَضْلٌ.»

(2)- منية المريد: 167؛ «قال الصادق عليه السلام ليس العلم بكثرة التعلم و إنما هو نور يقذفه الله تعالى في قلب من يريد الله أن يهديه.»

(3)- وسائل الشيعة: 20/ 311، حديث 25699؛ «بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ الرِّضَا عليه السلام فِيمَا كَتَبَ إِلَيْهِ مِنْ جَوَابِ مَسَائِلِهِ وَ حَرَّمَ اللَّهُ الزِّنَا لِمَا فِيهِ مِنَ الْفَسَادِ مِنْ قَتْلِ النَّفْسِ وَ ذَهَابِ الْأَنْسَابِ وَ تَرْكِ التَّرْبِيَةِ لِلْأَطْفَالِ وَ فَسَادِ الْمَوَارِيثِ وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِكَ مِنْ وُجُوهِ الْفَسَادِ.»

وسائل الشيعة: 20/ 196، حديث 25412؛ «عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ عليه السلام فِي حَدِيثِ الْمَنَاهِي قَالَ وَ مَنْ مَلَأَ عَيْنَيْهِ مِنْ حَرَامٍ مَلَأَ اللَّهُ عَيْنَيْهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مِنَ النَّارِ إِلَّا أَنْ يَتُوبَ وَ يَرْجِعَ وَ قَالَ عليه السلام وَ مَنْ صَافَحَ امْرَأَةً تَحْرُمُ عَلَيْهِ فَقَدْ بَاءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللَّهِ عز و جل وَ مَنِ الْتَزَمَ امْرَأَةً حَرَاماً قُرِنَ فِي سِلْسِلَةٍ مِنْ نَارٍ مَعَ شَيْطَانٍ فَيُقْذَفَانِ فِي النَّارِ.»

(4)- الكافى: 5/ 553- 544، باب اللواط، حديث 1 و 2؛ «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ حُرْمَةُ الدُّبُرِ أَعْظَمُ مِنْ حُرْمَةِ الْفَرْجِ إِنَّ اللَّهَ أَهْلَكَ أُمَّةً بِحُرْمَةِ الدُّبُرِ وَ لَمْ يُهْلِكْ أَحَداً بِحُرْمَةِ الْفَرْجِ.

عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله مَنْ جَامَعَ غُلَاماً جَاءَ جُنُباً يَوْمَ الْقِيَامَةِ لَايُنَقِّيهِ مَاءُ الدُّنْيَا وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ جَهَنَّمَ وَ سَاءَتْ مَصِيراً ثُمَّ قَالَ إِنَّ الذَّكَرَ لَيَرْكَبُ الذَّكَرَ فَيَهْتَزُّ الْعَرْشُ لِذَلِكَ وَ إِنَّ الرَّجُلَ لَيُؤْتَى فِي حَقَبِهِ فَيَحْبِسُهُ اللَّهُ عَلَى جِسْرِ جَهَنَّمَ حَتَّى يَفْرُغَ مِنْ حِسَابِ الْخَلَائِقِ ثُمَّ يُؤْمَرُ بِهِ إِلَى جَهَنَّمَ فَيُعَذَّبُ بِطَبَقَاتِهَا طَبَقَةً طَبَقَةً حَتَّى يُرَدَّ إِلَى أَسْفَلِهَا وَ لَايَخْرُجُ مِنْهَا.»

اصحاب يمين دانش خودشناسى را از انبياى خدا و ائمه طاهرين آموختند و به اين واقعيت رسيدند كه شخصيت و وجود آنها، جلوه اراده، حكمت، عدل و علم الهى، به صورت خليفة الله است و هم عرض حيوانات نمى باشند.

 

جايگاه خلقت انسان

 

به اين حقيقت رسيدند كه انسان در طول حضرت حق است و در عرض هيچ كس نمى باشد، در عرض آسمان و زمين نيست، تمام موجودات مادون انسان هستند، و انسان مافوق همه مى باشد و مادون پروردگار است؛ يعنى استعداداً جايگاه او در خلقت پايين تر از خدا است، و بالاتر از غير خدا مى باشد. وقتى كه به دنيا مى آيد در مسير ظهور اين ارزش است.

اين خودشناسى است. انسان جايگاه خود را به وسيله انبيا و ائمه عليهم السلام مى شناسد، خداوند ما را در چه جايگاهى قرار داده است؟! انسان مادون الله، و مافوق ماسوى الله مى باشد، اگر آسمان ها و زمين و موجودات ديگر، مقام انسان را دارا بودند، پروردگار نمى فرمودند:

«لايسعنى ارضى و لاسمائى ولكن يسعنى قلب عبدى المؤمن» «1» آسمان ها و زمين گنجايش مرا ندارند، زيرا بسيار كوچك هستند،

اما دل بنده مؤمن گنجايش مرا دارد. معناى آن بسيار لطيف و پيچيده است و من قادر نيستم آن را براى شما توضيح دهم. پيغمبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد:

«ربّ حامل فقه الى من هو أفقه منه» «2» دورنمايى، از اين روايت براى شما مى گويم.

 

توحيد پيامبران و ائمه عليهم السلام

 

آيا توحيد پيغمبر عظيم الشأن اسلام و پيامبران و ائمه كامل بوده است؟ اين

______________________________
(1)- عوالى اللآلى: 7/ 4، حديث 7؛ «في الحديث القدسي يقول الله عز و جل لا يسعني أرضي و لا سمائي و لكن يسعني قلب عبدي المؤمن.»

و نيز در بحار الأنوار: 55/ 39، باب 4؛ «وَ رُوِيَ أَيْضاً فِي الْحَدِيثِ الْقُدْسِيِّ لَمْ يَسَعْنِي سَمَائِي وَ لَاأَرْضِي وَ وَسِعَنِي قَلْبُ عَبْدِي الْمُؤْمِنِ.»

(2)- الكافى: 1/ 403، حديث 1؛ «عنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه و آله خَطَبَ النَّاسَ فِي مَسْجِدِ الْخَيْفِ فَقَالَ نَضَّرَ اللَّهُ عَبْداً سَمِعَ مَقَالَتِي فَوَعَاهَا وَ حَفِظَهَا وَ بَلَّغَهَا مَنْ لَمْ يَسْمَعْهَا فَرُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ غَيْرُ فَقِيهٍ وَ رُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ إِلَى مَنْ هُوَ أَفْقَهُ مِنْهُ ثَلَاثٌ لَايُغِلُّ عَلَيْهِنَّ قَلْبُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ إِخْلَاصُ الْعَمَلِ لِلَّهِ وَ النَّصِيحَةُ لِأَئِمَّةِ الْمُسْلِمِينَ وَ اللُّزُومُ لِجَمَاعَتِهِمْ فَإِنَّ دَعْوَتَهُمْ مُحِيطَةٌ مِنْ وَرَائِهِمْ الْمُسْلِمُونَ إِخْوَةٌ تَتَكَافَأُ دِمَاؤُهُمْ وَ يَسْعَى بِذِمَّتِهِمْ أَدْنَاهُمْ.»

مطلب را بايد جستجو كنيم، بايد به قرآن مراجعه كنيم، خداوند در آخرين آيه سوره بقره مى فرمايد:

«آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ» «1»

«أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ» مربوط به توحيد است، آيا رسول خدا صلى الله عليه و آله آيه توحيد را به طور كامل درك كرده است؟ اگر درك نكرده بود پس خداى حكيم يك پيغمبر ناقص براى ما فرستاده است. و اين امر بر خداى حكيم، قبيح است، كه ناقصى را به سوى انسان ها بفرستد و امر كند ناقصان را كامل كن. آيا امكان دارد ناقص، بتواند ناقصان را كامل نمايد؟ مانند اين است به فقير و تهيدست بگويند، برو تهيدستان را غنى كن.

آيا پيغمبر صلى الله عليه و آله به طور كامل خدا را شناخته است؟ در روايت آمده است كه: «2» احدى در اين عالم مانند پيغمبر، خدا را نيافته بود. چقدر خدا را يافته بود؟

پروردگار مى فرمايد: هر كس، هر چه درباره من مى گويد بوى شرك مى دهد حتى فلاسفه، تنها حرفى را درباره من قبول كنيد كه از زبان عباد مخلص من مى شنويد.

در شناخت من، به هيچ استاد، عالم و فيلسوفى در اين عالم تكيه نكنيد، آنها مرا نيافته اند، «إِلَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ» «3» خداوند در اين آيه مى فرمايد: انبيا و پيغمبر صد در صد مرا يافته اند. خداوند انسان هاى كامل را براى ما فرستاده، كه ما ناقصان را كامل كنند. عالم را فرستاده، كه ما جاهلان را عالم كند.

«ولكن يسعنى قلب عبدى المؤمن»

قلب بنده مؤمن من، گنجايش مرا دارد. آسمان ها و زمين گنجايش مرا ندارند.

معلوم مى شود شما از آسمان و زمين بالاتر هستيد، از همه موجودات برتر هستيد.

شما مافوق همه موجودات و فقط مادون پروردگار هستيد، يك رباعى از بابا طاهر مطرح مى كنم، انسان هاى فهميده بسيار از اين مسائل در فشار قرار مى گيرند.

______________________________
(1)- بقره (2): 285؛ «پيامبر به آنچه از پروردگارش به او نازل شده، ايمان آورده.»

(2)- بحار الأنوار: 51/ 136، باب 5، حديث 2؛ « [إكمال الدين ] عَنِ الثُّمَالِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ إِنَّ أَقْرَبَ النَّاسِ إِلَى اللَّهِ عز و جل وَ أَعْلَمَهُمْ وَ أَرْأَفَهُمْ بِالنَّاسِ مُحَمَّدٌ وَ الْأَئِمَّةُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ فَادْخُلُوا أَيْنَ دَخَلُوا وَ فَارِقُوا مَنْ فَارَقُوا أَعْنِي بِذَلِكَ حُسَيْناً وَ وُلْدَهُ عليه السلام فَإِنَّ الْحَقَّ فِيهِمْ وَ هُمُ الْأَوْصِيَاءُ وَ مِنْهُمُ الْأَئِمَّةُ فَأَيْنَ مَا رَأَيْتُمُوهُمْ فَإِنْ أَصْبَحْتُمْ يَوْماً لَاتَرَوْنَ مِنْهُمْ أَحَداً فَاسْتَعِينُوا بِاللَّهِ وَ انْظُرُوا السُّنَّةَ الَّتِي كُنْتُمْ عَلَيْهَا فَاتَّبِعُوهَا وَ أَحِبُّوا مَنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ وَ أَبْغِضُوا مَنْ كُنْتُمْ تُبْغِضُونَ فَمَا أَسْرَعَ مَا يَأْتِيكُمُ الْفَرَجُ.»

شرح أصول الكافى، مولي محمد صالح المازندراني: 5/ 227؛ «وقد كان رسول الله صلى الله عليه و آله أعلم الناس جميعا باتفاق الأمة ؤدلت عليه روايات العامة أيضا، روى مسلم أنه صلى الله عليه و آله قال: إني لأعلمكم بالله وأيضا قال: أني أعلمهم بالله وأشدهم خشية.»

(3)- صافات (37): 40؛ «جز بندگان خالص شده خدا [كه از هر كيفرى در امانند،].»

بابا طاهر «1» انسان عالم و عارفى بود، درس خوانده و مى دانست كه چه مى گويد، غير از اين رباعيات، نزديك چهار صد كلمه قصار دارد، تا جايى كه من تحقيق كردم بيش از 50 حكيم و فيلسوف بر اين كلمات شرح نوشتند و هنوز هم جاى شرح دارد.

دلا غافل ز سبحانى چه حاصل

 

مطيع نفس و شيطانى چه حاصل

بود قدر تو افزون از ملائك

 

تو قدر خود نمى دانى چه حاصل «2»

     

 

چه موقع مى خواهى خود را بشناسى، خداوند در سوره مباركه يونس مى فرمايد: فرعون وقتى خود را شناخت كه در حال جان دادن در ميان امواج آب بود.

به خدا اعلان كرد، پروردگار هم جواب او را داد:

«آلْآنَ وَ قَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ» «3»

اكنون خودت را شناختى، همه روابط تو را با اين عالم قطع كرده ايم، اكنون وقت خودشناسى نيست.

اميرالمؤمنين مى فرمايد: «الناس» يعنى «كل الناس»، «الف و لام» از نظر ادبى الف و لام استغراق است، به معناى كل است، البته اين كل ها استثناء دارد، اما بسيار محدود، «الناس نيام» «4» فرمايش اميرالمؤمنين عليه السلام بسيار عجيب است، تا كسى به ادبيات عرب وارد نباشد، ظرافت اين سخنان را نمى يابد، نمى فرمايد:

«الناس نائمون» مردم خوابشان برده است، على عليه السلام مى فرمايد: «الناس نيام» مردم خود خواب هستند؛ يعنى خواب با ذاتشان وحدت پيدا كرده است، اگر اين طورى باشند، با هيچ تلنگرى بيدار نمى شوند.

به قدرى پيغمبر صلى الله عليه و آله براى بيدار كردن مردم سعى كرد، اما آنها هدايت نشدند، كه خداوند در قرآن مى فرمايد:

______________________________
(1)- شرح حال باباطاهر عريان در كتاب ارزش عمر و راه هزينه آن، جلسه 6 آمده است.

(2)- باباطاهر عريان.

(3)- يونس (10): 91؛ « [به اوگفته شد:] اكنون [كه به نابودى خود يقين دارى و زمان بازگشت به خدا سپرى شده ايمان مى آورى؟!] در حالى كه پيش از اين عصيان مى ورزيدى.»

(4)- بحار الأنوار: 50/ 134، باب 3، و نيز 4/ 43، باب 5؛ «قَالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله النَّاسُ نِيَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا.

قَالَ على عليه السلام النَّاسُ نِيَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا.»

«فَلا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَراتٍ» «1»

از غصّه بيدار كردن مردم، دارد جان تو از دست مى رود. خدا به او فرمود:

«ذَرْهُمْ» «2»

 

مرگ و پايان فرصت

 

كدام تلنگر اين افراد را بيدار مى كند. اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايد:

«فإذا ماتوا انتبهوا»

بعد از مرگ، صداى خدا، برزخ و قيامت و دو ملكى كه براى سؤال مى فرستد آنها را بيدار مى كند. تازه متوجه مى شوند كه وقت تمام شده است.

در هنگام مرگ مى فهمند كه مافوق همه موجودات و مادون خدا مى باشند، در آنجا بيدار مى شوند، وقتى بيدار مى شوند كه مى بينند مادون كلّ موجودات هستند، يعنى از آن جايگاه بلند سقوط كردند و از نظر ارزش آخرين نقطه موجودات هستند كه خدا در قرآن مى فرمايد: نزد من ارزشى ندارند كه آنها را ذكر كنم يا به آنها ارزش دهم.

وقتى فهميدند جايگاه آنها در دنيا چه بوده، مادون الله و مافوق سوى الله، بعد از مردن مى بينند كه از اين مادون الله و مافوق سوى الله سقوط كرده اند،

«ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِينَ» «3»

يعنى پايين تر از آن نبوده كه به آنجا بروند، به يك رباعى از باباطاهر توجه كنيد.

امان روزى كه در قبرم نهند تنگ

 

به بالينم نهند خشت و گل و سنگ

نه پاى آنگه بگريزم به جايى

 

نه دست آنگه با موران كنم جنگ «4»

     

 

حتى براى دفع يك كرم توان انسان را مى گيرند، حركتى نمى تواند بكند. بچه ها

______________________________
(1)- فاطر (35): 8؛ «پس مبادا جانت به سبب حسرت هايى كه بر آنان مى خورى از بين برود.»

(2)- انعام (6): 91؛ «آنان را رها كن.»

(3)- تين (95): 5؛ «آن گاه او را [به سبب گناهكارى ] به [مرحله ] پست ترينِ پَستان بازگردانديم.»

(4)- باباطاهر عريان.

در روزگار قديم اين رباعيات را بلد بودند، همه اين اشعار، حكيمانه و عالمانه است.

رسول خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد: در قيامت اولين دادگاهى كه انسان را مى برند. در اين دادگاه از او سؤال مى كنند:

«عن عمرك فيما أفنيت» «1» آن مقدار زمانى كه به تو داده ايم، در كجا صرف كرده اى؟ آيا ارزش دارد كه انسان به خاطر شكم و شهوت آخرت خود را فنا كند؟ همه عمر خود را در راه شكم و شهوت حرام سپرى كنند، اروپا و آمريكا براى ما فرهنگ سازى مى كنند. من ميلياردها چرخ را در اين عالم گرداندم، اما انسان از اين لحظات استفاده نكرده است.

 

سؤال و جواب در روز قيامت

 

عمر خود را در كجا هزينه كرده ايد؟ در آن دادگاه شما دو سه جواب منطقى مى دهيد، مى گوييد: خدايا مقدارى از آن را هزينه كسب حلال كرديم، مى گويند كارى به آن مقدار نداريم، مقدارى را در عبادت هزينه كرديم، مى گويند: اين عبادت بسيار ارزش دارد. مقدارى از عمر خود را براى اهل بيت عليهم السلام كرده ام، مى گويند: بسيار پرقيمت خرج شده است.

ديگر جوابى براى گفتن ندارم، هفتاد سال را اين گونه خرج كرده ام. قيامت پنجاه دادگاه دارد، بعد ما را براى دادگاه دوم مى برند، با اين جواب ها ما به دادگاه دوم نمى رسيم، بعد از اين دادگاه به ما چه مى گويند؟

مى گويند: قبل از بهشت پيغمبر صلى الله عليه و آله و على عليه السلام منتظر تو هستند، جام آبى از حوض كوثر براى تو آماده كرده اند. اين آب را براى چه قبل از بهشت به ما

______________________________
(1)- تحف العقول: 249؛ «و روي عن الإمام سيد العابدين علي بن الحسين عليه السلام موعظته عليه السلام لسائر أصحابه و شيعته و تذكيره إياهم كل يوم جمعة أيها الناس اتقوا الله و اعلموا أنكم إليه راجعون فتجد كل نفس ما عملت من خير محضرا و ما عملت من سوء تود 000 قبض الملك روحك و صيرت إلى قبرك وحيدا فرد إليك روحك و اقتحم عليك ملكاك منكر و نكير لمساءلتك و شديد امتحانك ألا و إن أول ما يسألانك عن ربك الذي كنت تعبده و عن نبيك الذي أرسل إليك وعن دينك الذي كنت تدين به و عن كتابك الذي كنت تتلوه و عن إمامك الذي كنت تتولاه و عن عمرك فيما أفنيت و عن مالك من أين اكتسبته و فيما أنفقته.»

مى دهند؟ براى اينكه اگر سياهى در قلب ما باشد به وسيله اين آب از بين برود،

«نَزَعْنا ما فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ» «1»

با دست على عليه السلام و پيغمبر صلى الله عليه و آله يك شربت به ما مى دهند كه دل ما هم مانند دل على، پاك شود، اما ديگران چه جوابى بايد به خدا بدهند؟ در قيامت چه كار بايد بكنند؟

در دادگاه اول مى گويند: عمر خود را در چه راهى صرف كردى؟ جاسوسى، به هم زدن زندگى، ظلم، پايمال كردن حقّ و ريختن آبروى مردم، يا مسخره كردن انبيا، مسجد، مؤمنين و عالم ربّانى، اين افراد «أَسْفَلَ سافِلِينَ» هستند. چقدر پست بودى، انبياى مرا مسخره كرده اى؟ مگر ابراهيم عليه السلام، پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله، على عليه السلام مسخره داشتند؟ چادر فاطمه زهرا را مسخره كردى؟ به همين راحتى، موها و سينه خود را ظاهر كردى، چه كسى را مسخره كردى؟ فاطمه مرا مسخره كردى؟

«يا حَسْرَةً عَلَى الْعِبادِ ما يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ» «2»

زهرا و خديجه را استهزا كردى؟ يعنى آنها را با داشتن عفّت، عصمت، پاكدامنى و حجاب، نپذيرفتيد و سرمشق خود را زنان و دختران لندن و پاريس قرار داديد؟

حالا نوبت من مى باشد:

«اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ» «3»

امان روزى كه قاضيمان خدا بود

 

سر پلّ صراطم ماجرا بود

به نوبت بگذرند پير و جوانان

 

امان وقتى كه نوبت آنِ ما بود «4»

     

 

اينان خود را شناختند، با شناخت خود، از انبيا نسبت به تكليف خود كسب

______________________________
(1)- حجر (15): 47؛ «آنچه از دشمنى و كينه در سينه هايشان بوده بركنده ايم.»

(2)- يس (36): 30؛ «اى دريغ و افسوس بر اين بندگان كه هيچ پيامبرى براى هدايتشان نمى آمد مگر اينكه او را مسخره مى كردند!»

(3)- بقره (2): 15؛ «خدا آنان را [به كيفر اين كار منافقانه در دنيا و آخرت ] عذاب خواهد كرد.»

(4)- باباطاهر عريان.

معرفت كردند، بذر معرفت را در اين زمين، پاشيدند، بعد از پاشيدن بذر معرفت، با طاعت، عبادت، اخلاص و خدمت به خلق خدا اين بذرها را آبيارى كردند و وجودشان تبديل به سه حقيقت شد، «رَحْمَةِ اللَّهِ»، «رِضْوانَ اللَّهِ» و «جنة الله».

گروه دوم كه خود را نشناختند و عمل خوبى روى اين زمين انجام ندادند تا زمين لجنزار، متعفّن و بدبو شد، گنديدند و مردند و رفتند و تبديل به «سخط الله»، «غضب الله» و «نارُ اللَّهِ» شدند.

گر بمانديم زنده بردوزيم

 

جامه اى كز فراق چاك شده

ور بمرديم عذر ما بپذير

 

اى بسا آرزو كه خاك شده «1»

     

 

چراغ بدنى مانند ما، اعلان خاموشى مى كند. كسى ماندنى نيست، به همين زودى خواهد آمد كه همه ما را در پيشگاه خدا نگاه مى دارند، شما كه خيالتان راحت است و به پرسش ها جواب داديد و عبور كرديد.

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته

______________________________
(1)- شيخ بهائى.

 

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

عشق حقيقى و مجازى
حكايتي از استاد در انگليس
روزگار عدالت و عدالت گستر جهان
درخواست خطاكاران بعد از رفع حجاب‏ها
احساس مسئوليت يوسف
عبرت‏گيرى و هدايت از حوادث روزگار
گفتگوى غير مستقيم خدا با صابران‏
نشانه‌هاي توحيد در موجودات
ميوه باغ پاكى‏
اداى دين با رحمت خدا

بیشترین بازدید این مجموعه

عقل کلید گنج سعادت - جلسه دوم - درباره تقابل عقل و ...
بدهكارى و نماز ميّت‏
اداى دين با رحمت خدا
تفكر و بيدارى قلب
سِرِّ نديدن مرده خود در خواب‏
ميوه باغ پاكى‏
حفظ آبرو با كنترل غضب
علامت روبرگرداندن خدا از بنده
ده صفت قول احسن
ظهور اشک از قلب صاف و پاک از گناه

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^