فارسی
جمعه 07 ارديبهشت 1403 - الجمعة 16 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

استراحت نفوس از نجاسات‏

 

 منابع مقالہ : کتاب عرفان اسلامى    ج 4  نوشتہ : حضرت آیت اللہ حسین انصاریان

 

امام م صادق عليه السلام مى فرمايد:

به محل تخليه كثافات شكم به اين خاطر مستراح مى گويند كه نفوس مردم از سنگينى نجاسات پس مانده از غذاى خورده شده و كثافات و آلودگى ها راحت مى شوند.

خوراكى هايى كه انسان مى خورد، بدن به آن اندازه اى كه براى قدرت و قوت و ادامه حيات لازم دارد بر مى دارد و مازاد آن را تبديل به نجاست و كثافت كرده و به انسان فشار مى آورد كه به مستراح رفته و آن را از بدن بيرون براند و اگر انسان به نداى شكم در اين زمينه پاسخ نگويد، آبروى آدمى را مى برد!!

خوراكى ها هرچه سنگين تر و رنگين تر و خوشمزه تر باشد، كثافت و نجاسات و تعفن و بوى آن بيشتر و ضربه و خسارتش به بدن سنگين تر است.

به اندازه خوردن يا كمتر از حد خوردن و ساده خوردن، كم خرج تر و حملش آسان تر و كثافتش كمتر و پس دادنش راحت تر است.

آه! خوراكى كه بيشترش در شكم مى خواهد تبديل به نجاست شود، نجاستى كه هر موجود زنده اى از آن فرارى است و حملش باعث زحمت آدم است، بر چه حسابى انسان براى به دست آوردنش اين همه ظلم و جور، غل و غش، خدعه و حيله نسبت به ديگران بورزد؟!

چرا انسان راه حلال را طى نكند؟ چرا براى خدا به محل كسب نرود؟ چرا در خريد و فروش رعايت احكام حق را نكند؟ چرا براى بيشتر به دست آوردن دزدى كند، احتكار جنس نمايد، ظلم بورزد و تا جايى پيش برود كه براى لقمه نانى دست به خون مظلوم يا مظلومانى بيالايد؟!

اميرالمؤمنين عليه السلام درباره مردمى كه از تربيت الهى دورند و همتى جز شكم و شهوت ندارند و از هر راهى كه قدرتشان اقتضا مى كند، پيدا مى كنند و مى خورند مى فرمايد:

قيمت اينان با آنچه از شكمشان مى ريزد، مساوى است!!

آرى، اينان بيش از اين قيمت و ارزش ندارند و هم اينانند كه خداوند آنان را در قرآن به عنوان بدتر از حيوانات و درندگان وصف فرموده است.

مواد خوراكى قبل از اين كه به انسان برسند، طيب و طاهر و پاكيزه است، طعم عالى و رنگ هاى چشمگير دارند، چون به شكم برسند، قسمتى از آن ها تبديل به انرژى براى جسم و بقيه تبديل به كثافات و فضولات مى شوند؛ اگر انسان در به دست آوردن مواد و خوردن آن عبد حضرت حق باشد، خوشا به حالش و اگر بنده شيطان و برده شكم باشد، در حقيقت بايد گفت كه وجود او با تمام شؤونش كارخانه كود سازى است.

 

ابوسعيد و مسئله پند و عبرت

ابوسعيد ابوالخير با جمعى از اصحاب از كنار دهى در نيشابور به طرف مقصدى مى گذشتند.

مردى كنّاس مشغول خالى كردن چاه مستراح بود، اصحاب از بوى تعفن كثافات دماغ خود را گرفتند و به سرعت از آن محل گذشتند، ولى مشاهده كردند شيخ نيامد.

چون نظر كردند ديدند شيخ با حالت تفكر كنار كثافات ايستاده. فرياد زدند:

استاد! بيا. فرمود: مى آيم، پس از مدتى تأمل در كنار كثافات به سوى اصحاب روان شد، چون به آنان رسيد، عرضه داشتند: اى راهنما! براى چه كنار كثافات ايستادى؟

فرمود: چون شما دماغ خود گرفتيد و به سرعت حركت خود افزوديد، آوازى از كثافات و فضولات برخاست كه هان اى روندگان! ديروز ما با حالتى طيب و طاهر و پاكيزه و رنگ و بويى بسيار عالى بر سر بازار به صورت سبزيجات و ميوه جات و حبوبات قرار داشتيم و شما بنى آدم به خاطر به دست آوردن ما، بر سر و بار يكديگر مى زديد و به انواع حيله ها و خدعه ها متوسل مى گشتيد و از هيچ گونه تقلب و زورى خوددارى نمى كرديد، چون ما را به دست آورديد خورديد، ما بر اثر چند ساعت همنشينى با شما تبديل به اين حال گشته و به اين سيه روزى افتاديم، به جاى اين كه ما از شما فرار كنيم، شمايى كه باعث اين تيره بختى براى ما شديد، شما از ما فرار مى كنيد؟! اى اف بر شما!!

من كنار كثافات ايستاده و به پند و نصيحت آنان گوش فرا داده تا شايد عبرتى از آنان بگيرم!

ناصر خسرو به راهى مى گذشت

 

مست و لايعقل نه چون ميخوارگان

ديد قبرستان و مبرز روبرو

 

بانگ بر زد گفت كِايى نظارگان

     

نعمت دنيا و نعمت خواره بين

 

اينش نعمت، اينش نعمت خوارگان «1»

     

***

جدّ تو آدم بهشتش جاى بود

 

قدسيان كردند بهر او سجود

يك گنه چون كرد گفتندش تمام

 

مُذنبى مُذنب برو بيرون خرام

تو طمع دارى كه با چندين گناه

 

داخل جنت شوى اى رو سياه «2»

     

*** در هر صورت نبايد با توجه به شكم و مواد غذايى دچار غفلت از حقايق بلند آسمانى و انسانى شد، خوردن را بايد وسيله بدست آوردن قدرت براى عبادت و تفكر قرار داد؛ همت اگر شكم باشد، انسان بدون شك از آدميت و انسانيت خارج خواهد شد.

انسان در برخورد با هر برنامه اى بايد به عاقبت آن بينديشد و با كمال دقت نتيجه و محصول هر كارى را توجه كند و بداند عاقبت مرگ است و پس از مرگ بازپرسى از عمل و مزد عمل.

غزالى در «كيمياى سعادت» در ركن اوّل مى گويد:

اما آنچه مهم است در هر روز آن است كه در مرگ و نزديكى اجل تفكر كند و با خود گويد كه ممكن است كه از اجل يك روز بيش نمانده است كه فايده اين فكرت عظيم است كه اين خلق كه روى به دنيا آورده اند از درازى امل است و اگر به يقين دانندى كه تا يك ماه يا يك سال بخواهند مرد، از هرچه بدان مشغولند دور باشندى و باشد كه تا يك روز بخواهند مرد و ايشان به تدبير كارى مشغولند كه تا ده سال به كار خواهد آمد و براى اين گفت حق تعالى:

[أَ وَ لَمْ يَنْظُرُوا فِي مَلَكُوتِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَيْ ءٍ وَ أَنْ عَسى أَنْ يَكُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ ] «3».

آيا در [فرمانروايى و] مالكيّت [و ربوبيّت ] بر آسمان ها و زمين و هر چيزى كه خدا آفريده و اين كه شايد پايان عمرشان نزديك شده باشد با تأمل ننگريسته اند؟

و چون دل صافى كند و اين تأمل كند رغبت ساختن زاد آخرت در دل حركت كند و بايد تفكر كند تا درين روز چند خير ميسر تواند بود وى را و از هرچه معصيت است، حذر مى بايد كرد و در گذشته چه تقصير كرده است كه مى تدارك بايد كرد و اين همه را به تدبر و تفكر حاجت بود.

پس اگر كسى را راه گشاده بود، تا در ملوك آسمان و زمين نگرد و در عجايب صنع نگرد، بلكه در جمال و جلال حضرت الهيت نگرد، اين تفكر از همه عبادات و از همه تفكرها فاضل تر كه تعظيم حق تعالى بر دل غالب شود و تا تعظيم غالب نشود محبت غالب نشود و كمال سعادت در كمال محبت است، ليكن اين هركسى را ميسر نباشد.

ليكن در بدل اين بايد كه در نعمت هاى حق تعالى كه بر وى است تفكر كند و در محنت ها كه در عالم است از بيمارى و درويشى و انواع عقوبات كه ورا از آن خلاص داده اند، تا بداند كه شكر بر وى واجب است و شكر بدان بود كه فرمان ها به جاى آرد و از معصيت ها دور باشد و در جمله ساعتى در آن ها تفكر كند «1».

بهاء الدين ولد فرزند مولوى مى گويد:

گفت احمد هركه دو روزش يكى است

 

هست مغبون و گرفتار شكى است

بى يقينى مى زند در ابلهى

 

پر ز بادى هم چو انبان تهى

هر دمى پس مى رود از پيش صف

 

مى شود صافيش دردى هم چو كف

رنج او هر لحظه بدتر مى شود

 

هر دمى او زشت و ابتر مى شود

سوى دوزخ مى رود آن ردّ باب

 

بى عذاب بحر در بحر عذاب

پيش از آن كه كار تو آنجا رسد

 

هر دمى غفلت تو را واپس برد

رو به سوى اصل خود هم چون خليل

 

بگذر از استاره و چرخ نبيل

پاى همت بر خور و بر ماه نه

 

سر بر آن ايوان و آن درگاه نه

اين خودى را خرج كن اندر خدا

 

تا نمانى هم چو ابليسى جدا

آب جان را ريز اندر بحر جان

 

تا شوى درياى بى حد و كران

     

 

پی نوشت ھا:

______________________________

(1)- كشكول شيخ بهايى.

(2)- نان و حلوا، شيخ بهايى.

(3)- اعراف (7): 185.

 


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمدابراهیم آیتی
نمونه هائى از بيانات پيامبر اكرم در عظمت ...
«عبدالله» كدام يك از فرزندان امام حسين(ع) است؟
رنج‌ نامه‌‌ای از امام حسن علیه‌السلام خطاب به ...
امام حسین(ع)؛ آیینه تمام نمای فضیلت های الهی
برداشت هاي انسان شناختي نهضت كربلا
ديدارامام حسین(ع) با ابى هره ازدى
علت عدم حضور سليمان بن صرد در کربلا
علت عزاداری بیشتر برای امام حسین(علیه السلام)
اسلام، دین سهولت

بیشترین بازدید این مجموعه

نشانه‎های رستاخیز
مراتب تقوا و صفات متقين
بازخورد سخنراني امام سجاد(عليه‏السلام)
وجوب حفظ قلب از نفوذ شيطان‏
قابل توجه زنان آزاردهنده به همسر
ویژگی های فردی و اجتماعی پیامبر اسلام (ص)
نقش بنی امیه در پیدایش نهضت امام حسین(علیه السلام)
کامل ترین مؤمنان از نظر ایمان کیست؟
جهان در شب ولادت پیامبر رحمت(ص)
متن دعای معراج + ترجمه

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^