فارسی
شنبه 08 ارديبهشت 1403 - السبت 17 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه

اهل بيت (عليهم السلام) و ايثار

ايثار و گذشت و ديگران را بر خود ترجيح دادن صفتى است ذاتى اهل بيت (عليهم السلام) و در جاىْ جاىِ حيات و زندگى فرد فرد اين خاندان به روشنى خورشيد ، هويدا و پيداست تا جايى كه هيچ مستحقى و نيازمندى و حتى غير نيازمند به آنان مراجعه نكرد جز اينكه با دستانى پر و كيسه اى مالامال از جنس و پول برگشت .

رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود :

 

إنّا لَنُعْطِى غَيْرَ الْمُسْتَحِقِّ حَذَرَاً مِنْ رَدّ الْمُسْتَحِقِّ .

ما از بيم آنكه مستحق و نيازمند را رد نكرده باشيم به غير مستحق هم مى بخشيم !

 

ابوحمزه ثمالى مى گويد : شنيدم حضرت امام زين العابدين (عليه السلام) به كنيزش مى فرمود : بر در خانه من نيازمندى و تهيدستى نگذرد مگر آنكه او را اطعام كنيد و من همانجا به حضرت گفتم : هركس چيزى مى خواهد و به سوى انسان دست دراز مى كند مستحق نيست ، امام (عليه السلام) فرمود :

 

أخَافُ أن يَكُونَ بَعضُ مَن يَسأَلُنَا مُحِقّاً فَلاَ نُطْعِمُهُ وَنَرُدَّهُ ، فَيَنزِلُ بِنَا أهلَ البَيتِ مَا نَزَلَ بِيَعقُوبَ !

مى ترسم برخى از كسانى كه درخواست كمك مى كنند مستحق باشند و ما او را اطعام نكرده ، باز گردانيم و آنگاه بر ما اهل بيت آن نازل شود كه بر يعقوب نازل شد .

 

اين بخشش و ايثار گاهى به گونه اى بود كه همه دارايى آنان را فرا مى گرفت .

حضرت امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد :

 

إنَّ الحَسَنَ بنَ عَليٍّ قَاسَمَ رَبَّهُ ثَلاثَ مَرّات ، حَتَّى نَعلا وَنَعلا وَثَوْبَاً وَثَوْبَاً وَدِينَاراً وَدِينَاراً.

حسن بن على سه بار هر آنچه از كفش و جامه و دينار داشت با خدا تقسيم كرد .

 

ايثارى كم نظير

حسن بن بصرى مى گويد : روزى حضرت امام حسين (عليه السلام) به بستان خود نزديك شد و غلامش را ديد كه نشسته و نان مى خورد . امام زير درخت خرمايى نشستند و با دقت او را نگريستند ، ديدند غلام از هر قرص نان نيمى خود مى خورد و نيمى ديگر را براى سگ مى اندازد و در پايان كار هم دست به دعا برداشته ، گفت : خدايا ! من و سرورم را بيامرز و به او بركت بخش ، چنان كه به پدر و مادر او بركت دادى ، به مهربانى ات اى مهربان ترين مهربانان .

در اين هنگام امام برخاست و او را با نام صدا كرد و فرمود : اى صافى ! غلام وحشت زده از جاى برخاست و گفت : سرورم ! و اى سرور همه مؤمنان ! من شما را نديدم ، مرا ببخش .

امام فرمود : مرا حلال كن ، زيرا بدون اجازه وارد بستانت شدم !

صافى گفت : به خاطر فضيلت و سرورى و كرم خود چنين سخنى را مى گويى !

امام فرمود : ديدم نيمى از نان را خود مى خورى و نيم ديگر را به سگ مى دهى ، چرا ؟

غلام گفت : سرورم هنگامى كه من نان مى خوردم اين سگ به من مى نگريست و من از نگاهش شرم كردم ، از اين گذشته اين هم سگ شماست كه بستانتان را در برابر دشمنان مى پايد و من هم برده شمايم و هر دو رزق رسيده از شما را مى خورديم .

امام (عليه السلام) گريست و فرمود : تو در راه خدا آزادى و با رضايت خاطر هزار دينار به تو مى بخشم !

غلام گفت : اگر مرا آزاد كنيد باز هم دوست دارم عهده دار بستان شما باشم .

امام فرمود : مرد هرگاه سخنى بر زبان جارى مى كند ، شايسته است كه آن را با عمل خود ثابت كند و من پيش از اين گفتم : بدون اجازه تو به بستانت وارد شدم و سخن خود را با عمل ثابت كردم و باغ را با هر آنچه در آن است به تو بخشيدم !

غلام گفت : اگر شما بستانت را به من بخشيدى من هم آن را وقف اطرافيان و شيعيان شما كردم.

 

ايثار در سخت ترين شرايط

نكته اى كه بس تأمل برانگيز است اينكه : اهل بيت (عليهم السلام) ايثار و بخشش را حتى در سخت ترين شرايط زندگى از دست نمى دادند ، چنان كه نقل كرده اند : تهيدستى در روز عاشورا وقتى شنيد جماعتى قابل توجه در وادى نينوا گرد آمده اند ، به راه افتاد تا خود را به آنان رسانيد ، حضرت امام حسين از حال او پرسيد ؟ گفت : نيازمندم و شنيده ام مردمى بسيار در اين محل گرد آمده اند ، با خود گفتم : شايد از اين گروه خيرى به من رسد ، حضرت فرمود : همين جا بايست و پيش تر نرو ، آنگاه به خيمه باز گشت و آنچه لازمه كمك بود در پارچه اى پيچيد و به آن تهيدست داد و او نيز گرفت و شادمان بازگشت! !

 

گذشت از مجرمان

عبيداللّه بن حرّ جعفى كه هر لحظه چون بت عيّار به شكلى درمى آمد ، لحظه اى با حق بود و گاهى با باطل و گاه هم بى طرف ! در جنگ صفين با اينكه اهل عراق بود به كمك معاويه شتافت و تمام دوران جنگ بر ضد اميرمؤمنان (عليه السلام)در خدمت دشمن رديف اوّل اهل بيت ، معاويه فرزند نامشروع ابوسفيان بود .

او پس از پايان جنگ به خيال اينكه در عراق نمى تواند ادامه زندگى دهد همراه معاويه به شام رفت و در آنجا با حقوقى كه از معاويه مى گرفت سرگرم زندگى شد .

در عراق شهرت يافت كه عبيداللّه بن حرّ در جنگ كشته شده ، همسرش پس از اطمينان و يقين به اين موضوع و به دنبال پايان امور شرعى با عكرمة بن الخبيص ازدواج كرد .

عبيداللّه كه سخت به همسرش علاقه داشت از شنيدن اين خبر چنان ناراحت شد كه تصميم گرفت به كوفه باز گردد و چنانچه ممكن باشد ، همسرش را از شوهر دوم جدا كند و به خانه خود برگرداند .

معاويه وى را از رفتن به كوفه ترسانيد و به او گفت : رفتنت همان و گرفتار شمشير انتقام على شدنت همان ! ولى عبيداللّه در پاسخش گفت : من به سوى عدالت و به جانب كليد حلّ مشكلات مى روم و از رفتنم ترس و واهمه اى ندارم . اخلاق على ، اخلاق تو نيست ; اخلاق على اخلاق الهى و ملكوتى است و او فريادرس دادخواهان است .

او به كوفه آمد ، ابتدا به شوهر همسرش مراجعه كرد ولى شوهر زن از رها كردن آن زن به شدّت امتناع ورزيد و با كمال جرأت و جسارت عبيداللّه را از نزد خود راند ، عبيداللّه كه ديد تاب مقاومت در برابر او را ندارد روانه مسجد كوفه شد تا حلّ مشكل را از على (عليه السلام) بخواهد .

او به مسجد آمد ، گروهى انبوه را گرداگرد خورشيد هدايت و محبت ديد ، صبر كرد تا كار همه با على به پايان برسد آنگاه در محضر على نشست و با كمال آرامش طرح شكايت كرد ، حضرت فرمود : تو همان نيستى كه در جنگ صفين بر ضدّ من معاويه را يارى دادى و به روى اهل ايمان شمشير كشيدى ؟ گفت : على جان ! من براى محاكمه شدن اينجا نيامده ام ، من براى درمان دردم به محضرت شتافته ام ، مشكل مرا حل كن و همسرم را به من باز گردان !

حضرت به غلامش فرمان داد آن مرد را احضار كند ، غلام ، همسر زن را به محضر حضرتش آورد ، امام از وى خواست كه آن زن را رها كند تا به شوهر اولش باز گردد ، عرضه داشت : زن از من حملى در رحم دارد ، حضرت فرمان داد خانه اى اجاره كنند و آن زن را به آن خانه انتقال دهند و يك پرستار به خرج اميرمؤمنان تا زمان وضع حمل ، از او پرستارى كند سپس با رعايت امور شرعى به عبيداللّه برگردد.

در روش اهل بيت (عليهم السلام) و سيره آن بزرگواران گذشت و اغماض و ناديده گرفتن جفا و خطا به عنوان جوانمردى و مردانگى مورد توجه است .

رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود :

 

مُرُوَّتُنا أَهْلَ البيتِ ، العَفُوُ عَمَّنْ ظَلَمَنا وَإِعْطاءُ مَنْ حَرَمَنا.

جوانمردى و مردانگى ما اهل بيت گذشت نسبت به كسى است كه بر ما ستم روا داشته و نيز عطا و بخشش به كسى است كه از ما دريغ ورزيده است .

 

و اين حقيقت را تنها به زبان اعلام نمى كردند بلكه در عمل و رفتار هم پيشه خود داشتند .

حضرت امام محمّد باقر (عليه السلام) مى فرمايد : زنى يهودى گوشت گوسپندى را مسموم كرده ، نزد پيامبر آورد تا حضرت با خوردن آن از پاى درآيد ، حضرت به او فرمود : چه چيز تو را به اين كار وا داشت ؟ زن يهودى گفت : با خود گفتم : اگر او فرستاده خداست ، اين گوشت مسموم به او زيانى نمى رساند و اگر پادشاه است ، مردم را از حكومتش آسوده مى كنم ، پيامبر (صلى الله عليه وآله) پس از شنيدن اين سخن از او درگذشت!

ابن أبى الحديد در شرح نهج البلاغة در وصف اميرمؤمنان (عليه السلام) مى گويد : در بردبارى و گذشت از مجرم ، بردبارترين مردم و نسبت به مجرمان ، باگذشت ترين ايشان بود و درستى اين سخن از جنگ جمل پيداست ، آنگاه كه به مروان بن حكم كه دشمن ترين و كينه توزترين دشمن او بود دست يافت از او درگذشت! !

 

مرا به حسن و حسين (عليهما السلام) ببخش

رسول بزرگوار اسلام (صلى الله عليه وآله) درباره مجرمى حكم كرد كه هركس او را هرجا يافت دستگير كند تا به سزايش برسد .

مجرم فرارى براى در امان ماندن از جريمه ، خانه به خانه پنهان مى شد و خود را از چشم مردم دور نگاه مى داشت ولى ادامه اين وضع برايش طاقت فرسا شد .

روزى از روزنه درى كه پشت آن پنهان بود كوچه را تماشا مى كرد ناگهان ديد حضرت امام حسن و حضرت امام حسين (عليهما السلام) ـ كه در آن وقت دو كودك خردسال بودند ـ در حال عبور از كوچه اند ، در را باز كرد و هر دو را روى دوش نهاد و به سوى مسجد پيامبر (صلى الله عليه وآله) حركت كرد ، زمانى كه وارد مسجد شد پيامبر (صلى الله عليه وآله)بالاى منبر بود ، فرياد برداشت : يا رسول اللّه ! من اين دو را شفيع خود نموده ام به حق هر دو بزرگوار از من درگذر و حضرت با كمال بردبارى و مهربانى از وى گذشتند!

 

عفو و گذشت از محارب و مفسد فى الارض

شخصى در بصره به محضر اميرمؤمنان (عليه السلام) عرض كرد كيفر محارب چيست ؟ فرمود : بر پايه قرآن ، تبعيد يا قطع دست و پا و يا اعدام .

گفت : اگر اين محارب حارثة بن زيد باشد چه حكمى دارد ؟ فرمود : او نيز مشمول همين احكام است . گفت : على جان ! حارثه آمده تا از شما درخواست عفو و گذشت كند ! فرمود : بيايد ، حارثه آمد و خود را با حال ندامت بر پاى مولا انداخت ، حضرت زير بغلش را گرفت و فرمود : برخيز خدا تو را بخشيد! !

 

اهل بيت (عليهم السلام) و فروتنى

افتادگى ، خضوع ، فروتنى در كارنامه حيات و زندگى اهل بيت (عليهم السلام) بسى چشم گير و مايه تعجب است !

ابن مسعود مى گويد : شخصى به محضر رسول خدا (صلى الله عليه وآله) شرفياب شد ، هنگام سخن گفتن به لرزه افتاد ، حضرت به او فرمود :

 

هَوِّنَ عَلَيْكَ فَلَسْتُ بِمَلِك.

آرام باش ، من پادشاه نيستم .

 

شخصى مى گويد : به همراه جمعى به محضر مبارك پيامبر (صلى الله عليه وآله) رسيدم و گفتم :

 

أَنَتَ سَيِّدُنا .

تو آقا و سرور مايى .

 

ولى حضرت فرمود :

 

السيِّدُ اللّهُ تَبارَكَ وَتَعالى .

آقا و سرور فقط خداى تبارك و تعالى مى باشد .

 

ابوبصير مى گويد : حضرت امام صادق (عليه السلام) به حمام رفت ، حمامى گفت : پسر پيامبر ! حمام را قُرُق كنم ؟ حضرت فرمود :

 

لاَ حَاجَةَ لِي فِي ذَلِكَ ، المُؤمن أخَفُّ مِنْ ذَلِكَ.

مرا به قرق شدن حمام نيازى نيست ، كار مؤمن ساده تر و سبك تر از اين امور است .

 

حضرت امام رضا (عليه السلام) به حمام رفت ، شخصى كه ايشان را نمى شناخت گفت :

 

دَلِّكْنِي يا رَجُلُ .

اى مرد ! مرا كيسه بكش .

 

حضرت نيز او را كيسه كشيدند ! در همان حال كه حضرت او را كيسه مى كشيد مردم حضرت امام رضا (عليه السلام) را به آن مرد معرفى كردند و آن مرد در حالى كه غرق شرمسارى و اعتذار شده بود ، و مى خواست خود را كنار بكشد حضرت دل او را با سخنانش گرم و آرام مى كرد و او را هم چنان كيسه مى كشيد! !

از ياد نبريم كه فروتنى و خاكسارى هم چون فرو شدن دانه در زير خاك است كه ثمرات و محصولاتى فراوان به بار مى آورد .

اهل بيت (عليهم السلام) از طريق فروتنى و خاكسارى به سرزمين عبوديت و بندگى سر فرو بردند و ريشه در صفات حق دواندند و از تنه وجودشان ثمراتى شيرين بيرون دادند كه يكى از ثمرات وجودى آنان علم و دانش و آگاهى و بينش بود .

به خاطر آگاهى گسترده و بينش عميق آنان و بصيرت همه جانبه آن بزرگواران به حقايق هستى است كه تا قيامت به عنوان پيشوايان هدايت انتخاب شده اند و همه بايد بدانند كه پيشى گرفتن از آنان موجب هلاكت و عقب ماندن از آنان سبب ضلالت و شقاوت است .

رسول اسلام (صلى الله عليه وآله) فرمود :

 

فَلاَ تَسْبِقُوهُمْ فَتَهلِكُوا ، وَلاَ تُعَلِّمُوهُمْ فَإنَّهُمْ أعْلَمُ مِنْكُم.

از اهل بيتم پيشى نگيريد كه هلاك مى شويد ، و به آنان نياموزيد زيرا از شما داناترند .

 

ونيز فرمود :

 

آگاه باشيد كه اهل بيت در خردسالى خردمندترين و در بزرگى نيز داناترين مردم اند ، آنان شما را از درب هدايت بيرون نمى برند و شما را به وادى گمراهى نمى كشانند .

 

حضرت امام محمّد باقر (عليه السلام) به سلمة بن كهيل و حكم بن عتيبه فرمود :

 

شَرِّقا وغَرِّبا فَلاَ تَجِدَانِ عِلماً صَحِيحاً ، إلاّ شَيْئاً خَرَجَ مِن عِنْدِنَا أهلِ البَيْتِ.

نه در شرق و نه در غرب به دانشى صحيح و درست دست نمى يابيد مگر آنكه ريشه اش نزد ما دارد و از چشمه وجود ما اهل بيت بيرون آمده است .

 

و نيز فرمود :

 

نَحْنُ خُزَّانُ عِلْمِ اللّهِ.

ما اهل بيت خزانه ها و گنجينه هاى دانش خدا هستيم .

 

و حضرت سيد الشهداء (عليه السلام) فرمود :

 

ما نَدرِي ما يَنْقَمُ الناسُ مِنّا ! إِنّا لَبيتُ الرحمةِ ، وشجرةُ النبَّوةِ ، ومَعْدِنُ الْعِلْمِ .

ما خبر نداريم كه چرا مردم كينه ما را مى جويند ؟ ! در حالى كه ما خانه رحمت و درخت نبوت و معدن دانش هستيم .

 

حضرت امام صادق (عليه السلام) روايت مى كنند : هنگامى كه زوال ظهر مى شد على بن الحسين (عليهما السلام) نماز به جا مى آورد سپس دعا مى كرد و پس از آن بر پيامبر ] و اهل بيت [ چنين درود مى فرستاد :

 

اللهُمَّ صلِّ عَلى محمّد وَآلِ مُحمّد ، شَجَرةِ النُبُوَةِ ، وَمَوضِعِ الرِّسَالةِ ، وَمُخْتَلَفِ المَلائِكَةِ ، وَمَعْدِنِ العِلْمِ ، وَأَهلِ بيْتِ الوَحْي.

خدايا ! بر محمّد و آل محمّد درود فرست كه درخت نبوت و جايگاه رسالت و محل رفت و آمد فرشتگان و معدن دانش و معرفت و اهل بيت وحى هستند .

 

گوشه اى از فرهنگ اهل بيت (عليهم السلام)

كامل ترين و گسترده ترين فرهنگ اعتقادى و اخلاقى و تربيتى و سياسى و اجتماعى و علمى ، فرهنگ اهل بيت (عليهم السلام) است كه بخشى از آن به وسيله راويان مؤمن شيعه حفظ و در صدها كتاب جمع آورى شده است ، كتاب هايى چون الكافى ، من لا يحضره الفقيه ، تهذيب الأحكام ، الاستبصار ، بصائر الدرجات ، المحاسن برقى ، الأمالى « مفيد » ، الأمالى « طوسى » ، الخصال ، جامع الأخبار ، علل الشرائع ، الوافى ، الشافى ، نور الثقلين ، بحار الأنوار ، وسائل الشيعة ، مستدرك الوسائل ، العوالم ، محجة البيضاء و . . . كه حاوى فرهنگ روايى ثمربخش اهل بيت (عليهم السلام)است كه محصول شيرينى به كارگيرى آنها ، امنيت در زندگى و تأمين خير دنيا و آخرت و به دست آوردن رضايت حق و بهشت جاويدان است .

رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود :

 

ما خُلِقْتُمْ لِلْفَناءِ بَلْ خُلِقْتُمْ لِلْبَقاءِ ، وَإِنَّما تُنْقَلُونَ مِنْ دار الى دار.

شما براى فنا و نابودى آفريده نشده ايد ، بلكه براى بقا و ماندن به وجود آمده ايد و با مرگ جابه جا مى شويد و از خانه اى به خانه ديگر انتقال مى يابيد .

 

رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود :

 

إنَّ أخوَفَ مَا أخَافُ عَلَى أُمَّتِي الهَوَى وَطُولُ الأَمَل.

براى امتم از دو چيز بيش از هر چيز بيمناكم : هواى نفس ، و آرزوى دراز .

 

و نيز آن حضرت فرمود :

 

عزُّ الْمُؤمِنِ اسْتِغْناؤُهُ عَنِ النّاسِ وَفي القَناعَةِ الحُرِّيَةُ والْعِزُّ.

عزّت مؤمن در بى نيازى از مردم است و آزادى و شرافت محصول قناعت است .

 

حضرت على (عليه السلام) فرمود :

 

المَرْءُ يُوْزَنُ بِقَوْلِهِ وَيُقَوَّمُ بِفِعَلِهِ ، فَقُلْ ما تَرْجَحُ زِنَتُهُ ، وَافْعَلْ ما تَجِلُّ قِيْمَتُهُ.

انسان به سخن و  گفتارش سنجيده مى شود و به عملش ارزيابى مى گردد ، چيزى را بگوى كه كفّه گفتار را سنگين مى كند و كارى انجام ده كه ارزش رفتار را بالا ببرد .

 

و نيز آن حضرت فرمود :

 

تَحَلَّوْا بِالاَْخْذِ بِالْفَضْلِ ، والكَفِّ عَنِ البَغْي ، والْعَمَلِ بِالحَقِّ ، والإنْصافِ مِنَ النَّفسِ . . ..

خويشتن را به فضايل اخلاقى بياراييد ، و از ستم خوددارى ورزيد ، و به درستى رفتار كنيد ، و نسبت به همه مردم منصف باشيد. . .

 

و نيز آن بزرگوار فرمود :

 

يَنبَغِى للِعَاقِلِ أنْ يَحْتَرِسَ مِن سُكْرِ المَالِ ، وَسُكْرِ القُدرَةِ ، وَسُكْرِ العِلمِ ، وَسُكْرِ المَدحِ ، وَسُكْرِ الشَّبَابِ ، فَإنَّ لِكُلِّ ذَلِكَ رِيَاحاً خَبِيثَةً تَسلُبُ العَقلَ ، وَتَستَخِفُّ الوَقَارَ.

سزاوار است انسان خردمند خود را از مستى ثروت ، مستى قدرت ، مستى دانش ، مستى تمجيد و تملق ، مستى جوانى حفظ كند ، زيرا هر يك از اين مستى ها بادهاى مسمومى دارد كه خرد را زايل مى كند و از وقار آدمى مى كاهد .

 

حضرت زهرا (عليها السلام) فرمود :

 

إنّي أُحِبُّ مِنْ دُنياكُمْ ثَلاثاً : الإنفاقَ في سَبِيلِ اللّهِ ، وَتَلاوةَ كِتابِ اللّهِU   ، والنَّظَرَ إلى وجهِ أبي رَسولِ اللّهِ.

من از دنياى شما سه چيز را دوست دارم : انفاق در راه خدا ، تلاوت كتاب خدا ، و نگاه به چهره پدرم رسول خدا .

 

از حضرت امام مجتبى (عليه السلام) از معناى مروت سؤال شد ، فرمود :

 

شُحُّ الرَّجُلِ عَلَى دِينِهِ ، وَإصلاَحِهُ مَالَهُ ، وَقِيَامِهُ بِالحُقُوقِ.

حرض و جوش مرد بر دينش ، و اصلاح نمودن مالش ، و قيامش به حقوق خدا و مردم مروت و جوانمردى است .

 

مردى به حضرت امام حسين (عليه السلام) گفت : گنهكارم و تاب خوددارى از معصيت ندارم ، مرا موعظه كن ، حضرت فرمود : پنج چيز انجام ده و هر گناهى مى خواهى مرتكب شو :

اول : روزى خدا را مخور و هر گناهى كه خواستى انجام ده .

دوم : از ولايت و سرپرستى خدا بيرون رو و هر گناهى كه خواستى انجام ده .

سوم : جايى را بطلب كه خدا تو را نبيند و هر گناهى كه خواستى انجام ده .

چهارم : چون ملك الموت براى گرفتن جانت آمد او را از خود بران و هر گناهى كه خواستى انجام ده .

پنجم : هنگامى كه مالك دوزخ خواست تو را به دوزخ بياندازد تو وارد دوزخ مشو و هر گناهى كه خواستى انجام ده.

حضرت امام سجاد (عليه السلام) فرمود :

حق فرزندت به تو اين است كه بدانى وجود او از تو است و نيك و بدى اش در اين دنيا وابسته به تو است ، بدانى كه در مقام پدرى و سرپرستى او مسؤولى ، وظيفه دارى فرزندت را با آداب و اخلاق پسنديده تربيت كنى و او را به خداى بزرگ راهنمايى نمايى ، با رفتارت در تربيت فرزندانت توجه كنى ، پدرى باشى كه به مسؤوليتش آگاه است ، مى داند اگر نسبت به فرزند خود نيكى كند نزد حق پاداش دارد و اگر درباره او بدى نمايد مستحق مجازات است.

حضرت امام محمّد باقر (عليه السلام) فرمود :

 

إنَّ اللّهَ عَزَّ وَجَلَّ جَعَلَ لِلشَّرِ أقفَالا ، وَجَعَلَ مَفَاتِيحَ تِلكَ الأقفَالِ الشَّرَابَ ، وَالكَذِبُ شَرٌّ مِنَ الشَّرابِ.

خدا براى بدى ها قفل هايى قرار داده است كه مردم از زيان هاى آنها مصون باشند ، شراب اين مايع مست كننده كليد قفل هاى همه بدى هاست و دروغ از شراب بدتر است .

 

و نيز آن حضرت فرمود :

 

دائم الخمر چون بت پرست است ، كسى كه پيوسته شراب مى خورد دچار رعشه مى شود ، حسنات اخلاقى اش از ميان مى رود ، شراب آن چنان انسان را نسبت به گناه بى باك مى كند كه خورنده آن از خون ريزى و زنا هم پرهيز نمى كند.

 

حضرت امام صادق (عليه السلام) فرمود :

در معاشرت و دوستى از سه گروه برحذر باش : خائن ، ستمكار ، سخن چين . آنكه روزى به نفع تو خيانت مىورزد ، روزى ديگر به زيان تو خيانت مى كند و كسى كه به خاطر تو به ديگرى ستم مى نمايد ، طولى نمى كشد كه به خود تو ستم خواهد كرد و كسى كه از ديگران نزد تو سخن چينى مى كند ، به زودى از تو نزد ديگران نمّامى خواهد كرد.

حضرت امام موسى بن جعفر (عليه السلام) به مردى سياه چهره و بد منظر عبور كرد ، به او سلام داد و كنارش نشست ، مدتى با او گفتگو كرد سپس اعلام كرد كه در اداى حاجاتش حاضر است .

عده اى كه تماشاگر جريان بودند گفتند : اى پسر رسول خدا ! با چنين شخصى مى نشينى و از حاجاتش سؤال مى كنى ؟ فرمود : او بنده اى از بندگان خداست و به حكم قرآن برادرى از برادران ماست و همسايه اى با ما در شهرهاى خدا ، حضرت آدم بهترين پدران و آيين اسلام بهترين اديان ، ما و او را به هم پيوند داده است.

حضرت امام رضا (عليه السلام) فرمود :

 

وَليَكُنْ نَفَقَتُكَ عَلَى نَفسِكَ وَعَيالِكَ قَصْداً.

در خرج و هزينه مالى درباره خود و خانوده ات ميانه رو باش .

 

حضرت امام جواد (عليه السلام) فرمود :

 

مَنْ أَطاعَ هَواهُ أَعْطَى عَدُوَّهُ مُناهْ.

كسى كه از هواى نفسش اطاعت كند آرزوهاى دشمن خود را برآورده است .

 

حضرت امام هادى (عليه السلام) فرمود : هنگامى كه عدل و انصاف در جامعه بيش از ظلم باشد ، حرام است انسان به كسى گمان بد ببرد ، مگر وقتى كه آن بدى از او مشهود شود و زمانى كه ستم بر عدل و داد چيره باشد ، سزاوار نيست احدى گمان خوب به كسى ببرد ، مگر وقتى كه آن خوبى از او معلوم شود.

رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود : خدا به پدر و مادر پاداش عظيمى مى دهد ،

 

فَيَقُولاَنِ يَا رَبَّنَا ، أنَّى لَنَا هَذِهِ وَلَمْ تَبلُغْهَا أعمَالُنَا .

مى گويند : پروردگارا ! اين همه عنايت درباره ما از كجاست ؟ اعمال ما شايسته چنين پاداشى نيست !

 

در جواب گفته مى شود : اين همه پاداش به خاطر اين است كه قرآن به فرزند خود آموختيد و وى را در فرهنگ اسلام بصير و آگاه تربيت كرديد.

 

اهل بيت (عليهم السلام) و قرآن

ترديدى نيست كه فهم قرآن فقط در گرو دانستن معانى لغت عربى و آگاه بودن به ادبيات زبان عرب نيست ، زيرا اگر فهم قرآن با دانستن چند لغت و چند قاعده ادبى ميسّر بود لزومى نداشت كه خداى عزيز در چند جاى قرآن پيامبر را و اهل ذكر را ـ كه بنا بر روايات شيعه و سنى اهل بيت (عليهم السلام) هستند ـ به عنوان تعليم دهندگان قرآن معرفى نمايد .

از اينكه از سوى خدا براى قرآن معلم معرفى شده ، معلوم است كه فهم بخش عمده اى از كتاب خدا كه به فرموده اميرمؤمنان (عليه السلام) حاوى حلال و حرام ، فرايض و فضايل ، ناسخ و منسوخ ، رخصت ها و عزايم ، خاص و عام ، مقيد و مطلق ، محكم و متشابه است كار مردم نيست .

مردم از هر صنفى كه هستند ، حوزوى و دانشگاهى ، روشنفكر و غير روشنفكر ، عالم و عامى ، حكيم و عارف ، فقيه و فيلسوف ; براى فهم آيات كتاب خدا و دقايق و لطايفش و مبهم و غير مبهمش ، واجب است به روايات و اخبار صحيح و درستى كه از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) و اهل بيت (عليهم السلام)در با ارزش ترين كتاب ها ثبت است ، مراجعه نمايند و با كشتى دانش آنان در اين درياى ژرف وارد شوند تا به حقايق راه يابند و اگر راهى جز اين پيش گيرند ، يقيناً ناچار مى شوند يافته هاى فكرى و بافته هاى علمى خود را بر آيات حق به عنوان معانى آيات تحميل كنند و از اين مسير هم به خود و هم به مسلمانان خسارت هاى غيرقابل جبران وارد سازند .

پيامبر (صلى الله عليه وآله) درباره قرآن مى فرمايد :

 

ظَاهِرُهُ أنيقٌ ، وَبَاطِنُهُ عَمِيقٌ ، لاَ تُحصَى عَجَائِبُهُ وَلاَ تُبْلَى غَرَائِبُهُ.

ظاهرش داراى ترتيبى نيكو و آراسته و باطنش ژرف است ، شگفتى هايش به شماره نيايد و عجايبش كهنه نگردد .

 

در اين صورت چگونه قرآن با فهم ناقص و دانش ناچيز اين و آن قابل فهم است ؟ ! و چرا هر از راه رسيده اى به خود اجازه مى دهد كه بدون تعليمات پيامبر و اهل بيت (عليهم السلام) به سوى قرآن رود و آنچه را با فهم و دانش ناقص خود مى فهمد ، به عنوان معناى يقينى آيات به خورد بى خبران و جاهلان دهد ؟ !

اى كاش با قرآن و دين خدا هم مانند ساير علوم تخصصى برخورد مى شد تا اين همه زيان و خسارت معنوى و فرهنگى بر مردم تحميل نمى شد .

كسانى بايد از معانى قرآن سخن گويند كه ـ به فرموده قرآن ـ راسخان در دانش اند و بر پايه روايات اصيل ، راسخان در دانش ، جز پيامبر (صلى الله عليه وآله) و اهل بيت (عليهم السلام) مطهرش ، كسى ديگر نيست .

آيات متشابه قرآن ـ كه يقيناً اگر بدون كمك گيرى از اهل بيت (عليهم السلام) معنا شود و آن معنا پذيرفته شود ، انسان را به كفر و زندقه و ضلالت و شقاوت دچار مى كند ـ بايد به وسيله راسخان در علم تأويل گردد و از ظاهر معنايش كه جز معناى لغوى چيزى نيست چشم پوشى شود .

همچنين ناسخ و منسوخ ، مطلق و مقيد ، عام و خاص . . . بايد جاى جايش و مصداقش و معنا و مفهومش به وسيله اهل بيت (عليهم السلام) تبيين گردد و گرنه با تعيين و تبيين ديگران ، درب ضلالت و گمراهى و شقاوت و هلاكت ابدى به روى انسان باز مى شود و آدمى را دچار چنان زيانى خواهد كرد كه جبرانش ممكن نخواهد شد .

تفاسيرى از آيات قرآن به وسيله خوارج و تفاسير اشخاصى مانند طنطاوى ، و سر سيد احمد خان هندى و صاحب كتاب راه طى شده ، و سركرده گروه فرقان در جزوه هاى آن گروهك و جزوات گروهك منافقين چون راه انبيا ، راه بشر و امثال اينان ، تفاسيرى است كه از نظر اهل بيت (عليهم السلام) مردود و بى ترديد تحميل فهم ناقص بشرى در چهارچوب قوانين قابل تغيير مادى به قرآن مجيد است .

ما اگر بدون اهل بيت (عليهم السلام) به پيشگاه قرآن مجيد براى فهم معناى آيات مشرّف شويم ، بى ترديد معناى مورد نظر حق به دست نمى آيد و نهايتاً ممكن است ما را به كفر و شرك آلوده نمايد .

به عنوان نمونه در آيه شريفه :

 

( . . . يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ . . . ).

 . . . ] دست تو كه به منزله [ دست خدا ] ست [ ، بالاى دست هاى آنان است . . .

 

اگر به ظاهر معناى يد كه همان دست مى باشد اكتفا شود ، به جسم بودن خدا اعتراف نموده ايم كه اين خود كفرى واضح و آشكار است .

اهل بيت (عليهم السلام) ـ كه قرآن در خانه آنان نازل شده و فقط اينانند كه به مفاهيم واقعى آيات و اصطلاحات فنى آن آگاه اند ـ يد را به قدرت معنا مى كنند و با اين معناى حقيقى به ما مى فهمانند كه آيه مى فرمايد : قدرت خدا مافوق همه قدرتهاست .

امّا گروه كثيرى از مفسران اهل سنت به ويژه پيروان ابن تيميه و سلفى هاى امروز حجاز كه بيگانه از اهل بيت (عليهم السلام) و علوم آنانند و انديشه اى سخت متحجرانه دارند ، به ظاهر آيات اكتفا مى كنند و بر اين اساس مجبورند با تكيه به معناى ظاهر امثال اين آيات ، خدا را نعوذ باللّه جسم بدانند و به روايات جسم بودن خدا كه ساخته و پرداخته بنى اميه است و با آياتى چون ( لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَىْء )صد در صد مخالف است ، پاى بند باشند و بر اعتقاد كفرآميز و شرك آلودشان اصرار ورزند !

آيه اى ديگر :

 

( وَمَن كَانَ فِى هذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِى الاْخِرَةِ أَعْمَى وَاَضَلُّ سَبِيْلاً ) .

و كسى كه در اين دنيا كور باشد ، در آخرت هم كور است و گمراه تر .

 

اگر كلمه اعمى را به معناى كورى چشم سر معنا كنيم مفهوم آيه اين مى شود كه : هركس در اين دنيا كور است در آخرت نيز كور خواهد بود .

در صورتى كه مؤمنانى بودند كه از نظر ايمان و عمل در درجايى بالا قرار داشتند و سخت مورد احترام انبيا و امامان واقع شدند و در قيامت از چهره هاى برجسته بهشتيان اند ، اگر بنا باشد كه معناى اعمى را كورى چشم ظاهر بگيريم بايد معتقد به اين مطلب شويم كه اينان در عين برخوردارى از ايمان و عمل صالح در قيامت از تماشاى مناظر بهشت و نعمت هاى حق و زيبايى هاى جهان ديگر محروم خواهند بود ! ! در حالى كه اين تلقى با اين آيه شريفه كه مى گويد :

 

( . . . فِيهَا مَا تَشْتَهِيهِ الاَْنفُسُ وَتَلَذُّ الاَْعْيُنُ . . . ).

 . . . و در آنجا آنچه دل ها مى خواهد و چشم ها از آن لذّت مى برد آماده است . . .

 

ابداً مطابقت ندارد و مخالف قرآن است . پس به ناچار بايد به معنايى كه از اهل بيت (عليهم السلام) رسيده و آن عبارت از كوردلى است تن دهيم .

بر اين پايه مى بينيد كه آيات متشابه و مبهم به شدّت نيازمند به تأويل يعنى يعنى حمل بر خلاف ظاهر و باز گرداندن از معناى ظاهر به معناى ديگر است ، اين كارى است كه خدا آن را فقط بر عهده خود و راسخان در علم مى داند .

 

( . . . وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِى الْعِلْمِ . . . ).

 . . . و حال آنكه تفسير واقعى و حقيقى آنها را جز خدا نمى داند . و ثابت قدمان در دانش ] و چيره دستان در بينش [ . . .

 

راسخان در علم كسانى هستند كه برخوردار از دانش استوار و حقيقى اند ، دانشى كه تغيير و تحول در آن راه ندارد و دانشى است كه خدا بر صفحه قلب خاصان از بندگانش كه پيامبران و امامان اند تابانيده ، چنان كه از حضرت امام صادق (عليه السلام) روايت شده :

 

نَحْنُ الرَّاسِخُونَ فِي العِلمِ ، وَنَحْنُ نَعْلَمُ تَأوِيلَهُ.

راسخان در دانش ما هستيم و ما به تأويل قرآن آگاهيم .

 

آرى ، تنها دانشى كه دگرگونى نمى يابد و با دانش همه دانشمندان تفاوت دارد ، دانش پيامبران و امامان است كه تا قيامت ثابت است زيرا دانش آنان الهى و لدّنى و بر اساس مشاهده صادقانه قلب آنان نسبت به حقايق است .

و بى ترديد چنين قلب هايى هرگز در تماشاى حقايق و يافتن واقعيات و اسرار ظاهر و باطن هستى خطا نمى كنند .

 

مشاهده چشم دل

برخى از اولياى حق كه تربيت شده مكتب اهل بيت اند و از اخلاص و خلوص و تقواى بالا برخوردارند ، از اين نمد كلاهى دارند و از چشم دل نصيبى به آنان عنايت شده است .

در تاريخ حيات و زندگى بابركت مرحوم آيت الله العظمى حاج نور الدين عراقى صاحب كتاب بسيار پرارزش القرآن و العقل آمده كه به ايشان گفتند :

فلانى از دنيا رفته ؟ ايشان فرمودند : نه هنوز زنده است ، گفتند : بى ترديد مرده ، فرمود : چنين نيست ، گفتند : از كجا مى گوييد ؟ فرمود : چون صدايش را از برزخ نمى شنوم ، پس از گفتار آن مرد بزرگ تحقيق كردند و روشن شد كه او هنوز نمرده است .

يقيناً دانشى كه بر اساس مشاهده دل باتقوا و مملو از ايمان خالصانه باشد به خطا آلوده نمى گردد و دستخوش تغيير و تحول نمى شود .

بنابراين هر كس بخواهد از تأويل آيات قابل تأويل و مفاهيم و معانى و مصاديق آيات قرآن آگاه شود بايد به گفتار راسخان در علم كه اهل بيت پيامبرند مراجعه كند .

با توجه به اين حقايق و به ويژه با توجه به آيه :

 

( . . . أَطِيعُوا اللّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِى الاَْمْرِ مِنْكُمْ . . . ).

 . . . اى اهل ايمان ! از خدا اطاعت كنيد و ] نيز [ از پيامبر و صاحبان امر خودتان ] كه امامان از اهل بيت و هم چون پيامبر داراى مقام عصمت اند  [اطاعت كنيد . . .

 

اگر كسى تن به اطاعت راسخون در علم و اولوالامر كه بنا بر صحيح ترين روايات شيعه و اهل سنت اهل بيت اند ، ندهد و با فرهنگ اينان مربوط نباشد گويى از خدا و رسول (صلى الله عليه وآله) بريده و با رحمت خاصه حق فاصله گرفته و به بلاى انقطاع از خير دنيا و آخرت دچار گشته است .

اكنون پى جويى كنيم تا دريابيم كه ماجراى نكبت بار اهل انقطاع به كجا خواهد كشيد !

بر اساس ( . . . أَطِيعُوا اللّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِى الاَْمْرِ مِنْكُمْ . . . ) اتصال محبتى و ايمانى و فرهنگى به اهل بيت (عليهم السلام) ، واجب و طبيعتاً نقطه مقابل ، آنكه قطع رابطه با آنان و دور ماندن از مكتب ثمربخش ايشان حرام خواهد بود و بر پايه آيات قرآن به چنين طايفه اى زيانى عظيم و خسارتى غيرقابل جبران وارد خواهد شد !

 

( وَالَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِى الاَْرْضِ أُولئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ ).

و كسانى كه عهد خدا را پس از استوار كردنش مى شكنند و پيوندهايى را كه خدا به برقرارى آن فرمان داده مى گسلند و در زمين فساد مى كنند ، لعنت و فرجام بد و دشوار آن سراى براى آنان است .

 

خدا در قرآن به اطاعت از اولوالامر فرمان داده است پس بريدن از اطاعت آنان و قطع رابطه با فرهنگشان جرمى سنگين و موجب آتش دوزخ است .

ممكن است كسانى بگويند : اطاعت از خدا و پيامبر (صلى الله عليه وآله) و حاكمان ممالك ، كارى مطابق با آيه ( . . . أَطِيعُوا اللّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِى الاَْمْرِ مِنْكُمْ . . . )است ، بايد گفت : هيچ حاكمى هر چند عادل باشد از نظر شأن و منزلت بى ترديد در امتداد خدا و پيامبر (صلى الله عليه وآله) نخواهد بود .

كسانى از نظر شأن و منزلت در امتداد خدا و پيامبرند كه راسخ در علم و اهل ذكر و مصداق آيه مَودّت و آيه مباهله و آيه تطهيراند و به خاطر اين ويژگى ها داراى منصب اولوالامرى اند و آنان جز اهل بيت پيامبر (صلى الله عليه وآله) و امامان معصوم (عليهم السلام)كسى نيست .

شما مى خواهيد با تحريف در معناى آيه ، حلقه ولايت مداران به حق را از ميان برداريد و به جاى آنان بعد از پيامبر (صلى الله عليه وآله) كسانى را قرار دهيد كه در جاهليّت غرق در شرك و جاهل بودند و پس از پيامبر (صلى الله عليه وآله) هم از هيچ نظر شايستگى احراز مقام خلافت بعد از پيامبر را نداشتند ، چنان كه عمر در فريادى رسا پس از به حكومت رسيدن ابوبكر گفت :

حكومت ابوبكر خطا و اشتباه بود ، خدا مردم را از زيان و خسارتش حفظ كند.

با توجه به سفارش هاى پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) نسبت به اهل بيت (عليهم السلام) ، و اينكه آنان همسنگ قرآن اند و علم و دانش و فقه نزد آنان است ، رابطه نداشتن با آنان و دور زيستن از ايشان و مخالفت با فرهنگ حيات بخششان و دور نگاه داشتن مردم از مكتب بابركتشان ، بى ترديد مصداق قطع رحم پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) و جرمى سنگين و نابخشودنى است .

 

حديثى گرانمايه درباره اهل بيت (عليهم السلام)

اميرمؤمنان (عليه السلام) روزى در ميان جمعيت انصار و مهاجر اين سخن پيامبر (صلى الله عليه وآله) را از قول خداوند متعال نقل كرد كه حضرت حق فرموده :

من رحمانم و ريشه آن رحم است و آنكه با رحم باشد با او خواهم بود و آنكه از او دور باشد از وى دور مى باشم ، آنگاه خطاب به جمعيت فرمود : بر پايه اين روايت ، فقط خداوند متعال با كسانى رابطه خواهد داشت كه رحم را وصل مى كنند و با كسى كه قطع رحم نمايد رابطه اى نخواهد داشت سپس پرسيد : هيچ مى دانيد رحم چيست ؟

گفتند : منظور از رحم خويشاوندان ماست . حضرت فرمود : اگر خويشاوندان شما از كافران باشند باز وصل به ايشان مايه وصل به خداست؟

گفتند : البته اين گونه خويشاوندان از دايره اين حكم بيرون اند و صله رحم شامل ايشان نمى شود ، بلكه منظور خدا صله رحم با خويشاوندان مؤمن است .

حضرت فرمود : اينكه صله رحم با خويشاوندان مؤمن واجب است ، از چه روست ؟ آيا از اين جهت نيست كه تمامى به يك رحم ( پدر و مادر ) باز مى گرديد ؟ گفتند : آرى .

فرمود : پدران و مادران شما در اين جهان براى شما چه كردند كه صله رحم ايشان بر شما واجب است ؟ آنان چه كردند كه حتى فرزندان و فرزندان آنان نيز مى بايست مورد وصل قرار گيرند ؟

گفتند : شما بگوييد ، فرمود : آنان در حق شما دو كار كردند ، يكى اينكه شما را تغذيه كردند و ديگر آنكه شما را از خطرات و آسيب ها دور داشتند سپس فرمود : اين دو كار نيز چندان پايدار نبوده و نيست چون تغذيه شما و هم نگاهبانى از شما از آسيب ها و خطرها براى هميشه بر عهده آنان نيست .

آنگاه پرسيد : پيامبر در حق شما چه كرد ؟ مگر نه اينكه آن حضرت شما را با هدايت خويش به نعمت هاى ابدى بهشت متصل كرد ، مگر نه آنكه شما را از عذاب جاودان رهايى بخشيد ؟ همه گفتند : آرى .

حضرت فرمود : حال پاسخ مرا بگوييد حق كدام يك بالاتر است حق پيامبر و يا حق پدر و مادر ؟ گفتند : يا على ! نعمت وجود پيامبر در ميان ما اجلّ و اعظم و اكبر است و هرگز پيامبر با پدران و مادران ما قابل قياس نيست .

حضرت فرمود : آيا اين مطلب صحيح و درست است كه پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله)شما را تشويق كند كه حق رحم پدر و مادر خود را كه افرادى عادى و معمولى اند ادا كنيد ولى شما را به اداى حق كسى كه حق او اكبر و اعظم است فرمان ندهد ؟ پس از اين ، حضرت نتيجه گرفت :

 

فَإذاً حَقُّ رَسُولِ اللّهِ (صلى الله عليه وآله) أعْظَمُ مِنْ حَقِّ الوَالِدَينِ ، وَحَقُّ رَحِمِهِ أيضاً أعْظَمُ مِنْ حَقِّ رَحِمِهِمَا .

پس بنابراين حق پيامبر خدا از حق پدر و مادر عظيم تر و حق رحمش نيز از حق پدر و مادر مهم تر است .

 

و آنگاه فرمود :

 

فَالوَيْلُ كُلُّ الوَيلِ لِمَنْ قَطَعَهَا .

پس واى ، همه واى ها ، بر كسى باد كه رابطه خود را با اهل بيت پيامبر قطع كند .

 

وَالوَيْلُ كُلُّ الوَيْلِ لِمَنْ لَمْ يُعَظِّمْ حُرْمَتَها .

و واى ، همه واى ها ، بر كسى باد كه حرمت آنان را رعايت نكند !

 

آنگاه رو به مردم كرده ، فرمود : هيچ مى دانيد كه حرمت رحم پيامبر حرمت خودِ پيامبر است و حرمت پيامبر حرمت خداست؟ !

 




پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^