فارسی
جمعه 07 ارديبهشت 1403 - الجمعة 16 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

اثبات علم الهي

يكى از اوصاف ثبوتى خداوند, علم است. در بينش اسلامى, خدا به همه امور عالم و از هر چيزى آگاه است. همان گونه كه خواهيم گفت, علم, هم از اوصاف ذاتى خداوند است و هم از اوصاف فعلى او. به عبارت ديگر, علم الهى مراتب گوناگونى دارد كه برخى از آنها, صفت ذاتى و برخى صفت فعلى اند.
وقتى سخن از علم خدا به ميان مىآيد, مقصود آن است كه همهئ امور و تمام اشيا در نزد خدا حاضرند و اين حضور, ملاك علم خدا به ذات خود و همه موجودات, است .
اقسام يا مراتب علم الهى
پس از روشن شدن معناى علم خدا, اينك نوبت آن است كه مرورى بر اقسام يا مراتب اين علم داشته باشيم 1 علم الهى را در آغاز مى توان به دو نوع تقسيم كرد: ((علم به ذات)) و ((علم به غير)).
از آنجا كه ساير موجودات ,مخلوق خداوندند و حق تعالى آنها را ايجاد مى كند, مى توان اين قسم اخير را به دو نوع تقسيم كرد: علم خدا به ديگر موجودات قبل از ايجاد آنها و علم به ديگر موجودات پس از ايجاد آنها در نتيجه دو تقسيم بالا, علم الهى داراى سه مرتبه است:
1ـ علم به ذات ;
2ـ علم به اشياى ديگر قبل از ايجاد آنها;
3ـ علم به اشياى ديگر پس از ايجاد آنها.
حال شايسته است, هر يك از اقسام فوق را به صورت جداگانه بررسى كنيم.
علم خدا به ذات خويش
براساس تعريفى كه از علم ارائه شد, مقصود از علم خداوند به ذات خويش آن است كه ذات الهى در نزد خودش حضور دارد و اين حضور, ملاك آگاهى خدا از ذات خود است .2
دليلى بر علم خدا به ذات خود
علاوه بر دلايل عمومى ثبوت صفات كمالى براى بارى تعالى, ادله خاصى بر اين مدعا كه خداوند ذات خويش را ادراك مى كند و به آن آگاهى دارد, اقامه شده است كه ذيلاً به يك دليل اشاره مى كنيم.
اين دليل از دو مقدمه اصلى فراهم مىآيد:
الف: هر موجود مجردى در نزد خود حاضر و از اين رو, به ذات خود, عالم است. اين مقدمه, در مباحث فلسفه به اثبات مى رسد. براساس اين اصل, موجود مادى (غير مجرد) از آن جهت كه داراى اجزا و ابعاد است و همواره در معرض تغيير و تحول قرار دارد, فاقد حضور است و از اين رو, نمى تواند حتى براى خود حاضر باشد. در نتيجه, اشياى مادى به ذات خود جاهل اند. اما مجردات, به دليل بساطت و تجرد, مى توانند هم براى خود و هم براى مجردات ديگر حاضر باشد و از آنجا كه ملاك علم و آگاهى همين حضور است, هر مجردى به ذات خود آگاهى دارد.
ب: مقدمه دوم آن است كه خداوند موجودى مجرد و از تمام شوائب و قيود ماده منزه است. اين مقدمه, در بحث صفات سلبى خداوند به اثبات مى رسد, آنجا كه ((جسمانى نبودن)) و ((مادى نبودن)) ذات الهى ثابت مى گردد. براساس دو مقدمه ياد شده, ثابت مى شود كه حق تعالى به ذات خويش عالم است, زيرا او موجودى مجرد است و هر مجردى از ذات خود آگاهى دارد.
علم خداوند به اشيا قبل از ايجاد آنها
ظاهراً مقصود از اين قسم به قدر كافى روشن است. با اين حال, اين پرسش براى فيلسوفان و متكلمان مطرح شده است كه آيا اين قسم از اقسام علم الهى, علمى ((اجمالى)) است يا ((تفصيلى))؟
مقصود از علم اجمالى, در اين بحث, آن است كه خداوند قبل از ايجاد اشيا به تك تك آنها, بصورت جداگانه, علم ندارد; بلكه علم او علمى است واحد و بسيط كه قابل تحليل به علم تفصيلى است. معمولاً براى تفهيم بهتر علم اجمالى به علم دانشمندان, مثلاً يك رياضيدان, مثال مى زنند. علم رياضيدان به يك قانون رياضى, علمى بسيط و اجمالى است و در عين حال, مى توان گفت كه او به تمام مسائلى كه از طريق اين قانون قابل حل است, علم دارد. ليكم مادامى كه مساله خاصى را حل نكرده باشد, علم او در مرتبه اجمال باقى مى ماند, اما تفصيلى بودن علم خداوند به اشيا قبل از ايجاد, بدين معناست كه خداوند به يكايك امور و اشيائ قبل از ايجاد و آفرينش آنها, بصورت جداگانه و مستقل علم دارد.
با صرف نظر از اين مساله, به ارائه دو دليل بر ثبوت اين مرتبه از علم مى پردازيم.
دليل اول:
اين دليل بر يكى از قواعد فلسفى تكه دارد كه مى گويد: علم به علت تامهئ شى, به عنوان آنكه علت است, مستلزم علم به آن شى, به عنوان معلول, است.3 بنابراين, هر كجا كه علت تامه اى معلوم باشد, معلول (با معلولهاى) آن نيز معلوم خواهد بود.
مقدمه ديگر اين دليل آن است كه ذات الهى, علت تامه تمام موجودات است و مقدمه سوم, كه در بحث قبلى به اثبات رسيد, علم الهى به ذات خود است .
براساس مقدمات سه گانه ياد شده, خدا به ذات خويش علم دارد و ذات او علت تامه همه موجودات است و علم به علت تامه, مستلزم علم به معلول است. و از آنجا كه علم خداوند به ذات خود و نيز عليت اين ذات براى هستى, در ازل محقق است, ثابت مى شود كه خداوند سبحان از ازل, و قبل از ايجاد اشيا از طريق علم به ذات به تمام اشيا عالم است .
دليل دوم:
اين دليل, در مقايسه با دليل نخست, صبغه كلامى قوىترى دارد و تا حدى به ((دليل نظم)) كه در بحث ادله اثبات خدا مطرح شد ـ نزديك است: 4
با تامل در جهان پيرامون خود در مى يابيم كه اجزاى عالم هستى همگى براساس درست است شگفتآورى پديد آمده و به سوى هدف واحدى در حركت اند. از سوى ديگر, تمام پديده هاى هستى, مخلوقات خداوندند و همان گونه كه اصل وجود معلول و مخلوق نشانه وجود علت و خالق است, خصوصيات آن نيز حاكى از ويژگيهاى علت خواهد بود.
بدين ترتيب, انتظام و هدفمندى عالم هستى گواهى مى دهد كه خالق آن, پيش از آفريدن جهان, به تمام پديده هاى آن و ويژگيها و روابط ما بين آنها آگاه بوده است, زيرا عقل حكم مى كند كه ممكن نيست موجودى كه خالق پديده هاى منظم و هدفمند است, از روى جهل و ناآگاهى به چنين آفرينشى دست زده باشد.
بسيارى از متكلمان اسلامى براى اثبات علم الهى قبل از ايجاد, به همين دليل تمسك كرده اند. براى مثال, محقق طوسى در تجريد الاعتقاد مى گويد: ((الاحكام دليل العلم)) يعنى: استوارى و حكمت موجود در جهان, دليلى است بر علم الهى (به اشيا).
علم خداوند به اشيا پس از ايجاد آنها
مرتبه سوم علم الهى, علم تفصيلى خداوند به موجودات, پس از آفريدن آنهاست. براى اثبات عقلى اين مرتبه از علم, مى توان به دليل زير توسل جست, مقدمات اين دليل بدين شرح اند:
الف: خدا, عله العلل است و همه موجودات هستى معلول اويند.
ب: همان گونه كه در مباحث فلسفى بيان شده, وجود معلول عين وابستگى و تعلق به علت است و معلول, هيچ گونه استقلال وجودى ندارد.
ج: لازمه وابستگى وجودى معلول به علت آن است كه معلول در نزد علت خويش حاضر باشد, زيرا عدم حضور معلول براى علت خود بدين معناست كه معلول در وجود خود مستقل باشد, حال آنكه بر طبق مقدمه دوم, اين امر ممكن نيست و از آنحا كه حقيقت علم, چيزى جز حضور معلوم در نزد عالم است, هر علتى به معلول خود علم دارد.
نتيجه مقدمات بالا آن است كه تمام موجودات و پديده هاى هستى معلول خدا باشند, زيرا همگى معلول اويند هر معلولى, براى علت خويش معلول است.
علم ذاتى و علم فعلى
گفیتم كه برخى انحاى علم الهى, صفت ذاتى و برخى ديگر, صفت فعلى اند. حال كه از مراتب سه گانه علم خداوند سخن گفتيم, شايسته است مشخص كنيم كدام يك از اين مراتب, صفت ذاتى و كدام يك صفت فعلى اند.
با تامل در مراتب سه گانه علم الهى, روشن مى شود كه مى بايد مرتبه اول و دوم را از اوصاف ذاتى و مرتبه سوم را از اوصاف فعلى به شمار آوريم.
علم خداوند به جزئيات
يكى از مسائل بحث انگيزه درباره علم الهى آن است كه آيا خدا به اشيا و حوادث جزئى نيز علم دارد يا علم او منحصر در كليات است؟ به عبارت ديگر, آيا شى يا شخص خاصى كه در زمان و مكان خاصى وجود دارد يا حادثه اى جزئى كه در زمان و مكان معينى اتفاق مى افتد, به عنوان يك امر جزئى و شخصى مى تواند معلوم خدا واقع شود؟ با توجه به آنچه كه در علم پس از ايجاد گفتيم, بايد به اين پرسش پاسخى مثبت داد. ليكن برخى از متكلمان منكر علم خدا به جزئيات اند و معتقدند خداوند به جزئيات از طريق ماهيات كلى و معقول آنها آگاهى دارد. اين گروه, براى اثبات مدعاى خود به دلايل مختلفى تمسك جسته اند كه در زير برخى از آنها را بررسى مى كنيم.

1ـ تحول دائمى جزئيات: يكى از ادله مخالفان علم الهى به جزئيات, آن است كه امور جزئى همواره در تغيير و تحول اند, بنابراين, اگر خدا به جزئيات عالم باشد, از آن رو كه مى بايد مطابقت علم او با واقع همواره محفوظ بماند, به تبع تغيير معلوم (يعنى جزئيات) علم خدا نيز تغيير خواهد كرد و لازمه اين مطلب آن است كه ذات الهى, كه حامل علم است, تحول پذيرد; حال آنكه ذات الهى از هرگونه تغيير و تحولى منزه است. بنابراين, ممكن نيست علم خداوند به جزئيات تعلق پذيرد.
ظاهراً مبناى اين دليل آن است كه اگر خدا علم به جزئيات داشته باشد, علم او ((حصولى)) و از طريق حلول صورت جزئيات در ذات الهى خواهد بود و از اين رو, تغيير معلوم (جزئيات) مستلزم تغيير صورت آن و در نهايت, موجب تحول ذات الهى, به عنوان محل آن صورت, مى گردد.
اما همان گونه كه گفتيم, علم الهى علمى حضورى است و لذا علم او به جزئيات چيزى جز وجود و حضور جزئيات در نزد او نيست. البته در اين صورت نيز تغيير جزئيات مستلزم تغيير علم است .ليكن تغيير اين علم, از آنجا كه مربوط به مقام فعل الهى و اوصاف فعلى است, به هيچ وجه سبب بروز تغيير در ذات نمى شود. اصولاً يكى از ويژگيهاى صفات فعلى آن است كه به تبع تحول مخلوقات الهى, كه به يك معنا همان فعل خداوند, متحول مى شوند, ولى اين تحول به ساحت ذات راه نمى يابد.
حاصل آنكه, علم خدا به جزئيات چيزى جز حضور آنها براى خدا نيست و تغيير امور جزئى, حداكثر در حوزه فعل الهى و صفات منتزع از آن رخ مى دهد و اين مساله اى است بى اشكال كه با ثبات و تحول ناپذيرى ((ذات)) الهى منافاتى ندارد.

2ـ ابزارى بودن علم به جزئيات: دليل ديگر منكران تعلق علم الهى به جزئيات, آن است كه حصول چنين علمى نيازمند به كارگيرى ابزار و آلات مادى است, در حالى كه مقام الوهى از چنين معنايى منزه و مبراست.
در پاسخ به اين دليل نيز مى توان گفت كه به كارگيرى ابزار مادى براى تحصيل علم به جزئيات, از لوازم ذاتى چنين علمى نيست تا هيچ گاه از آن انفكاك نپذيرد, بلكه صرفاً حصول چنين علمى براى موجودى كه در عالم طبيعت به سر مى برد, مانند انسان, متوقف بر احساس و استفاده از اعضا و جوارح جسمانى و آلات مادى است. اما در مورد خداوند كه مافوق طبيعت و جهان مادى قرار دارد و علمش علم حضور است و بر تمام هستى احاصه دارد, چنين توقف و نيازى در ميان نيست.


منبع : پایگاه دفتر تبلیغات اسلامی
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

چهار شاخصه ایمان در منظر امام صادق(علیه السلام)
بهترین رهبر دنیا، در پوششی پشمینه!
راه های مبارزه با نفس
احادیث حضرت معصومه سلام الله علیها
سفارش امام حسن عسکری (ع) به شیعیان
كظم غيظ
قناعت گنج بی پایان!!
روحی که در دو جسم وارد می شود !!
سجایای اخلاقی معمار الغدیر!
آب زنید راه را/ به پاسداشت ورود حضرت معصومه(س) به ...

بیشترین بازدید این مجموعه

شب قدر، عمق معنای وصیت‌نامه علی(ع) است
اثرات گناه در زندگی دنیا و آخرت
شناسنامه حضرت علی اکبر علیه السلام
اهمیت جایگاه قرآن
سرگذشت نگارش احادیث نبوی
چه کسانی مورد رحمت خدا قرار نمی گیرند؟
هماهنگي قرآن با فطرت و عقل
افزایش رزق و روزی با نسخه‌ امام جواد (ع)
خیر و شر
متن دعای معراج + ترجمه

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^