فارسی
دوشنبه 10 ارديبهشت 1403 - الاثنين 19 شوال 1445
قرآن کریم مفاتیح الجنان نهج البلاغه صحیفه سجادیه
0
نفر 0

ویژه فرخنده میلاد امام حسن مجتبی علیه السلام

 

 نوشته : حضرت استاد حسین انصاریان

 

نامگذارى امام حسن عليه السلام

در پانزدهم ماه مبارك رمضان، خداوند مهربان به خاندان رسالت و نبوت، فرزندى عنايت فرمود. اين فرزند از نظر جدّ، مادربرزگ، پدر، مادر، برادر و خواهر نعمت خدا بر او كامل بود. زيرا از زمان پديد آمدن انسان، هيچ فرزندى داراى چنين خانواده و ريشه اى در عالم معنويت نبوده است.

وقتى رسول خدا صلى الله عليه و آله بعد از ولادت اين فرزند، از خانواده خود سؤال كردند كه چه نامى براى او انتخاب كرده ايد، عرضه داشتند ما در نام گذارى اين فرزند، بر شما سبقت نمى گيريم؛ رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: من در نامگذارى او از پروردگار سبقت نمى گيرم؛ يعنى حتى نام فرزندان خود را آسمانى، ملكوتى و معنوى انتخاب كنيد.

سابقه داشته كه پروردگار عالم كسانى را نام گذارى كرده است. در قرآن خداوند به حضرت زكريا عليه السلام مى فرمايد: فرزندى به تو عنايت مى كنم كه نام او را يحيى انتخاب كردم و اين نام در گذشته سابقه نداشته است. «1» يا فرشتگان وقتى به حضرت مريم عليها السلام بشارت تولد فرزندى را دادند، به مريم كبرى عليها السلام عرضه داشتند:

«إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ» «2»

اين نام گذارى خدا است، همان وقت امين وحى نازل شد و كلمه پاك و پاكيزه معنا دار حسن را از جانب خداوند به پيغمبر صلى الله عليه و آله اعلان كرد كه خدا مى فرمايد: نام اين مولود رمضان را حسن بگذاريد.

اين مختصرى از مسأله ولادت و نام گذارى و ريشه خانوادگى اهل بيت عليه السلام مى باشد. پس امام حسن عليه السلام اولين انسانى است كه در عالم، با دارا بودن چنين خانواده با عظمتِ بى نظيرى به دنيا آمد. اما نگاهى به فرهنگ حضرت حسن بيندازيم.

 

طريقه احوالپرسى امام حسن عليه السلام «3»

 

مردى از علاقه مندان به وجود مبارك امام مجتبى عليه السلام، خدمت حضرت مى آيد.

كارى هم به جز احوالپرسى نداشته است، حاجت، نياز و كارى نداشت، نزد خود گفته بود، بروم محضر مبارك امام مجتبى عليه السلام، احوالپرسى كنم. نوعاً احوالپرسى عرب با اين جمله شروع مى شود «كيف أصبحت» يعنى حالتان چطور است؟ كلمه «أَصْبَحَ» در جمله قرار دارد كه ريشه اش صبح است، ولى اگر بخواهند معنا كنند، معنى آن همين احوالپرسى عمومى مى شود. عرض كرد: «كيف أصبحت يابن رسول الله» حالتان چطور است؟

طبيعتاً كسانى كه اهل ايمان و اسلام هستند، در جواب احوالپرسى افراد، به جمله زيباى پرمغز تكيه مى كنند، يا مى گويند، «الْحَمْدُ لِلَّهِ» و يا مى گويند «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ». اما وقتى به وجود مبارك حضرت مجتبى عليه السلام مى گويد: حال شما چطور است؟ امام سير زيبايى از وضع كل انسان هاى عالم را از زمان آدم عليه السلام تا آخرين نفر در جواب احوالپرسى بيان مى كند كه در حقيقت مى خواهند بگويند كه حال تك تك مردان و زنان عالم از زمان آدم عليه السلام تا برپا شدن قيامت، كه خود من هم يكى از آنها هستم، اين گونه مى باشد.

اگر غير از اين است، پس چه مى باشد؟ مسائلى در اين عالم است كه همان است و غير از آن نيست، مانند آن است كه خداوند در قرآن مجيد مى فرمايد:

«أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ» «4»

خدا يكتا است و غير از اين نيست. يا مى فرمايد:

«إِنَّ السَّاعَةَ لَآتِيَةٌ» «5»

مسلم است كه قيامت را برپا مى كند و غير از اين هم نيست. و اراده من به غيرِ آن تعلق نخواهد گرفت. در برپا شدنش هم قبولى مردم يا ردّ مردم هيچ اثرى ندارد. كل مردم عالم هم منكر قيامت شوند، من قيامت را برپا مى كنم. فرار بكنند يا فرار نكنند، بترسند يا نترسند، امر قطعى است. مى فرمايد: در قيامت من از مردم به جز پرونده نيكو قبول نمى كنم، اين را در دنيا به وسيله يكصد و بيست و چهار هزار پيغمبر خود اعلان كردم؛ يعنى آن زمانى كه جمعيت كل كره زمين يك مرد و يك زن بود، و آن مرد را به پيغمبرى انتخاب كردم و به او تكليف كردم همسرت را به سوى خدا هدايت كن و به او بگو كه در قيامت پرونده اى جز پرونده اسلامى قبول نمى كنم.

«وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ» «6»

اگر كسى اين حقيقت را نفهمد و بميرد، در آنجا گريبان او را خواهم گرفت كه به چه علت مسائل خود را ياد نگرفتى، من جهالت را عذر نمى دانم.

«وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ » «7»

 

استفاده از نعمتهاى الهى

 

به چه علت گوش را به تو عطا كردم؟ آن را براى ساز، آواز و شنيدن اباطيل ندادم، چشم را براى تماشاى نامحرم و هر فيلمى خلق نكردم؛ يعنى من كه اين چشم و گوش را به شما دادم، آيا از اين اعضا من سهم ندارم؟ كه حرف مرا گوش دهيد، حرف انبيا و اوليا را گوش دهيد و يا حقّ را مطالعه كنيد؛ يعنى من در اين گوش و چشم شما و نيروى درك شما به اندازه ارزن هم سهم ندارم؟

گوش و چشم شما ملك من است، اين گوش و چشم را كجا فروختيد و به چه كسى داده ايد؟ من يك ذره راضى نيستم كه اين گوش و چشم را در غير امور طبيعى و حقّ هزينه كنيد. من تو را آفريدم كه:

«لِتَعْلَمُوا» «8»

عالم و دانا شويد. ما بيشتر شنيديم، كه هدف از خلقت مرد و زن:

«ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» «9»،

خداوند در قرآن مجيد هدف خلقت انسان را منحصر در بندگى خدا نمى داند.

نمى فرمايد: من شما را براى بندگى آفريدم و كار ديگر هم نبايد انجام دهيد، خداوند مى فرمايد: من اين خاك مرده را تبديل به انسان زنده كردم، كه اين موجود زنده «لِتَعْلَمُوا» داناى به حقايق شود.

من بشر را براى شاگردى على خلق كردم. از امام حسن عليه السلام و حسين بن على عليه السلام علم ياد بگيرد، من ائمه و پيامبران را فرستادم كه شما با وصل شدن به آنها دانا شويد. دكتر، مهندس، معمار و هنرمند مثبت شويد، نه هنرمندى كه از غربى هاى كافر تقليد مى كند.

دكتر، مهندس و مخترع شدن، ثواب دارد و هدف خدمت به جامعه بشرى مى باشد.

 

اهانت به امام حسن عليه السلام «10»

 

امام مجتبى عليه السلام سوار بر استر بودند، شخصى مهار مركب را گرفت و شروع به ناسزا گفتن كرد، به پدر حضرت مجتبى عليه السلام توهين مى كرد، امام عليه السلام سخنان او را قطع نكردند، مركب را نگه داشتند و خودشان مستمع شدند، آن مرد هر چه مى خواست به امام حسن عليه السلام توهين كرد و چيزى براى گفتن نداشت.

من شما را آفريدم كه در هر موقعيتى مولّد زيباترين حركت باشيد. پدران، مادران، فرزندان، معلمان و استادان به اين نكته توجه كنند و به آن عمل نمايند تا به اجر معنوى برسند، هنگامى كه مى خواهيد مديران خود را انتخاب كنيد، زيباترين كار را در انتخاب كنيد؛ يعنى امين ترين، عالم ترين، فعال ترين، بى نظرترين و دلسوزترين را براى امور مردم منصوب كنيد.

به كسانى كه خداوند انتخاب كرده، توجه كنيد، در ميان تمام زنان عالم، مريم را انتخاب كرده است، خداوند مى فرمايد:

«يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ» «11»؛

يعنى زنى را انتخاب كرده كه لياقت پديد آوردن پيغمبر اولوالعزم را داشته باشد،

«إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِينَ» «12»

وقتى پادشاه مصر يوسف را از زندان آزاد كرد، يوسف نگاهى به حكومت كرد، مى بيند كه كسى او را نمى شناسند، لازم است كه خودش را معرفى كند، نه به عنوان خودنمايى، ريا و تظاهر، وجود مبارك يوسف عليه السلام از مخلصين است؛ يعنى از كسانى است كه شيطان به پروردگار گفت: من بر اين انسان ها راه ندارم، بر فكر، قلب، خون، عمل و اخلاق هيچ گونه تاثيرى ندارم، اگر خود را به عنوان برترين معرفى مى كند، به خاطر تكليف الهى است.

گفت:

«اجْعَلْنِي عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ» «13»

وزارت، دارايى و پول مملكت را به دست من بسپاريد، من هم حافظ مال مملكت شما هستم، كسانى كه الان وزير دارايى هستند، مانند پادشاه مصر حفيظ و عليم نيستند. «14» در حال حاضر ملاك انتخاب، اقوام و خويشان مى باشد، وقتى پول سنگينى به او رسيد، براى اطرافيان خود برمى دارد، و به ديگران چيزى نمى دهد.

نيكوترين درخواست از خداوند

 

امام زين العابدين عليه السلام در صحيفه سجاديه به خدا نمى گويد به من ايمان عنايت كن، مى گويد: «أكمل الايمان» «15» را به من عطا كن. نمى گويد: به من يقين بده، مى گويد: «أفضل اليقين» را به من عنايت كن، هنگامى كه شما دعاى كميل را مى خوانيد مى بينيد كه اميرالمؤمنين در جستجوى برترين ها رفته است. «واجعلنى من أحسن عبيدك نصيباً عندك و أقربهم منزلة منك و أخصّهم زلفة لديك» «16» أحسن، أقرب و أخصّ، از اهداف خلقت است، آيا همه به اين اهداف الهى توجه دارند؟ اگر اين هدف را پايمال كنند در قيامت جوابگو هستند؟ اگر بخواهيد كسى را براى منصبى انتخاب نماييد، از حزب، دار و دسته، اقوام و رفقا استفاده مى كنيد يا احسن و اخص را انتخاب مى كنيد؟ بايد طبق طرح پروردگار عمل كنيد.

در امر مرجعيت شايد نود و پنج درصد از فقهاى بزرگ شيعه مى گويند: تقليد اعلم واجب است و تقليد غير اعلم واجب نيست. افرادى كه در رده مرجعيت قرار داشتند هميشه مسأله اعلم بودن را لحاظ مى كردند. مثلا بعد از در گذشت صاحب جواهر، وقتى علماى نجف محضر شيخ مرتضى انصارى آمدند، گفتند: به نظر ما شما اعلم هستيد، خود آنها هم درياى علم بودند، هر كدام از آنها فقيه جامع الشرايط بودند ولى به نظر مبارك و پاكشان، شيخ انصارى اعلم و حق مرجعيت داشته است، اگر شيخ را كنار بگذاريم، بايد يك شخص ديگر از ميان خود انتخاب كنيم، با اين كار در قيامت بايد جهنم برويم، به اين ارزش ها باور داشتند؛ يعنى هميشه سراغ احسن، اعلم و اتقى و برترين ها بودند.

تا به حال ميلياردها كتاب نوشته شده است، اما خداوند در قرآن مجيد مى فرمايد:

«وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ» «17»

در ميان همه اين كتابها، زيباترين، نيكوترين و بهترين آنها قرآن است، از اين كتاب آسمانى متابعت كنيد.

با بودن احسن نوبت به تورات و انجيل نمى رسد.

شيخ انصارى مى فرمايد: رأى شما اين است كه من اعلم هستم، اما بين خود و خدا، رأى من اين است كه اعلم نيستم. گفتند: اعلم كيست، معرفى كنيد.

على بن ابى طالب عليه السلام انسانى اعلم، اتقى، اكبر، اعبد و اعظم بودند و شخصيتى است كه بعد از پيغمبر صلى الله عليه و آله تا قيامت رتبه او در همه موارد بالاترين است، نه به نظر قرآن و روايت، بلكه به نظر عقل هم او بالاترين است. حال آيات قرآن در اين زمينه حجّت را بر ما تمام كرده است، فكر كنيد كه اين مطلب در قرآن يا روايت نبوده است، آيا رها كردن احسن و اعلم و سراغ حسن رفتن، انحراف نيست؟

بايد به انتخاب هاى خدا تكيه كنيم، انتخاب هايى كه خدا در قرآن به آنها اشاره كرده است، مانند انتخاب انبيا، به چه دليل وقتى موسى عليه السلام چهل شبانه روز به كوه طور دعوت مى شود،

«وَ واعَدْنا مُوسى ثَلاثِينَ لَيْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً وَ قالَ مُوسى لِأَخِيهِ هارُونَ اخْلُفْنِي» «18»

چرا در ميان هفتاد هزار نفر، هارون را وصى خود قرار مى دهد؟ مى فرمايد:

هارون بعد از موسى عليه السلام بهترين انسان بود. اگر بهتر از هارون پيدا مى شد بر موسى عليه السلام حرام بود كه هارون را انتخاب كند، چون ظلم به دين و ملت بود.

آن مرد به امام حسن مجتبى و اميرالمؤمنين عليه السلام ناسزا گفت، امام مجتبى عليه السلام برترين انتخاب را در برخورد داشتند؛ زيرا مى دانند كه خداوند در قرآن مى فرمايد:

«خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا» «19»

من شما را براى رفتن به سوى احسن عمل آفريدم، آيا اخلاق ما در خانواده، احسن اخلاق است؟ اخلاق ما در كارخانه و ادارات احسن اخلاق است؟ آيا كسانى كه بدنه يك دولت هستند، برخورد آنها با مردم احسن اخلاق است؟

روز قيامت، روزگار عجيبى است و محاكمات بسيار سختى دارد. اين وعده خدا مى باشد،

«وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ» «20»

اگر در انتخاب اشتباه كنيد در روز قيامت شما را نگه مى دارند. كسى كه در اين مسير قرار ندارد و خود را ديندار مى داند، با شنيدن اين آيات مسير زندگى خود را عوض نمايد.

امام اگر پا از ركاب بيرون مى آوردند و به سينه او مى زدند، اين عمل، انتخاب صحيحى نبود. امام اگر به او مى گفتند جاهل، نفهم، احمق، اين انتخاب زشت بود.

اگر شيخ انصارى «21» مى فرمود: بارك الله من اعلم هستم، اين انتخاب زشت بود، گفتند: آقا اعلم كيست؟ فرمودند: سال ها در نجف و دانشگاه اميرالمؤمنين عليه السلام با يك طلبه اهل مازندران، هم درس و هم بحث بودم، در بحث ها و درس ها، مى ديدم كه دقّت و دريافت او از من سريع تر و بهتر است. درس او تمام شد، آب و هواى نجف با مزاج او سازگارى نداشت، به من گفت: در منطقه ما جنگل و دريا وجود دارد، تكليف الهى من اقتضا مى كند كه از آن مردم دستگيرى نمايم. پس او اعلم است.

گفتند: حضر تعالى نامه بنويس كه بيايد و پرچم دار عالم تشيع شود، دو ماه طول مى كشيد كه نامه به ايران برسد، شيخ نامه نوشتند و مهر كردند كه صاحب جواهر از دنيا رفته است و شيعه سراغ مرجع اعلم است، به من پيشنهاد مرجعيت را دادند، من با بودن شما، خود را اعلم نمى دانم و پذيرفتن اين مقام، براى من شرعى نيست، به نجف بياييد و پرچم شيعه را به دوش بگيريد.

سيد العلماء مازندرانى، نامه را خواند،

مردان خدا پرده پندار دريدند

 

يعنى همه جا غير خدا يار نديدند «22»

     

در جواب نامه اى زيبا به شيخ انصارى نوشت، قربان شما شوم، قبول است كه من وقتى طلبه بودم و با تو همدرس بودم، دقت و فهم من بيشتر و سريعتر بوده است، اما من ده سال از نجف و فضاى بحث و مباحثه دور بوده ام، اما شما در نجف مانده و درس و بحث را ادامه داده ايد، به يقين اكنون دقت و دريافت تو از من بهتر و اين حقّ، حق شما است. من اصلا داراى چنين حقى در اين عالم نيستم.

امام حسن عليه السلام لگد به سينه آن مرد نزد و به او احمق و بى شعور نگفتند، فقط گوش دادند. از آن مرد سؤال كرد: آيا ناسزا گفتن عليه من و باباى من تمام شد؟ امام مجتبى عليه السلام چه باباى مظلومى دارد، آن مرد در عمر خود اميرالمؤمنين عليه السلام را نديده بود، اما به او ناسزا مى گفت.

معاويه «23» به ضرار گفت: تو از ياران نزديك على عليه السلام بودى، براى من تعريف كن كه على چگونه انسانى بوده است؟ ضرار گفت: اگر على عليه السلام را معرفى كردم آيا به من امان مى دهى كه مرا نكشى؛ زيرا تو حسود مى باشى و تحمل آن را ندارى.

بسيارى از مردم تحمل شنيدن تمجيد از ديگران را ندارند كه بسيار بد و ناپسند است.

نوبت به حضرت مجتبى عليه السلام رسيد كه در برابر فحش ها و ناسزاها جواب بدهد.

سؤال كرد برادر، اهل مدينه هستى؟ جواب داد نه، پس شما مال اين شهر نيستيد، نه، مسافر هستى؟ بله، مسافر معمولا در يك شهر غريب است، تا مكان و كار مناسبى پيدا كند، طول مى كشد، گفت: من خانه دارم، برويم تا خانه به تو بدهم، اگر بدهكار هستى، برويم بدهى تو را بدهم، اگر درد دارى، درد تو را دوا مى كنم، اگر مشكل دارى، مشكل شما را حل مى نمايم، اگر مى خواهى چند روز در مدينه بمانيد، من يك خانه دارم، هر روز سفره من پهن است، هر كس هر چه بخواهد بخورد و ببرد، مانعى ندارد.

آن مرد نرم شد، بعد سر خود را پايين انداخت، مقدارى فكر كرد و سر خود را بلند كرد و گفت: يابن رسول الله، فرهنگ من، فرهنگ شاميان است، ما را گول زدند و دروغ گفتند، مرا به گمراهى انداختند. يابن رسول الله من يك حاجت بيشتر ندارم، فرمود: بگو، گفت: تو در خانه خدا آبرو دارى، به اين زمين بگو دهن باز كند و مرا ببلعد.

امام عليه السلام وقتى به او مى گويند حالت چطور است، در جواب انتخاب احسن مى كند؛ يعنى يك مطالبى را مطرح مى كند كه تمام انسانها تا قيامت درگير اين مطالب هستند، هشدار و بيدارى مى دهد.

فرمود: «أصبحت» حالم را مى خواهيد:

«أصبحتُ ولى ربّ فوقى»

خدا، مالك، مدبّر، محيط، عالم و انتقام گيرنده مى باشد،

«ولايمكن الفرار من حكومتك» «24»، «والنار امامى»

مقابل من جهنم است، زيرا اعمال زشت، همان آتش جهنم است، اگر بخواهم بهشت بروم، بايد اين آتش ها را خاموش كنم.

«والنار امامى والموتُ يطلُبُنى»

دهان مرگ باز است و روزى پنج مرتبه به من نگاه مى كند.

«والحساب مُحدق بى»

مأموران حساب گر خدا كه تمام اعمال مرا مى نويسند، مرا در محاصره دارند، از دست آنها نمى توانم پنهان شوم.

«وأنا مرتهن بعملى»

من در گرو اعمال خود هستم.

«كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهِينَةٌ» «25»

علاوه بر اين:

«لا أجِدُ ما احَبّ»

هر چه را دوست دارم، نمى گذارند به دست بياورم، دوست دارم همه دنيا مال من باشد، اما در سفره خود نان خالى مى گذارم،

«و لا ادْفَعُ ما اكْرَهُ»

بلا، مصيبت و رنج را نمى توانم از خود دور كنم.

و بعد فرمود: اى مرد،

«والامور بيد غيرى»

تمام ظاهر و باطن زندگى من، به دست غير از من اداره مى شود،

«ان شاء عذّبنى»

اگر در قيامت بگويد: حسن بن على بايد به جهنم بروى، من چه كار مى توانم بكنم.

«وان شاء عفا عنّى»

و اگر بخواهد، مرا مى بخشد.

بعد حضرت فرمود: تو از من يك احوالپرسى كردى، اين جواب من است، اكنون من مطلبى از تو مى پرسم، تو جواب بده،

«فأى فقير أفقر منّى»

در اين عالم چه تهيدستى از من تهيدست تر است؟

 

 

 

پی نوشت ها:

 

______________________________

 

(1)- اشاره است به سوره مريم (19): 7؛ «يا زَكَرِيَّا إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلامٍ اسْمُهُ يَحْيى لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِيًّا»

(2)- آل عمران (3): 45؛ «يقيناً خدا تو را به كلمه اى از سوى خود كه نامش مسيح عيسى بن مريم است مژده مى دهد.»

(3)- من لايحضره الفقيه: 4/ 404، حديث 5873؛ «وَ رَوَى الْمُفَضَّلُ بْنُ عُمَرَ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عليه السلام قَالَ قِيلَ لِلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عليه السلام كَيْفَ أَصْبَحْتَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ أَصْبَحْتُ وَ لِيَ رَبٌّ فَوْقِي وَ النَّارُ أَمَامِي وَ الْمَوْتُ يَطْلُبُنِي وَ الْحِسَابُ مُحْدِقٌ بِي وَ أَنَا مُرْتَهَنٌ بِعَمَلِي لَاأَجِدُ مَا أُحِبُّ وَ لَاأَدْفَعُ مَا أَكْرَهُ وَ الْأُمُورُ بِيَدِ غَيْرِي فَإِنْ شَاءَ عَذَّبَنِي وَ إِنْ شَاءَ عَفَا عَنِّي فَأَيُّ فَقِيرٍ أَفْقَرُ مِنِّي.» اين حكايت و روايت در كتب حديثى ما درباره امام حسين عليه السلام آمده است.

(4)- كهف (18): 110؛ «كه معبود شما فقط خداى يكتاست.»

(5)- حجر (15): 85؛ «بى ترديد قيامت آمدنى است.»

(6)- آل عمران (3): 85؛ «و هركه جز اسلام، دينى طلب كند، هرگز از او پذيرفته نمى شود.»

(7)- نحل (16): 78؛ «و خدا شما راى از شكم مادرانتان بيرون آورد در حالى كه چيزى نمى دانستيد، و براى شما گوش و چشم و قلب قرار داد تا سپاس گزارى كنيد.»

(8)- طلاق (65): 12؛ «تا بدانيد.»

(9)- ذاريات (51): 56؛ «و جن و انس را جز براى اينكه مرا بپرستند نيافريديم.»

(10)- بحار الأنوار: 43/ 344، باب 16؛ «وَ مِنْ حِلْمِهِ مَا رَوَى الْمُبَرَّدُ وَ ابْنُ عَائِشَةَ أَنَّ شَامِيّاً رَآهُ رَاكِباً فَجَعَلَ يَلْعَنُهُ وَ الْحَسَنُ لَايَرُدُّ فَلَمَّا فَرَغَ أَقْبَلَ الْحَسَنُ عليه السلام فَسَلَّمَ عَلَيْهِ وَ ضَحِكَ فَقَالَ أَيُّهَا الشَّيْخُ أَظُنُّكَ غَرِيباً وَ لَعَلَّكَ شَبَّهْتَ فَلَوِ اسْتَعْتَبْتَنَا أَعْتَبْنَاكَ وَ لَوْ سَأَلْتَنَا أَعْطَيْنَاكَ وَ لَوِ اسْتَرْشَدْتَنَا أَرْشَدْنَاكَ وَ لَوِ اسْتَحْمَلْتَنَا أَحْمَلْنَاكَ وَ إِنْ كُنْتَ جَائِعاً أَشْبَعْنَاكَ وَ إِنْ كُنْتَ عُرْيَاناً كَسَوْنَاكَ وَ إِنْ كُنْتَ مُحْتَاجاً أَغْنَيْنَاكَ وَ إِنْ كُنْتَ طَرِيداً آوَيْنَاكَ وَ إِنْ كَانَ لَكَ حَاجَةٌ قَضَيْنَاهَا لَكَ فَلَوْ حَرَّكْتَ رَحْلَكَ إِلَيْنَا وَ كُنْتَ ضَيْفَنَا إِلَى وَقْتِ ارْتِحَالِكَ كَانَ أَعْوَدَ عَلَيْكَ لِأَنَّ لَنَا مَوْضِعاً رَحْباً وَ جَاهاً عَرِيضاً وَ مَالًا كَثِيراً فَلَمَّا سَمِعَ الرَّجُلُ كَلَامَهُ بَكَى ثُمَّ قَالَ أَشْهَدُ أَنَّكَ خَلِيفَةُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ وَ كُنْتَ أَنْتَ وَ أَبُوكَ أَبْغَضَ خَلْقِ اللَّهِ إِلَيَّ وَ الآْنَ أَنْتَ أَحَبُّ خَلْقِ اللَّهِ إِلَيَّ وَ حَوَّلَ رَحْلَهُ إِلَيْهِ وَ كَانَ ضَيْفَهُ إِلَى أَنِ ارْتَحَلَ وَ صَارَ مُعْتَقِداً لِمَحَبَّتِهِم.»

(11)- آل عمران (3): 42؛ «اى مريم! قطعاً خدا تو را برگزيده.»

(12)- آل عمران (3): 33؛ «بى ترديد خدا آدم و نوح و خاندان ابراهيم و خاندان عمران را [به خاطر شايستگى هاى ويژه اى كه در آنان بود] بر جهانيان برگزيد.»

(13)- يوسف (12): 55؛ «مرا سرپرست خزانه هاى اين سرزمين قرار ده؛ زيرا من نگهبان دانايى هستم.»

(14)- بحار الأنوار: 38/ 90، باب 61، حديث 1؛ « [الأمالي للصدوق ] جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيِّ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عليه السلام أَقْدَمُ أُمَّتِي سِلْماً وَ أَكْثَرُهُمْ عِلْماً وَ أَصَحُّهُمْ دِيناً وَ أَفْضَلُهُمْ يَقِيناً وَ أَحْلَمُهُمْ حِلْماً وَ أَسْمَحُهُمْ كَفّاً وَ أَشْجَعُهُمْ قَلْباً وَ هُوَ الْإِمَامُ وَ الْخَلِيفَةُ بَعْدى

و نيز در تهذيب الأحكام: 3/ 29، حديث 13؛ «وَ عَنْهُ عَنِ الْحَسَنِ عَنْ زُرْعَةَ عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ سَأَلْتُهُ عَنِ الْمَمْلُوكِ يَؤُمُّ النَّاسَ فَقَالَ لَاإِلَّا أَنْ يَكُونَ هُوَ أَفْقَهَهُمْ وَ أَعْلَمَهُم

و نيز در تهذيب الأحكام: 3/ 32، حديث 25؛ «أَبِي عُبَيْدَةَ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام عَنِ الْقَوْمِ مِنْ أَصْحَابِنَا يَجْتَمِعُونَ فَتَحْضُرُ الصَّلَاةُ فَيَقُولُ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ تَقَدَّمْ يَا فُلَانُ فَقَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه و آله قَالَ يَتَقَدَّمُ الْقَوْمَ أَقْرَؤُهُمْ لِلْقُرْآنِ فَإِنْ كَانُوا فِي الْقِرَاءَةِ سَوَاءً فَأَقْدَمُهُمْ هِجْرَةً فَإِنْ كَانُوا فِي الْهِجْرَةِ سَوَاءً فَأَكْبَرُهُمْ سِنّاً فَإِنْ كَانُوا فِي السِّنِّ سَوَاءً فَلْيَؤُمَّهُمْ أَعْلَمُهُمْ بِالسُّنَّةِ وَ أَفْقَهُهُمْ فِي الدِّينِ وَ لَايَتَقَدَّمَنَّ أَحَدُكُمُ الرَّجُلَ فِي مَنْزِلِهِ وَ لَاصَاحِبَ سُلْطَانٍ فِي سُلْطَانِه.»

(15)- الصحيفة السجادية: 92، دعاى 20؛ «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ بَلِّغْ بِإِيمَانِي أَكْمَلَ الْإِيمَانِ، وَ اجْعَلْ يَقِينِي أَفْضَلَ الْيَقِينِ، وَ انْتَهِ بِنِيَّتِي إِلَى أَحْسَنِ النِّيَّاتِ، وَ بِعَمَلِي إِلَى أَحْسَنِ الْأَعْمَالِ.»

(16)- دعاى كميل.

(17)- زمر (39): 55؛ «و از نيكوترين چيزى كه از طرف پروردگارتان به سوى شما نازل شده است پيروى كنيد.»

(18)- اعراف (7): 142؛ «و با موسى [براى عبادتى ويژه و دريافت تورات ] سى شب وعده گذاشتيم و آن را با [افزودن ] ده شب كامل كرديم، پس ميعادگاه پروردگارش به چهل شب پايان گرفت، و موسى [هنگامى كه به ميعادگاه مى رفت ] به برادرش هارون گفت: در ميان قومم جانشين من باش.»

(19)- ملك (67): 2؛ «آنكه مرگ و زندگى را آفريد تا شما را بيازمايد كه كدامتان نيكوكارتريد.»

(20)- زلزله (99): 8؛ «و هركس هم وزن ذره اى بدى كند، آن بدى را ببيند.»

(21)- شرح حال شيخ انصارى در كتاب ارزش عمر و راه هزينه آن، جلسه 17 آمده است.

(22)- فروغى بسطامى

(23)- بحار الأنوار: 33/ 250، باب 20، حديث 524؛ « [كتاب الروضة] قِيلَ دَخَلَ ضِرَارٌ صَاحِبُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عليه السلام عَلَى مُعَاوِيَةَ بْنِ أَبِي سُفْيَانَ بَعْدَ وَفَاتِهِ عليه السلام فَقَالَ لَهُ مُعَاوِيَةُ يَا ضِرَارُ صِفْ لِي عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ وَ أَخْلَاقَهُ الْمَرْضِيَّةَ قَالَ ضِرَارٌ كَانَ وَ اللَّهِ بَعِيدَ الْمُدَى شَدِيدَ الْقُوَى يَنْفَجِرُ الْإِيمَانُ مِنْ جَوَانِبِهِ وَ تَنْطِقُ الْحِكْمَةُ مِنْ لِسَانِهِ يَقُولُ حَقّاً وَ يَحْكُمُ فَصْلًا فَأُقْسِمُ لَقَدْ شَاهَدْتُهُ لَيْلَةً فِي مِحْرَابِهِ وَ قَدْ أَرْخَى اللَّيْلُ سُدُولَهُ وَ هُوَ قَائِمٌ يُصَلِّي قَابِضاً عَلَى لَمَّتِهِ يَتَمَلْمَلُ تَمَلْمُلَ السَّلِيمِ وَ يَئِنُّ أَنِينَ الْحَزِينِ وَ يَقُولُ يَا دُنْيَا أَ بِي تَعَرَّضْتِ وَ إِلَيَّ تَشَوَّفْتِ [تَشَوَّقْتِ ] غُرِّي غَيْرِي لَاحَانَ حِينُكِ أَجَلُكِ قَصِيرٌ وَ عَيْشُكِ حَقِيرٌ وَ قَلِيلُكِ حِسَابٌ وَ كَثِيرُكِ عِقَابٌ فَقَدْ طَلَّقْتُكِ ثَلَاثاً لَارَجْعَةَ لِي إِلَيْكِ آهِ مِنْ بُعْدِ الطَّرِيقِ وَ قِلَّةِ الزَّادِ قَالَ مُعَاوِيَةُ كَانَ وَ اللَّهِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ كَذَلِكَ وَ كَيْفَ حُزْنُكَ عَلَيْهِ قَالَ حُزْنُ امْرَأَةٍ ذُبِحَ وَلَدُهَا فِي حَجْرِهَا قَالَ فَلَمَّا سَمِعَ ذَلِكَ مُعَاوِيَةُ بَكَى وَ بَكَى الْحَاضِرُونَ.»

(24)- دعاى كميل.

(25)- مدثر (74): 38؛ «هر كسى در گرو دست آورده هاى خويش است.»

 

 

 

مطالب فوق برگرفته شده از کتاب تواضع و آثار آن      


منبع : پایگاه عرفان
0
0% (نفر 0)
 
نظر شما در مورد این مطلب ؟
 
امتیاز شما به این مطلب ؟
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی:

آخرین مطالب

عنصر مردانگی و جوانمردی در بیان امام حسن مجتبی(ع)
جوين بن مالك‏
من پر از شعرم و از قافیه ها بیزارم از علی ...
پاسخ مثبت به پيامبر
افزایش رزق و روزی با نسخه‌ امام جواد (ع)
روایت دردهای زینب (س) - ديدار با مادر پس از كربلا
پرداخت بدهى
نگاهی دوباره به مکتب عاشورا عبرت ها، رسالت ها
چهره امام حسين(ع)
امام سجاد - علیه السلام - در آستانه نماز

بیشترین بازدید این مجموعه

پرخوری و شكم پرستی
حفظ زبان در روايات‏
هدايت حضرت حق‏
ولادت امام هادی(ع)
چگونه کهنگی ها را از دل بزداییم؟
خانواده اسلامى‏
برترى بعضى از پيامبران بر بعضى ديگر
توصیه های امام زمان علیه السلام به شیعیان
افزایش رزق و روزی با نسخه‌ امام جواد (ع)
متن دعای معراج + ترجمه

 
نظرات کاربر

پر بازدید ترین مطالب سال
پر بازدید ترین مطالب ماه
پر بازدید ترین مطالب روز



گزارش خطا  

^