فارسی
جمعه 07 ارديبهشت 1403 - الجمعة 16 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

وسائل هدايت - جلسه دهم (3) - (متن کامل + عناوین)

 

تعليم قرآن به فرزندان

« و يُعلمهُ القرآن »

وظيفه پدران است كه به بچه هاى خود، قرآن ياد بدهند. حالا خودشان نمى توانند آنها را در كلاس قرآن بگذارند، نوار قرآن برايشان بياورند تا گوش بدهند،


1 ـ الكافى: 6/19، باب الاسماء والكنى، حديث 7؛ بحار الأنوار: 44/211، باب 27، حديث 8؛ «عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْعَزْرَمِيِّ قَالَ: اسْتَعْمَلَ مُعَاوِيَةُ مَرْوَانَ بْنَ الْحَكَمِ عَلَى الْمَدِينَةِ وَ أَمَرَهُ أَنْ يَفْرِضَ لِشَبَابِ قُرَيْشٍ فَفَرَضَ لَهُمْ فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ عليه السلام فَأَتَيْتُهُ فَقَالَ: مَا اسْمُكَ فَقُلْتُ: عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ فَقَالَ: مَا اسْمُ أَخِيكَ فَقُلْتُ: عَلِيٌّ قَالَ: عَلِيٌّ وَ عَلِيٌّ مَا يُرِيدُ أَبُوكَ أَنْ يَدَعَ أَحَداً مِنْ وُلْدِهِ إِلاَّ سَمَّاهُ عَلِيّاً ثُمَّ فَرَضَ لِي فَرَجَعْتُ إِلَى أَبِي فَأَخْبَرْتُهُ فَقَالَ: وَيْلِي عَلَى ابْنِ الزَّرْقَاءِ دَبَّاغَةِ الاْءَدَمِ لَوْ وُلِدَ لِي مِائَةٌ لاَءَحْبَبْتُ أَنْ لاَ أُسَمِّيَ أَحَداً مِنْهُمْ إِلاَّ عَلِيّاً.»

 

مدرسه بروند، به مدير و معلم سفارش كنند كه به بچه اش بيشتر قرآن ياد بدهند.

اول معرفت، بعد حوصله، بعد پياده كردن، كه عبادت است. قرآن سرمايه خدا است، بچه ها را به قرآن تشويق كنيد.

احوالات مالك بن دينار(1)

من در احوالات مالك بن دينار ديدم كه مى گويد: من زن گرفتم خيلى هم طالب بودم كه بچه دار بشوم، اول هاى جوانيم بود ـ بعدا از عرفاى بزرگ شد ـ چهار پنج سال گذشت، ولى همسرم بچه دار نشد.

گفتم: خانم! من بچه مى خواهم و تو هم بچه دار نشدى، مى خواهم طلاقت بدهم، گفت: ميل خودت است.

زن دوم بچه دار نشد، طلاقش دادم، زن سوم پسر زاييد، شش ساله شد، اين بچه را مكتب گذاشتم، عصر آمد، رنگش زرد و بى حال بود، گفتم: عزيز دلم! چه شده است؟

گفت: امروز معلم، يك آيه از قرآن را يادم داده است، اين آيه تحملم را برده است. گفتم: چه آيه اى بوده است؟ گفت: معلم به اين آيه از قرآن رسيد:

« يَجْعَلُ الْوِلْدَ نَ شِيبًا »(2)

قيامت روزى است كه عظمت و كوبندگى اش، بچه را پير مى كند.

بچه دو ماه مريض بود و مُرد. او را بردم دفن كردم، كارم اين بود كه صبح سر


1 ـ ابويحيى مالك بن دينار سامى بصرى، از راويان حديث و واعظ پرهيزگار و عالم اخلاق اهل بصره كه قرآن مجيد را استنساخ مى نمود و به شناخت قرآئات علاقمند بود. با حسن بصرى و ابراهيم ادهم و چند تن از زاهدان و عارفان معاصر بوده و در سال 131 هجرى درگذشت.

2 ـ مزمل (73) : 17؛ «كودكان را پير مى كند.»

 

قبرش مى رفتم و غروب به خانه مى آمدم. از همه چيز دور افتادم.

يك شب خواب ديدم كه در يك بيابان هستم، و يك هيولاى عجيب به من حمله كرد. فرار كردم، هيولا دنبالم كرد، وحشت زده، فرار كردم، به يك ديوار دو مترى رسيدم، روى ديوار پريدم، نگذاشتند آن طرف بروم، هيولا داشت به من حمله مى كرد، اين طرف ديوار چند بچه داشتند بازى مى كردند، هيولا را فراموش كردم، به بچه ها گفتم: بچه ها! بچه من را نديديد؟ گفتند: بچه تو اسمش چيست؟

اسمش را گفتم، گفتند: چرا، آن طرف است، الان او را صدا مى كنيم. رفتند او را صدا كردند، آمد، به او گفتم: بابا جان! كجايى؟ گفت: بابا! از وقتى مُردم، من را كلاس قرآن برده و قرآن به من ياد مى دهند.

 

سرپرست بچه هاى مؤمنان در برزخ

چه كسى سرپرست بچه هاى مؤمنان است؟ حضرت صادق عليه السلام مى فرمايد: خداوند ابراهيم عليه السلام را در برزخ مأموريت داده است كه بچه هاى امت پيغمبر كه مى ميرند، تو و ساره در برزخ از اين بچه ها نگهدارى كنيد. و حضرت ابراهيم به بچه ها قرآن ياد مى دهد.(1)

به او گفتم: عزيز دلم! اين هيولا چيست كه دارد به من حمله مى كند؟ گفت: اين اعمال و اخلاق بد خودت است، خوب شو، تا هيولا به تو حمله نكند.


1 ـ من لايحضره الفقيه: 3/490، حديث 4732؛ «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى كَفَّلَ إِبْرَاهِيمَ وَ سَارَةَ أَطْفَالَ الْمُوءْمِنِينَ يَغْذُوَانِهِمْ بِشَجَرَةٍ فِي الْجَنَّةِ لَهَا أَخْلاَفٌ كَأَخْلاَفِ الْبَقَرِ فِي قَصْرٍ مِنْ دُرَّةٍ فَإِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ أُلْبِسُوا وَ طُيِّبُوا وَ أُهْدُوا إِلَى آبَائِهِمْ فَهُمْ مُلُوكٌ فِي الْجَنَّةِ مَعَ آبَائِهِمْ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإِيمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُم.»

 

احسان پدر و مادر به فرزند

اگر پدرى بتواند اسباب ازدواج فرزند خود را فراهم كند، اما اين كار را نكند، هر گناهى كه اين پسر و دختر كردند، آن پدر در آن گناه شريك است.

اگر پدرش نمى تواند وسائل ازدواج را فراهم كند، قرآن مى فرمايد: دختران! پسران! اين چند روزه دنيا عفت خود را حفظ كنيد، و خودتان را آلوده نكنيد.

رسول خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد:

« رحم الله والدا أعان ولده على برِّه »(1)

منِ پيغمبر، از خدا طلب رحمت مى كنم، براى پدرى كه بچه هايش را براى كار خير كمك مى كند.

يك نفر خدمت حضرت صادق عليه السلام آمد و فرمود: يابن رسول الله! من به چه كسى خوبى كنم؟ پول و اخلاق را خرج چه كسى كنم؟

« قال: والدَيك » فرمود: پدر و مادرت « قال: قد مضيا » عرض كرد: پدر و مادرم مرده اند.

فرمود: هر چه خوبى دارى، براى بچه هايت خرج كن « بَرّ لولدك ».(2)


1 ـ ثواب الأعمال: 186؛ بحار الأنوار: 71/65، باب 2، حديث 32؛ « عَنِ الصَّادِقِ عليه السلام عَنْ آبَائِهِ عليه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله رَحِمَ اللَّهُ امْرَأً أَعَانَ وَالِدَهُ عَلَى بِرِّهِ رَحِمَ اللَّهُ وَالِداً أَعَانَ وَلَدَهُ عَلَى بِرِّهِ رَحِمَ اللَّهُ جَاراً أَعَانَ جَارَهُ عَلَى بِرِّهِ رَحِمَ اللَّهُ رَفِيقاً أَعَانَ رَفِيقَهُ عَلَى بِرِّهِ رَحِمَ اللَّهُ خَلِيطاً أَعَانَ خَلِيطَهُ عَلَى بِرِّهِ رَحِمَ اللَّهُ رَجُلاً أَعَانَ سُلْطَانَهُ عَلَى بِرِّهِ.»

2 ـ الكافى: 6/49، حديث 2؛ «عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَبِي طَالِبٍ رَفَعَهُ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ قَالَ لَهُ رَجُلٌ مِنَ الاْءَنْصَارِ مَنْ أَبَرُّ قَالَ وَالِدَيْكَ قَالَ قَدْ مَضَيَا قَالَ بَرَّ وَلَدَك.»

 

تأديب فرزندان با سه خصلت

اين روايت هم از عالى ترين روايات است؛ رسول خدا صلى الله عليه و آله امر مى فرمايد:

« أدبوا أولادكم على ثلاث خصال »

بچه هاى خود را با سه خصلت بار بياوريد. ساختمان وجود بچه هاى خود را با سه تا مصالح بسازيد.

اول: « حُبُّ نبيّكُم »(1)

عشق به پيغمبر صلى الله عليه و آله ، بگذاريد قهرمان قلب بچه شما پيغمبر صلى الله عليه و آله باشد، نه فلان هنرپيشه يا فوتباليست، اين كه قهرمان نشد. آخر دل در امت پيغمبر صلى الله عليه و آله خيلى پاك تر از آن است كه اين افراد را قهرمان زندگى خود كنى.

قلب دخترى كه امت پيغمبر هستى! خيلى با ارزش تر از اين است كه زنان اروپا و آمريكا و اسرائيل قهرمان حيات تو باشند كه بخواهى مدل لباس و مو و رويت را از آنها بگيرى.

چطور بچه ها را بايد عاشق پيغمبر صلى الله عليه و آله بار بياوريم؟ راهش اين است كه گاهى در خانه خود، مثل مرحوم مجلسى(2) ـ مرجع تقليد، شيخ الاسلام و امام جمعه بود ـ اما هر هفته شب جمعه كه مى شد، در خانه خودش منبر مى رفت، زن و بچه را جمع مى كرد، مى گفت: اوصاف، اخلاق، رفتار و كردار پيغمبر صلى الله عليه و آله اين گونه بود.

اين ها را براى بچه هاى خود بگوييد، قلب آنها تصويرى از چهره نازنين او را مى گيرد، آن وقت چه ارزشى پيدا مى كنند!


1 ـ كنز العمال، المتقى الهندى: 16/456، حديث 45409؛ «أدبوا أولادكم على ثلاث خصال: حب نبيكم، وحب أهل بيته، وقراءة القرآن، فان حملة القرآن فظل الله يوم لا ظل إلا ظله مع أنبيائه وأصفيائه.»

2 ـ شرح حال ايشان در كتاب تواضع و آثار آن، جلسه 15 آمده است.

 

مصعب و عشق او به پيامبر صلى الله عليه و آله

يك جوانى به نام مصعب(1) بود كه خيلى عاشق پيغمبر صلى الله عليه و آله شد، تنها فرزند هم بود، پدرش هم ثروتمند مكه بود. هجرت كرد و به مدينه آمد. بيست ساله بود، عمويش به مدينه آمد، كافر و بت پرست بود، آمد مسجد و به پيغمبر صلى الله عليه و آله گفت: پدر و مادرش دارند مى ميرند، اين ها همين يك پسر را دارند، چند سال است كه پدر و مادر اين پسر را نديده اند.

پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: مصعب! پدر و مادرت دنبالت فرستاده اند، گفت: آقا جان! شما چه مى گوييد؟ فرمود: من نظر بدهم؟ من نظر نمى دهم، خدا بايد نظر بدهد، جبرئيل نازل شد، گفت: خدا مى فرمايد: مصعب مال من است، او را نفرست كه برود.

عشق به پيغمبر، جوان و دختر و پسر را محبوب خدا مى كند. اين يك خلصت.

 

خصلت علاقه به اهل بيت عليهم السلام در فرزندان

خصلت دوم: « و حبّ اهل بيته »

قلب بچه هاى خود را مركز عشق به زهرا عليهاالسلام ، اميرالمؤمنين عليه السلام ، امام حسن و سيدالشهدا عليهماالسلام كنيد.


1 ـ معارف و معاريف: 9/416 ـ 417؛ «مصعب بن عمير از اهل مكه و از قبيله قريش شاخه بنى عبدالدار بود. وى جوانترين و متمكن ترين كسى بود كه در اوائل بعثت مسلمان شد و در سلك ياران نيك پيامبر اسلام درآمد و با مسلمانان به حبشه هجرت كرد و پس از چندى به مكه بازگشت و در شعب با پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بود. وى دوازده روز پيش از هجرت پيامبر صلى الله عليه و آله به مدينه رفت و در جنگ هاى بدر و احد شركت داشت و پرچمدار لشكر اسلام بود تا در جنگ احد به شهادت رسيد و پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از شهادت او تجليل بسيار نمود.»

 

من وقتى مى خواستم براى منبر به تبريز بروم، گفتند: شرايط آمدن خود را بگوييد، گفتم: جايى كه مى خواهيد من را ببريد، بايد در يك محله فقير و خانه يك فقير و معمولى باشد.

رفتيم به يك منزل قديمى كه دو طبقه بود، طبقه پايين زن و بچه اش بودند، طبقه بالايش هم من بودم، مى گفت: اينجا وقف حضرت سيدالشهدا عليه السلام است. من هم تا حالا او را نديده بودم. اين صاحبخانه، نمى خوابيد، يك حالى داشت، خيلى هم فارسى روان صحبت نمى كرد.

گفت: مى دانى تو چرا اينجا آمدى؟ گفتم: نه، گفت: من پنج سال پيش، روز عرفه، در مشهد پشت سر شما در دعاى عرفه بودم، دعا كه تمام شد، حرم حضرت رضا عليه السلام رفتم و گفتم: اين آقا اگر تبريز آمد، او را به خانه ما بفرست، جاى ديگرى نرود.

بعد بالاى سر حضرت رضا عليه السلام ايستادم و مقدارى گوش دادم، ديدم از داخل دلم حضرت رضا عليه السلام گفت: باشد، تشكر كردم و نماز خواندم و آمدم.

شما خودت نيامده اى. چه كسى گفته است كه شما خودت آمده اى؟ من هم تو را نياورده ام، من به پسر فاطمه عليهاالسلام گفتم، شما ميهمان ائمه عليهم السلام هستيد، به من ربطى ندارد.

آن وقت ايشان مى گفت: فلانى! چقدر شبها در اين خانه بر من گذشت، من زن نداشتم، شانزده هفده ساله بودم، چقدر بر من گذشت كه گاهى در زمستان و تابستان، نيمه شب، من جوان و غرق در خواب بودم. پدرم بالاى سرم مى آمد، به سر و صورتم دست مى كشيد، نوازشم مى كرد، من يك مرتبه چشمم باز مى شد، مى گفت: عزيز دلم! همه مردم شهر خواب هستند، برخيز وضو بگير و بيا يك گوشه اى بنشين، يك ساعت براى امام حسين عليه السلام گريه كن. مى گفت: قربانت بروم، من را ببخش كه تو را از خواب بيدار كردم، اما بلند شو، اتاق تاريك است، همه خواب هستند، ما دو تا بلند شويم و براى غربت حسين عليه السلام ، تشنگى ابى عبدالله عليه السلام ، براى اسير شدن زينب عليهاالسلام گريه كنيم.

پيغمبر صلى الله عليه و آله مى گويد: اين وظيفه واجب شما پدرها است كه بچه هايتان را با عشق على و زهراى كتك خورده، با عشق حسن تير باران شده و حسين تشنه لب بار مى آوريد.

 

آشنا نمودن فرزندان با قرآن

« و قرائة القرآن »

و يك وظيفه شما هم اين است كه بچه هايتان را با قرآن آشنا كنيد.يك كور مادر زادى، چند بيت شعر گفته است، آن را برايتان بخوانم:

 اگر كورم خدا را مى شناسم

 على مرتضى را مى شناسم

 توان با عاشقانش زندگى كرد

 من اين ديوانه ها را مى شناسم

 دلم ديوانه عشق حسين است

 غم و درد و دوا را مى شناسم

 زبس بر سفره ضيفش نشستم

 شهيد كربلا را مى شناسم

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

اهمیتِ حفظ آبروی مؤمن
تأثير نيت گناه در زندگي
داستانى درباره صبر در برابر فقر
ایمان و آثار آن - جلسه اول - (متن کامل + عناوین)
تشويق به قرض الحسنه و پرهيز از ربا
توبه آغوش رحمت - بحث ششم - قسمت دوم (متن کامل ...
خواسته های پاکان- جلسه چهارم
نسخۀ پروردگار برای قلب بیمار
ترك گناه و همنشينى با اولياى الهى
توحید (2) - جلسه پنجم – (متن کامل + عناوین)

بیشترین بازدید این مجموعه

شهادت کودک شیر خواره ی ابا عبدالله الحسین(ع)، ...
آمادگى براى عبور از حجاب‏ها
فطرت انسان‏
رفتار امام حسن، عليه السلام، با مرد شامى‏
سِرِّ نديدن مرده خود در خواب‏
اثر دوم تقوا: امنيّت
ثواب مجاهدت فى سبيل الله بر طالب رزق حلال
جايگاه محبت در برابر پروردگار
حقیقت جویی کمیل
تربیت شدن با آداب الهی

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^