فارسی
جمعه 07 ارديبهشت 1403 - الجمعة 16 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

ارتباط معرفت باچهار ناحيه انسان

اين حقيقت ، يعنى معرفت باللّه با چهار ناحيه اساسى وجود انسان كه انسانيّت انسان به آن است و بقيه نواحى وجود ، تابع و شعاعى از آن چهار ناحيه است در ارتباط است ، آن چهار ناحيه عبارت از : قلب ، روح ، نفس و عقل مى باشد .
1 ـ قلب
قلب به دو معنى استعمال شده : يكى عضو صنوبرى شكل مهمّى كه در طرف چپ سينه قرار گرفته با خصوصياتى كه در علم تشريح و وظائف اعضا و ساير مباحث طبّى براى آن شرح داده شده است و عارف با اين قلب كه حيوانات هم دارند ، كارى ندارد ، بلكه عارف متوجّه معناى دوّم اين لفظ است كه مقصود از آن ، لطيفه روحانى است كه عبارت است از ؛ حقيقت انسان و اين حقيقت است كه عالم و مدرك و عارف و مخاطب و معاقب است .
اين قلب ، با قلب جسمانى ، علاقه و ارتباط اسرارآميزى دارد كه چگونگى آن علاقه و ارتباط به نحو روشنى به وصف در نمى آيد ، قدر مسلم اين است كه سنخ اين علاقه و ارتباط مادّى نيست و كارى به گوشت و خون قلب ندارد ، بلكه از قبيل علاقه وصف به موصوف است كه فقط اهل كشف به خصوصيّات آن واقفند .
قلب به اين معنى ، تقريبا همان است كه حكما از قديم آن را نفس ناطقه ناميده اند و وظيفه و عمل آن بيش تر عمل ادراك است تا احساس ، در حالى كه مغز به معرفت حقيقى خدا نمى تواند برسد ؛ ولى قلب به ادراك باطن و ملكوت و حقيقت و ذات اشيا قادر است . از مسائل اساسى عارفان بلكه مهم ترين آنها همين موضوع عرفان است كه به عقيده عرفا ، وصول به معرفت كامل و تام ممكن است ، به اين معنى كه : چون قلب به نور ايمان و معرفت روشن شود ، آدمى از رذايل پيراسته و به حسنات به خصوص تقوا آراسته مى گردد ، آن وقت آيينه تجلّى همه معارف الهى خواهد شد و به همين خاطر است كه در حديث قدسى فرمود :

لا يَسَعُنى أَرْضى وَلا سَمائى ولكن يَسَعُنى قَلْبُ عَبْدِىَ الْمُؤْمِنِ .
ولى اين صفا و كمال به ندرت حاصل مى شود ؛ زيرا قلب اغلب به واسطه غفلت ، محجوب و در نتيجه معصيت ، تاريك است ؛ يعنى صور و نقوش مادى و شهوانى آن را آلوده مى سازد .
قلب بين عقل و هوا در كشمكش است ، به اين معنى كه قلب انسان معركه جدايى بين جنود خدا و شيطان است و هر دسته از راهى در تسخير آن مى كوشند ، از يك دريچه معرفت خدا به قلب مى رسد و از دريچه ديگر وساوس حس و اين معنى در روايات زياد آمده و توضيح فراوانى نسبت به اين دو مرحله داده شده و روى اين ملاك گفته اند :

 *
 آدمى زاده طرفه معجونى است
گر كند ميل اين شود پس از اين
ور كند ميل آن شود به از آن
    *
كز فرشته سرشته و ز حيوان
ور كند ميل آن شود به از آن
از يك طرف ممكن است پست تر از حيوان شود ؛ زيرا حيوان فاقد معرفت است و قهرا نمى تواند ترقّى كند و كمال يابد و از طرف ديگر ممكن است از فرشته بگذرد ؛ زيرا فرشته فاقد شهوت است و نمى تواند تنزّل كند . مولوى در تفسير حديثى كه از پيامبر صلى الله عليه و آله و در بعضى كتب از اميرالمؤمنين عليه السلام نقل شده كه يكى از اين دو بزرگوار عليهماالسلام فرموده اند :
خداوند ملائكه را آفريد و عقل را حقيقت آنان ساخت و چهارپايان را آفريد و شهوت را در بافت آنان به كار برد و آدميان را آفريد و عقل و شهوت را در آنان تركيب كرد ، كسى كه عقلش بر شهوتش غلبه كند از ملائكه برتر است و كسى كه عقلش مغلوب شهوت گردد از حيوان پست تر است ، تفسير جالبى به مضمون زير دارد :
*
در حديث آمد كه يزدان مجيد
 يك گروه را جمله عقل و علم وجود
 نيست اندر عنصرش حرص و هوى
 يك گروه ديگر از دانش تهى
او نبيند جز كه اصطبل و علف
زان سيم هست آدميزاد و بشر
نيم خر خود مايل سفلى بود
 تا كدامين غالب آيد در نبرد
عقل اگر غالب شود پس شد فزون
شهوت ار غالب شود پس كم تر است
 از بهائم اين بشر زان كابتر است
    *
خلق عالم را سه گونه آفريد
آن فرشته است و نداند جز سجود
 نور مطلق زنده از عشق خدا
هم چو حيوان از علف در فربهى
از شقاوت غافل است و از شرف
از فرشته نيمى و نيمش ز خر
نيم ديگر مايل علوى شود
 زين دو گانه تا كدامين برد نرد
از ملايك اين بشر در آزمون
از بهائم اين بشر زان كابتر است
2 ـ روح
روح نيز به دو معنى استعمال مى شود ؛ يكى به معناى بخار لطيفى است كه منبع آن تجويف قلب جسمانى است و به واسطه حرارت قلب پيدا شده و به واسطه عروق در همه بدن پراكنده شده و سبب حيات جسمانى مى شود و روح به اين معنا ، همان روح حيوانى است و بحث در آن متعلق به علم طب است  .جرجانى ـ كه از دانشمندان بزرگ اسلامى است ـ در تعريف اين روح مى گويد :

« اَلرُّوحُ الْحَيَوانى جِسْمٌ لَطيفٌ مَنْبَعُهُ تَجْويفُ الْقَلْبِ الْجِسْمانِىِّ وَيَنْتَشِرُ بِوَاسِطَةِ الْعُرُوقِ الضَّوارِبِ إلى سائِرِ أَجْزاءِ الْبَدَنِ » .
معناى ديگر روح كه منظور انبيا و امامان عليهم السلام و عرفاى پيرو آنان است ، عبارت است از : لطيفه مدركه انسان كه مصداق قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِى  است و از عالم امر نازل شده است و ابن سينا در آن قصيده معروفش به شرح و بسط آن پرداخته .
روح به اين معنى ، از اسرار قلب است و عدّه اى همان معنايى را كه از كلمه قلب استفاده مى كنند از كلمه روح استفاده مى كنند ، جرجانى در تعريف اين روح مى گويد : « الرُّوحُ الاْءِنْسَانىّ هُوَ اللَّطيفَةُ الْعَالِمَةُ الْمُدْرِكَةُ مِنَ الاْءِنْسَانِ الرَّاكِبَةُ عَلَى الرُّوح الْحَيَوانىِّ نازِلٌ مِنْ عَالَمِ الْأَمْرِ تَعْجُزُ الْعُقُولُ عَنْ إِدْرَاكِ كُنْهِهِ وَتِلْكَ الرُّوحُ قَدْ تَكُونُ مُجَرَّدَةً وَقَدْ تَكُونُ مُنْطَبِقَةً فِى الْبَدَنِ » .


منبع : برگرفته از کتاب عرفان اسلامی استاد حسین انصاریان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

استاد حسین انصاریان در یزد: اگر حق مردم را ادا ...
اسراف
از شبنم عشق خاک آدم گل شد
فرار انسان از چهره واقعى خود
حدّ لباس زن در اسلام
نسخه جالینوس حکیم
نماز، علاج خودپرستى‏
دعا علت گشايش‏
متن سخنرانی حضرت استاد انصاریان در همایش نقش ...
ركوع، توحيد اسما و صفات‏

بیشترین بازدید این مجموعه

نسخه جالینوس حکیم
نماز در آئینه ى حیات انبیا و امت ها
خوش رویى
خوف از خدا در دعاهاى اسلامى
تفسیر حکیم (جلد9)
استاد حسین انصاریان : صادقان در همۀ برنامۀ زندگی، ...
قدردانی استاد حسین انصاریان از خدمات دکتر تیجانی ...
حدّ لباس زن در اسلام
نماز، علاج خودپرستى‏
معرفت يا اصل همه فضايل‏

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^