قرآن خدا را نشان ميدهد. آخر سورۀ حشر، دل را مست ميکند. آيات مربوط به خلقت ميگويند که عقل به او پيوند ميخورد. انبيا او را شناختند و عاشق شدند؛ آنگاه به حرکت آمدند. تا کجا رفتند؟ اين مسابقه را تا کجا بردند؟ مسابقهاي كه با شناخت، عشق و حرکت بود. خود عشق و موتور حرکت است. من اگر نخواهم به دنبال او نميروم.
وقتي دل به خدا گره بخورد چه لذتي دارد! او را زنده زنده در آتش مياندازند. همه ميگويند يک دست و پايي بزن! ميگويد: کنار معشوق، من چه دست و پايي بزنم؟! من به درون آتش میروم، اگر معشوق بخواهد، آتش، بين بدن و جان جدايي مياندازد، ولي بدن را آتش ميخورد وجان پيش خودش ميرود. براي چه دست و پا بزنم؟! اگر معشوق بخواهد بمانم، ميمانم؛ امّا براي چه دست و پا بزنم. اصلاً من دست و پا زدن در اين مسأله را گناه ميدانم.
(إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمينَ)
آن کس که تو را شناخت جان را چه کند
فـرزند و عيـال و خانمـان را چـه كنـد
منبع : پایگاه عرفان