مهدیهادی مهدی هادی امام ظاهر و باطن که هست قائم آل محمد حجت پروردگار آن به صورت غایب و حاضر به معنی نزد عقل آن به ظاهر در نهان اما به باطن آشکار طالب خون شهیدان به ناحق ریخته مرهم دلهای مجروحانِ از ماتم فِگار ذوالفقار شاه مردان برکشد چون از نیام خوش بر آرد از نهاد دشمنان خود دِمار اختلاف جمله مذهبها برافتد از میان جمله کشتیها به یک جا زین یَم آید بر کنار تا برآید آفتاب دین ز ابر ارتیاب تا شود در گرد کثرت عین وحدت آشکار گردد از بس انتظام خلق در عهد خوشش جمله عالم یکی شهر و در او یک شهریار جلوه معشوق بر عاشق قیامت میکند شیعه را قسمت بود در عهد او عمر دوبار معنی رِجْعَت همین باشد به پیش شیعیان گر مخالف منکر رجعت بود باکی مدار از تشیع غیر عشق و عاشقی باور مکن کی توان بیعشق کردن، اهل و مال و جان نثار چون توان دیدن پس از مردن همان دیدار دوست گر دلم فیاض جان زین مژده من معذور دار.[17] صاحب عالم صاحب عالم, محمد بن حسن آن که علم علی دارد و کمال محمد مهدی آخر زمان که همت وجودش اَفعی اِفساد را خواصِّ زمرد[18] لطف تو چون فیض عشق نامتناهی علم تو چون جود واجبی به در از حد رأی تو میگفت شمع مجلس طورم دست بر آورد آفتاب که اَشْهَد[19] بُرج اولیا صد هزاران اولیا روی زمین از خدا خواهند مهدی را یقین یا الهی مهدیای از غیب آر تا جهان عدل گردد آشکار مهدی هادی است تاج اتقیا بهترین خلق, برج اولیا ای تو هم پیدا و پنهان آمده بنده عَطّارْتْ ثناخوان آمده[20] عطار نیشابوری قطب زمان مهدی شه قیوم حی دیّان دین دیموم حی قطب زمان معصوم حی آن خالق نور و ظلم این دور در بود وجود، او مرکز جود وجود او اصل مقصود وجود، او وجه خلاق العدم فعل و صفاتش در نما، فعل و صفات کبریا اسماء ذات ذو العلاء، شد بهر او اسم و علم تخم نبوت را ثمر بحر ولایت را گهر وجه حقیقت را بصر دیر هویت را صنم باز آمدم انور ثنا گیرم ز سر مدح رضا آن جان جان اولیا سلطان فیاض النعم آن بوالحسن فرد صَمَد موسی بن جعفر را ولد کز نقش شیر آرد اسد چون بردهد فرمان بدم جاری چو گشت از قدرتش نطقم کنون در حضرتش از جان سرایم مِدْحَتش تا میتوانم دم به دم شاهیکه در ذات وصفتپاک است از وصف و سمت هم از حدود وز جهت، هم از حدوث وز قدم حق را ظهور بر حق او هم مظهر حق هم حق او مصداق ذات مطلق او اندر عیان و در کِتَم[21] پیشوای اهل هدایت ابن یمین فریومدی، از شاعران قرن هشتم هجری، ضمن قصیدهای، حضرتخاتم الانبیاء(ص) و دیگر پیشوایان معصوم(ع) از جمله امام مهدی(عج) را مدح کرده است: چون گذشت زو, تقی را دان امام, آنگه نقی پس امام عسکری, اهل هدا را پیشواست بعد ازو صاحب زمان کز سالهای دیرباز دیدهها را انتظار روی آن فرخ لقاست چون کند نور حضور او جهان را با صفا هر کژی کاندر جهان باشد شود یکباره راست این بزرگان هر یکی را در جناب ذوالجلال از بزرگی رفعتی فوق السماوات العلی است[22] محبت قائم خواجوی کرمانی نیز در ترکیببندی که در مدح چهارده معصوم(ع) سروده است، بندی را به منقبت حضرت ولیّ عصر(عج) اختصاص داده است: به مقدم خلف منتظر امام همام مسیح خضر قدوم و خلیل کعبه مقام شعیب مدین تحقیق حجت القائم عزیز مصر هُدا مهدی سِپِهر غلام خطیب خطه افلاک منهی ملکوت[23] ادیب مکتب اقطاب محیی اسلام[24] شه ممالک دین صاحبالزمان که زمان به دست رایض[25] طُوعش سپرده است زمام به انتظار وصول طلیعتش خورشید زند درفش درخشنده صبحدم بر بام نه در ولایت او در خور است رایت ریب نه با امامت او لایق است آیت غِیب[26] عیار دینداری بدرالدین قوامی رازی، از سخنسرایان نیمه اول قرن ششم هجری، در منقبت حضرت مهدی(عج) چنین میسراید: ز بعد علی یازده سیّدند به میدان دین در, ز عصمت سوار همه پاک و معصوم و نصّ از خدای پیمبر وقار و فرشته شعار ز جدّ و پدر یافته علم دین نه از روزگار و نه ز آموزگار یکی مانده ز ایشان نهان در جهان جهانی از او مانده در انتظار چو آید: سپر مدت مصلحت نشیند ز باران رحمت غبار برون آید از کنج، عیّار دین جهان را ز عدلش بگردد عَیار ز کعبه ندا در دهد جبرئیل که باطل نهان گشت و حق آشکار[27] کعبه اهل جان محمد رفیع درمیانی (لامع) از شاعران توانا و والای قرون 11 و 12 هجری قمری بوده که ترجیعبندی در نعت حضرت صاحبالزمان(عج) دارد که بعضی از بندهایش به شرح زیر است: ای فضای بارگاهت برتر از حدّ بیان آنچه بر عالم نهان شد نزد تو آمد عیان گر دو عالم را به خاک درگهت بارد کسی باشد این سودا به نزد قدردانان رایگان فیض عامَت میرسد بر خلق عالم دم به دم نیست جایز اهل همت را به حاجت امتحان کی بود یارب که گردم در حریمت باریاب وین سخن را دم به دم سازم ز دل وِرْد زبان کای حریم بارگاهت کعبه اهل جهان وی وجود باکمالت صاحب عصر و زمان .... وقت آن شد کز حریم غیب سر برآوری کار چون بر خلق مشکل شد نمایی داوری داورا! تا کی بود ماه جمالت در نقاب؟ تا به کی داری روا بر خلق این غارتگری؟ وقت شد کز صفحه ایام شویی زنگ جور و ز عدالت مر ضعیفان را نمایی یاوری وقت شد کز جود و لطف و عدل و اخلاقحَسَن فوج ظلم و جور و طغیان را نمایی عسگری تا که لامع در رکابت از صمیم دل کُنَد با زبان عذرگو, زین لفظ، معنی گستری[28] ای روشن از رخ تو زمین و زمان همه ای راز نُه فلک ز جبینت عیان همه در دامن تو حاصل دریا و کان همه اسرار چار دفتر و مضمون نُه کتاب در نقطه تو ساخته ایزد نهان همه قدوسیان به امر خداوند امر و نهی پیش تو سر گذاشته بر آستان همه در خدمت تو تازه نهالان آسمان استادهاند بر سر پا چون ستان همه در آسمان ز شوق لب جانفشان تو وا کردهاند همچو صدفها دهان همه پاس نفس بدار و قدم را شمرده زن دارند چشم بر تو درین کاروان همه این، آن غزل که اوحدی خوشکلام گفت «ای روشن از رخ تو زمین و زمان همه».[29] صاحب عصر تَنِ خامه دارد سرخوشنوایی کند بلبل آهنگ دستانسرایی بیا مطرب امشب ره تازه سرکن ملولیم از رند و پارسایی دهد ارمغان کلک معنی نگارم به صورتطرازان چین و ختایی امام امم، صاحب عصر، مهدی که نامش علم شد به مشکل گشایی ز تشریف ابر کَفَش, در بهاران کند شاهد غنچه، گلگون قبایی ز گرد سُمِ دشتپیما سمندش برد دیده مهر و مه روشنایی به وصفت فرو مانده غواص فکرم که بار آرد اندیشه, حیرت فزایی جدایی ز خاک درت نیست ممکن کز او دیدهام جذبه کهربایی لبم چون صدف پیش فیض تو باز است ز ابر کفت قطره دارم گدایی حزین خامه سر کن که وقت دعا شد نفس را به تأثیر ده آشنایی[30]
منبع : پايگاه عرفان