يكى ديگر از اين بزرگان به شهر قمشه، در هفتاد كيلومترى اصفهان، تعلق دارد. پدر تهيدست وى، براى كمك به مخارج خانواده، اين بزرگوار را در دوران نوجوانى در مغازه بقالى به شاگردى گمارده بود.
روزى، مردى متمكن و موقّر كه براى خريد جنس به محل كار وى مراجعه كرده بود، با دقت به حركات بزرگمنشانه و لباسهاى كهنه اين شاگرد نگاه كرد. ايشان ابتدا صورت اقلام را خيلى تميز و مرتب آماده كرد و سپس به خريدار گفت: اجناس شما حاضر است. خودتان آنها را به منزل مىبريد يا من بياورم خدمت شما؟
(گاهى پروردگار چه توفيقات خاصى نصيب انسان مىكند. البته، توفيق به معناى ارشاد و به معناى هدايت!)
مرد متمكن به صاحب مغازه رو كرد و گفت: من مىتوانم با شاگردتان كمى حرف بزنم؟ مغازهدار گفت: اختيار با شماست. مرد ثروتمند رو به اين بچه ده دوازده ساله كرد و گفت: اسم شما چيست؟
- حسن.
- اهل كجاييد؟
- اصالتا اهل زواره، ولى به سبب فقر اقتصادى، به يكى از روستاهاى نزديك نقل مكان كردهايم.
- اسم پدرتان چيست؟
- مير عبد الباقى.
مرد متمكن، پس از خداحافظى از او به ده آمد و به مير عبد الباقى گفت:
شما اجازه مىدهيد فرزندتان براى تحصيل علم برود؟
پدر گفت: من اجازه مىدهم، ولى خرجش را نمىتوانم بدهم.
- شما فقط اجازه بفرماييد، خرجش را من مىدهم.
اين مرد اميدوار بود خرج تحصيل اين نوجوان باهوش و عاقل را بدهد، بلكه او به مقامات عالى برسد. به راستى، اگر اين پيشنهاد را نمىكرد يا از ظاهر ناآراسته بچه نااميد و دلسرد مىشد، كشور ما يك منبع فيض بسيار عظيم را تا ابد از دست مىداد. پدر به فرزندش اجازه تحصيل داد و اين پسر سه سال در قمشه تحصيل كرد، آن هم در مدارس قديم كه هيچ امكانات مادىاى نداشت: وضعيت بد معاش و حجرههاى تنگ و تاريك. يكى از طلبههاى تهران درباره حجرههاى طلبگى گفته است:
حجرهاى داده به من روزگار |
كز سيهى طعنه به قنبر زند. |
|
در گذشته، استقامت طالبان علم چقدر بالا بود كه در اين حجرهها به سر مىبردند و مرجع تقليد مىشدند.
مرد متمكن بيداردل و اميدوار به اين نوجوان گفت: شما قمشه را ترك كن و به حوزه علميه اصفهان برو!
در آن روزگار، اين حوزه سه محور بسيار باعظمت داشت: مرحوم آيت العظمى آقا سيد محمد باقر درچهاى، مرحوم آخوند ملا محمد كاشانى، و مرحوم جهانگير خان قشقايى. اين نوجوان نزد اين سه معلم زانو زد و به تحصيل پرداخت. پس از چندى نيز به مرد متمكّن نوشت:
ديگر به جهت خرج تحصيل براى من پول نفرستيد. چون پنجشنبه و جمعه كارگرى مىكنم: خانهسازى و برداشت گندم و جو و ...
پس از 10 سال، او از اصفهان پياده به طرف نجف اشرف حركت كرد.
در نجف در محضر دو مرجع بسيار بزرگ آن روزگار، مرحوم آخوند خراسانى و ملا محمد كاظم يزدى، توانست به مقام اجتهاد برسد و به اصفهان بازگردد. بعد از مدت كوتاهى، مراجع بزرگ شيعه وى را به عنوان رئيس شوراى نگهبان قانون اساسى در زمان مجلس اول مشروطه انتخاب كردند. وقتى به تهران آمد، استعدادهاى خود را نشان داد و آيت اللّه سيد حسن مدرّس معروف شد.
منبع : پایگاه عرفان