فارسی
جمعه 07 ارديبهشت 1403 - الجمعة 16 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

چهره ملكوتى يوسف عليه السلام-جلسه نوزدھم (متن کامل +عناوین)

دايره حب و بغض خدا

محبوب و مبغوض در قرآن

تهران، حسينيه همدانى ها

رمضان 1385

الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين

و صلّ على محمد و آله الطاهرين.

خدا در قرآن گروه هايى را به عنوان محبوب خود معرفى مى كند، با جمله زيباى:

«إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ» «1»

بى ترديد خدا به بعضى از بندگان علاقه دارد. در اين زمينه بيش از ده آيه در قرآن كريم آمده است.

همچنين گروه هايى را نيز از دايره محبت خود خارج مى داند، با جمله:

«إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ» «2»

خدا دوست و علاقه ندارد. در آيات «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ» علت محبت را بيان مى كند، تا بندگانش بدانند كه پروردگار مهربان عالم، بى علت به كسى عشق نمى ورزد. در آيات «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ» نيز بيان مى كند كه باز بندگانش بدانند بدون علت كسى را از دايره محبت خود خارج نمى داند.

اگر كسى محبوب خدا شود، معلوم است كه محبّ براى محبوب خود تهيه

______________________________
(1)- بقره (2): 195؛ «كه يقيناً خدا... دوست دارد.»

(2)- بقره (2): 190؛ «كه خدا... دوست ندارد.»

فيوضاتى را مى بيند، كه اين فيوضات نه به شماره مى آيند و نه تمام شدنى هستند.

اين از آثار محبت است. واقعاً اين محبت از محبت هاى ديگر جدا است. در اين محبت، امور ظاهرى هيچ دخالتى ندارند، البته لازم نيست به امور ظاهرى اشاره اى شود؛ چون ارزشى ندارند.

وجود مبارك حضرت يوسف عليه السلام محبوب خدا بود و طرف مقابل او، آن زن مصرى در فضاى «لا يُحِبُّ» بود، و اين «لا يُحِبُّ» به خاطر اسراف بر نفسش بود:

«إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ» «1»

نيازى نبوده است تا فرد فرد را اسم ببرد كه چه كسى مسرف است. عمل، منش و رفتار شخص، نشان دهنده اسراف است. انسان مى تواند با درك معناى اسراف خود را محك بزند كه آيا محبوب خدا است يا از دايره محبت او بيرون است.

در قرآن آيات اسراف بر نفس، داراى نكات جالبى است. بيشتر مردم فكر مى كنند كه اسراف مربوط به لباس، غذا، پارچه، خانه، مركب و مسكن است، ولى هر چيزى در اين عالم، اسراف مربوط به خود را دارد. اسراف بر نفس كه در قرآن مطرح است:

«أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ» «2»

يعنى هزينه كردن خود در امورى كه پروردگار عالم نمى پسندد و نمى خواهد. اگر كسى اين گونه هزينه شود، در فضاى «لا يُحِبُّ» مى رود، اما اگر مانند حضرت يوسف عليه السلام علت محبت را در خود تحقق بدهد، در فضاى «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ» مى رود.

آيه اى از سوره مباركه آل عمران به عنوان مقدمه ذكر مى شود در اين آيه صريحاً

______________________________
(1)- انعام (6): 141؛ «كه قطعاً خدا اسراف كنندگان را دوست ندارد.»

(2)- زمر (39): 53؛ «كه [با ارتكاب گناه ] بر خود زياده روى كرديد!»

علت محبوبيت امثال ايشان بيان شده است، تا به سراغ اين علت در وجود حضرت يوسف عليه السلام برويم كه در زمان خود در اوج بود.

براى خيلى ها اين علت تلخ است، ولى براى اهل معرفت از عسل شيرين تر است.

اما آيه سوره مباركه آل عمران:

«قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ» «1»

همه «يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ» مربوط به «فَاتَّبِعُونِي» است؛ يعنى «فَاتَّبِعُونِي» تا «يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ». اگر «فَاتَّبِعُونِي» نباشد، خدا شما را نمى خواهد. خدا هر چيزى را كه مى خواهد، بايد ارزش داشته باشد. آنچه كه انسان را به محضر و حريم مقدس او مى برد، بايد لياقت حريم او را داشته باشد.

شما اين مسأله را در جزئى ترين برنامه ها توجه كنيد. مثلًا گوسفندى مى خريد، با شرايط رساله وفق مى دهيد، به «منى» مى بريد، رو به قبله مى خوابانيد، بر باطنش مى گذارند كه به امر خدا، براى حجّ اين گوسفند را قربانى مى كنم. قبول مى كنند.

چرا؟ چون اين گوسفند هم به حجّ گره خورده و هم به نيّت درست كه به امر خدا است.

از سه طرف ارزش، اين گوسفند را محاصره كرده است. پس به عنوان عمل مربوط به حج قبول مى كنند. اين اتصالى كه گوسفند به اين سه حقيقت پيدا كرده است، صاحب آن را لايق قرار گرفتن در حريم خدا كرده است.

اما اگر شترى بخريد، نيت نيز قربانى كردن براى حجّ به امر خدا است، اما اگر گردن شتر را مى گيرد، فشار مى دهد و آن را خفه مى كند، ميته مى شود، اين ديگر

______________________________
(1)- آل عمران (3): 31؛ «بگو: اگر خدا را دوست داريد، پس مرا پيروى كنيد تا خدا هم شما را دوست بدارد.»

لايق حريم حق نيست، چون نجس است.

ما بايد آنچه كه لايق حريم وجود مقدس او است، به او عرضه كنيم. من اگر در دايره «فَاتَّبِعُونِي» نباشم، يعنى اقتدا كننده به انبيا و وحى و ائمه عليهم السلام نباشم، هر عملى از من سر بزند، مانند آن ميته نجس است و لياقت حريم او را ندارد.

پول و درآمد محبوب خدا

 

به كوچكى عمل نيز نگاه نكنيد. فكر كرده بودند كه اگر دهان خود را از حرف درباره پول پر كنند، حضرت موسى بن جعفر عليه السلام خيلى خوشحال مى شود، لذا به امام موسى بن جعفر عليه السلام عرض كرد: يابن رسول اللّه! بارى از پول آوردند، پنجاه هزار درهم نقره، سى هزار دينار طلا، چند هزار متر پارچه، شما فرموديد: در مجموع پول هايى كه آورده ايد، دو درهم نقره كه براى خانم چرخريس «1» است، آن را بده و

______________________________
(1)- المناقب، ابن شهر آشوب: 4/ 291- 292؛ بحار الانوار: 48/ 73، باب 4، حديث 100؛ «... اجْتَمَعَتْ عِصَابَةُ الشِّيعَةِ بِنَيْسَابُورَ وَ اخْتَارُوا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ النَّيْسَابُورِيَّ فَدَفَعُوا إِلَيْهِ ثَلَاثِينَ أَلْفَ دِينَارٍ وَ خَمْسِينَ أَلْفَ دِرْهَمٍ وَ شِقَّةً مِنَ الثِّيَابِ وَ أَتَتْ شَطِيطَةُ بِدِرْهَمٍ صَحِيحٍ وَ شِقَّةِ خَامٍ مِنْ غَزْلِ يَدِهَا تُسَاوِي أَرْبَعَةَ دَرَاهِمَ فَقَالَتْ إِنَّ اللَّهَ لا يَسْتَحْيِي مِنَ الْحَق ... فَلَمَّا وَافَى خُرَاسَانَ وَجَدَ الَّذِينَ رَدَّ عَلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ ارْتَدُّوا إِلَى الْفَطَحِيَّةِ وَ شَطِيطَةُ عَلَى الْحَقِّ فَبَلَّغَهَا سَلَامَهُ وَ أَعْطَاهَا صُرَّتَهُ وَ شِقَّتَهُ فَعَاشَتْ كَمَا قَالَ عليه السلام فَلَمَّا تُوُفِّيَتْ شَطِيطَةُ جَاءَ الْإِمَامُ عَلَى بَعِيرٍ لَهُ فَلَمَّا فَرَغَ مِنْ تَجْهِيزِهَا رَكِبَ بَعِيرَهُ وَ انْثَنَى نَحْوَ الْبَرِّيَّةِ وَ قَالَ عَرِّفْ أَصْحَابَكَ وَ أَقْرِئْهُمْ مِنِّي السَّلَامَ وَ قُلْ لَهُمْ إِنِّي وَ مَنْ يَجْرِي مَجْرَايَ مِنَ الْأَئِمَّةِ لَابُدَّ لَنَا مِنْ حُضُورِ جَنَائِزِكُمْ فِي أَيِّ بَلَدٍ كُنْتُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ فِي أَنْفُسِكُمْ.»

وقتى به خراسان رسيد ديد آنهائى كه اموالشان را برگردانده همه فطحى مذهب شده اند فقط شطيطه پايدار مانده سلام امام را رساند و پولها و پارچه كفن را داد همان نوزده روز كه فرموده بود زنده ماند. وقتى شطيطه مرد امام عليه السلام كه سوار شترى بود از راه رسيد. از كار تجهيز و نماز شطيطه كه فارغ شد سوار شتر شده راه بيابان را گرفت. بمحمد بن على فرمود بدوستان خود سلام مرا برسان و بگو بر من و ساير امامان در هر زمان لازم است كه بر جنازه ى شما حاضر شوند در هر جا كه باشيد از خدا بپرهيزيد و قدر خويش را بدانيد.

بقيه را برگردان و به صاحبانشان پس بده. چرا؟ حضرت فرمودند: چون آنچه از اين مجموعه را كه خدا امضا مى كند، فقط همين دو درهم است.

شيخ بهايى به امام عصر عليه السلام عرض كرد: كجا مى شود شما را ديد؟ فرمود: گاهى در فلان مغازه سمسارى مى آيم و مى روم. عرض كرد: چرا؟ مگر اين سمسار كيست؟ گفت بنشين و تماشا كن.

زنى به بازار سمسارها آمد تا جنسى را بفروشد و مشكل خود را حل كند. به مغازه اول ارائه داد، صاحب مغازه گفت: اين چيز قيمت دارى نيست، اما براى اين كه مشكل شما حل شود، مثلًا ده تومان به شما مى دهم. اين را به گوشه اى مى اندازيم، معلوم نيست كسى آن را از ما بخرد. آن زن گفت: نه. به مغازه دوم آمد، او نيز تا مى توانست قيمت جنس را پايين جلوه داد و گفت: اگر خيلى بيارزد، ده تومان است، حال ما يازده تومان به تو مى دهيم.

به مغازه سمسارى ديگرى رفت، گفت: اين جنس را چند مى خريد؟ گفت: چرا مى خواهى آن را بفروشى؟ گفت: مشكل دارم. گفت: من به تو پول مى دهم تا مشكل خود را حل كنى، اين جنس دو هزار تومان مى ارزد؛ چون عتيقه است و خيلى خريدار دارد. امام عصر عليه السلام فرمودند: علت اين كه من به مغازه اين شخص مى آيم اين است كه او در طول عمرش، سر خود و ديگران را كلاه نگذاشته است.

حضرت يوسف عليه السلام در اوج متابعت بود، پس «يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ» محبوب خدا شد.

اين حرف را در زندان هم به هم سلولى هايش زد:

«وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبائِي إِبْراهِيمَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ» «1»

«قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ» «2»

من تابع دين حضرت ابراهيم، اسحاق و يعقوب عليهم السلام هستم. خدا در قرآن به ما مى فرمايد: شخص ديندار، محبوب خدا است و اين نعمت را خدا به او عنايت كرده است. اگر به دنبال آثار اين محبت مى گرديد، مقدارى صبر كنيد، تا پرده كنار رود، وقتى شما را به آن طرف پرده بردند، آن وقت مى بينيد كه آثار محبت چيست؟

ارزش محبت پروردگار در برابر پادشاهى عالم

 

روايتى لطيف را ديدم كه خيلى جالب است: به هر مؤمنى كه از دنيا مى رود، مى گويند: آيا علاقه دارى تو را برگردانيم؟ سؤال مى كند: مرا برگردانيد تا چه كار كنم؟ مى گويند: پادشاهى همه كره زمين را فقط به تو مى دهيم. مى گويد: مرا حتى لحظه اى برنگردانيد؛ چون كه آنجا وقتى به او مى گويند: پادشاهى همه كره زمين، مى بيند اين پادشاهى در مقابل كمترين آثار محبت پروردگار، هيچ ارزشى ندارد.

لازم است ما در مطالبى كه در قرآن و روايات درباره برزخ هست، در موقعيتى مناسب بحث كنيم. برزخ مقدمه قيامت است و خدا مى داند كه در برزخِ خوبان عالم چه خبر است. قيامت آنها كه جاى خود را دارد.

پس ملت؛ يعنى دين:

«وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبائِي إِبْراهِيمَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ»

______________________________
(1)- يوسف (12): 38؛ «و [از ابتدا] از آيين پدرانم ابراهيم و اسحاق و يعقوب پيروى كرده ام.»

(2)- آل عمران (3): 31؛ «بگو: اگر خدا راى دوست داريد، پس مرا پيروى كنيد تا خدا هم شما راى دوست بدارد.»

اما لازم است بدانيم كه حضرت ابراهيم عليه السلام كيست؟ در اينجا سه آيه را مطرح كرده اند كه پروردگار در اواخر سوره مباركه نحل، حضرت ابراهيم عليه السلام را نشان مى دهد. انسان مبهوت مى شود كه اين شخص چقدر محبت خدا را به طرف خود جلب كرده است كه خدا اين همه به او عنايت فرموده است؟

يكى از آثار محبتِ اين دين دارى و اقتداى به انبيا و وحى اين است كه: اين متابعت، روح را به نور تبديل مى كند. اين مسأله خيلى لطيف است، دو مورد از دلايل آن را بيان مى كنم.

رشته هاى متابعت از خدا

 

يكى از رشته هاى متابعت، نماز است:

«الصلاة نور» «1» رشته هاى ديگر متابعت:

«الوضوء نور» «2» اين نور با اقتداى ما، به باطن ما برمى گردد؛ چون آن چيزى كه در باطن حقيقت دارد، روح است و ابزار روح، بدن است. اين ابزار وقتى كه به عبادات وصل مى شود، در آن زمان به نور تبديل مى شود و اين نور به روح برمى گردد.

اثر نور در قلب و روح مؤمن

 

1- سعه صدر

اين نور چه مى كند؟ رسول خدا عليه السلام مى فرمايد:

______________________________
(1)- كنز العمال: 2/ 286، حديث 4019.

(2)- وسائل الشيعة: 1/ 265، باب 8، حديث 8.

«فَإنّ النورَ إذا وَقَعَ فِى القَلْبِ انْشَرَحَ وَ انْفَسَحَ»

به درستى كه هر زمان نور تو در قلب و باطن قرار گيرد باطن گنجايش پيدا مى كند.

من در طول عمر خود در اين زمينه از اين روايت بهتر نديده ام. اولين بار اين روايت را پيغمبر صلى الله عليه و آله در نماز جمعه فرمودند. نور؛ يعنى متابعت كه از همين اعمال شكل مى گيرد.

اكنون كه نشسته ايم، اگر پرده را كنار بزنند، مى بينيم كه چه نور عظيمى توليد مى شود و به باطن برمى گردد و به جايى مى رسد كه به خدا نزديك مى شود. نور وقتى به باطن برمى گردد، باطن گنجايش پيدا مى كند و از مضيقه در مى آيد.

شخصى در خطبه نماز جمعه برخاست، به پيغمبر صلى الله عليه و آله عرض كرد:

«فَهَلْ لِذلكَ مِنْ عَلامةٍ؟»

آيا اين گشايش نشانه اى دارد تا ما بفهميم كه اين نور گشايش ايجاد مى كند؟

حضرت صلى الله عليه و آله فرمودند: بله، چهار نشانه دارد:

«التَّجافِى عَنْ دارِ الغُرُورِ»

آن نور رابطه انسان را با تمام برنامه هايى كه او را بيهوده از باد غرور پر مى كند، قطع مى كند. مانند صندلىِ مقام، پول دار شدن، زيبايى و چيزهاى ديگرى كه فقط براى دنيا و اهل دنيا ارزش است؛ چون مى فرمايد: دار غرور.

مقام دنيايى در نظر بندگان خدا

 

خدا گوشه اى از مقام دنيايى را به حضرت يوسف عليه السلام داد، اما ايشان مى فرمايد:

«رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ» «1»

اين صندلى مقام، مقدارى از حكومت است، اما تو آن را به من عنايت كرده اى و اين ابزارى است كه با آن، مردم و بندگان تو را به حق خود برسانم.

حال به سراغ حكومتى ديگر برويم كه خدا در قرآن مجيد مى فرمايد: از نظر جلال و شكوه، مانند آن حكومت نيامده و آن حكومت حضرت سليمان عليه السلام بود. «2» آن حكومتى كه آن حضرت داشت، بايد باد غرورش از همه شاهان عالم و رئيس جمهوران بيشتر باشد، اما ايشان هنگام عصر، از محل حكومت بيرون مى آمد، معبدى در محله هاى فقيرنشين پيدا مى كرد، همه نيز او را نمى شناختند، داخل صف عبادت كنندگان مى شد، نفر كنارى او مى ديد اين شخص جديدى است كه مى بيند. عجب انسان خاكسارى است. به او دست مى داد و عرض مى كرد: اهل اينجا هستيد؟ مى فرمود: بله، مى پرسيد: شما چه كاره هستيد؟ مى فرمود: مسكينى هستم كه دوست دارم با مساكين زندگى كنم. مى پرسيد: كار، گرفتارى و مشكلى ندارى؟ مى فرمود: نه. بازوى سالمى دارم، در خانه زنبيل مى بافم و مى فروشم و با

______________________________
(1)- يوسف (12): 101؛ «پروردگارا! تو بخشى از فرمانروايى را به من عطا كردى.»

(2)- نهج البلاغه: خطبه 33؛ «قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبَّاسِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ دَخَلْتُ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام بِذِي قَارٍ وَ هُوَ يَخْصِفُ نَعْلَهُ فَقَالَ لِي مَا قِيمَةُ هَذَا النَّعْلِ فَقُلْتُ لَاقِيمَةَ لَهَا فَقَالَ عليه السلام وَ اللَّهِ لَهِيَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ إِمْرَتِكُمْ إِلَّا أَنْ أُقِيمَ حَقّاً أَوْ أَدْفَعَ بَاطِلًا ثُمَّ.»

هم چنين آمده:

تحف العقول: 36؛ بحار الانوار: 141/ 74، باب 7، حديث 14؛ «إِذَا كَانَ أُمَرَاؤُكُمْ خِيَارَكُمْ وَ أَغْنِيَاؤُكُمْ سُمَحَاءَكُمْ وَ أَمْرُكُمْ شُورَى بَيْنَكُمْ فَظَهْرُ الْأَرْضِ خَيْرٌ لَكُمْ مِنْ بَطْنِهَا وَ إِذَا كَانَ أُمَرَاؤُكُمْ شِرَارَكُمْ وَ أَغْنِيَاؤُكُمْ بُخَلَاءَكُمْ وَ أُمُورُكُمْ إِلَى نِسَائِكُمْ فَبَطْنُ الْأَرْضِ خَيْرٌ لَكُمْ مِنْ ظَهْرِهَا.»

همان خودم را اداره مى كنم. «1»

حال بندگان خاص خدا

 

امام حسن و حضرت ابى عبدالله عليهما السلام پرسيدند: اى پيرمرد! چرا گريه مى كنى؟

گفت: دو شب است كه يارم نيامده است. پرسيدند: يار تو كيست؟ پيرمرد جواب داد: او نه آدرس خانه خود را داده و نه اسم خود را گفته است، من نابينا هستم، هر چه به او مى گفتم: اسم شما چيست؟ مى فرمود: عبدالله.

با اين تجافى دل انسان از ابزار غرور كنده مى شود و منيّت براى هميشه فراموش مى شود، ديگر پول من، زمين من، ملك من، علم من، صندلى من، چنان نزد انسان پوچ مى شود كه حاضر نمى شود اسم آنها را ببرد.

حسن بن شعبه حرّانى در كتاب «تحف العقول» كه براى هزار و دويست سال قبل است و كتاب خيلى مهمى است نقل مى كند:

شخصى در كوچه به حضرت ابى عبدالله عليه السلام عرض كرد: شما چگونه هستيد؟

امام عليه السلام فرمودند: من از همه تهيدستان، تهيدست تر هستم. وقتى انسان با خدا

______________________________
(1)- قصص الأنبياء للجزائرى: 364؛ «روي أن سليمان عليه السلام مر في موكبه بعابد من عباد بني إسرائيل فقال و الله يا ابن داود لقد آتاك الله ملكا عظيما فسمعه سليمان فقال لتسبيحة في صحيفة المؤمن خير مما أعطي ابن داود ما أعطي ابن داود يذهب و إن التسبيحة تبقى. و كان سليمان إذا أصبح تصفح وجوه الأغنياء و الأشراف حتى يجي ء إلى المساكين و يقعد معهم و يقول مسكين من المساكين و كان مع ما فيه من الملك يلبس الشعر و إذا جنه الليل شد يديه إلى عنقه فلا يزال قائما حتى يصبح باكيا و كان قوته من سفائف الخوص يعملها بيده و إنما سألك الملك ليقهر ملوك الكفر. و كان إذا ركب حمل أهله و حشمه و خدمه و كتابه و قد اتخذ مطابخ و مخابز يحمل فيها تنانير الحديد و قدور عظام يسع كل قدر عشر جزائر و قد اتخذ ميادين للدواب أمامه فيبخ الطباخون و يخبز الخبازون و تجري الدواب بين يديه بين السماء و الأرض و الريح تهوي بهم.»

باشد، حاضر نيست براى شخصيت نشان دادن، خود را به چيز ديگرى ببندد، بگويد: پول من، زمين من، ملك من، علم من، صندلى من. اين علامت نور است.

آن مرد وقتى به هدايت امام صادق عليه السلام به توسط واسطه اى از امام صادق عليه السلام پرسيد: اگر من توبه كنم، چه فايده اى دارد؟ حضرت عليه السلام فرمودند: به او بگو: اگر توبه كنى، من ورود تو به بهشت را ضمانت مى كنم. گفت: به امام صادق عليه السلام بگو: قول شما را قبول دارم.

وقتى از همه مال هاى حرام دنيا بيرون آمد، آن مال ها را به جاى خودش برگرداند، بعد به شخص واسطه بين خود و امام صادق عليه السلام گفت: من ديگر پولى برايم نمانده است، حتى يك لباس كه بتوانم بپوشم و روزها از خرابه بيرون بروم، يا به خانه كسى بروم، ندارم. يك دست لباس به من بدهيد.

روزى شخص واسطه او را ديد و به او گفت: حال تو چگونه است؟ گفت: از آن همه مال حرام، فقط يك پيراهن مانده كه به تن من وزن كوه را دارد. يك پيراهن به من بدهيد، ديگر چيزى نمى خواهم. يعنى از تمام تعلّقات دنيايى دور شده ام و دل كنده ام، اما اين لباس هنوز مقدارى دل مرا به خود مشغول كرده است، لباس ديگرى به من بدهيد تا اين لباس را رد كنم. ببينيد تعلّقات دنيا چقدر به اين ها سنگينى مى كند، كه مزاحم تعلّق به معشوق شده است؟

2- شوق رحلت به سوى آخرت

علامت دوم آن نور چيست؟

«و الإنابَةُ إلى دارِ الخُلُود»

برگشتن بسوى عالم آخرت

اين انسان هميشه مى خواهد در آغوش دنياى بعد برود، مى گويد: چه زمانى در را باز مى كنند كه ما را راه بدهند؟ كه به آنجا برويم تا انبيا و ائمه عليهم السلام و پاكان را ببينم.

زمانى كه من دوازده ساله بودم، معلمى داشتم- كه از دنيا رفته است- تا كنون نمونه او را نديده ام. روحانيت عجيبى داشت. در هر سه شب احيا به شدت اشك مى ريخت. من فقط به جلسه احياى او مى رفتم. بعد از مردن ايشان به جاى ديگرى نمى توانستم بروم، البته شخص ديگرى پيدا شد كه شب هاى احيا نزد او مى رفتم، اما مانند او نبود.

ايشان مى گفت: خدايا! من از اين شهر و اين زمين مى ترسم، خدايا! مرگ و قبر مرا در اين شهر قرار نده. اعمال حج خود را انجام داد، بعد مرد. دعاى او مستجاب شد. مردن او خيلى روى من اثر گذاشت. داشتم نفس گير مى شدم. هنوز در نبود او غصه مى خورم و در خواب او را زياد مى ديدم. خيلى عجيب بود.

روزى خيلى ناراحت بودم، در خواب او را ديدم، گفتم: وقتى تو به آن طرف دنيا رفتى، آيا امام حسين عليه السلام را ديده اى؟ چون او به ابى عبدالله عليه السلام خيلى علاقه داشت. گفت: تا كنون صدها بار مرا نزد ايشان برده اند.

نشانه اين نور اين است كه انسان عجيب، عاشق عالم بعد مى شود و هميشه منتظر است كه به آنجا برود. تسليم خدا است و نمى خواهد مرگش جلو بيافتد، اما از اين دنيا دلتنگ است. مى خواهد از اين شهر به شهر محبوب برود. اين دنيا شهر شيطان ها است؛ سينماها، ماهواره ها، رباها، دزدى ها، ظلم ها، غارت ها، قتل ها. به ما در اينجا سخت مى گذرد.

3- آمادگى براى برزخ و قيامت

نشانه سوم آن نور:

«وَ الاستعدادِ لِلْمَوْتِ قَبْلَ نُزُولِ الفَوْتِ» «1» توشه برداشتن براى برزخ است و آمادگى قبل از مرگ.

حضرت زهرا عليها السلام بعد از ظهر حسنين عليهما السلام را مى خواباند و مى فرمود: مى خواهم امشب نخوابيد، بعد از ظهر بخوابيد تا شب بيست و سوم بيدار باشيد.

خيلى شيرين است كه سلطان هستى به گدا بگويد: تو ميهمان خودم هستى.

سلاطين، گدا را دعوت نمى كنند، اما او فرموده: همه گدايان شب بيست و سوم بيايند.

چرا؟ چون مى خواهد ما را بيامرزد. ما نمى گوييم كه ما را بيامرزد؛ چون خودش گفته است كه شما را مى آمرزم، گناهان شما را پاك مى كنم و اضافه تر نيز به شما مى بخشم. دل شما را روشن مى كنم و به روح شما نور مى بارم.

اين شب، بركت سفره ام سى هزار برابر شب هاى ديگر است:

«لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ» «2»

بهتر از هزار ماه. برابر با سى هزار شب براى شما سفره مى اندازم. مگر چقدر ما را دوست دارد؟

به حضرت موسى عليه السلام فرمود: فلان شخص را مى شناسى؟ عرض كرد: بله، فرمود: او تا كنون با من خوب نبوده و توبه نيز نكرده است. من بلايى به سرش آوردم كه نمونه ندارد، عرض كرد: خدايا! چه بلايى؟ خطاب رسيد: لذت مناجات را از او گرفتم. چه بلايى از اين بالاتر؟

______________________________
(1)- بحار الأنوار: 74/ 95، باب 5، حديث 1؛ «فَإنّ النورَ إذا وَقَعَ فِى القَلْبِ انْشَرَحَ وَ انْفَسَحَ فَهَلْ لِذلكَ مِنْ عَلامةٍ؟ التَّجافِى عَنْ دارِ الغُرُورِ و الإنابَةُ إلى دارِ الخُلُود وَ الاستعدادِ لِلْمَوْتِ قَبْلَ نُزُولِ الفَوْتِ.»

(2)- قدر (97): 3؛ «شب قدر، بهتر از هزار ماه است.»

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

درک حقایق با عمل به اهداف چهارگانۀ قرآن
قطعه‏اى عجيب‏
اثر دوم تقوا: امنيّت
«ارحنا يا بلال»
عرفان در سوره یوسف (ع)- جلسه سوم
اسعد بن زراره: نمونه وجدان بيدار
وسائل هدايت - جلسه پنجم (1) - (متن کامل + عناوین)
همدان/ مسجد امام جواد(ع)/ شب شهادت امام جواد(ع)/ ...
كسب خير دنيا و آخرت با اتصال به پيامبر ...
كتاب طاقديس‏ نسخه قاجارى خان ما و گریه شوق‏

بیشترین بازدید این مجموعه

مرگ وفرصتها - جلسه هجدهم
تقواى اقتصادى صابران و متقين‏
اهل بهشت همراه خويشان خود
تفكر و بيدارى قلب
تسويل اعمال از طريق شيطان
اسلام آوردن زكريا بن ابراهيم و خدمت او به پدر و ...
ثواب مجاهدت فى سبيل الله بر طالب رزق حلال
نگاه سوم: نگاه به مال دنيا
تهران حسینیهٔ همدانی‌ها - رمضان 1396 – سخنرانی ...
امربه‌معروف و نهی‌از‌منکر از اخلاق سیدالشهدا(ع)

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^