در حوالى مامقان در استان آذربايجان شرقى، چوپان بىسوادى در سن ده دوازده سالگى به نزد پدر آمد و گفت: ديگر دوست ندارم در صحرا دنبال گوسفندان بروم! پدر عاقل صبر كرد و خيلى نرم از وى سؤال كرد:
عزيزم، چرا دلت نمىخواهد چوپانى كنى؟ گفت: براى اينكه پى بردهام خدا مرا براى چوپانى و دنبال گوسفندان راه افتادن نساخته است.
صحرا منطقهاى پاك و بىانتهاست و انديشه و تفكر در آن به خوبى شكوفا مىشود. در غوغاى شهرها و در طوفان فسادها و معركهها، به راستى نمىتوان درست فكر كرد و تصميم گرفت.
پدر پرسيد: اگر خداوند تو را براى چوپانى نيافريده، براى چه آفريده؟
- براى تحصيل معرفت.
- براى كسب معرفت، مىخواهى كجا بروى؟
- به مدرسه.
- با كمال ميل حاضرم بروى و معرفت بياموزى!
او به تحصيل مشغول شد و بعد از چندى، با اجازه پدر، به نجف رفت تا تحصيلات خود را تكميل كند. سى سال نگذشته بود كه اين چوپان اطراف مامقان شخصيت بسيار باعظمتى پيدا كرد و به آيت اللّه العظمى آقا شيخ محمد حسن مامقانى مشهور شد.
شرح حال اين بزرگوار در كتابهاى رجال موجود و بسيار خواندنى است. همين بس كه از ميان پنجاه شاگرد فارغ التحصيل شده در درس او چهل نفر مرجع تقليد شدهاند.
با اينكه ايشان خود درياى علم بودند، در مجالس تبليغى نجف شركت مىكردند و مىگفتند: من نياز دارم مسائل اخلاقى و حلال و حرام الهى را با گوشم بشنوم. در اين شرايط، وقتى واعظ مىديد بزرگترين مرجع زمان در ميان مردم نشسته است، براساس وظيفه اخلاقىاش، تصميم مىگرفت از اين مرد الهى تجليل كند. هنگامى كه واعظ مىخواست بگويد جلسه امروز يا امشب ما منور به وجود مبارك حضرت آيت اللّه العظمى آقا شيخ محمد حسن مامقانى است، هنوز به اسم ايشان نرسيده بود، اطرافيان مىديدند آن بزرگوار عبايشان را روى صورتشان مىكشند تا پيدا نباشند و مثل اين است كه زير عبا با دقت به چيزى نگاه مىكنند، اما پيدا نيست آن شئ چيست. يكبار، مصرّانه از ايشان سؤال كردند: در مجالس مختلف، وقتى گوينده مىخواهد از مقام علمى شما تجليل كند، عبا به سر مىكشيد و در انديشه و فكر فرومىرويد، چرا؟ در پاسخ، ايشان از جيبشان يك كلاه نمدى كهنه درآوردند و فرمودند: اين كلاه نمدى در دوازده سالگى روى سر من بود. در روزگارى كه گوسفندها را به صحرا مىبردم. من اين كلاه را هميشه همراهم دارم و هر وقت از من تمجيد مىكنند، فورا كلاه را بيرون مىآورم و با خود مىگويم: از تو، چوپان كلاهنمدى به سر بىسواد دهى. اگر شدى مامقانى، كار خودت نبوده، كار خدا بوده. بنابراين، تو هيچكسنيستى.
منبع : پایگاه عرفان