فارسی
چهارشنبه 19 ارديبهشت 1403 - الاربعاء 28 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

قناعت عالم ربّانى

چهره ى والايى كه پدرش در زمان مرجع بزرگ ، مؤسّس حوزه ى قم آيت حق حاج شيخ عبدالكريم حائرى به شغل نجّارى اشتغال داشت ، براى من اين حكايت كم نظير را از پدرش نقل كرد كه :هر زمان مرحوم حائرى نياز به نجّارى و اصلاح درب و پنجره و تخت چوبى داشت ، پدرم را براى نجارى دعوت مى كرد ; زيرا پدرم از محترمين و مقدّسين و متديّنين بود ، و سحرهاى هر شب به تهجّد و عبادت برمى خاست ، و آن مرجع بزرگ علاقه داشت كارهاى نجّارى خانه اش با آن دست پاك صورت بگيرد .(( آرى ، هر دستى نبايد براى انسان كار انجام دهد ، هر دستى نبايد براى مؤمن نان بپزد ، خانه بسازد ، خياطى كند ، زراعت نمايد ، دست موسوى و دم عيسوى لازم است كه از هر دو براى زندگى انسان نور ببارد !قصاب محل از اميرالمؤمنين(عليه السلام) درخواست كرد براى خانه گوشت ببرد ، حضرت نپذيرفت . يعنى سراغ هر گوشتى ، هر مرغى ، هر نانى ، هر عسلى ، هر مقامى ، هر شخصى ، هر مردى ، هر زنى ، هر صندلى و تختى و هر دسته و گروهى نرويد . ))او گفت : مرحوم حائرى دنبال پدرم فرستاد كه چون شبهاى بسيار گرم تابستان قم ، در حياط منزل روى تخت چوبى استراحت مى كنم و اكنون تخت نياز به اصلاح دارد ، بيا و تخت را اصلاح كن . پدرم آمد و پس از بررسى تخت به آن عالم ربانى گفت : من با شاگردم بارها اين تخت را اصلاح كرده ايم و اكنون قابل اصلاح نيست . آن مرحوم گفت : در هر صورت تدبيرى براى اصلاح آن به كار بگير . پدرم گفت : تنها راه اصلاحش به اين است كه آن را به نانواى محل جهت سوختن در تنور ببخشيد ! سپس گفت : اى مرجع بزرگ ! شما مى دانيد كه من همه ساله خمس مالم را مى پردازم ، و آنچه دارم از هر جهت شرعى و حلال است ; اگر خود نمى خواهيد از مال خود تختى بسازيد به من اجازه دهيد با پول خودم دو تخت سالم و نو براى شما بياورم .آن عالم ربّانى ، محاسنش را نشان داد و گفت : جناب نجار ! موى صورتم نشان مى دهد كه مرگم نزديك است ، دو تختى كه مى خواهى براى من بياورى و به من هديه كنى عمر هر دو تخت از عمر من بيشتر است ، ممكن است ساليان درازى در خانه ى من بماند ، من توان و طاقت پاسخ گويى به حق را در قيامت در مورد آن دو تخت سالم و نو ندارم ، براى اصلاح تخت كهنه ى خودم چه پيشنهادى دارى ؟ پدرم گفت : راهى ندارد مگر آن كه چهار پايه اش را با آجر و گِل به هم ببندم . آن بزرگ مرد قانع گفت : همين كار را انجام بده ، تا به اندازه ى كمى كه از عمرم باقى است از آن استفاده كنم و نياز به نو كردن تخت نداشته باشم .

بر گرفته از کتاب زیباییهای اخلاق

0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

روحیه نصیحت‌خواهی پیامبر
وقوف در مشعر الحرام‏
نارسايى مكتب‏هاى بشرى‏
چشمه ‏اى بر بلنداى كوه‏
مهربانی خدا
تصميم عاشقانه‏
طاووس اهل بهشت
مخالفت با خدا
نشنیدن صدای ائمه معصومین(ع)
سومین شب قدر

بیشترین بازدید این مجموعه

وحدت و يگانگى در كنار كعبه‏
خلوص در حج‏
وقوف در مشعر الحرام‏
عوامل خيانت‏
شایستهٔ عبادت
عشق به امام حسین
بهترین و سودمندترین تجارتِ معنوی
زندگی عاقلانه
زنده کردن دل مرده با موعظه
ام ابیها

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^