فارسی
شنبه 08 ارديبهشت 1403 - السبت 17 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

اخلاق اميرالمؤمنين (ع)

 

يك موردش را برايتان بگويم، ايام حكومتش است، رئيس مملكت است، در راه دارد ميآيد يك دختر خانمى را مى بيند زار زار گريه ميكند. على (ع) در مقابل گريه گريه كنندگان طاقت نميآورد، دختر خانم! چى شده؟ گفت: من كنيزم و كلفت هستم، پول به من داده اند خرما خريده ام، خرما خوب نيست، خانمم گفته برو پس بده و آمده ام به خرمافروش ميگويم: پس بگير، ميگويد: پس نميگيرم. فرمود: بيا با همديگر برويم من خرمايت را پس بدهم. آمد در مغازه خرمافروش، خيلى بامحبت فرمود: اين خرما را عوض بكن. گفت: به تو هيچ ربطى ندارد، به خرما فروش لات و بيتربيت دوباره فرمودند، اگر ممكن است عوض كن، گفت مزاحم كسبم نشو. و از پشت دخل آمد و يك مشت به سينه اميرالمؤمنين (ع) زد و از مغازه بيرون پرتش كرد. گفت: ميگويم برو. به دختر فرمود: خوب اين كه پس نگرفت بيا برويم در خانه تان به خانمت بگويم حالا با اين خرماها قناعت كن. هيچ قدرتمندى در روى اين كره زمين به اين پاكى مى شناسيد؟ اينقدر اخلاق والا. دختر راه افتاد، على (ع) هم راه افتاد، همسايه روبرويى آمد در مغازه جوان خرمافروش، گفت: با كدام دستت به اين سينه زدى؟ گفت: با اين دست. گفت: خوشت آمد با اين مشتى كه به اين مرد زدى؟! تو فهميدى اين كيست؟ گفت: نه، كيست؟ با اين لباس پاره اش آمده بود اينجا مزاحم ما شده بود. گفت: نفهميدى؟ گفت: نه، گفت: اين سينه، صندوق اسرار خداست، اين شوهر فاطمه زهرا (س) است، اين پدر حسن و حسين 8 و اين اميرالمؤمنين (ع) است. دويد دنبال اميرالمؤمنين (ع)، آمد خودش را بيندازد روى پاى على (ع)، زير بغلش را گرفت، گفت: مرا ببخش، بد كردم. فرمود: تو مرا ببخش، من آمدم مزاحم كاسبى ات شدم. لا اله الا الله.

شما رئيسهاى كشورها يك موى على (ع) به تنتان هست؟ خرما را گرفت و بهترين خرما را براى دختر آورد و فرمود: برو، گفت: على جان! دير شده مرا مى زنند. فرمود: خوب من ميآيم از جانب تو عذرخواهى مى كنم. خانم ديد كنيزش دير

كرده، پنج دفعه هى آمد در را باز كرد و بيرون را نگاه كرد، بعد يك مرتبه ديد كنيزش با اميرالمؤمنين (ع) دارد ميآيد، على (ع) را ميشناخت، دو لنگه در را باز كرد اميرالمؤمنين (ع) فرمود: يك مقدار دير شده عذرش را قبول كن، گفت: آقا جان! فداى قدمتمان بشوم، من اين كنيز را به شما بخشيدم. امام (ع) هم رو كرد به كنيز، فرمود: من هم تو را در راه خدا آزاد كردم برو، اين يك مصداق پاكى.

مجلس امشب به نام على (ع) شد، على (ع) هنوز مظلوم است، على (ع) هنوز تنهاست، چند روز است از كنار قبرش صداى ناله هاى مظلومانه بلند است،  فرهنگ على (ع) هنوز در دنيا فرهنگ مظلومى است، پاى منبرش يك نفر بلند شد و گفت: به من ظلم شده. فرمود: چقدر به تو ظلم شده؟ گفت: يك ظلم. فرمود: به تو يك ظلم شده اما به من به اندازه ريگ هاى بيابان، و به تعداد نخ پشم گوسفندان دنيا ظلم شده.


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

نمونه‏هايى از زنان تاريخ اسلام‏
نيكى‏
اشتیاق خدا نسبت به بندگانش
تفاوت مودّت با محبت
راه تحصيل شرح صدر ، دقّت در مفاهيم قرآن
تلاوت كنندگان و شنوندگان حقيقى آيات قرآن
تعليم خودشناسى از طريق انبيا و ائمه عليهم ...
تفقّه در دين، مقدمه تجارت‏
نفس - جلسه چهاردهم
پند شيخ ابوالحسن خرقانى به سلطان محمود

بیشترین بازدید این مجموعه

شهادت کودک شیر خواره ی ابا عبدالله الحسین(ع)، ...
وسائل هدايت - جلسه پنجم (1) - (متن کامل + عناوین)
روزگار عدالت و عدالت گستر جهان
سِرِّ نديدن مرده خود در خواب‏
تجلّى خدا در قرآن
تلاوت كنندگان و شنوندگان حقيقى آيات قرآن
عشق حقيقى و مجازى
اندیشه در اسلام - جلسه دوازدهم- (1) - (متن کامل + ...
چگونه گناه نکنیم؟
اهمیتِ حفظ آبروی مؤمن

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^