مىكندند ، بدون آن كه آنها را از آن كار باز دارد ، به آنچه به آن مشغول بود روى آورد و آن دو كودك را از آن كار نهى نكرد ، خداوند به زمين فرمان داد كه بندهام را فرو بر . . .
كبوتر
كبوتر در فرهنگ دنياى امروز نماد صلح و دوستى و امنيت عمومى است . برخى از نهادهاى صلح طلب ، كبوترى كه شاخه زيتونى در منقار گرفته ، نماد خود قرار دادهاند ، به اين خاطر است كه هر وقت مردم بخواهند نارضايتى و نفرت خود را از جغد جنگ و آثار شوم آن ابراز دارند و به آن اعتراض كنند ، كبوترهاى سفيد را به پرواز در مىآورند .
كبوتر در مسجدالاحرام و مسجدالنبى و حرم امامان اهل بيت عليه السلام نشانه امنيت و آزادى و الفت و محبت است كه از روزگار حضرت اسماعيل عليه السلام به اين سو وجود داشته و وجود خواهد داشت .
در روايات و اخبار پيامبر و اهل بيت قدس سرهما ـ بر خلاف تلقى امروزيان ـ توصيه شده كه در خانهها ، كبوتر نگهدارى شود چون عامل انس و الفت و آرامش درونى است .
اينك گزينه رواياتى كه مورد اهتمام راويان بوده و در منابع مختلف روايتى آمده است ؛
حضرت امام صادق عليه السلام مىفرمايد :
« أَلْحَمامُ مِنْ طِيُورِ الاْءنْبِياءِ » 1 .
« كبوترها از پرندگان پيامبران هستند » .
باز امام صادق عليه السلام مىفرمايند :
« ألْحَمامُ طَيْرٌ مِنْ طِيُورِ الاْءَنْبِياءِ صلي الله عليه و آله الَّتِى كانُوا يُمَسِكُونَ فِى بِيُوتِهِمْ . . . » 2 .
كبوتر يكى از پرندگان انبياء بوده است كه در خانه نگه مىداشتهاند . . .
امام صادق عليه السلام مىفرمايد :
« إِنَّ أوَّلَ حَمامٍ كانَ بِمَكَّةَ حَمامٌ كانَ لإسْماعِيلَ » 3 .
« نخستين كبوترى كه در مكه بوده از آن اسماعيل بود » .
امام صادق عليه السلام باز فرموده :
« هَذِهِ الحَمَامُ ـ حَمَامُ الْحَرمِ ـ هِىَ مِن نَسْلِ حَمَامِ اِسمَاعِيلَ بنَ إبرَاهِيمَ الَّتِى كَانَتْ لَه » 4 .
« اين كبوتر ـ كبوتر حرم ـ از نسل كبوتران اسماعيل فرزند ابراهيم است كه مال او بود » .
از امام جعفر صادق عليه السلام نقل كردهاند :
« كَانَ فِى مَنزِلِ رَسولِ اللّهِ صلي الله عليه و آله زَوجُ حَمَامٍ أحمَرٍ » 5 .
« در خانه پيامبر صلي الله عليه و آله يك جفت كبوتر سرخ رنگ بود » .
ابوحمزه ثمالى گويد :
« نوه دختريم كبوترانى داشت ، از روى خشم و غضب آن كبوتران را سر بريدم سپس عازم مكه شدم ، پيش از طلوع آفتاب بر امام محمد باقر عليه السلام درآمدم ، وقتى آفتاب طلوع كرد ، كبوتران بسيارى در آن ديدم ، به خود گفتم كه مسائلى از او [ امام عليه السلام ] مىپرسم و پاسخهاى ايشان را به قلم مىآورم ، در اين گير و دار دلم مشغول كارى بود كه از من سر زد كه همان سر بريدن بىجهت كبوتران بود ، در دل به خود گفتم : اگر هيچ خيرى در كبوتران نبود [ امام عليه السلام ] نگهدارى نمىكرد ، در اين هنگام امام باقر عليه السلام به من گفت :
ـ يا اباحمزه تو را چه شده است ؟
گفتم : خير است يابن رسول اللّه ،
فرمود : گويا دلت در جاى ديگرى است ؟
گفتم : آرى ، به خدا سوگند !
داستان را نقل كردم و به وى گفتم كه كبوترها را سر بريدم و اكنون از كثرت كبوترهايى كه دارى در تعجبم .
امام باقر عليه السلام فرمود :
ابوحمزه ، چه كار بدى كردى ، آيا نمىدانى كه زيان سرگرمى زمينيان را به تكان خوردن كبوتران از كودكانمان دور مىكنيم ؟ [ و نمىدانى ] كه آنها در پايان شب براى نماز بانگ اذان بر مىآورند ؟ ! براى هر يك [ از كبوتران ] دينارى صدقه بده چون آنها را از روى خشم كشتى »6 .
عبدالكريم بن صالح گويد :
« دَخَلْتُ على ابى عبدِاللّهِ عليه السلام فَرَأيْتُ عَلى فِراشِهِ ثَلاثَ حَماماتٍ خُضرٍ قَدْ ذَرَقْنَ عَلى الفراشِ فقلتُ : جُعِلْتُ فِداكَ هؤلاءِ الحِمامِ تَقْذِرُ الفِراشَ فَقالَ : لا ، إنّهُ يُسْتَحَبُّ أنْ يُمْسَكْنَ فى الْبَيْتِ » 7 .
« بر ابوعبداللّه ( امام صادق عليه السلام ) وارد شدم ، سه كبوتر سبز ديدم كه بر رختخواب فضله كردهاند ، گفتم : جانم به فدايت ! اين كبوترها رختخواب را نجس مىكنند ؛ امام فرمود : نه ، مستحب است كه در خانه نگهدارى شوند » .
ابوخديجه مىگويد كه امام عليه السلام را شنيدم مىفرمود :
« شَكَى رَجُلٌ الى النبِىِّ صلي الله عليه و آله الوَحْشَةَ فَأَمَرَهُ أَنْ يَتَّخِذَ فِى بَيْتِهِ زَوْجَ حَمامٍ » 8 .
« مردى نزد پيامبر صلي الله عليه و آله از تنهايى درد دل كرد ، پيامبر به او فرمان داد كه يك جفت كبوتر در خانه نگهدارى كند » .
زيد شحام آورده :
« ذَكَرْتُ الْحَمامَ عِنْدَ أَبِى عبدِاللّهِ صلي الله عليه و آله فَقالَ : اتَّخِذُوها فِى مَنازِلِكُمْ فَإِنَّها مَحْبُوبَةٌ لَحِقَتْها دَعْوَةُ نُوحَ عليه السلام وَهِى آنَسُ شىءٍ فِى الْبُيُوتِ » 9 .
« در حضور امام صادق عليه السلام از كبوتران ياد شد ، امام فرمود : آنها در خانه نگاه داريد كه دوست داشتنى هستند و دعاى نوح بدانها رسيده و مأنوسترين چيز در خانهاند » .
محمد بن ابى حمزه از عثمان بن الاصبهانى نقل مىكند :
« إسْتَهْدانِى اسماعيلُ بنُ أبى عبدِاللّهِ عليه السلام فَأَهْدَيْتُ لَهُ طَيْراً راعِبيّاً ، فَدَخَلَ ابوعبدِاللّهِ عليه السلام فَقالَ : اجْعَلُوا هَذَا الطَّيرِ الرَّاعِبى مَعِى فِى الْبَيْتِ يُؤنِسُنِى، قَال ، وقالَ عثمانُ : دَخَلْتُ على ابى عبدِاللّهِ عليه السلام وَبَيْنَ يَدَيْهِ حَمامٌ يفتُّ لهنَّ خُبْزاً » 10 .
« اسماعيل فرزند امام صادق عليه السلام از من هديهاى خواست ، يك كبوتر راعبى 11 به او هديه كردم ، در اين هنگام امام صادق عليه السلام وارد شد و فرمود : اين كبوتر راعبى را در خانه با من بگذاريد تا با من انس گيرد .
محمد بن ابى حمزه [ باز ] از عثمان نقل مىكند :
[روزى ] بر امام صادق عليه السلام وارد شدم ، پيش روى او كبوترانى بودند كه براى آنها نان ريز ريز مىكرد .
ابوهريره آورده : « أنَّ رَسولَ اللّهِ صلي الله عليه و آله رَأَى رجلاً يَتْبَعُ حَمامَةً ، فَقالَ : شيطانٌ يَتْبَعُ شَيْطاناً » 12 .
« رسول خدا صلي الله عليه و آله مردى را ديد كه كبوترى دنبال مىكند ، فرمود : شيطانى به دنبال شيطانى است » .
« برخى از اهل علم روايت را بر اعتياد كبوتردار به اشتغال بدان و رفتن بر بامها كه باعث مىشود بر خانههاى همسايگان اشراف پيدا كند ، حمل كردهاند »13 .
ابراهيم بن هاشم از برخى راويان آورده :
« ذُكِرَ الحَمامُ عِندَ أبى عبدِاللّهِ عليه السلام فقالَ لَهُ رَجُلٌ إنَّه بَلَغَنِى أَنَّ عُمرَ رَأى حَماماً يَطِيرُ وَرَجُلٌ تَحْتَهُ يَعَدُ وفقالَ عُمرُ : شيطانٌ يَعْدُو تَحْتَهُ شَيْطانٌ فَقالَ أبوعبدِاللّهِ عليه السلام : ما كانَ اسماعيلُ عِنْدَكُمْ ؟ فقيل : صِدِّيقٌ فقال : فإنَّ بَقِيَّةَ حَمامِ الْحَرَمِ مِنْ حَمامِ اسماعيلَ عليه السلام » 14 .
« در محضر امام صادق عليه السلام از كبوتران ياد شد ، مردى به امام گفت :
ـ شنيدم كه كبوترى پرواز مىكرد و مردى در زير آن مىدويد ، عمر گفت : شيطانى در زير شيطانى مىدود !
امام صادق عليه السلام فرمود :
اسماعيل نزد شما چگونه آدمى است ؟
آن مرد گفت :
ـ صدّيق ( به غايت راستگو و درست رفتار ) .
امام عليه السلام فرمود :
ـ باقى مانده كبوترهاى حرم از كبوترهاى اسماعيل است » .
پندار ناپايدار
شايد كسانى ـ از روى توهم ـ بين اين روايت و روايت سابق كه هم منابع شيعى نقل كرده و هم منابع سنى ، تعارض ببينند ، به عبارت ديگر ، روايت سابق را مؤيد سخن عمر بدانند نه سخن امام صادق عليه السلام . . . ولى اگر دقت شود خواهيم ديد كه روايت سابق ، مؤيد سخن عمر نيست ـ و به اصطلاح فقيهان ـ مىتوان بين روايت منقول از پيامبر صلي الله عليه و آله و روايت منقول از امام صادق عليه السلام ، به راحتى جمع عرفى كرد ، چگونه ؟ چون در سخن پيامبر صلي الله عليه و آله آمده بود :
ـ شيطان يتبع شيطان ( = يك شيطان شيطان ديگرى را دنبال مىكند ) .
و در سخن عمر :
ـ شيطان يعدو تحت شيطان ( = شيطانى تحت شيطانى مىدود ) .
مىتوان گفت آنچه مورد نهى پيامبر صلي الله عليه و آله است ، دنبال كردن كبوتر است كه مثلاً سبب رفتن بر پشت بامها و عصيان خداوند مىشود چنانكه از كلمه « يتبع » بر مىآيد و بنابر اين كبوتر دچار شيطنت عارضى مىشود چنانكه هر انسانى ممكن است دچار شيطنت عارضى بشود چون كبوتر ، علت نافرمانى خداوند شده است و به همان سبب افرادى كه آنها را دنبال مىكنند ، به شيطان توصيف مىشوند .
آنچه بيهقى در تفسير روايت پيامبر صلي الله عليه و آله از اهل علم آورده و همچنين روايات فراوانى كه پيش از اين در باره كبوتر برشمرديم ، مؤيد اين برداشت است .
و اما كبوترى كه در حال پرواز در آسمان است و كسى در زير آن و بر روى زمين بدود كه آن را به چنگ بياورد ، چرا به شيطنت وصف شود ؟ ! و چرا آن مرد كه در زير آن مىدود ، به شيطانى بودن متصف گردد ؟ !
به نظر مىآيد كه عمر سخن پيامبر صلي الله عليه و آله را شنيده اما در تطبيق آن به خطا رفته است ـ والعصمة لأهلها ـ . . .
باز هم مهر به كبوتر
ابن عباس آورده :
« مَرَّ النبىُّ بِرَهْطٍ مِنَ الأَنْصارِ وَقَدْ نَصَبُوا حَمامَةً يَرْمُونَها فَقالَ : لا تَتَّخِذُوا شَيْئاً فِيْهِ الرُّوحُ غَرَضَاً » 15 .
« پيامبر صلي الله عليه و آله بر گروهى از انصار گذشت در حالى كه كبوترى را نشانه گرفته بودند و به آن [ چيز ] پرتاب مىكردند ، پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود : هيچ جاندارى را نشانه [ آماج ] قرار ندهيد » .
چنانكه اشاره شد ، روايات درباره كبوتران ، فراوان است و ما تنها گزيدهاى از آنها را آورديم ، بىشك جويندگان مىتوانند از منابع ، رواياتى بيش از آنچه آمد بيابند .
گنجشك
گنجشك پرندهاى است كوچك از دسته سبكبالان و از دسته مخروطى نوكان كه خانواده خاصى را به نام خانواده گنجشكان به وجود مىآورد16 .
در زبان عربى به گنجشك نر « عصفور » گويند و به ماده آن « عصفوره » . در كتاب « سفينة البحار » به عنوان « العصفور وانواعه » آمده :
« ومن انواعه القبرة والبلبل والصعوة والعندليب والصافر » .
« و از انواع آن ، چكاوك است و هزار دستان و صعوه17 و عندليب ( شايد عندليل باشد كه نوعى گنجشك است ) و صافر ( گفتهاند همان چكاوك است ) » .
بنابر اين عصفور اسم عام است و از اين رو در تعريف آن گفتهاند :
هر پرندهاى كه از كبوتر كوچكتر باشد .
به نظر مىآيد طريحى در « مجمع البحرين » همين معنى را اراده كرده است .
پس نام عصفور اسم عام است و به اين جهت ما به عنوان گنجشك يا عصفور به پرندهاى اشاره مىبريم كه به اصطلاح از خانواده گنجشكان است هر چند كه در استعمال رايج نام گنجشك يا عصفور بر آن صدق نكند . و اينك احاديث اين باب :
ابوحمزه ( ثابت بن دينار ) ثمالى گويد :
« كُنْتُ مَعَ عَلى بْنِ الحُسَينِ عليه السلام فىدارِهِ وفيها عَصافِيرٌ وَهُنَّ يَصِحْنَ فَقالَ لِى : أتَدْرِى ما يَقُلْنَ هؤُلاءِ الْعَصافِيْرُ ؟ قلتُ : لا أدْرِى ، قَالَ يُسَبِّحْنَ رَبَّهُنَّ وَيُهَلِّلْنَ وَيَسْأَلْنَهُ قُوْتَ يَوْمِهِنَّ ثُمَّ قالَ : يا أَباحَمْزَهَ عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّيْرِ وَأُوِتِينَا مِن كُلِّ شَىءٍ 18 » 19 .
« با على بن الحسين عليه السلام در خانهاش بودم و در آن گنجشكهايى بود كه بانگ بر مىآوردند ، وى به من فرمود : آيا مىدانى چه مىگويند ؟ گفتم :
2 ـ بحار الأنوار : 61/302 ، باب 11 ، حديث 4 . نمىدانم ، فرمود : خداى خود را تسبيح مىگويند و تهليل مىكنند و قوت امروزشان را درخواست مىنمايد ، سپس فرمود : . . . زبان مرغان به ما آموخته شده و همه چيز به ما داده شده است . . . » .
اى انسان ! عبرت گير
سعدى مىگويد :
ياد دارم كه شبى در كاروانى ، همه شب رفته بودم و سحر در كنار بيشهاى خفته . شوريدهاى كه در آن سفر همراه ما بود ، نعرهاى برآورد و راه بيابان گرفت و يك نفس آرام نيافت . چون روز شد گفتمش : آنت چه حالت بود ؟ گفت : بلبلان را ديدم كه به نالش در آمده بودند ، از درخت و كبكان از كوه و غوكان در آب و بهايم از بيشه ، انديشه كردم كه مروّت نباشد همه در تسبيح و من به غفلت خفته .
دوش مرغى به صبح مىناليد | عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش |
يكى از دوستان مخلص را | مگر آواز من رسيد به گوش |
گفت باور نداشتم كه تو را | بانگ مرغى چنين كند مدهوش |
گفتم اين شرط آدميت نيست | مرغ تسبيحگوى و من خاموش |
به ذكرش هر چه بينى در خروش است | دلى دارند در اين معنى كه گوش است |
نه بلبل بر گلش تسبيح خوانى است | كه هر خارى به تسبيحش زبانى است |
مهر گنجشكان
سليمان جعفرى گويد :
« سَمِعْتُ ابَا الحَسَنِ الرِّضَا عليه السلام يَقُولُ : لا تَقْتُلوا القُبَّرَةَ وَلا تَأْكُلُوا لَحْمَها فأنَّها كثيرةُ التَّسْبِيْحِوَتَقوُلُ فى آخِرِ تَسْبيحِهَا : لَعَنَ اللّهُ مُبغِضى آلِ مُحَمَّدٍ » 20 .
« امام ابالحسن الرضا عليه السلام را شنيدم كه مىگفت : چكاوك را نكشيد و گوشت آن را نخوريد كه بسيار تسبيح گوى است و در آخر تسبيحش مىگويد : لعنت خدا بر دشمنان آل محمد » .
امام ابن الحسن الرضا عليه السلام از پدر از نياى عليه السلام خود آورده : « لا تَأْكُلُوا القُنْبَرَةَ وَلا تَسُبُّوها وَلا تُعْطُوهَا الصِّبْيانَ يَلْعَبُونَ فَإِنَّها كَثِيْرَةِ التَّسْبِيْحِ للّهِِ وتَسبيحُهَا : لَعَنَ اللّهض مُبغِضى آلِ مُحَمَّدٍ » 21 .
« مرغ چكاوك را نخوريد و دشنام ندهيد و به كودكان نسپاريد كه با آن بازى كنند كه بسيار تسبيح گوى است و تسبيح آن : لعنت خدا بر دشمنان آل محمد است » .
عبدالرحمن بن عبداللّه مىگويد :
« رسول خدا صلي الله عليه و آله در منزلگاهى فرود آمد ، شخصى به سوى درختى رفت تخم حمرهاى ( حمره پرندهاى است سرخ رنگ كه در فارسى زورك يا ژورك گويند ) از آن درخت بيرون آورد ، حمره پرزنان بر بالاى سر پيامبر صلي الله عليه و آله و اصحابش آمد ، پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود : كدام يك شما اين را مصيبت زده كرده است ؟
مردى از آن قوم گفت : من تخمى از آن برگرفتم ، پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرمود : آن را بازگردان »22 .
عبداللّه بن مسعود گويد :
« كُنّا مَعَ رَسُولِ اللّهِ صلي الله عليه و آله فى سَفَرٍ فَانْطَلَقَ لِحاجَةٍ فَرَأَيْنا حُمَّرَةٌ مَعَها فَرْخانِ فَأَخَذَنا فَرْخَيْها فَجاءَتَ الْحُمَّرةُ فَجَعَلَتْ تَفْرُشُ فَجاءَ النبىُّ صلي الله عليه و آله فَقالَ : مَنْ فَجَع هذِهِ بِوَلَدِها ؟ رُدُّوا وَلَدَها إِلَيْها . . . » 23 .
« در سفر با رسول خدا صلي الله عليه و آله بوديم ، وى در پى حاجت خود رفت ، حمرهاى ديديم كه دو جوجه با آن بود ، جوجهها را در ربوديم ، حمره آمد و شروع به پرزدن كرد ، پيامبر از راه رسيده ، فرمود : چه كسى اين را به فرزندانش داغدار كرده ؟ فرزندانش را به آن باز گردانيد . . . » .
اين روايت دنبالهاى دارد بدين گونه :
« ورأى قرية نمل قد حرقناها ، فقال : من حرق هذه ؟ قلنا : نحن ، قال : إنه لاينبغى آن يُعذب بالنار إلا رب النار » .
« . . . و لانه مورچهاى را ديد كه آتش زده بوديم ، فرمود : چه كسى اين را آتش زده ؟ گفتيم : ما ، فرمود : سزاوار نيست كه كسى به آتش عذاب كند مگر آفريننده آتش » .
و باز در پاورقى همين صفحه ( ص 88 ) آمده :
« وقد روى عن النبى صلي الله عليه و آله انه قال : « إن نبياً من الانبياء نزل على قرية نمل فقرصته نملة فامر بالنمل فأحرقت فاوحى إليه : ألا نملة واحدة » .
« از نبى اكرم صلي الله عليه و آله روايت شده كه فرمود : پيامبرى از پيامبران بر لانه مورچگانى فرود آمد ، مورچهاى وى را گزيد ، فرمان داد مورچگان را آتش زدند ؛ خداوند بدو وحى كرد : آيا بيش از يك مورچه بود ؟ » .
در حياة الحيوان آمده :
« هيچ پرنده يا درنده يا بهيمهاى نيست كه از گنجشك بر جوجههايش پر عاطفهتر و عاشقتر باشد و اين چيزى است كه در هنگام ربودن جوجههايش مىتوان ديد »24 .
نمونهاى از مهروزى گنجشكان
بيهقى و ابن عساكر به سند خود از ابن مالك روايت مىكنند كه گفت :
« مَرَّ سُلَيْمانُ بنُ داودَ بِعُصْفُورٍ يَدُوْرُ حَوْلَ عُصْفُورَةٍ فَقالَ لأصْحابِهِ : أَتَدْرُونَ ما يَقُولُ ؟ قَالُوا : وَما يَقَولُ يا نَبِىَّ اللّهِ قالَ : يَخْطُبُها إلى نَفْسِهِ وَيَقولُ : تُزَوَّجِيْنِى أُسْكِنْكِ أىَّ قُصُورِ دِمَشْقِ شِئْتِ ، قالَ سُلَيمانُ : وَقُصورُ دِمَشْقٍ مَبْنِيَّةٍ بِالصَّخْرِ لا يَقْدِرُ أَنْ يُسْكِنَها ، لكِنْ كُلَّ خاطِبٍ كذَّابٌ » 25 .
« سليمان بن داود بر گنجشكى گذر كرد كه به دور گنجشك مادهاى مىچرخيد ، به اصحاب خود گفت : مىدانيد چه مىگويد ؟ گفتند : چه مىگويد اى پيامبر خدا ؟ گفت : از آن خواستگارى مىكند و مىگويد : با من همسرى كن ، در هر يك از كاخهاى دمشق كه بخواهى تو را سكنى مىدهم ، سليمان گفت : در صورتى كه كاخهاى دمشق از سنگ بنا شده ، نمىتواند كه سكنى دهد ولى هر خواستگارى دروغ گوست ؟ ! »
در روايت آمده :
« إنَّ سُليمانَ عليه السلام رَأى عُصْفُوراً يَقولُ لِعُصْفُورَةٍ : لِمَ تَمْنَعِيْنَ نَفْسَكِ مِنِّى وَلَو شِئْتُ أَخَذْتُ قُبَّةَ سُليمانَ بِمِنْقارِى فَالْقَيْتُها فِىالبحرِ فَتَبَسَّمَ سُلَيمانُ مِن كَلامِهِ ثُمَّ دَعاهُما وقالَ لِلعُصْفورِ : أَتُطِيْقُ أَنْ تَفْعَلَ ذَلِكَ ؟ فَقَالَ : لا يا رَسُولَ اللّهِ صلي الله عليه و آله وَلكنَّ الْمَرْءَ قَدْ يُزيِّنُ نَفسَهُ وَيُعَظِّمُها عِنْدَ زَوْجَتِهِ وَالْمُحِبُ لا يُلامُ على ما يَقولُ فَقالَ سُليمانُ لِلْعَصْفُورَةٍ : لِمَ تَمْنَعِيْهِ مِنْ نَفْسِكِ وَهُو يُحبُّكِ ؟ فَقالَت : يا نَبِى اللّهِ انّه لَيْسَ مُحِبّاً وَلكنَّهُ مُدَّعٍ لانَّه يُحِبُ مَعِى غَيْرى فَأثرًّ كَلامُ العصفورةِ فى قلب سليمان عليه السلام وَبَكى بَكاءً شديداً واحْتَجَبَ عن الناسِ اربعينَ يَوْماً يَدْعُواللّهَ أَنْ يُفْرِغَ قَلْبَهُ لِمَحَبَّتِهِ وَأَنْ لا يُخالِطُها بِمَحَبَّةِ غَيْرِه » 26 .
« سليمان عليه السلام گنجشك نرى را ديد كه به گنجشك مادهاى مىگويد : چرا از من امتناعدارى ؟ اگر بخواهم گنبد سليمان را با نوك خود بر مىدارم و در دريا مىاندازم ! سليمان از سخن گنجشك لبخندى زده ، هر دو را فراخواند و گفت : توانش را دارى كه چنين كنى ؟ گنجشك گفت نه اى رسول خدا ولى مرد ممكن است خود را براى زنش آراسته كند و بزرگ بنماياند و عاشق بر گفتهاش سرزنش نمىشود !
سليمان عليه السلام به گنجشك ماده گفت : چرا از او امتناعدارى و او تو را دوست مىدارد ؟ گنجشك ماده گفت : اى پيامبر خدا ! او عاشق نيست مدعى عشق است چون با من ديگرى را عاشق است !
اين سخن در دل سليمان اثر كرد و سليمان به شدت گريست و چهل روز از مردم دورى گزيده ، خداوند را مىخواند تا دلش را براى عشق او خالى كند و عشق بدو را با عشق به ديگران نياميزد » .
از « حياة الحيوان » آوردهاند :
چون شهرى از مردمش خالى شود ، گنجشكان از آن شهر كوچ مىكنند و چون باز گردند ، گنجشكان نيز باز مىآيند27 .
از قول ابن عمر آوردهاند :
« ما مِنْ انسانٍ يَقْتُلُ عُصْفُوراً فَما فَوْقَها بِغَيْرِ حَقِّها إلاّ سَأَلَهُ اللّهُ عَنْها يَوْمَ القيامَةِ ، قيلَ : وَما حَقُّها ؟ قالَ : أنْ تَذْبَحَها فَتأكُلَها وَلا تَقْطَعَ رَأسَها فترْمِىْ بِها » 28 .
« هيچ انسانى نيست كه گنجشكى يا از آن بزرگتر را به ناحق بكشد مگر اين كه خداوند در روز قيامت درباره آن بازخواست كند ، گفته شد : حقش چيست ؟ گفت : اين است كه آن را سر ببرى و بخورى نه اين كه سر بكنى و آن را پرتاب كنى » .
عمرو بن زيد از پدر خود آورده :
« ما مِنْ أحدٍ يَقْتُلُ عُصْفُوراً ! إلاّ عَجَّ يَوْمَ الْقِيامةِ يَقولُ : يا ربِّ ! هذا قَتَلَنِى عَبَثَاً فَلا هُو انْتَفَعَ بِقَتْلِى وَلا هُوَ تَرَكَنِى فَأعِيْشُ فى ارْضِكَ » 29 .
« هيچ كس نيست كه گنجشكى را بكشد مگر اين كه در روز قيامت فرياد بر آورد ، بگويد : اين [ شخص ] مرا بىجهت كشته ، نه از كشتن من سود جسته و نه مرا رها گذاشته تا بر زمين تو معيشت كنم » .
چنانكه اشاره شد ، احاديث درباره مهرورزى به گنجشكان فراوان است و ما در اينجا تنها بهين شمارى از آن آورديم و با اين تقرير سخن در مورد گنجشكان را به پايان مىبريم .
جانوران آزاررسان
تاكنون بحث پيرامون جانوران بىآزار و عواطف حاكم بين آنها بود لازم است به اين نكته نيز اشاره شود كه در منابع روائى خاصه و عامه مطابى نيز پيرامون جانوران آزار رسان آمده است كه بررسى موضوعى و حكمى آن از اين مجال خارج است لكن بصورت اختصار به برخى از اين مطالب اشاره مىشود .
پيامبر خدا صلي الله عليه و آله مىفرمايد :
« خَمسٌ فَواسِقُ تُقْتَلْ فى الحِلِّ وَالحَرَمِ الغُرابُ والحِدَاةُ والكَلبُ والحَيَّةُ والفَأرةُ » 30 .
« پنج جاندار ، بدكار هستند ، در حل و حرم كشته مىشوند : كلاغ وزغن و سگ و مار و موش » .
عمر بن عيساى دميرى در كتاب خود « حياة الحيوان » مىگويد :
« با ياد كردن اين پنج جاندار به جواز قتل هر حيوان زيانكار اشاره مىرود مثل : يوزپلنگ و پلنگ و گرگ و چرخك ( چرغ ) و باشه ( باشق ) و زنبور و كك و پشه خاكى و مارمولك و مگس و مورچه اگر زيان رسان باشد » .
علامه مجلسى قدس سره در پايان باب دهم از كتاب « السماء والعالم » بحار الانوار كه درباره قتل حشرات است ، نتيجهگيرى كرده ، مىفرمايد :
و اما مارها ، به نظر مىآيد كه قتل آنها مطلقاً جايز است مگر مارهاى خانگى اگر به اهل خانه آزارى نرسانند كه در اين صورت احتمال كراهت كشتن آنها هست ولى نمىبايد احتراز از كشتن به خاطر توهم گناه در كشتن آنها يا [ترس از] ضرر رساندن به آنها باشد ، با اين همه ، تفصيلى كه در اخبار عامه [در اين باره هست] در اخبارمان نمىبينيم .
اما حيوانات آزار رسان ديگر ، هيچ محزورى در كشتن آنها نيست و چنانكه آزارى از آنها نرسد ، شايد بهتر است ـ از باب ناروا بودن نه حرمت ـ كشته نشوند به خاطر تعليلهايى كه در برخى اخبار وارد شده ، بنابر اين دقت شود . و اما شكنجه كردن حيوان زنده بدون وجود مصلحتى كه بدان فراخواند ، از ديد عقل قبيح است و فحواى برخى اخبار اشاره به منع شكنجه دارد بر اين اساس احوط ترك آن است .
[ لازم به يادآورى است كه ] بيشترين اصحاب ما ـ مگر اندكى ـ به اين احكام نپرداختهاند31 .
با حيوان زيانكار هم مهربانى كن !
پيامبر خدا صلي الله عليه و آله مىفرمايد :
« غُفِرَ لامْرأَةٍ مومِسَةٍ مرَّتْ بِكَلبٍ على رأسِ رَكى يَلْهَثُ كاد يقتله الَطَشُ ، فَنَزَعَتْ خُضَّها فأوثَقَتْهُ بِخمارِها فنَزَعَتْ له مِنَ الماءِ فغُفِرَ لها بذلكَ » 32 .
« گناه زن بدكارهاى بخشوده شد كه بر سگى گذشت ، آن سگ بر بالاى چاه آبى بود كه از شدت تشنگى رو به هلاكت داشت ، زن پاىافزار خود را درآورده ، با روسرى خود بسته و براى سگ آب كشيده بود ، بدين جهت گناه او بخشوده گرديد » .
رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود :
« رَأَيْتُ فِى النارِ صاحِبَةَ الهِّرةِ تَنْهَشُها مُقْبِلَةً وَمُدْبِرةً ، كانَتْ أوْثَقَتْها فَلَمْ تَكُنْ تُطْعِمُها وَلَمْ تُرْسِلُها تأكُلُ من خِشاشِ الارضِ وَدَخَلْتُ فِى الْجَنَّةِ فَرَأَيْتُ فِيها صاحِبَ الْكَلْبِ الذِى أرْواهُ » 33 .
« در آتش ، زن صاحب گربه را ديدم كه در روى آوردن و پس رفتن ، گوشت او را مىكند ؛ اين زن آن گربه را بسته بود ، نه آن را خوراك مىداد و نه رها مىكرد تا از حشرات زمين تغذيه كند و وارد بهشت شدم كه در آن صاحب آن سگ را ديدم كه آن را سيراب كرد » .
مرام نامه حقوق حيوانات
تا پيش از اين به شكل موردى درباره محبت به حيوانات سخن گفتيم و اكنون به بعضى از روايات اشاره مىشود كه به طور كلى درباره محبت به حيوانات داد سخن داده است .
رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود :
« إِنَّ اللّهَ تَبارَكَ وَتَعالى يُحِبُ الرِّفْقَ وَيُعِيْنُ عَلَيْهِ فَإذا رَكَبْتُمْ الدَّوابَ الْعِجافَ فأنْزِلُوها مَنازِلَها فإنْ كانَتْ الاْءرْضُ مُجْدِبَةً فَأَنْجُوا عَلَيْها وَإنْ كانَتْ مُخْصِبَةً فَانْزِلُوها مَنازِلَها » 34 .
« خداوند نرم خويى را دوست مىدارد و بر آن يارى مىكند ؛ چون سوار چارپاى نزار شديد ، در منزلشان فرود آوريد [به اندازه توانشان كار بكشيد] اگر زمين خشك و بىحاصل بود ، شتاب كنيد تا به آب و علفزار برسيد و اگر سرسبز و خرم بود ، در جاى خود قرار دهيد » .
امام صادق عليه السلام از پدرانش آورده :
« لِلدّابَّةِ على صاحِبِها سِتَّةُ حقوقٍ : لا يُحَمِّلُها فَوْقَ طاقَتِها وَلا يَتَّخِذَ ظُهُورَها مَجالِسَ فَيَتَحدَّثُ عَلَيْهَا وَيَبْدأُ بِعَلْفِها إذا نَزَلَ وَيَعْرِضُ عَلَيْها الماءَ إذا مَرَّ بِهِ وَلا يَسِمُها فى وُجُوهِهِا فإنَّها تُسَبِّحُ » 35 .
« چارپا را بر صاحبش شش حق است : بيش از طاقتش بار نكند ، پشتش را جاى نشستن براى گفت و گو نگيرد و چون فرود آيد بىدرنگ علف دهد و چون از كنار آب بگذرد آن را بر او عرضه بدارد و در چهرهاش داغ نزند كه تسبيح گوى خداوند است » .
امام اميرمؤمنان عليه السلام به نقل از پيامبر صلي الله عليه و آله مىفرمايد :
« لِلدَّابَّةِ عَلى صاحِبِها خِصالٌ سِتٍ : يَبْدأُ بِعَلْفِها إذا نَزَلَ وَيَعْرِضُ عَلَيْها الماءَ اذا مرَّ بِهِ وَلا يَضْرِبُ وَجْهَها فَإنَّها تُسَبِّحُ بِحَمْد رَبِّها وَلايقِفُ على ظَهْرِها إلاّ فِى سَبْيلِ اللّهِ عزَّوَجَلَّ وَلا يُحَمِّلْها فَوْقَ طاقَتِها وَلا يُكّلِّفُها مِن المَشى إلاّ ما تُطيقُ » 36 .
« شش چيز براى دابه بر صاحبش واجب است : وقتى فرود آيد ، آن را علف دهد و اگر بر آب گذشت ، آب را بدان عرضه كند و صورتش را نزند كه به حمد خدايش تسبيح مىگويد و بر پشت آن درنگ نكند مگر در راه خداى عز و جل و بيش از تاب و تحملاش بار نكند و افزون بر توانايىاش راه نبرد » .
امام على بن موسى الرضا عليه السلام فرموده :
« مِنْ مُروْئَةِ الرَّجُلِ أَنْ تَكُونَ دَوابَّهُ سِمانَاً » 37 .
« از جوانمردى شخص است كه چارپايانش فربه باشند » .
امام صادق عليه السلام مىفرمايد :
« إنَّ لِكُلِّ شَىءٍ حُرْمَةً وَحُرْمَةُ الْبَهَائِمِ فِى وُجُوهِها » 38 .
« هر چيزى را حرمتى است و حرمت بهائم در صورت آنهاست » .
اميرمؤمنان على عليه السلام از رسول خدا صلي الله عليه و آله آورده :
« لا تَضْرِبُوا وُجوُهَ الدَّوابِّ وَكُلَ شىءٍ فِيْهِ الروحُ فَإنَّهُ يُسَبِّحُ بِحَمْدِاللّهِ » 39 .
« چهره چارپا و هيچ جاندارى را نزنيد كه تسبيح گوى حمد خداوند است » .
حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام درباره چارپايان مىفرمايد :
1 ـ بحار الأنوار 62/17 ، باب 3 ، حديث 14 .
2 ـ بحار الأنوار : 62/18 ، باب 3 ، حديث 21 .
3 ـ بحار الأنوار : 62/15 ، باب3 ، حديث 15 .
4 ـ بحار الأنوار : 62/15 ، باب 3 ، حديث 17 .
5 ـ بحار الأنوار : 62/17 ، باب 3 ، حديث 27 .
6 ـ بحار الأنوار : 62/15 ، باب 3 ، حديث 9 .
7 ـ بحار الأنوار : 62/20 ، باب 3 ، حديث 26 .
8 ـ بحار الأنوار : 62/18 ، باب 3 ، حديث 19 .
9 ـ بحار الأنوار 62/18 ، باب 3 ، حديث 20 .
10 ـ بحار الأنوار : 62/19 ، باب 3 ، حديث 25 .
11 ـ راعبى ، قسمى كبوتر كه گويند : لعن بر قتله امام حسين كند ، لغتنامه دهخدا : 19/85 .
12 ـ سنن ابى داود : 5/146 ، ح 494 ؛ ابن ماجه در سنن خود همين حديث را از قول عايشه نقل مىكند (/23 4 ، ح 376 ) و احمد در مسند خود باز از ابوهريره نقل كرده است ( 3/308 ) اما مستدرك الوسائل حديث را به نقل اميرمؤمنان آورده است ( مستدرك 8/306 ، ح 5 ) .
14 ـ الكافى : 6/548 ، حديث 18 .
15 ـ مسند احمد : 1/297 ، حديث 2705 .
17 ـ صعوه ، مرغى است برابر گنجشك كه بدان سنگانه مىگويند ، آبدارك و نژندك هم گفتهاند ؛
البته در زبان شعر بيشتر لفظ صعوه آمده چنانكه عطار گويد :
( لغتنامه دهخدا ) .
19 ـ بحار الأنوار : 61/302 ، باب 11 ، حديث 4 .
20 ـ بحار الأنوار : 61/300 ، باب 11 ، حديث 1 .
21 ـ بحار الأنوار : 61/303 ، باب 11 ، حديث 7 .
22 ـ مسند احمد : 1/404 ، حديث 3835 .
23 ـ سنن ابن داود : 3/88 ، ح 2675 .
24 ـ حياة الحيوان به نقل بحار الأنوار : 61/304 .
25 ـ بحار الأنوار : 61/305 و 306 .
26 ـ سفينة البحار : 6/279 ، باب العين بعده الصاد .
28 ـ كنز العمال : 15/15 ، حديث 39963 .
29 ـ كنز العمال : 15/16 ، حديث 39978 .
30 ـ مستدرك الوسائل : 16/121 باب 28 ، حديث 1934 .
31 ـ بحار الأنوار : 61/298 و 299 .
32 ـ كنز العمال : متقى هندى 15/333 ، ح 43109 .
33 ـ مستدرك الوسائل : 8/302 ، باب 44 ، حديث 9502 .
34 ـ بحار الأنوار : 61/213 ، باب 8 ، حديث 21 .
35 ـ بحار الأنوار : 61/205 ، باب 8 ، حديث 9 .
36 ـ بحار الأنوار : 61/571 ، باب 8 ، حديث 1 .
37 ـ بحار الأنوار : 61/581 ، باب 8 ، حديث 28 .
صعوه آمد جان نحيف و تن نزار
پاى تا سر همچو آتش بىقرار