فارسی
جمعه 07 ارديبهشت 1403 - الجمعة 16 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

ارزش عمر و راه هزينه آن-جلسه بیست و دوم (متن کامل +عناوین)

   يزد، مسجد ملااسماعيل دهه دوم محرم 1384
بسم الله اله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمين و صلّى الله على جميع الانبياء والمرسلين و صلّ على محمد و آله الطاهرين.
خداى متعال در سوره مباركه صف، «1» اهل ايمان را به تجارتى دعوت مى كند كه سود اين تجارت، دايمى و فراوان است و اين سود در بخش ها و مراحل گوناگونى از طريق اين تجارت به انسان برمى گردد و به عبارت ديگر، دعوت مى كند. اهل ايمان، سرمايه عظيم عمر خود را صرف اين تجارت كنند. دعوت كننده به اين تجارت خود پروردگار عالم است كه خزاين او بى نهايت است و علاوه بر اين، رحمت، كرم، مهر، علم و عدل او نيز بى نهايت است. سياق اين آيه، نشان مى دهد كه دعوت او دعوتى پر از مهر، محبت، عاطفه و عشق به اهل ايمان است. براساس محبت و عشقى كه به اهل ايمان دارد، اين دعوت را مطرح كرده و مقتضاى عقل، وجدان، انصاف، انديشه و تفكر اين است كه دعوت شونده، دعوتِ دعوت كننده را اجابت كند.
بيمارى مهلك استغناى از حق
اگر كسى باطن خود دچار بيمارى كبر، غرور و استغنا باشد به اين ندا و دعوت الهى پاسخ نمى دهد. استغنا يعنى حالتى در انسان كه احساس مى كند به پروردگار نياز و احتياجى ندارد، در حالى كه اين احساس، احساس دروغ، بى پايه، پوچ و غير منطقى است، چرا كه اينان اگر با اتكاى به ثروت، علم، قدرت، عناصر و ابزار مادى، اين احساس به آنها دست داده است. بايد آنها را متوجه كرد كه پول، قدرت، علم و ابزار، براى حل مشكلات و از بين بردن بن بست ها، كليد مطلق نيست. قارون ثروت سنگينى داشت، ولى وقتى به دليل جرمى كه داشت، بر او جريمه اى مقرر شد، ثروتش، كليد باز كردن قفل آن مشكل نشد. البته قارون يك فرد بود، ولى پروردگار عالم داستان اين فرد را براى اين در قرآن مجيد بيان مى كند كه نمونه و ضرب المثلى براى هر ثروتمندى كه دچار بيمارى استغنا است، باشد.
كسى كه فكر مى كند چون پول دارم، به قدرتى غير از پول نيازى ندارم و پول در همه جا مشكلات مرا حل مى كند.همين حالت استغنا براى فرعون نيز بود. با توجه به آياتى كه درباره او در قرآن مجيد مى بينيم، با اتكا به قدرتش، فكر مى كرد كه اين قدرت، كليد حل مشكلات است، ولى وقتى كه مشكل غرق شدن براى او به وجود آمد، فهميد كه اين قدرت، كليد حل مشكل نيست.
امروزه با اين گستردگى علم كه در عالم پيدا شده، همه جا كليد حل مشكل نيست و مشكلاتى كه امروزه انسان دارد، در روزگاران گذشته، سابقه نداشته است. علم نمى تواند خيلى از بيمارى ها، مشكلات اجتماعى و بن بست ها را نمى تواند از بين ببرد، ولى فريب خورده ها، اين بيمارى استغنا را دارند.
 علت نپذيرفتن دعوت حق
علت اين كه كسى كه دعوت خدا، را اجابت نمى كند، در ظلمت اين بيمارى ها به سر مى برد و به تعبير قرآن مجيد، اين بيمارى ها گوش او را فوق العاده سنگين مى كند، به طورى كه گويى صداى حق را از پروردگار، وحى، انبيا، امامان و دلسوزان نمى شنود. ما در تاريخ بشر واعظانى داشتيم كه نمونه نداشتند و از نظر عظمت عقلى، روحى و علمى بى همتا بودند. يكى از آنها، وجود مبارك حضرت ابى عبدالله الحسين عليه السلام است كه در شش ماهه آخر عمر شريف خود، يعنى از ماه رجب تا حادثه عاشورا، با نامه، پيغام، پيك، سخنرانى و فرياد، حق را به گوش مردم زمان خود خواندند، ولى در طول اين شش ماه، فقط سه نفر دعوت او را اجابت كردند. آنهايى كه از مدينه و بصره و كوفه در كربلا جمع شدند، اهل ايمان، كمال و كرامت بودند، ولى كسانى كه خارج از اين خط بودند، اين بيمارى هاى روانى را داشتند. از مجموع تبليغات گسترده شش ماهه امام عليه السلام تنها سه نفر دعوت ايشان را پاسخ دادند؛ حرّ بن يزيد رياحى، ابوالحتوف بن حارث انصارى و برادرش، سعد بن حارث انصارى، يعنى بقيه به خاطر دچار شدن به كبر و غرور باطنى، نخواستند كه طبيب آنها را معالجه كند و الا هيچ مانع ديگرى نداشتند. در قرآن مجيد مى خوانيم كه پروردگار عالم زمانى كه از كل قرآن مى خواهد تعريف كند، مى فرمايد: «إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لّلْعلَمِينَ* لِمَن شَآءَ مِنكُمْ أَن يَسْتَقِيمَ»
اين قرآن كاربرد دارد، ولى براى كسانى كه بخواهند زندگى استوار، صحيح و سالمى براى خود به وجود بياورند كه مفهوم مخالفش اين است كه: اگر نخواهند، كمترين بهره اى از قرآن مجيد به آنها نخواهد رسيد.
لبيك دعوت حق از سوى خاشعان
چه كسى دعوت خدا را جواب مى دهد؟ آن كسى كه دچار استغناى باطنى نيست، يعنى فريب خورده مال، مقام، علم و شهوات نيست كه فكر كند كه پول، مقام، قدرت، علم و شهوات كليد حلّ همه مشكلات است. در حالى كه اين تفكّر نسبت به اين سه برنامه، تفكرى شيطانى، باطل و پوچ است. اين تفكّر بر امثال قارون حاكم بود، ولى در كنار آن همه ثروت نابود شد و ثروت به داد او نرسيد. اين تفكر بر امثال فرعون حاكم بود، ولى غرق شد و قدرت به داد او نرسيد. اين تفكر بر بسيارى از مردم جهان امروز نيز حاكم است، اما علم، شهوات و مقام به داد آنان نرسيده و نمى رسد. گرفتارى ها خيلى زياد است، ولى علم امروزى حلّال مشكلات و آن گرفتارى ها نيست، خصوصاً گرفتارى هاى درونى و خلأهاى باطنى كه قطعاً علاج آنها به زلف دين گره خورده است. آنها فكر مى كنند كه علم، علاج كننده مطلق است، در حالى كه نه ثروت در حل مشكل، مطلق است و نه قدرت و علم.
دعوت حق در نهايت محبّت
تركيب كلمات و جمله بندى آيات نشان مى دهد كه دعوت پروردگار، آميخته با موج بى نهايتى از محبت، عشق، علاقه و مهر به انسان است؛ يعنى وجود مقدس او، انواع خطرها، بلاها، ظلمت ها را در كمين بندگانش ديده است، اما نسبت به بندگان خود بى تفاوت نيست. با محبت و علاقه بى نهايت به بندگان، آنان را به تجارتى دعوت مى كند كه اين تجارت، تمام آن خطرات را دفع مى كند و اين تجارت راه منافع گوناگون و بى نهايت را به روى آنها باز مى كند. يعنى اين تجارت دو كار انجام مى دهد؛ دفع ضرر و جلب سود. اگر اين ضرر دامن كسى را بگيرد، بنا بر آيات قرآن، ضررى بى نهايت و خسارتى ابدى است و اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايد: اسير اين خسارت، تا ابد آزادى نخواهد داشت.
 مؤمنان، دعوت شدگان الهى
يأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ» چرا به اهل ايمان مى گويد؟ چرا نمى گويد: «يا ايها الناس»، چون در مردم، اهل كبر، غرور، خيالات، آرزوهاى باطل، فريب خورده و دچار بيمارى استغنا زياد است كه گوش آنها به اين دعوت بدهكار نيست. هم گوش نمى دهند و هم دعوت كننده را مسخره مى كنند. و هم او را مى كشند. چون به خاطر اين بيمارى ها، از شخص دعوت كننده نفرت دارند. به قرآن توجه فرمائيد كه مى فرمايد: اين ها به نمايندگان خدا كه از طرف او آمدند و براى نجات مردم از جان مايه گذاشتند، نسبت سحر و جادو و ديوانگى دادند:
 «وَ يَقُولُونَ إِنَّهُ لَمجْنُونٌ» «وَ يَقُولُواْ سِحْرٌ مُّسْتَمِرٌّ»
تمام اين عكس العمل ها در مقابل دعوت حضرت حق، براى همين بيمارى ها بود.
تكبر حزب شيطان در مقابل دعوت حق
اين كه قرآن مجيد مى فرمايد: اينان حزب شيطان هستند، حقيقت دارد، چون درباره ابليس در قرآن مى بينيم كه در مقابل دعوت خدا: «أَبَى وَ اسْتَكْبَرَ وَ كَانَ مِنَ الْكفِرِينَ»
از قبول دعوت خدا امتناع و تكبر كرد و در اجراى دعوت او از كافرين گرديد. اگر «كان» به معنى خودش باشد- و به معنى «صار» نباشد- پروردگار مى خواهد بفرمايد: اين امتناع از سجده بر حضرت آدم عليه السلام به خاطر بيمارى پنهانى او بوده كه در وجودش بوده و در عرصه امتحان سجده به حضرت آدم عليه السلام آن بيمارى ظهور كرد. بسيارى از محققان مى گويند: «كان» به معنى خودش است، چون بعضى ها مى گويند: اين آيه به معنى اين است كه بعد از اين كه سجده نكرد، از كافرين شد، اما خدا مى گويد: از كافرين بود، ولى اين كفر و بيمارى پنهان، در اين امتحان آشكار شد و ظهور كرد. خيلى ها آب نمى بينند و الا در معصيت، جنايت، ظلم و آلودگى، شناگر بسيار قابلى هستند. گاهى سگ هاى بيابان چند شبانه روز دور هم آرام هستند، سر و صدايى نمى كنند، اما به محض اين كه لاشه خر مرده اى را مى آورند، آن وقت ببينيد چه هياهو و عربده هايى مى كشند و آماده حمله به يكديگر مى شوند.
ادامه شرح آيه شريفه
چرا خدا نفرمود: اى انسان ها؟ براى اين كه خيلى از انسان ها جوابش را نمى دادند. خدا دعوت خويش را حرام و بى ارزش نكرده است، بلكه دعوت را متوجه اهل ايمان؛ يعنى مردم با وقار، بردبار، با حوصله، صابر، با انصاف، با وجدان، نرم و در نهايت- به قول قرآن- «اولى الالباب» يعنى صاحبان مغز، خرد، انديشه و تفكر كرده است. در وجود اينان به هيچ عنوان مانعى از اجابت دعوت نيست. «يأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ هَلْ أَدُلُّكُمْ»
مى توانست بفرمايد: «نحن ادُلُّكُمْ»، اما چرا مى پرسد «هَلْ ادُلُّكُمْ»؟ از چه كسى دارد مى پرسد؟ از عقل فعال مردم مؤمن، چون مى داند كه اينان جواب اين پرسش را به نحو مثبت مى دهند. مى داند كه طبيعت عقل و انديشه اينان در برابر حق تسليم است و اسير زندان هواى نفس، شهوات و ابزار نيست، بلكه عقل اين ها مانند نورافكنِ پيشانى وجود اين هاست. پس جواب مثبت مى دهند. «هَلْ أَدُلُّكُمْ»  يعنى منِ «ارحم الراحمين»، منِ كريم، من كه خزاينم بى نهايت است، صاحب اسماء حسنى و صفات عليا هستم و پاداشى مانند بهشت را- كه پهناى آن، به پهناى همه آسمان ها و زمين است- مزد زحمات بدن شما قرار دادم و مسلم مزد روح و قلب شما يقيناً فوق بهشت است، من، به شما مى گويم، شما را به تجارت راهنمايى، دلالت و هدايت مى كنم. پس اول بايد در آيه شريفه دقت كرد كه دعوت كننده كيست؟ و چه چيزى دارد؟ چون گاهى كسى مى آيد ما را دعوت مى كند و ما خيلى مؤدبانه جوابش را نمى دهيم، مى گويند: چرا جوابش را نمى دهى؟ مى گوييم: چون جيب او خالى است، چيزى ندارد، براى چه دعوت او را قبول كنيم؟ چه كارى مى تواند بكند؟ اينجا بايد كنار آيه ايستاد و دعوت كننده را ديد، يافت و احساس كرد كه به اندازه يك ميلياردم ارزن، فكر ردّ دعوتش در ذهن نيايد، كه اگر همان مقدار نيز ردّ شود، مصيبتى براى زندگى خواهد بود.
تفقّه در دين، مقدمه تجارت
روايتى در باب امرى مادى داريم و بايد با اين حقيقت مقايسه كنيم. ظاهراً روايت را «أصبغ بن نباته» نقل مى كند. اين مرد بزرگ و اين چهره پاك، مى فرمايد: وجود مبارك اميرالمؤمنين عليه السلام روى منبر مسجد كوفه خطاب به مردم فرمودند: «يا مَعشَرَ التُّجار! الفِقه ثُمَّ المَتجرَ»  كاسب ها! تاجران! نخست به حلال و حرام خدا آگاه شويد، بعد وارد كسب شويد. بعد فرمودند: «وَ اللّه لِلرِّبا فِى هذِهِ الامَّةِ أخفَى مِن دَبيبِ النَّمْلِ عَلى الصَّفَا شُوبُوا ايمانَكم بِالصَدَقَةِ» به خدا قسم! ربا كه حرام است، در كاسبى هاى اين امت، از ردّ پاى مورچه بر سنگ صاف پنهان تر و مخفى تر است. چون اگر به حلال و حرام آگاه نشويم، ممكن است عمرى دچار ربا شويم و نفهميم كه در اين كسب، ربا بوده است و بعد در قيامت، گريبان ما را مى گيرند و به سمت جهنم مى كشانند و مى گويند: عمرى رباخور بودى. اگر بگويى: نمى دانستم كه رباست، به تو مى گويند: بايد مى رفتى و مى فهميدى كه كسب خود را از ربا حفظ كنى. چگونه روى سنگ صاف، ردّ پايى از مورچه نمى ماند، شما اگر فقيه يعنى آگاه به حلال و حرام نباشيد و يا دايم نپرسيد، ردّ پاى حرام را نمى توانيد درك كنيد. ما خيلى گرفتار شده ايم، چون به قدرى رشته هاى گوناگونِ كاربرد پول در اين مملكت در آمده است كه گاهى از ما مى پرسند، با اين كه فقه شيعه را خوانده ايم، اما نمى فهميم كه اين رشته با كدام يك از برنامه هاى اهل بيت عليهم السلام تطبيق مى كند كه بفهميم حلال است، يا حرام. رباى پنهان تر از لغزيدن مورچه روى سنگ صاف، انسان را به سمت جهنم مى كشد، چون بعد حضرت فرمودند: «التّاجرُ فاجِرٌ وَ الفاجِرٌ فِى النّار» شخص كاسبى كه حلال و حرام را نمى داند، فاجر است و فاجر نيز در دوزخ است. وقتى چنين ردّ پاى پنهانى، انسان را به دوزخ بكشاند، آن وقت ردّ دعوت خدا، در دنيا و آخرت چه خواهد كرد. اما اهل ايمان، دعوت خدا را رد نمى كنند، چون دچار بيمارى استغنا، كبر، غرور، جهل و بى انصافى نيستند. بلكه در برابر حضرت حق خشوع دارند: «إِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخشِعِينَ» اهل ايمان نسبت به پروردگار نرم، فروتن، خاكسار و متواضع هستند، چون اهل ايمان در همين آيه، خدا را مى بينند كه با درياى بى نهايت از محبتى كه دارد، آنها را دعوت مى كند. خدايى كه غنى مطلق است، كسى دارد دعوت مى كند كه:«لِلَّهِ مُلْكُ السَّموَ تِ وَالْأَرْضِ»  «لِلَّهِ مِيرَ ثُ السَّموَ تِ وَالْأَرْضِ» «وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ»
كسى كه به فرموده امير المؤمنين عليه السلام و حضرت موسى بن جعفر عليهما السلام: هشت بهشت را پاداش بدن قرار داده است، نه پاداش كل وجود انسان. فقط پاداش بدن است، اما پاداش دل، روح، عقل و جان انسان، فوق هشت بهشت است.
نجات از عذاب، سود پذيرش دعوت
از عقل بيدار مؤمنان مى پرسد:«هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى تِجرَةٍ تُنجِيكُم مّنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ» تجارتى كه يكى از فايده هاى اين تجارت، دفع عذاب اليم و ابدى از شماست و اين تجارت نمى گذارد شما با دوزخ درگير شويد و يا بعد از درگيرى نجات پيدا نكنيد. اما اين عذاب اليمى كه خدا مى فرمايد، چيست؟ تنها قرائت آيات مربوط به عذاب كه اصل آتش، لباس، خوراك، نوشيدنى، شكنجه ها و شكنجه گران دوزخ را بيان مى كند ساعت ها طول مى كشد.
مى دانيد كه حقايق براى اميرالمؤمنين عليه السلام كشف شده است، نه اين كه علم به حقايق دارند، چون علم به حقايق را ما نيز داريم. آن مقدارى كه سخنرانان با سواد مى گويند و اين مقدارى كه شما مى شنويد، اين علم به حقايق است. اما حقايق براى اميرالمؤمنين عليه السلام كشف شده است، يعنى آنچه را كه با چشم سر و قلب از پشت پرده ديده است. اميرالمؤمنين عليه السلام كه دارنده «علم الكتاب» است مى فرمايد: پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله در يك لحظه، هزاران در علم را به روى من باز كرد كه اگر همه پرده ها را كنار بزنند، چيزى به يقين من اضافه نمى شود. «1» اميرالمؤمنين عليه السلام در دعاى كميل، جمله اى دارند كه دورنمايى از عذاب فرداى قيامت را اين گونه بيان مى كنند: «وَ هذا ما لا تَقُومُ لَهُ السَّمواتُ و الارض»
اين عذاب، عذابى است كه مجموع آسمان ها و زمين در برابر اين عذاب، كمترين مقاومتى ندارند، نابود شده، از بين مى روند. اما خدا به اين انسان در آن عذاب مرگ نمى دهد. اگر مى داد، خوب بود. چند سال در جهنم نگه مى داشتند و بعد مى مرد. اما خدا كه در قرآن مى فرمايد: «لَايَمُوتُ»  دوزخيان را مى گويد. يكى از برنامه ها و منافع اين تجارت، دفع اين عذاب و آزاد نگهداشتن شما از آن است.
مراحل تجارت
اما اصل اين تجارت را بگوييد كه چيست؟ اين تجارت، دو مرحله دارد؛ مرحله باطنى و ظاهرى. اما مرحله باطنى آن را اول مى آورد، چون ارزش باطن با ارزش ظاهر فرق مى كند. دنياى باطنِ انسان، دنياى ملكوت، عرش، جبروت و خليفة اللهى است و غير از بدن مى باشد. بدن ابزار ظهور آن حقايق باطنيه است كه اگر آن حقايق باطنيه نباشند، تمام حركاتى كه از بدن صادر مى شود، بى ارزش است، و لو ظاهر خوبى داشته باشد.
منافقان در نماز جماعت پيغمبر صلى الله عليه و آله شركت مى كردند. تمام بدن آنها در نماز بود. ماه رمضان روزه مى گرفتند و با پيغمبر صلى الله عليه و آله به حج مى رفتند، ولى خدا در قرآن مى فرمايد:
 «إِنَّ الْمُنفِقِينَ فِى الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ» يعنى كل اين نماز جماعت هاى با امامت پيغمبر صلى الله عليه و آله، روزه هاى ماه رمضان و حج آنها همه پوچ و باطل بود. حقايق باطن بايد حركات ظاهر را بدرقه كند، يعنى زلف كل حركات ظاهر بايد به زلف واقعيات باطن گره خورده باشد و الا وزن و ارزشى پيدا نمى كند. همه وزن اعمال به خاطر درون است، لذا اول مرحله باطنى اين تجارت را مطرح مى كند.
باطن تجارت
تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ» اين كه باطن شما به قبول خدا، ايمان، پذيرش، تسليم، عشق به خدا و پيغمبر صلى الله عليه و آله گره بخورد. اين ها را بايد در باطن داشته باشيد كه دشمنان در باطن شما جا نگيرند، چون وقتى دشمن باطن را خالى از خدا ببيند، كرسى حكومتش را در آنجا برقرار مى كند.
اين آيه شريفه را دقت كنيد:«أَفَرَءَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَيهُ» «هواه» يعنى چه؟ در اين آيات قرآن، خدا مى فرمايد:
 «وَ أَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى » «هوى» در اصطلاح قرآن، يعنى مجموعه خواسته هاى بى مهار و بى قيد و شرط. پول، مقام و لذت خدا اسم اين مجموعه را «هوى» گذاشته است.
اين خيلى عجيب است كه در آيه شريفه مى فرمايد: «اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَيهُ» هواى نفس در باطن آنان به جاى خدا دارد حكمرانى مى كند. وقتى باطن انسان از خدا خالى باشد، قطعاً جاى هواست. وقتى باطن از پيغمبر صلى الله عليه و آله خالى باشد، قطعاً جاى هگل، لنين، دوركهايم، فرويد و امثال اين هاست. يا نه، نازل تر، وقتى درون از خدا خالى باشد، جاى قهرمانان بى دين دنيا و هنرپيشه هاى بى ايمان است. درون خيلى از افراد با هنرپيشه ها دارد زندگى مى كند. درونِ خود را شبيه آنها شكل مى دهد.
اما اين چهره معنوى اين تجارت است: «تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ» «تؤمنون» با فعل مضارع، يعنى پيوسته، تا آخر عمر در ارتباط با خدا و پيغمبر صلى الله عليه و آله باشيد و لحظه اى باطن خود را از اين ها خالى نكنيد كه دشمنان در كمين هستند، تا جاى خالى را ببينند و اشغال كنند كه اگر اشغال شود، باطن را نمى توان به راحتى پس گرفت. جوانى كه عاشق رفيق ناباب مى شود، يعنى رفيق ناباب، شبح وجودى خودش را در درون او جا مى دهد، لذا پدر، مادر، عمو، دايى، برادر و خواهر به او مى گويند: با او راه نرو، اما مى رود. گريه و زارى مى كنند، اما او گوش نمى دهد. ممكن است چند روزى از بدن رفيق بد غايب شود، اما از صورت باطنى، رفيق بد لحظه اى غايب نمى شود. از دست اين ها ناراحت است، كينه دارد كه چرا دارند او را از معشوقش جدا مى كنند. باطن را خيلى سخت مى شود از دست دشمن گرفت. اگر پيغمبر صلى الله عليه و آله را به معلمى و هدايتگرى باطن انتخاب نكنم، دشمن در باطنِ من، مرا نسبت به فرهنگ خودش هدايت مى كند. مسأله باطن مسأله خيلى مهمى است. بى علت نيست كه خدا در قرآن مى فرمايد: در قيامت، «يَوْمَ لَايَنفَعُ مَالٌ وَ لَابَنُونَ* إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ»
ظاهر تجارت، مجاهدت با مال و جان
اما روى ديگر تجارت كه روى ظاهرى آن است؛«وَتُجهِدُونَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَ لِكُمْ وَ أَنفُسِكُمْ»  ولى قيد مى زند كه اين جهاد نبايد ريايى و خودنمايى در آن باشد و نبايد به عشق شهرت انجام بگيرد و اين حركت مالى و يا بدنى، حركت وجودى مثبت است.«ذَ لِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ» اين تجارت براى شما بهتر از هر تجارتى است، اگر آگاه باشيد. بايد آيه را تحليل كنيم و خداى دعوت كننده به اين تجارت و پيغمبر صلى الله عليه و آله را بشناسيم تا آگاه شويم و منافع اين كار را بشناسيم. باز در اينجا پاى معرفت و علم در كار است.
دلا تا به كى از در دوست دورى                    گرفتار دام سراى غرورى
نه بر دل تو را از غم دوست دردى                نه بر چهره از خاك آن كوى گردى
ز گلزار معنى نه رنگى، نه بويى                   در اين كهنه گنبد، نه هايى، نه هويى
تو را خواب غفلت گرفته است در بر             چه خواب گران است، الله اكبر
سؤال علاج از طبيبان دين كن                     توسل به ارواح آن طيبين كن
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

تجلّى خدا در قرآن
آياتى در تبيين هدايت و ضلالت
صبر، بهترين عامل رسيدن به كمال‏
مرگ وفرصتها - جلسه هجدهم
درک حقایق با عمل به اهداف چهارگانۀ قرآن
قطعه‏اى عجيب‏
اثر دوم تقوا: امنيّت
«ارحنا يا بلال»
عرفان در سوره یوسف (ع)- جلسه سوم
اسعد بن زراره: نمونه وجدان بيدار

بیشترین بازدید این مجموعه

نفس - جلسه بیست و پنجم
بدهكارى و نماز ميّت‏
تقواى اقتصادى صابران و متقين‏
اداى دين با رحمت خدا
ادب لقمان از بى‏ادبان
ميوه باغ پاكى‏
نشانه‌هاي توحيد در موجودات
علامت روبرگرداندن خدا از بنده
تهران/ حسینیهٔ بنی‌الزهرا/ دههٔ سوم صفر/ پاییز ...
ظهور اشک از قلب صاف و پاک از گناه

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^