فارسی
جمعه 07 ارديبهشت 1403 - الجمعة 16 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

داستانى عبرت‏آموز از طمعكار

شعبى رحمة اللّه عليه همى گويد : صيادى گنجشكى بگرفت ، گفت : مرا چه خواهى كرد ؟ گفت : بكشم و بخورم ، گفت : از خوردن من چيزى نيايد ، اگر مرا رها كنى سه سخن به تو آموزم كه تو را بهتر از خوردن من ، گفت : بگوى ، مرغ گفت : يك سخن در دست تو بگويم و يكى آن وقت كه مرا رها كنى و يكى آن وقت كه بر كوه شوم . گفت : اوّل بگويى ، گفت : هر چه از دست تو بشد بدان حسرت مخور ، رها كرد و بر درخت نشست گفت : ديگرى بگوى . گفت : محال هرگز باور مكن و پريد بر سر كوه نشست و گفت : اى بدبخت ! اگر مرا بكشتى اندر شكم من دو دانه مرواريد بود هر يكى بيست مثقال ، توانگر مى شدى كه هرگز درويشى به تو راه نيافتى .
مرد انگشت در دندان گرفت و دريغ و حسرت همى خورد و گفت : بارى بگوى . گفت :
تو آن دو سخن فراموش كردى چه كنى ؟ تو را گفتم : بر گذشته اندوه مخور و محال باور مكن ، بدان كه پر و بال و گوشت من ده مثقال نباشد اندر شكم من دو مرواريد چهل مثقال چگونه صورت بندد و اگر بودى چون از دست تو بشد غم خوردن چه فايده . اين بگفت و بپريد و اين مَثَل براى آن گفته همى آيد تا معلوم شود كه چون طمع پديد آيد همه محالات باور كند.


منبع : برگرفته از کتاب حکایتهای عبرت آموز استاد حسین انصاریان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

تواضع در برابر حق‏
آسانى دشوارى‏ها به قدرت او
داستان عابدى از قوم موسى عليه السلام‏
همچون يك امت‏
ترك ياد خدا
دل سپارى به اهل بيت و ازدواج‏
مرا سالم نگاه دار
توبه یزید بن معاویه!
عاقلى در لباس ديوانگان
زن بدكاره

بیشترین بازدید این مجموعه

بهترین برنامه اسلام
از يك خلال دندان ناراحتم
دوستى ناپايدار
جهاد افضل
داستانى آموزنده درباره‏ى آبرودارى‏
آمرزش و مغفرت از بركت احسان‏
حکایتی از اعتماد و توكل بر حق‏
از كجا دانستند؟
اين را مى‏توان باور كرد؟
فلسفه روزه‏

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^