كـرج، مسجد جامع رجائي شهر دهة سوم محرم 1385
الحمد للـه رب العالمين و صلّي اللـه علي جميع الانبياء و المرسلين و صلّ علي محمد و آله الطاهرين.
مقام بندگي نزد پروردگار
گفته شد که تشهد از واجبات اصلي نماز است و 5 حقيقت در آن مطرح است.
حقيقت اول، توحيد خالص است. حقيقت دوم، مسأله باعظمت عبوديت و بندگي حقيقي است؛ عبوديت و بندگي فقط نسبت به خالق عالم و مالک هستي. همان بندگي و عبوديتي که عاليترين مقام براي انسان شناخته شده است؛ زيرا از همين مقام و جايگاه، انسان به ارزشهاي انساني و ارزشهاي الاهي و به خصوص آزادي واقعي ميرسد.
عمدهترين مسائل توحيد هنوز بيان نشده است؛ چون مسألة عبوديت، عاليترين مقام انسان است. در اين باره يک آيه قرآن و داستان کوتاهي از جنگ مسلمانان با آتشپرستان آن روزگار ايران بیان ميكنيم.
اما آيه شريفه در سورة مبارک انبيا است كه خداوند متعال نکاتي را از زندگي انبياي بزرگوار خود بيان ميکند:
(وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا)[1]
باید در اين آية شريف به عنوان آينهای براي ديدن حقيقت و اخلاق انبيا، و عمل و منش آنان دقت کرد. واقعاً این آيه، آينة پيغمبران خداست.
انبياي الهي سرمشق مردم
پروردگار در بخش اول آيه ميفرمايد: تمام پيغمبران را پيشوا قرار دادم. يعني تا قيامت انبيا را سرمشق و الگو براي انسان قرار دادم که اگر علاقه داشته باشد زندگي سالمي براي خود برپا نمايد به آنان بنگرد. نمونة اخلاق انبيا، طرح زندگي سالم است.
امامت حضرت ابراهيم (علیه السلام)
در سورة مبارک ممتحنه دربارة ابراهيم (علیه السلام) امتيازي نشان ميدهد و ميفرمايد:
(قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ في إِبْراهيمَ وَ الَّذينَ مَعَهُ)[2]
«في ابراهيم» يعني در تمام جوانب زندگي او براي شما، سرمشق است.
ابراهيم چه کسي بود؟ در سورة بقره ميفرمايد: ابراهيم به رهبري و پيشوايي از جانب من انتخاب شد.
(قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً)[3]
من تو را پيشواي همة انسانها قرار دادم. براي اينکه انسانها به تو اقتدا کنند؛ چون همة ارزشهاي تو درست است. تمام انديشههاي قلبي، روحي، اخلاقي و عملي تو، همه سرمشق است. اگر کسي دنيا و آخرت آباد بخواهد، با اقتداي به تو پيدا ميکند.
همين کلمة سرمشق را در سورة احزاب براي پيامبر فرموده است:
(لَقَدْ كانَ لَكُمْ في رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثيراً)[4]
اگر اميد مثبت به خدا ميخواهيد، اگر آخرت آباد و زندگي غرق در نور خدا ميخواهيد، پيامبرِ من براي شما سرمشق است. بنابراین به او اقتدا کنيد. اين معناي (وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا)[5]است.
تمام پيامبران را به دلیل شايستگي همه جانبه، به پيشوايي انتخاب کردم و به آنان گفتم: مردم را برابر خواستههاي من که عاشق آنها، هستم هدايت كنيد. واقعاً هم خدا عاشق انسانهاست.
خدايي که خالق انسان است، هنر و صنعت انسانسازي دارد.
فلاسفه گفتهاند که انسان معلول اين علت است؛ پس چطور عاشق انسان نباشد. اگر عاشق انسان نبود، 124 هزار پيامبر براي هدايت او نميفرستاد كه به او بگويند دنيا و آخرتت از دست ميرود، بيا به سوی خدا حركت كن و حرکتت را مستقيم قرار بده! تو که به سوي جهنم ميروي، بيا بهشت را انتخاب كن! تو که زبانت را براي دروغ و دغل به كار ميگيري، براي راستي و درستي قرار بده! تو که شهوت را براي حرام به كار ميگيري، در راه حلال به کار بگير!
اگر پروردگار ما را دوست نداشت، آیا ما را خلق ميکرد و ميفرمود: هيچ ميلي به شما ندارم، هر گونه ميخواهيد زندگي كنيد و سپس بميريد؟! اين که پروردگار با رحمتش، با رزق، محبت، و احسان، و با انبيا، قرآن و امامانش دنبال ماست، بايد انصاف دهيم که به ما علاقه دارد.
بنابراين ميفرمايد:
(وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ)[6]
اين يکي از بالاترين نقاط مثبت زندگي پيامبران است. در قرآن ميگويد: من به تمام پيامبران وحي کردم از هيچ کار خيري، دريغ نکنند. برای پی بردن به این امر زندگي پاک انبيا و کارهاي خير ايشان را بخوانيد.
دانشمندان مختلفي در داخل و خارج، دربارة حيات پيامبر اکرم (ص) را نوشتهاند. کتابي در پاريس چاپ شد كه یک دانشمند باانصاف مسيحي دربارة پيامبر اسلام (ص) نوشته است. او خطاب به پیامبر مینویسد: اوّلاً من براي نوشتن اين کتاب دربارة زندگي تو، اخلاق، رفتار و اعمال تو، کتابهاي زيادي مطالعه کردم.
دوم اينكه: در ميان برخي از جمعيتهايي که ميگويند ما مسلمانيم، به جستجو پرداختم. به اين نتيجه رسيدم كه تو داراي تمام کمالات هستي و کمترين عيبي در وجودت نیست، اما در ميان امت اسلام، غريبترين انسان هستي. چرا که بيشتر امت تو، هيچ چيزشان شبيه تو نيست. من وظيفة خود ديدم که در حد قدرت خود و خانوادهام، از غربت تو کم کنم و براي کم کردن غربت تو، مسلمان واقعي شديم. آيا براي ما مسلمانان مايه خجالت و شرمندگي نيست.
اين همان هشداري نبوده که شب بيست و يکم، اميرالمؤمنين (علیه السلام) به حسن و حسين8و نسل بعد از خود فرمود:
«الله الله في القرآن لايسبقكم بالعمل به غيرکم»[7]
فرزندانم به قرآن عمل کنيد، قرآن به جدتان نازل شده، بيدينان دنيا در اسلام واقعي از شما سبقت نگيرند.
حكايتي از استاد در انگليس
من هفت سال در انگليس منبر ميرفتم و جلسات بسيار خوبي بود. از سال دوم هر روز سخنراني از طريق سايت به تمام جهان پخش ميشد. جلسه سخنراني قبل از نماز مغرب و عشاء بود. زماني که در لندن بودم، غروب آفتاب ساعت ده و ربع بود و شبها چهار ساعت طول میکشید. بلافاصله بعد از سخنراني، نماز جماعت شروع ميشد و يک عالم در آن محل، نماز جماعت اقامه ميكرد.
در نماز جماعت يک نفر که در انگلستان زندگي ميکرد، كنار دست من بود. حال او در رکوع، مثل حال کسي بود که در صحراي عرفات صورت روي خاک گذاشته يا از شوق يا خشيت خدا، گويا دارد نفسش بند ميآيد. در سجده، بلند ذكر نميخواند؛ خيلي آرام ولي با يک طنین محزون ذكر «سبحان ربي الاعلي و بحمده» ميگفت و اشکهايش در سجده، روي زمين ميافتاد.
ميدانيم که تشهد نماز بر 5 حقيقت توحيد، عبوديت، رسالت و دعاي مثبت و امنيت استوار است؛ اما آیا هيچگاه در عمر خود، در عمق نماز فرو رفتهايد؟! يا يک سلسله الفاظ عربي را روي زبانمان گذرانديم. يک روز بعد از نماز نشسته بودم، او را نگاه ميکردم و براي حال خود غصه ميخوردم.
يک جوان گفت: اگر علاقه داشته باشید من از يک خانم دانشمند انگليسي براي شما وقت بگيرم بيايي او را ببيني. گفتم: وقت بگير. با هم به دفتر خانم دانشمند رفتيم. وقتي وارد دفتر اين خانم شدم، دیدم که آن خانم دانشمند و دو دخترش از خواهر و مادرهاي ما مؤمنتر بودند. آنها در امت مسيحي هستند، اما حجاب زنان و دخترانشان كامل بود.
به مترجم گفتم: اين خانم، خودش و پدر و مادر و اجدادش همه انگليسي هستند، پس جامعة اروپا را خوب ميشناسد. به او بگو من يک سؤال دارم و آن اين که شما انگليسي هستيد و این گونهاید، اما چرا جامعة شما در غير صنعت و پول، در تمام برنامههاي زندگي، در کثيفترين لجنزار فرو رفتهاند؟ به مترجم من گفت: به ايشان بگو، جواب شما را خداوند در سوره حشر داده است:
(وَ لاتَكُونُوا كَالَّذينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ)[8]
جامعة ما، خدا را از ياد بردهاند، و با از ياد بردن خدا فراموش كردند که انسان هستند؛ در نتیجه همه به حيوانيت کشيده شدهاند.
(وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَ أَوْحَيْنا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْراتِ وَ إِقامَ الصَّلاةِ وَ إيتاءَ الزَّكاةِ وَ كانُوا لَنا عابِدينَ)[9]
به تمام انبيا گفتم خيري در اين عالم نباشد، مگر اينکه انجام دهيد. گفتم نماز بر پا داريد؛ زكات بپردازيد؛ تمام انبياي الاهي بندة خدا بودند و از شهوات، شياطين و بتها آزاد بودند.
از عبادت ني تـوان الله شد ميتوان موسي کليم الله شـد[10]
حكايت رستم با رزمندگان حق
اما داستان جنگ اسلام با آتشپرستان اين است كه رستم فرخ زاد به مؤمني که جبهه آمده بود، گفت: شما براي چه به جنگ آمديد؟ گفت:
«لنخرج من شاء من عبادة العباد الي عبادة الله»[11]
ما آمدهايم شما را از بندگي نسبت به زورداران و قدرتمندان نجات دهيم و به عبادت خدا وصل کنيم. پس به تشهد، بيشتر توجه کنيد كه تشهد يک کتاب است.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
پی نوشت ها:
[1]) انبيا/ 73: «و آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما [مردم را] هدايت مى كردند.»
[2]) ممتحنه/ 4: «مسلماً براى شما در ابراهيم و كسانى كه با اويند سرمشقى نيكوست.»
[3]) بقره/ 124: «پروردگارش [به خاطر شايستگى او] فرمود: من تو را براى همة مردم پيشوا قرار دادم.»
[4]) احزاب/ 21: «يقيناً براى شما در [روش و رفتار] پيامبر خدا الگوى نيكويى است براى كسى كه همواره به خدا و روز قيامت اميد دارد؛ و خدا را بسيار ياد مى كند.»
[5]) انبيا/ 73: »و آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما [مردم را] هدايت مى كردند.»
[6]) انبيا/ 73: «و آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما [مردم را] هدايت مى كردند، و انجام دادن كارهاى نيك و برپا داشتن نماز و پرداخت زكات را به آنان وحى كرديم.»
[7]) نهجالبلاغه، نامه 47.
[8]) حشر/ 19: «و مانند كسانى مباشيد كه خدا را فراموش كردند، پس خدا هم آنان را دچار خودفراموشى كرد.»
[9]) انبيا/ 73: «و آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما [مردم را] هدايت مى كردند، و انجام دادن كارهاى نيك و برپا داشتن نماز و پرداخت زكات را به آنان وحى كرديم، و آنان فقط پرستشكنندگان ما بودند.»
[10]) مولوي.
[11]) البداية و النهاية، 7/44 ـ 47، (غزوة القادسية): «ثم سار سعد فنزل القادسية، و بث سراياه، و أقام بها شهرا لم ير أحدا من الفرس، فكتب إلى عمر بذلك، و السرايا تأتي بالميرة من كل مكان. فعجت رعايا الفرس من أطراف بلادهم إلى يزدجرد من الذين يلقون من المسلمين من النهب و السبي. و قالوا: إن لم تنجدونا و إلا أعطينا ما بأيدينا و سلمنا إليهم الحصون. و اجتمع رأي الفرس على إرسال رستم إليهم، فبعث إليه يزدجرد فأمره على الجيش فاستعفي رستم من ذلك، و قال: إن هذا ليس برأي في الحرب، إن إرسال الجيوش بعد الجيوش أشد على العرب من أن يكسروا جيشا كثيفا مرة واحدة. فأبى الملك إلا ذلك، فتجهز رستم للخروج. ثم بعث سعد كاشفا إلى الحيرة و إلى صلوبا فأتاه الخبر بأن الملك قد أمر على الحرب رستم بن الفرخزاذ الأرمني، و أمده بالعساكر. فكتب سعد إلى عمر بذلك فكتب إليه عمر ... . فقال رستم: إئذنوا له، فأقبل يتوكأ على رمحه فوق النمارق فخرق عامتها، فقالوا له: ما جاء بكم؟ فقال الله ابتعثنا لنخرج من شاء من عبادة العباد إلى عبادة الله، و من ضيق الدنيا إلى سعتها، و من جور الأديان إلى عدل الاسلام، فأرسلنا بدينه إلى خلقه لندعوهم إليه، فمن قبل ذلك قبلنا منه و رجعنا عنه، و من أبى قاتلناه أبدا حتى نفضي إلى موعود الله. قالوا: و ما موعود الله؟ قال: الجنة لمن مات على قتال من أبى، و الظفر لمن بقي ... .»
منبع : پایگاه عرفان